جمعه گردی ها يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا جمعه 24 شهريور ماه 1391 ـ 14 ماه سپتامبر 2012
|
گل های اپوزيسيون انحلال طلب به دروازهء خودی!
هفتهء تأسف باری را از سر گذرانديم که، به نظر من، می توان آن را هفتهء «خود مات کردگی» و «به خود گل زدگی ِ» اپوزيسيون انحلال طلب ايران دانست؛ بی آنکه معلوم باشد چگونه می توان خسران های وارده در اين يک هفته را جمع و جور و رفع و رجوع کرد؛ هفته ای که هر چه خبر بود بکار شادمانی حکومت اسلامی می آمد و بس. من، در اين مقال، تنها به دو موردش می پردازم؛ يکی به داستان اعلاميهء مشترک دو حزب کردستانی و واکنش ها که برانگيخت و ديگری هم داستان اعلام موجوديت نهادی برای ايجاد کنگره ملی که جز دو سه آشنای حيرت انگيز کسی را از ميان برپا کنندگان اش نمی شناسی؛ با جای پائی از سپاه پاسداران و وزارتخارجه حکومت اسلامی و اصلاح طلبان حکومتی.
***
همه می دانيم که اين يک اصل مسلم است که حکومت اسلامی نگران آنچه در سپهر اپوزيسيون انحلال طلب مخالفش می گذرد هست و هر لحظه، برای فلج کردن و متفرق ساختن نيروهای تشکيل دهندهء آن، طرحی نو را بکار می گيرد، اشخاص و احزاب مخالف را به جان هم می اندازد، به کمک دايه های مهربان تر از مادر در صفوف اپوزيسيون نفوذ می کند و اجزائش را به تفرقه می کشاند، خائن را «خادم» و خادم را «خائن» معرفی می کند، سايت و روزنامه و راديو و تلويزيون راه می اندازد و ـ در همهء اين کارها ـ آنچه برايش «اوجب واجبات» محسوب می شود «حفظ نظام مقدس ِ» ملقب به اسلامی است.
اين حکومت نکبت زده و برنامه ريزان حيله گرش از يکسو دنبال ساختن بمب اتم اند، بدين خيال که دست يابی به آن ماندگاری شان را بر اريکهء قدرت تضمين و بيمه می کند و، از سوی ديگر، مرتب در پی آنند که نشان دهند حکومت فقهای فرقهء تشيع امامی اگر نباشد مملکت زير و زبر و کن فيکون می شود و سنگ روی سنگ نمی ماند و جوی خون به راه می افتد و از ايران کنونی، که خود بازماندهء کوچک و از نفس افتادهء شاهنشاهی تکه تکه شدهء پيش از اسلام است، چيزی باقی نمی ماند و هر قوم و قبيله ای خاک خودش را بر می دارد و اعلام استقلال می کند و بجای ايران از کشورهائی خبر خواهيم گرفت که آذربايجان جنوبی و کردستان شرقی و عربستان شمالی و بلوچستان غربی نام خواهند داشت.
می خواهم بگويم که تلقين و قبولاندن فکر «تجزيهء بلاترديد کشور در فردای فروپاشی حکومت اسلامی» به مردم ايران برای اين حکومت همانقدر حياتی است که داشتن بمب اتم. پس، از يکسو می کوشد نارضايتی اقوام (يا به روايت خود اين اقوام، «مليت ها») ی ايرانی را ـ در حدی که قابل کنترل باشد ـ بالا ببرد و، مثلاً درياچهء رضائيه را خشک می کند و دعوای تيم تراختورسازی را تمشيت می دهد و کمک کنندگان به زلزله زدگان را به زندان می کشد و مسجد سنی های زاهدان را با بولدوزر خراب می کند؛ و، از سوی ديگر، دنبال مدارک معتبری هم هست تا ثابت کند که اين اقوام فی نفسه تجزيه طلب و استقلال خواه هستند و تنها در سايهء رعب آور حکومت اسلامی است که نمی توانند ايران را تکه تکه کنند.
در اين زمينه، هفتهء گذشته، اپوزيسيون انحلال طلب ايران توانست، با زدن يک گل سريع به دروازهء خودی، تيم حکومت اسلامی را غرق شادمانی کند. دو حزب سرشناس کردستان (دموکرات و کومله) مشترکاً اعلاميه دادند که ما کردها نه يک «مليت» که يک «ملت» هستيم و «حق تعيين سرنوشت خود» را می خواهيم و اگر هم بخواهيم در اتحاديه ای به نام ايران بمانيم حکومت ايران بايد به يک حکومت فدرال «ملی ـ جغرافيائی» تبديل شود. اين اعلاميهء دست و پا شکسته، و نوشته شده به زبان عهد بوق کمونيست های استالينی، تنها کاری که کرد برانگيختن حس ناگهانی شبه وطن پرستی بی چون و چرای همهء چپ های سابق ِ برخاسته از بستر حزب تودهء راست شده، و مليون راست لاحق چپ شده، بود که در اين بزنگاه بهم رسيده و با صدور اعلاميه های غلاظ و شداد خواستند «نيات تجزيه طلبانه»ی اين احزاب را افشا نموده و ثابت کنند که همهء احزاب قوميتی ـ مليتی ـ منطقه ای، اگر فرصتی بدبيابند، دور هر تکه از خاک ايران را سيم خاردار خواهند کشيد و از بقيهء ملت ايران خواستار پاسپورت و ويزا خواهند شد.
اينگونه بود که، بقول آن کلام عاميانهء قديمی، «آتش به پنبه افتاد / سگ به شکمبه افتاد!» يعنی دو طرف شناختهء شدهء اپوزيسيون انحلال طلب ما (که حکم آتش و پنبه را يافته اند) سرگرم دعوای سوزان خود شدند تا سگ های هار حکومت اسلامی هم سند تجزيه طلبی احزاب کردی را جلوی مردم بگيرند و ردانه بگويند: عرض نکردم؟!
در روزهای گذشته کار بالاتر هم گرفت، يک گويندهء تلويزيونی، با شهامتی مبسوط و سخت وطن پرستانه، اعلام کرد که اگر خاک وطن اش خال بردارد، او می رود، جلوی خامنه ای زانو می زند، استغفار می کند و خواهش می کند که به جبهه های جنگ حق و باطل اعزام شود.
در اين ميان برخی از اهل سیاست و اندیشه هم عمل این دو حزب را اشتباهی تاکتیکی یا ندانسته تلقی کردند و واکنش های تند نسبت به آن را نيز تفريطی نابهنگام دانستند. مثلاً، خود من در یکی از مقالاتم گفتم که اين دو حزب کردستانی در محاسبات خود، در زبان خود، و در نحوهء اعلام اتحاد عمل خويش دچار «اشتباه» شده اند و حق اين بود که مقاصد خود را با زبانی امروزی و با مفاهيمی علمی بيان می کردند. اما همين يک کلام موجب شد که از سوی بخش هائی از هر دو جانب مورد شماتت قرار بگيرم.
يکی گفت: «اشتباه چيست آقا؟ لطفاً خيانت را با اين واژه ماستمالی نفرمائيد!»
و ديگری گله کرد که: «حق اين نبود که، در اين وسط، دو حزب بزرگ و قديمی کردستان را به ارتکاب اشتباه متهم نموده و آنها را با خود بد کنی».
من اما همچنان فکر می کنم که اين دو حزب اشتباه کرده اند و آنان که بر عليه شان اعلاميه صادر فرموده اند نيز اشتباهی بزرگ تر را مرتکب شده اند و هر دو، بی هيچ محاسبه ای، به تيم خودی گل زده اند و بازيکنان تيم حکومت اسلامی هم، آن سوی زمين، مشغول شادمانی و زدن دور افتخارند.
چرا؟ عرض می کنم که اصلاً بيائيد چنين فرض کنيم که اين دو حزب اصالتاً تجزيه طلب اند و می خواهند در اولين فرصت «کردستان شرقی ِ» مستقل را بوجود آورند. لطفاً تعيين کنيد که صدور اين اعلاميه چه کمکی به تحقق «نقشه های شوم!» آنها می کند؟ بخصوص که حالا مجبور شده اند راه بيافتند و اعلاميه صادر کنند و توضيح دهند که منظور آنها آن نبوده که استنباط شده. يعنی، اکنون هم، بدون پذيرش اشتباهی که شده، می کوشند نشان دهند که هدف شان از همهء آن حرف ها «حفظ وحدت ايران» و «دموکراتيزه کردن حکومت اين کشور» بوده است و لاغير. در اين صورت نبايد از اين دوستان پرسيد که چرا همين حرف را در اعلاميهء خود نزديد تا اين همه سوء تفاهم ببار نيايد؟
يکی به من می گفت: «اين حرف ها را نبايد باور کرد. اين همان قر قر کردن برای گفتن قرمساق است. اينها انقدر اين کلمات ممنوعه را در لفافهء کلام مبهم می پيچند تا مردم به مليت و فدراليسم و حق تعيين سرنوشت عادت کنند و بعد يک روز صبح بيدار می شوی و می بينی که آنها از "حق خود" استفاده کرده و «سرنوشت خود» را نعيين نموده و استقلال کشور کردستان شرقی را هم اعلام کرده اند».
ديدم که اين هم برای خودش حرفی است. اما پرسش من از آن دوست اين بود که «خوب، حالا حضرتعالی قصد داريد چه کنيد؟ اعلاميه های شما بجای خود، افشای مؤثر توطئه های اين ها هم بجای خود، اما اگر فردا حکومت به دست حضرتعالی افتاد قصد داريد با اينها چه کنيد؟»
می گويد: «اول با آنها مذاکره می کنيم و اگر حرف حساب ما برای حفظ تماميت ارضی ايران توی کت شان نرفت بخود حق می دهيم که شورش آنها را سرکوب کنيم».
تنم می لرزد و می گويم: «هيچ فکر کرده ای که حکومت بعد از اسلاميست ها می خواهد نيروی سرکوبگرش را از کجا به دست آورد؟ خمينی آتش شور حسينی را باد می زد و بفتوائی اغواگر بچه های بهشت جوی مسلمان را به سرکوب اين و آن می فرستاد. اما شما از چه نيروئی استفاده می کنيد؟ و تازه، شما که قصد اول تان ـ پيش از سرکوب ـ مذاکره با اين احزاب ِ به زعم شما تجزيه طلب است چرا امروز، که تا سقوط حکومت اسلامی وقت داريم، با آنها به مذاکره نمی نشينيد و، برعکس، از گفتگو با آنها همچون روياروئی با بيماران وبائی پرهيز می کنيد؟ اگر امروز، که هنوز راهی تا فروپاشی حکومت اسلامی باقی است، بتوان برای حل اين مشکل راهی پيدا کرد چرا بايد راه ها را با صدور اعلاميه و نفرت افکنی بست؟ شما چرا بجای کوشش در "حل مسئله" خودتان را در "صورت مسئله" جا سازی می کنيد؟ آن گويندهء ظاهراً وطن دوست تلويزيونی چرا بجای مشت کوبيدن بر ميز و تهديد به ائتلاف با خامنه ای نمی آيد آقايان مصطفی هجری و عبدالله مهتدی را به يک گفتگوی رسانه ای دعوت کند تا مردم شاهد آن باشند که اين آقايان چه می گويند؟ اصلاً چرا مچ آنها را در برابر مردم نمی گيريد؟»
دوست مشفقم خيره خيره در من می نگرد و سری از سر دلسوزی برايم تکان می دهد و بر عقل خام و دل بی خبرم می خندد.
***
باری، هفتهء گذشته روزگار شادمانی های مکرر حکومت اسلامی بود. اپوزيسيون اين حکومت، با موفقيت تمام، توانست يک گل ديگر را هم وارد دروازهء خودی کند. يک عده ناشناس، همراه با يک عدهء کمتر شناخته شده، پس از ماه ها بکش و واکش و کج دار و مريز، بالاخره در هفتهء گذشته اعلام داشتند که نهادی در راستای تشکيل «شورای ملی ايرانيان برای انتخابات آزاد» موجوديت يافته و دارای سايت و آرم و منشوری است و وظيفهء همهء هموطنان آن است که هرچه زودتر به آن بپيوندند.
ممکن است بگوئيم که تا اينجای کار که عيبی ندارد و جای نگرانی نيست؛ چرا که ما دست چوپان های دروغگو را سال ها است که خوانده ايم و در اپوزيسيون خارج کشور هم دارای سوابق هخائی و عقابی متعددی بوده ايم؛ شايد اين هم داستان خوشمزهء ديگری باشد.
اما جالب اين است که اين «نهاد تازه» دارای نيش و سيخ و نيشتر هم هست. از جمله ديدم که خواهر زادهء حجة الاسلام مهدی کروبی، که همچون حر رياحی در صبح عاشورا خواب نما شده و پس از دهه ها خدمت در وزارتخارجهء حکومت اسلامی، به مدد انفاس بچه های جنبش سبز، از آن حکومت بريده و به صف حسينيان کربلائی پيوسته است، انگشت تهديدش را از غلاف بيرون کشيده و اعلام داشته است که «هر کس به اين شورا نپيوندد خائن به وطن است» و در فردای فروپاشی حکومت هم بايد حساب پس بدهد. و نيز ديدم که اعضاء شورا، با نام های مستعار خود، در صفحات فيس بوک «فرزندان کورش» و «نوه های رستم» و «فدائيان پادشاهی» برای مخالفان و امتناع کنندگان از پيوستن به اين «شورای ملی» سيم برق دار بسته اند، و گويندهء خوش سخن شان هم در برنامه های خريداری شدهء تلويزيونی دارد بند بند «منشور» را می خواند و در پايان هر بند به اين ترجيع بند می رسد که «اين حرف بده؟ کی ميگه بده؟».
باشد. اين هم مهم نيست. اما لحظهء شاخ در آوردن آنجاست که آقای دکتر اميد مهر، ايضاً از ديپلمات های بريده از حکومت اسلامی و عضو «کمپين سفارت سبز»، اعلام می دارد که «نود در صد اعضاء اين شورا در ايران زندگی می کنند و اين اسم ها که در سايت ما می خوانيد فقط ده در صد از اعضاء هزاران نفری اش هستند که تازه برخی شان دوست ندارند نام و نشان شان فاش شود و احتمالاً وقتی شورا در آيندهء نزديک کنگرهء ملی را تشکيل داد نام اعضاء مؤسس و غير مؤسس آن افشا خواهد شد.» همچنين از ايشان است که می شنويم «بخش عمدهء اعضاء داخل کشور اين شورا، در سپاه پاسداران و وزارتخارجه تشريف دارند!»
شما لحظه ای آن «کنگره» را مجسم می کنم که هزاران نفر از اعضاء نود در صدی اش، که در داخل کشور، در سپاه پاسداران و وزارتخارجه، مشغولند، خودشان را به، مثلاً، پاريس يا واشنگتن رسانده اند و دارند در مورد سرنوشت آيندهء ايران رايزنی می کنند. يا نه، شايد هم به سبک طرفداران «انتخابات آزاد»، که قصد دارند خود حکومت اسلامی را وادار به انجام اين انتخابات کنند، بتوانند از وزارت کشور ولی فقيه اجازه بگيرند تا کنگرهء آنها در يکی از سالن های تهران برگزار شود تا گردانندگان شورا مجبور نباشند هزينه های مربوط به آوردن هزاران نفر نود در صدی پاسپورت دار را به خارج تأمين کنند.
اما اينها هم اصلاً مهم نيست. تا اينجا داستان بيشتر به شوخی تلخی می ماند که نظائرش را تجربه کرده ايم. نکتهء مهم آن است که وقتی سراغ امضاء های روی سايت می روی يک باره چشمت به نام های رضا پهلوی، فرح پهلوی (آنگونه که خود نوشته اند)، و ياسمين پهلوی (همسر شاهزاده) می افتد که مثل سه شهروند عادی، بی سر و صدا، به اين «جريان» پيوسته اند.
چطور شد؟ کسی که هميشه می گفت آن بالا نشسته و فراگروهی عمل کرده و از همهء فعاليت های اپوزيسيونی حمايت می کند حالا با چند تا جوان از ايران آمدهء ناشناس و چند اصلاح طلب و چند تا ديپلمات از حکومت بريده همراه شده و 240 مين نفری محسوب می شود که به اين جريان پيوسته و می خواهد راه را برای تشکيل شورای ملی هموار کند؟
راستی قرار است چه بشود؟ آن کنگرهء چند هزار نفری کی و کجا تشکيل می شود؟ و به چه صورتی قرار است آقای رضا پهلوی را ـ لابد ـ بعنوان «سخنگو»ی خود برگزيند؟
باری، اين هم يک گل ديگر به دروازهء خودی و يک شادمانی ديگر برای تيم حکومت اسلامی. اين هم از آن «سرمايهء ملی» که نوری علاها از آن خبر داده بودند. اين هم آن چهرهء شناخته شدهء بين المللی خوش پوش و خوش سخن و امروزی که قرار بود همراه ديگر مبارزان به آزادی وطن کمک کند؟ حالا او کجاست و چه می کند؟ از نظر من، او اکنون، خواسته و ناخواسته، در محاصرهء ايادی حکومت اسلامی، چه از اردوگاه بنيادگرائی وزارت اطلاعات و سپاه، و چه در خيمه و خرگاه اصلاح طلبی مزدور و مزور است و «مدحی» ها برايش مداحی می کنند.
براستی مگر همين آقای رضا پيرزاده، پيشکار ايشان در پاريس که بانی خير اين شورا است، نبود که در روز اعلام موجوديت «کنگرهء دموکرات های سبز»، که نطفهء اين شورای ملی در زهدان آن بسته شده، اعلام داشت که ما با کروبی و موسوی در ارتباط هستيم؟ و بدينوسيله بهانه ای به دست شريعتمداری کيهان دارالخرافه (بقول نويسندهء شيرين سخن، حميدرضا رحيمی) داد تا فرياد برآورد که «ديديد درست می گفتيم که دست سران فتنه در دست اپوزيسيون برانداز است؟»، و همين موجب شد تا دفتر شاهزاده در واشنگتن ارتباط خود را با «سران فتنه» تکذيب کند؟ آیا این ها بالاخره و به راستی با کروبی و موسوی و اصلاح طلبان در ارتباط هستند یا نه؟
و یا اين چه فهرست پيوستگانی است که سازمان ها و اشخاص مختلف «پيوستگی» خود به آن را تکذيب می کنند؟ مگر جبههء ملی داخل و اقمارش در خارج نبودند که پيوستن به اين شورا را رسماً تکذيب کردند؟ حال چگونه است که نام «جوانان جبههء ملی» را در ليست سازمان های پيوسته می بينی؟ اين جوانان کيانند، از کجا آمده اند، و عضويت شان در چبههئ ملی چگونه اثبات شدنی است؟ آيا بزودی صدور تکذيب نامه های جديدی از جبههء ملی را شاهد خواهيم بود؟
و آیا «شاهزاده» همهء این ها را می داند و در این بازی شرکت کرده؟ و یا، نه، همچون «آن وقت ها»، این «اطرافیان!» هستند که زير پای او پوست خربزه می اندازند؟
باری، هفتهء تلخی گذشت که در آن می شد صدای فرياد شادمانی سربازان گمنام امام زمان را در پشت ميزهای وزارت اطلاعات شنيد. من به سهم خود از اين همه «خود زنی» متأثر و متأسفم.
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
نظر خوانندگان
بهرام بطحایی: از سخن سنجی آقای نوری علا بسیار خرسندم، این یک واقعیت عمومی در طول سال های سپری شده است که کانون بخش بزرگی از آنچه که خود را اپوزسیون می نامید یا بر اصل موج سواری سیاسی بنا شده بود و یا تصویر مجازی یک اپوزسیون ضد ام القرای اسلامی با دستورالعمل های سازمانی ولی فقیه بوده تا بتواند بخش گسترده اپوزسیون واقعی و دلسوختگان وطن را دلسرد و از صحنه دور نماید . در این بین انتظار شناخت دوست و دشمن از جانب شاهزاده ای که سالهاست خط خود را از خادمان واقعی به ایران جدا کرده سادلوحانه است چرا که عملکرد شاهزاده استوار بر دو اصل است عدم علاقه ایشان بر برپایی یک اپوزسیون همه گیر که میتواند در آینده اسباب مزاحمت ایشان شود و عدم تمایل ایشان به پرداخت هزینه های این حرکت ملی . لاجرم ایشان نیز ترجیح میدهند در کنار موج های اعتراضی حرکت نمایند و تنها با هزینه کردن نام خاندان پهلوی این دو سوی سکه را بر هم پیوند زنند پیوند شفافیت و توهمی موهوم از مجمعی که در آن نمیتوان تشخیص سره از ناسره را داد چیزی در حد همان انتخابات آری یا نه رژیم خمینی. حال سوال اینجاست که آیا ما بدنیال تکرار تاریخ هستیم یا تصحیح آن.
پیروز: در تلاش دکتر نوری علا جهت سرنگونی یا بقول ایشان انحلال رژیم آخوندی ذره ئی تردید نیست. پرسش اینست که در این برهه از مبارزات، آیا خود ایشان هم بعلت نفی و همکاری نکردن جهت راهنمائی و بکار بردن تجربیات شان در جهت بهبود و بوجود آوردن بی و یا کم اشتباه ترین شورای ملی یا آلترناتیو یا بدیل... که در حال برپائی و جانگرفتن است، می توانند یکی از گل زن ها باشند یا هستند؟ تمام مطالبی که ایشان می نویسند خواندنی و آموزنده هستند ولی کدام موانع و مشکلات مانع از این می شود که ایشان را از موقعیت حمله به دفاع هم بکشاند. پس از 33 سال تجربه اندوزی آیا باید با شناختی که بدست آمده همچنان به تجربه اندوزی و آموزش بدون عمل و انتقاد هائی که در آن سازندگی دیده نمی شود ادامه داد؟ استاد باید، باید، باید جوانان را دریابند و با دانش شان راهنما و مشوق آنان گردند تا بتوان معضل سرنگونی آخوند و رویای دستیابی به حکومتی سکولار دموکرات را ممکن سازند. گلی که دکتر زده و می زند از همه دردناک تر و تاسف بار ترست.
زرتشت: نوشته اند: «اين هم از آن «سرمايهء ملی» که نوری علاها از آن خبر داده بودند. اين هم آن چهرهء شناخته شدهء بين المللی خوش پوش و خوش سخن و امروزی که قرار بود همراه ديگر مبارزان به آزادی وطن کمک کند؟ حالا او کجاست و چه می کند؟ از نظر من، او اکنون، خواسته و ناخواسته، در محاصرهء ايادی حکومت اسلامی، چه از اردوگاه بنيادگرائی وزارت اطلاعات و سپاه، و چه در خيمه و خرگاه اصلاح طلبی مزدور و مزور است و «مدحی» ها برايش مداحی می کنند».--- باور کردنی نیست که این نوشته دکتر نوری علا باشد.
ممد: دکتر نوری علا با درود بر شما. از و سپاس از مقاله زیبا و خواندنی شما. به نظر من، نهاد های امنیتی و حتی شاید قدرت های خارجی، هر کدام بنا به دلایل خودشان، تلاش می کنند تا از ایجاد تشکل های سیاسی و مدنی در بین ایرانیان جلوگیری کنند و به اصلاح، کوتوله های سیاسی را بر سازمان ها و احزاب متشکل ترجیح می دهند. چون از نظر نهادهای امنیتی خطر آنها کمتر و قابل کنترل تر هستند و از نظر خارجی ها هم کنترل و معامله با آنها آسانتر است. نکتهء بسار مهم برای شما و امثال شما به عنوان یک روشنفکر پیشرو این است که ابتدا نقشه فرهنگی و سیاسی ایرانیان را در جلوی چشمانتان قرارداده و سپس در مورد تغییرات آن قلم بزنید. در غیر اینصورت، به صورت کور عمل کردن باعث ریختن خون ها شده و نتیجه ای حاصل نخواهد شد. چنانچه فارغ از تعصبات سیاسی به صحنه نگاه کنیم، در صحنه سیاسی ایران به جز گروه هایی مثل حزب دمکرات و کومله که خود را در یک منطقه محدود می کنند، در سطح ملی گروه های متشکل مطرح زیر را می بینیم: 1) آخوندها و هوادارانشان: صنف آخوند و معمم از متحدترین و ریشه دارترین تشکل های موجود هستند و علیرغم اختلاف سلیقه ها و منافعی که با هم دارند، در بزنگاه های تاریخی با هم متحد خواهند بود. آنها شبکه گسترده ای به وسعت تقریبا جمعیت شیعه در سطح جهانی دارند و حتی گاهی از ارتباط با شبکه های دیگر هم سود می برند.. این ها توانایی بسیج توده های طرفدارشان را دارند و به راحتی هوادرانشان را قربانی می کنند. 2) شورای ملی مقاومت [سازمان مجاهدین] که طرفداران فراوانی در بین قشر تحصیل کرده فقیر مذهبی دارند. این ها آمادگی اطاعت از رهبری شان و جانفشانی در راه آرمان هایشان را دارند. 3) طرفداران سلطنت که تشکل شان سببی نبوده و عمدتاً به دلیل وجود شخص شاهزاده رضا پهلوی هست. ایشان به دلیل فرزند شاه بودن، طرفداران زیادی در بین طبقه متوسط و بی سواد دلزده از جمهوری اسلامی دارند. این ها عمدتا حاضر به جانفشانی و قربانی دادن نیستند. به نظر من، بقیه چنانچه این سه گروه فوق را قبول ندارند، باید به فکر یک تشکل باشند و لازمه آن مثل کشورهای دمکرات این است که برای تشکیل احزاب جدید باید حداقل ده هزار امضا پای آن باشد. در غیر این صورت تشکیل شوراها و احزاب چند نفره فقط فضا را آلوده کرده و باعث گیجی و سرگشتگی مردم می شود. بوق دست گرفتن و در تاریکی دنیای مجازی نشستن و لجن پراندن به همدیگر، به جز ایجاد گردوخاک عفونت زا حاصلی ندارد و نهایتا منجر به حرکت های کوری می شود که باعث کشتار، شکنجه و بی خانمان شده عده ای می شود و نتیجه آن به کام دیگران خواهد بود. پیروز باشی.
فيروز: جناب نوری علا، با سلا م: چون میدانم وضع و حال شما چنانکه از رخسارت پیدا ست آنقد ر مناسب نیست که ایراد و انتقاد خود را، آنطور که مرسو م خودم هست بیان کنم سعی می کنم جوانب کار را رعایت نموده و با عث خشم شما نشوم. از شما این سئو ال را می کنم اين که شما می فرمائید اين شاهزاده یک سرمایهء ملی است به چه دلیل است؟ اگر منظور این باشد که ميلیارد ها دلار از سرمایه و ثروت ایرانیان را در جیب مبارک شان دارند خوب حقیقتی است، و الا اسپرم شاه که تاج بسر ندارد و مانند اسپر م دیگران است. اگر جنابعالی فکر می کنید ایشان در ایران بین مردم داخل کشور پایگاهی د ارند با عذرخواهی می گويم که در اشتباه هستید. بجز عده ای پهلوی طلب در خارج کشور هیچکس دور و بر ایشان نیست. این پهلوی پرستان هم بر این خیال باطلند که نیرو های خارجی ایشان را با سلام وصلوات، مثل بیست هشت مرداد می برند به ایران و این حضرات هم بر می گردند و مشغو ل غارت مجدد می شو ند. در ایران کسی ایشان را نمی شناسد مگر معدودی بازماند گان ارتشی ها؛ آن هم آنهائی که درجهء بالا د اشته اند. کدام سرمایه ملی؟ از او بارها خواستند که از مردم بخواهد شب بروند بر پشت بام بگویند والا حضرت. چرا این کار را نمی کند تا ببینیم چه می شو د؟ سرمايهء ما همان نهضت دمکراتیک مردم یعنی نهضت سبز است که گر چه از خارج و داخل مو رد سر کو ب واقع شده ولی همچنان در زیر پوست شهرها و در ذهن و فکر مردم ما جای خود را با ز کرده و رهبران اش در زند ان و حصر بسر می برند ولی ایستاده اند. اگر فکر می فرمائید که فقط اصلاح طلبان هستند که دنبال خاتمی و مهندس موسوی و کروبی اند اینطور نیست، احزاب سیاسی که در ایران ریشهء چندین ساله د ارند، و ملی مذهبی ها (که بنظر شما نمی شود هم ملی بود هم مذهبی) و گروه های کوچک و بزرگ دیگر هم این نهضت را پشتیبانی می کنند. راه نجات کشور ما راه طی شده در عراق و افغا نستان و لیبی و سوریه نیست. راه زد و بند شاهزاده با اسرائیل و امریکا نیست. آلترناتیو سازی از خارج قادر به بر اندازی حکومت دست نشاندهء انگلیس در کشور ما نیست. راه درست تقویت و پشتیبا نی از همین نهضت سبز امید است و بس. با تشکر از توجه شما.
علی معدنچی: درود بر جناب نوری علا گرامی مثل همیشه سپاس از زحمات شما امیدوارم تلاش های شما مواضع شما ودیدگاه های شما در سرنوشت ایران اثر مثبت وسازنده داشته باشد که حتما چنین است زیرا شما جایی بالاتر از سایر دوستان و هموطنان قرار دارید. این را به عنوان تعارف نمی گویم چرا که زمانی که در آستانه یک جنگ ویرانگر قرار گرفته ایم جایی برای تعارف نمی ماند. هرچند واکنش به بیانیه احزاب کرد بسیار شدید بود و حکومت اسلامی از این در گیری بین دشمناننش شاد است اما در هر صورت این حکومت زمان زیادی برای بقائ ندارد چه ایران بماند یا تجزیه شود این گروهی که دارند برایران حکومت میکنند جایی در این جهان جز فرار به همان کشوری که قبل از خود خانواده وحساب بانکی خود را فرستاده اند ندارند اما اگر کسانی مانند ما در اندیشه بقایی ایران وجلوگیری از تجزیه ایران و ازادی وسربلندی ملت ایران هستند هم با دشواری بسیار روبرو بوده و خواهیم بود (حتی حرف تجزیه ایران بدنم را به لرزه می اندازد وگلویم را می فشرد) و مهمتر از همه چیز باید دست از یک عمر حیات فکری استبدادی برداریم یک عمر استبدادی فکر کرده ایم حال در مدت کوتاهی باید یاد بگیریم ازاد اندیش ودمکرات باشیم حالا ازادی ودمکراسی پیشکش احساساتی بودن را چه باید کرد جنایاتی که در دوران استبداد در خق هموطنان کرد واذری وبلوچ ترکمن.... شده احساس خشم ونفرت را در انان شدت بخشیده من باور دارم در اینده ایران باید نسبت به تمامی این هموطنان بخصوص اهل سنت و اقلیت های دینی بدلیل ستم بسیار این 33 سال تبعیض مثبت در امتیازاتی چون تحصیل وتصدی مشاغل دولتی داده شود اما همه این ها تنها از راه گفتگو بدست می اید ودر گفتگو خرد وعقل را بر کرسی نشاندن البته من بعید میدانم کسی بالای 40 سال سن داشته باشد وبراحتی بتواند چنین کند جناب نوری علا من باوردارم والبته خوشایند خودم هم نیست که بدون همراهی بخشی از اصلاح طلبان فرایند ازادی ایران به راحتی بدست نمی اید البته اگر درا ین راه ارتش وبخشی از سپاه در کنار مردم قرار گیرند هزینه ازادی ایران بسیار کاهش می یابد گرچه برخی از اصلاح طلبان امتحان خود را با نمره پایینی گذرانده اند اما ما نیروهای سکولاروازادی خواهی چاره ای جز تلاش برای گفتگو ویگانگی ایرانیان برای ازادی ابادی ایران نداریم 1 جمهوری اسلامی از خرداد 88 با استفاده از تجاوز وخشونت اشکار به عنوان تنها وسیله مشروعیت البته حیله گری ونیرنگ وفریب را هم صدها بار بیش از گذشته داشته امروز فاقد هر گونه مشروعیت قانونی وحتی شرعی است حتی مرجعی مانند ایت اله دستغیب اجازه نصب عکس او را در مسجد اتشیها که یکی از مهمترین مراکز نیروهای اطلاعاتی وسپاهی شیراز بود را نمی دهد 2 جدا کردن اقایان موسوی وکروبی وقرار دادن انها در لیست محاکمه یک اشتباه بزرگ است اگر ما بدنبال دمکراسی وازادی وابادی ایران هستیم تنها جرمهای که توسط هیچکس قابل بخشش نیست قتل وتجاوز می باشد همان اقای محترمی که میگفت من برای دفاع از جمهوری اسلامی خواهم جنگید فردای همان گفته با یکی از بازماندگان جنایات رژیم گفتگو کرد وابن خانم فرمودند در فردای ایران بابد موسوی وکروبی را محاکمه ومجازات کرد هر کس در هر مقامی اگر جرم وجنایتی انجام داده باید محا کمه وبه سزای کارش برسد گرچه در فردای ایران من امیدوارم که ما بتوانیم یکدیگر را ببخشیم مگر قتل که قابل گذشت هست اما قابل بخشش نیست وتجاوز ولیکن کسانی که این هیولا را رها کردن ودر زمان ثروت وقدرت وبه مردم پیوستن هر چند هزار ایراد به روش کارشان باشد این برخورد نشان می دهد که ما اسیر احساسات مانده ایم اگر در سیاست خرد کنار رود احساس جایی ان را بگیرد وضعیت بدتری از گذشته پیش رو خواهیم داشت به امید سربلندی ایران وایرانی محمد اردکانی شیراز 25 شهریور 91 ) ) ) ==
دانشجو: جناب دکتر نوری علا؛ من به دانش و میهن دوستی شما اطمینان دارم و گفته ها و نوشته هایتان را دوست دارم. اما در مورد این مقاله فکر می کنم کمی زود قضاوت کرده اید. به عبارت دیگر آرزومندم که زود قضاوت کرده باشید. من هم مثل شما و بسیاری ازهموطنان آرزوی تشکیل شورای ملی داشته ام و این فراخوان را آغاز کاری می دانم که با یاری صاحب تجربه هایی مثل شما باید کم و کاست اش از بین برود. امیدست باز نگری کنید. میهن دوستی چون شما نمی تواند در این مهم کم نقش باشد. سروده ای که نگرانی مرا در همین زمینه نشان می دهد تقدیم می کنم. با سپاس دانشجو
http://www.iranian.com/main/blog/daneshjoo-51
کاوه آهنگر: استاد گرامی و هموطن ارجمندم، سپاس و قدردانی این پیر زخم خورده ازشاه و شیخ را به جهت تلاشهای پیگیرانه ات درراستای روشنگری و اگاهی بخشی انهم با زبانی ساده و قابل درک برای همه پذیرا باش و من که افتخاردارم یک عشایرزاده و یک کارگر که آغازم از کوره پزخانه شهرم در جنوب و تا بالاترین سطح نظارت در صنایع گاز و نفت و پتروشیمی و صنایع فولاد و نیروگاه های کشور بیش از پنجاه سال و افتخار بزرگترم بیش از چهل سال نمایندگی و دفاع از حقوق همتبارانم را در انجام وظیفه خود دارم امروز در تبعید ناخواسته هرچند به ارامش نسبی رسیده ام. اما آنچه از سوی رژیم اشغالگران تازی زاده بر هموطنانم روا می رود به نوعی، و آنچه در خارج از کشور از مجموعهء مخالفین حکومت ولایت فقیه بنام اپوزسیون می بینم و می شنوم بردرد های کهنه ام می افزاید. نه اینکه از درد هراسی دارم بلکه بر تشویشم می افزایند که در فردای سرنگونی با چنین لحن و گفتمان و نوشتار و تضاد های عمیق و حل ناشدنی یکبار دیگر این ملت ستم کشیدهء ایران است که باید متحمل خسارت شود و چند دههء دیگر مجبور به پرداخت آن خواهد بود. جناب نوری علا، جهت اطلاع باید بگویم اگرچه طی فراز و نیشب های سخت دوران مبارزه در کنار تمامی گروه ها و سازمان ها و احزاب سیاسی، چه قبل و چه بعد از پیروزی قیام، بوده ام اما هرگز حاضر به پذیرش عضویت در هیچکدام نبوده و نخواهم بود چرا که خانوادهء بزرگ کارگری که من عضو آن بوده و هستم دارای تنوع خاص خود بوده و هست و من نمیتوانم در چارچوب خشک یک تشکیلات حبس شوم و از بقیه اعضا بگذرم. و همیشه اعتقاد داشته و دارم اگر بواقع ما صحبت از رهایی وطن و هموطن می کنیم باید شفاف و در عمل نشان بدهیم آنچه می اندیشیم و می گوییم با واقعیت منطبق است. اما متأسفانه جامعهء ما همیشه از این عدم شفافیت و ناهمگونی ها ضربه خورده؛ تا آنجایی که تصور می کنیم در جهان امروز که دست های آلوده سیاستبازان آخوند بیسوادی چون خمینی را در کره ماه قرار می دهد و فرد موهومی چون ملاعمر را به آن غول دست نیافتنی تبدیل می کند و اسامه بن لادن را آنگونه تربیت می کند و با بازی با برگ تروریسم و توجیح اعمال خود بر بخش عظیمی از جهان مسلط می شود. فقط ما هستیم که می توانیم بگوییم و بنویسیم و تصمیم بگیریم و گهگاهی آنچه از تفکرمان تراوش می کند را مطلق و بی نظیر هم می دانیم و این هم از نقیصه های همیشگی ما بوده که دیوار منیت ما را هر روز بلند و بلندتر کرده و باعث گردیده تا نتوانیم با نگاهی بازتر بر موضاعات کلان جهانی توجه کنیم و اتفاقاً طی سی و سه سالهء گذشته، با وجود اعتقاد ما بر یکی بودن دشمن هرگز موارد فوق اجازه نداده اند تا خود متحد و یکی شویم و این مهم باعث گردید تا ما هرسال بگوییم امسال پایان تاریخ مصرف ملایان است اما غافل از آنکه فرمانده و مأمور همیشه از چنین وضعیتی که ما داریم سود برده اند و از فضای جدایی ما بر مواضع حساس مان حمله کرده اند و آنگونه که شما نگاشته اید نیروهای نظامی و امنیتی رژیم تا آنجا که خواسته اند در بخشی از جبههء اپوزسیون نفوذ و آنها را به همکاری کشانده اند. اما باچهرهء بزک کردهء سبز و اصلاح طلب و انواع دیگر. جناب نوری علا، عیب از کجاست؟ شما یقیناً آگاهید که از متفرق بودن ماست که فقط مشغول عیب جویی و ایراد گیری و تاختن چهار نعل علیه یکدیگر هستیم اما حاضر نیستیم نوع انتقادمان را بگونه ای داشته باشیم که حداقل دشمن شادکن نباشد. استاد گرامی، متاسفانه باید بگویم اگر وضع بر این منوال باشد، با توجه به تجربهء ناچیزی که دارم برای فردای ایران افق روشنی را متصور نیستم؛ چرا که من بیست و یک سال از عمر ننگین حکومت ملایان دینکار را د رایران گرفتار بوده ام و بخوبی از آنچه در یک یک استان های ما می گذرد آگاهم و بواسطهء شغلم ازشمال تا جنوب و ازمشرق تا مغرب را رفته و مشاهده کرده وتحقیقاتی را انجام داده ام. جناب نوری علا، عمق فاجعه در کشورمان بسیار بیشتر از آن است که هموطنان خارج از کشور نسبت به آن می اندیشند و می خواهم بگویم که سطح تخریب عمومی حکومت بر داشته و نداشته ملت آنچنان اسفبار است که هر استان ما را تبدیل به یک بمب اتم کرده و در صورت کوچک ترین تحول خارج از کنترل که منطبق با خواست و آگاهی عمومی نباشد چند قرن دیگر به عقب خواهیم رفت؛ چرا که با توجه به کشتار خودی و غیر خودی که حاکمان از ملت کرده اند و بحران های اجتمایی و فقر گسترده که حاصل اش فساد و فحشا بوده، و تفرقه افکنی بین اقوام و اقشار جامعه برای بقای خود و از طرفی ادعای آگاهان و مبارزان داخل کشور مبنی بر نوع برون رفت از این بحران ها همگی می تواند به آن فاجعه تبدیل شود. پس ما خارج نشینان اگر بواقع در فکر فردای ان ملت ستم دیده هستیم باید دست از لجاجت و تضاد و تفرقه برداریم و به رأی ملت برای آیندهء خود احترام بگذاریم. آنچه مورد نظر ما می باشد حفظ تمامیت ارضی و بازسازی ویرانه های بجای مانده از حکومت ملایان است تا اگر نسل های گذشته ما را نفرین کرده اند آیندگان چنین نکنند.
Mahmud from Sweden:
Thank you for this great article after a long time that you were lost.
Please keep up this good job.
Nik: Hello Mr. Nouriala: Most of these people in the "Showraa" or whatever it is called this time around, are NOT "enhelaal talab" anyway. They have mostly been the SAME people who have formed and dissolved coalitions twice a year, for as far as one can remember. Now, our eyes are "bright" with the arrival of the Madhis and the Islamist intellectuals and perhaps soon, with IRI billionaires dreaming of Dubai in Tehran. In any case the problem stays the same, just like the main players behind these coalitions.
What does this tell us? It shows that these coalitions are the TOOLS and pawns of some other people, in their age old game. All of these will evaporate once a single concession is given by the IRI to the main players. In the meantime, all of these people will take positions in favor of whatever the players decide to do.
The issue of 'Tajzeeyeh" is also part of this game. As real and dangerous it may be, this is also a controlled game. When there are no real and substantial opposition groups on the scene, why are we even surprised to see all sorts of clowns dominating the scene?
We have in the past tried to have dialogues with all sorts of people; but why should we expect larger organizations ( Kurd, Mojahed, Monarchist and etc.... whichever was big enough in every period, during the last 33 years) to take any dialogue seriously, when their counter parts are tiny groups, without much mass base, money and even weapons and fighters? In other words, smaller entities are always powerless in affecting events.
While the nuclear issue and the threat of some sort of war are getting more real every week, we should consider most events as continuations of diplomatic pressures, sanctions and war preparations. Just review the Egyptian, Libyan and Syrian "revolutions" and see how many different ways there are to deal with global issues. The Iranian issue is just a little more complex.
We can really not do much about it, except to recognize that if we want to join in this game, we have to abandon all principals and get on board this boat and sail in the wind without any rudder, compass and motor. Now , if the wind was like predictable trade winds, at least we could guess where it was taking us. Alas that this wind is not even that ! It is more like wind gusts, changing direction and strength, every hour. The only ones benefiting from this, are the ones who are paid by the hour to stay in the boat, perhaps with reserved seats in first class life boats (seen the "Titanic"?). All the others will lose.
The only proper thing to do therefore, is to stick to the few things we are sure of and plan a steady, long term strategy. In one specific proposal from certain players, someone said,"we shall pass on this one and be the opposition of the next government". While this may be a young man's way out ( since young people have time on their hands), for older people, perhaps it is better to give up on big prizes all together, and be satisfied with being "ideological" and political mentors of the nation, for the long term.
In any case, I still think that a solid coalition of secular democrats for a free republic, is best for our "donyaa and aakharat !!!"
Regards,
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.