|
چهارشنبه 29 شهريور 1391 ـ 19 ماه سپتامبر 2011 |
هدف دفاع از تماميت ارضی ست
يا بد بين کردن مبارزان کردستان به اپوزيسيون ايران؟
ناصر ايرانپور
پس از انتشار بيانيهای کهبه قلم آقای بابک امير خسروی و امضای تنی چند از کنشگران ايرانی انتشار يافت، شاهد واکنش تقابل آميز شديد و قاطعانهء فعالين کردستان نسبت به آن بوديم؛ چند صد نفر، يعنی چند برابر تعداد امضا کنندگان "بيانيه"ی آقای امير خسروی، طی بيانيه های متقابلی موضع گيری تحريفانه و خصمانهء "بيانيه" را محکوم کردند. اين "بيانيه" حتی عدهای را به اين استنتاج رساند که ماندن کردستان در چهار چوب ايران ديگر بلاموضوع است؛ اين کنشگران گفتند: حاکميت که جای خود دارد، حال که "اپوزيسيون" نيز همان موضع شووينيستی را دنبال میکند و "نويد" برخورد مشابه حاکمان در فردا را میدهد و در همين راستا از همين امروز مردم ايران را بر عليه کردستان میشوراند ـ از همان سنخ که اوايل انقلاب بهمن شاهد آن بوديم ـ و حال که هيچ روزنهای برای تحقق مطالبات کردستان در ايران پيش رو نيست، چرا نبايد از همين اکنون دنبال گزينهء استقلال بود؟" [نقل به مضمون]
اينجا بايد خطاب به آقای امير خسروی گفت: "دست شما درد نکند به کمک خاله خرسه اي تان به تماميت ارضی!"
علاوه بر فعالين کُرد، حزب دمکرات کردستان ايران و حزب کوملهی کردستان ايران نيز در پاسخی تعرضی اين تبليغات مسموم را محکوم کردند. آنها ضمن تأکيد بر مفاد "توافقنامه"تصريح نمودند کهدر هيج جای "موافقتنامه"ی مشترک آنها سخنی از استقلال نيامده و در پی آن نيز نبودهاند. آنها ـ همانطور که در "توافقنامه" نيز آمدهاست ـ خواهان تحقق خواستههای کُرد در چهارچوب ايران فدرال، سکولار و دمکراتيک بودهاند و هستند.
آقای بابک اميرخسروی ـ که خود چندين دهه مبلغ مفاهيم مندرج در توافقنامهء دو حزب مزبور بود اما امروز به مبلغ دست راستیترين جناح اپوزيسيون تبديل شده ـ پس از تحريف مضمون و روح غالب بر "توافقنامه"ی اين دو حزب، اين بار نيز پاسخ اين دو حزب را منقلب و بنفع خود مصادرهء بهمطلوب کرده و گفتهاند کهاين دو حزب "عقب نشينی" کردهاند و اين از اثرات شاهکار وی میباشد! گويا آقای بابک امير خسروی چشم بندی هم میدانند! چرا که هر انسانی با کمترين درجه از دانش زبان پارسی میتواند به چشمان خود ملاحظه کند که توضيح اخير دو حزب مزبور بطور مطلق، باز تکرار می شود: بطور مطلق، عقب نشينی از مواضع منعکس در "توافقنامه" نيست، بلکه تلاش برای رفع کژفهمیهای عمدی و غير عمدی امضاء کنندگان "بيانيه" از آن است. در اين "توافقنامه" چيزی گفته نشده که هزاران بار در ادبيات اين دو حزب منعکس نشده باشد. آيا بابک امير خسروی اولين بار است چشم نازنين شان به چنين ترم هايی در يک سند مربوط به اين احزاب میافتد؟! اين بسيار بعيد به نظر میرسد. حال که اين بعيد بنظر میرسد، چگونه است تاکنون لام تا کام چيزی نگفته، و اما اکنون، به اين شيوه به چنين اقدامی دست میزنند و برايش طومار نويسی میکنند؟! آيا اين گمان برانگيز نيست؟
آقای بابک امير خسروی در هيستریای که عليه جنبش کردستان براه انداخته، همچنان آشکارا تحريف میکنند و سخن هيچ ناصحی را نمیپذيرند؛ در پاسخ به انتقاد آقای مهدی فتاپور و همهی آنانی که معتقدند که حرکت وی آب به آسياب جمهوری اسلامی ريخته است، باز تحريفانه نوشتهاند: "توافقنامه آشکارا دم از جدائی و تجزيهء ايران میزند و برای تحققِ آن، صريحاً دست به سوی محافل بينالمللی دراز میکند". آيا آقای بابک امير خسروی اين بار نيز سهو نامسؤولانه ای را از سر سهل انگاری و ندانم کاری مرتکب شدهاند و سوء نيتی نسبت به ايران و کردستان نداشتهاند؟
تصور من ابتدای کار اين بود که آقای اميرخسروی به هر حال امروز انديشهای دارند که در تعارض 180 درجهای با انديشهء سابق اش میباشد و در اين چهار چوب میخواهند دين خود را به مکتب جديد ادا کنند و برای اين کار بام کوتاه تری از جنبش کردستان نيافتهاند. اکنون اما، با رؤيت تداوم برخوردهای دماگوژيک وی، فکر میکنم که اين تنها يک خصومت عامدانه برای خدمت به مقاصدی گمان برانگيز است. شايد هم برای «خود مطرح کردن» باشد. آخر مدت مديدی بود که نه رفقای سابق اش برايش تره خورد میکردند، نه روشنفکران آذربايجان جايگاهی برايش قائل بودند (چه که میخواهد در کهولت و در نقش "احمد کسروی" و در تطهير شووينيسم به نفی و انکار ملت خود بپردازد) و نه راست ناسيوناليسم ايرانی برايش بازار گرمی میکند. ای کاش پشت آن تنها همين جاه طلبی باشد.
اگر دليل واقعی جوش و خروش وی تنها سوء تفاهم و سوء تعبير وی از "توافقنامه" میبود، ديگر میبايست دست کم بعد از انتشار اطلاعيهء بعدی دو حزب مزبور برخوردی متفاوت میداشت. اما آن را نيز روز روشن وارونه جلوه داد و همچنان گستاخانه به اشاعهء اکاذيب خود پرداخت.
من به نوع تنظيم توافقنامهء دو حزب دمکرات و کومله ايراد داشتهام، اما در همان حال معتقدم که اين دو حزب بطور مطلق نه در پی استقلال بودهاند (بدون آنکهآن را جرم و جنايت بپندارم) و نه همچو چيزی در "توافقنامه"ی مورد نظر آقای امير خسروی بازتاب يافتهاست، اما ـ همانطور که در بالا اشاره رفت ـ آقای امير خسروی باری ديگر در نامه به آقای فتاپور مدعی شدهاند که
1) دو حزب مذکور "دم از جدايی و تجزيهء ايران" زدهاند،
2) اين کار را "آشکارا" کردهاند،
3) دست به سوی محافل بين المللی دراز کردهاند،
4) اين کار را برای تحقق تجزيهء ايران نمودهاند،
5) اين کار را صريحاً انجام دادهاند.
در حالی کهاز اين پنج ادعا تنها يکی از آنها درست است و آن کار برای جلب افکار و حمايت بينالمللی برای مسأله کُرد بوده است. اين از ديرباز جزو سياست ها و بخشی از فعاليت های احزاب کُردی بوده است. و اما هر چهار ادعای ديگر دروغ محض است. لازم به ذکر است که وی در پاسخ به مجری تلويزيون بیبیسی که میپرسد "آقای امير خسروی، کجا چنين چيزی طرح شده است؟" میگويد که از مفاهيم بکار برده شده، میتوان چنين برداشت نمود! بنابراين اين تنها يک استنباط غرض ورزانه بيش نبوده است.
اين مفاهيم و ترمينولوژی ("ملت"، "حق تعيين سرنوشت"،..) قريب 70 سال است جزو ادبيات حزب دمکرات کردستان ايران و قريب سه دهه و نيم است جزو ادبيات حزب کوملهء کردستان ايران میباشد. جالب اينکه آقای بابک امير خسروی تعلق به حزب و تفکری داشته که برای اولين بار اين مفاهيم را به ادبيات سياسی ايران وارد ساخت. حال بايد گفت که آيا آن هنگام خود وی و بعدها کل سوسياليست های ايران تجزيه طلب بودهاند؟!
من امروز خود را با مفهوم ديروزی "چپ" و "سوسياليست" تعريف نمیکنم، اما شهادت میدهم که سوسياليست های ايرانی بهترين سياست را در اين ارتباط پيش گرفته و بيشترين سهم را در نزديکی خلق های ايران به همديگر داشتهاند. راست و "ناسيوناليست ايرانی" در بين مليت های غيرفارس ايرانی همواره آنتیپاتی ايجاد و حس گريز از مرکز و بدگمانی به مرکز را تقويت نمودهاند. البته جالب است بدانيم که بخش های مهمی از "ناسيوناليست های ايرانی" و به قول خودشان "ملیگرا" معترف به وجود "ستم قومی" در ايران هستند. آقای امير خسروی اما کلام آنها را نيز نمی پذيرند و منکر چنين ستمی در ايران هستند، طوريکه در نامهبه آقای فتاپور از "ستم مذهبی" سخن میرانند! براستی اين مهمل نوبافته بلاهت وارتر از آن است که نيازی به پاسخ داشته باشد.
آقای امير خسروی اينجا و آنجا مزورانه از دکتر قاسملو برای حمله به حزب دکتر قاسملو وام گرفتهاند! در حالي که تکتک اين مفاهيم از خود دکتر قاسملو هستند و در زمان وی در ادبيات حزب رايج گرديدهاند. خود من اولين بار در زندگیام در يکی از کتاب های وی از زبان وی خواندم که مفهوم "ملت ايران" نادرست است و "ملت کرد" و غيره درست میباشد. وی همچنين از مروجان و تئوريپردازان "حق تعيين سرنوشت" بود. و اگر اشتباه نيز نکنم نشريهی خود آقای امير خسروی (شايد هم خود وی) با دکتر قاسملو مصاحبهکرد. در اين مصاحبه دکتر قاسملو با اين پرسش روبرو میشود که: "از کجا معلوم که خودمختاری که امروز آن را میخواهيد فردا در ايران بهاستقلال تبديل نمیشود؟" پاسخ دکتر قاسملو بس فکورانه بود: "از کجا معلوم آن دمکراسی کهشما از آن دم میزنيد، فردا در ايران بهديکتاتوری تبديل نمیکنيد؟" اين معنايی جز اين ندارد که وی بهحق تعيين سرنوشت کردستان معتقد بوده و از اين حق تا حد جدايی، آن هم زمانی بهره گرفته میشود که دمکراسی واقعی و در چهارچوب آن حقوق ملی مردم کردستان تحقق نيابد. دکتر قاسملو، و بعدها دکتر شرفکندی، در مصاحبهبا "راه ارانی" و "پژواک" هرگونه حق ويژهء ايرانی بودن را از آنها سلب نمود. اين بدان معنا بود کهما از کسی نمیپذيريم با شمشير "دفاع از تماميت ارضی ايران" در مقابل ما عرض اندام کند. پيداست کهولت سن به برخی فراموشی داده است. اين مصاحبهها از سوی خود حزب دمکراتيک مردم ايران متعلق به آقای اميرخسروی چند بار هم تجديد چاپ شدهاند. وی اما با وصف اين روز روشن باورهای ضدمکراتيک و شووينيستی و ترمنولوژی راستگرايانهی خود را بهدکتر قاسملوی چپ نسبت میدهند. اگر اين تحريف نيست، چيست؟!
وانگهی، گيريم اين دو حزب و کل احزاب کردستان در پی استقلال باشند. مگر شيوهء برخورد اين "بيانيه"، اين احزاب را از انجام چنين عملی برحذر میدارد؟! مگر نه اين است که اين "بيانيه" با پاسخ قاطعانه و راديکال کنشگران کردستان روبرو گشت؟ مگر نه اين است که عدهای را به سوی طرح مطالبهء رفراندوم نيز سوق داد؟ من تا اين مورد هيچ بيانيهای را از فعالان کردستان نديده بودم که چنين آشکارا و با نام و امضای خود چنين مطالبهای را طرح کرده باشند. از اين نظر نيز بايد به آقای بابک امير خسروی "دست مريزاد" گفت! دو "بيانيه"ی تحريک آميز اين چنينی، شايد حزب دمکرات و کوملهرا هم بهجرگهء استقلال طلبان سوق دهيد! اگر "تماميت ارضی" ايران مدافعانی چون شما داشته باشد، استقلالطلبان واقعی ديگر نگرانیای نخواهند داشت!
اما واقعيت چيست؟
واقعيت اين است که نه اين دو حزب، بلکه به تصورم اکثريت قريب بهاتفاق احزاب کردستان و کنشگران مستقل کُرد
1) مردم کردستان را يک "ملت" میدانند،
2) بر اين باورند که"ستم ملی" سيستماتيک بر کردستان اعمال میشود (بخشی ـ بهنظر من به درستی ـ از "استعمار داخلی" سخن میرانند)،
3) جنبش آن برای خلاصی از اين ستم را "رهائیبخش ملی" میدانند (کوملهء حزب کمونيست ايران آن را "جنبش انقلابی مردم کردستان" میداند)،
4) از نظر آنها مردم کردستان حق تصميم گيری در مورد سرنوشت خود در چهارچوب "حق تعيين سرنوشت خود تا مرز جدايی" را دارند،
5) اکثريت قريب به اتفاق اين احزاب، در همين چهار چوب، ماندن در چهار چوب ايران را بهسود کردستان و ايران میدانند،
6) در چنين حالتی اکثريت "فدراليسم" را طرح کردهاند. حزب حيات آزاد کردستان کنفدراليسم و سازمان کردستان حزب کمونيست ايران نيز برنامهء ويژهای برای کردستان دارد، "هر چند در چهارچوب نظام سرمايهداری فدراليسم را بهترين شکل تمرکز میداند" (حسن شمس، از رهبری حزب کمونيست ايران). محافل چند نفرهای نيز هستند کهاستقلال کردستان را توصيه میکنند. کمونيست های کارگری حکمتيست نيز میگويند يا "استقلال يا حقوق شهروندی برابر". بنابراين اين گروه نيز حق استقلال را برای کردستان بخاطر ستم تاريخیای که بر اين خلق رفته، برسميت میشناسد، هر چند که به تبعيت از مرجع تقليد متوفی شان همانند راست ها و شووينيست ها و ناسيوناليست ها سر ستيز با فدراليسم دارند.
اين تصوير کلی از جامعهء سياسی کردستان است. آيا هيچکدام از شقههای آن کوچکترين تقاربتی با آنچهاز آقای امير خسروی میشنويم، دارد؟
اين يک واقعيت انکار ناپذير است کهدغدغهء اصلی احزاب کردستان "تماميت ارضی" نيست، بلکه رفع ستم از مردم کردستان و تحقق آمال های آن در چهارچوب آن است. "تماميت ارضی" از نظر مردم کردستان جادهء يک طرفه نيست، بلکه يک توافقنامهء اجتماعی است کهحقوق و وظايفی را نيز شامل میشود. انتظاري ست عبث از من که مرزهای کشور را نگهدارم، در همان حال که با پيشرفته ترين تجهيزات نظامی با بربر منشانه ترين شيوه مورد يورش قرار گيرم، چون خواهان رفع ستم ملی در چهارچوب نظام فدرال در ايران بودهام. برای من ايران تنها با کردستان آزاد در آن معنا دارد. برعکسء هيچ تعهدی بهايرانی کهمردم کردستان را سرکوب نمايد، ندارم. آيا در اين کلام شخصی من کمترين ابهامی ديده میشود؟ به شما اطمينان میدهم اين روانشناسی اجتماعی کُرد است. اگر اين را تجزيه طلبی میناميد، بناميد. من ممکن است از خاک دل بکنم، اما آزادگیام را قربانی خاک پرستی کسی نمیکنم. اين هيچ تعارضی با آنچه ميليون ها ايرانی در سال های اخير کردهاند، ندارد. آنها خاک وطن را ترک کردهاند، چون حاضر نبودهاند، تسليم ارادهء جمهوری اسلامی شوند. و تعداد بسياری از آنها حتی بهقيمت ترک تابعيت ايران تابعيت کشور ميزبان خود را نيز گرفتهاند. اين ظاهراً برای بسياری امری بديهی، اما برای کردستان کفر و جنايت است!
تصريح می شود:
هيچگاه درک يک کنشگر سياسی کُرد نسبت به تماميت ارضیای که کردستان را چند پارچه کرده است، همانی نخواهد بود که "بيانيه"ی مزبور به تزوير و يا به راست برای آن سينهچاک کرده است، چه برسد به اينکه آن را "کارپايه" و شرط هر عمل و ائتلاف سياسی بداند. میدانيم مفهوم "تماميت ارضی" به دليل اينکه دستاويز و شاه بيت جنايتکاران حاکم بر ايران بوده است، در بين کليت طيف های سياسی کردستان بار معنايی بسيار منفی دارد، حتی آنتی پاتی نيز ايجاد میکند، آن هم بدون اينکه اين طيف ها خواهان جدايی از ايران باشند. تأکيد تورمبار بر اين مفهوم آن را لوث میکند. اما اگر کسانی "تماميت ارضی" دغدغهء واقعیشان است و ليل و نهار بهآن فکر میکنند و نيات پنهانیای را دنبال نمیکنند، بايد از زاويهء بهرسميت شناسی پيشاپيش حقوق ملی و جمعی مردم کردستان و با ابزار استدلال و قواعد دمکراسی واقعی به ميدان بيايند. خصومت پراکنی و پاي فشردن بر ترم هايی که ده ها تعريف و توصيف از آنها میتوانند وجود داشته باشند، تحريف مواضع شفاف احزاب کردستانی و کينهتوزی کودکانه به آنها تنها میتوانند موجبات دوری احزاب کردستان و کردستان را از ايران فراهم آورد. اين همان چيزی است کهآقای امير خسروی با وجود انتقادات دوستان خودش لجوجانه بر آن اصرار دارند.
آيا وی به "تماميت ارضی" مورد نظرش خدمت نموده و يا خواسته يا ناخواسته به دشمنان وحدت مبارزاتی مردم ايران؟
آيا وی توانسته است دو کنشگر کُرد را نسبت به اين دو حزب دلسرد کند و به جبههء مدافعان "تماميت ارضی" بکشاند، يا اينکه تعداد بي شماری از کنشگران مستقل و منفرد و منتقد اين احزاب را نيز بر ضد خود و به جانبداری از اين احزاب برانگيزاند؟
آيا وی موجب تفرق احزاب ايرانی و به دور انداختن پروژهء اتحاد آنها نشده است؟
آيا وی موجب بدبينی نخبگان کردستان نسبت به اپوزيسيون ايران نشده است؟
و آيا هيچکدام از اينها در راستای خدمت به امر مبارزه بر عليه جمهوری اسلامی و به "تماميت ارضی" ايران بوده است؟
من که ترديد جدی دارم.
15 سپتامبر 2012
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.