بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 6 شهريور 1391 ـ  27 ماه اگوست 2011

 

مرز میان روشنبینی و نافرهیختگی

پاسُخی به نوشتار آقای تابان با سرنویس «قیام در برابر جمهوری»*

خشایار رُخسانی

سرآغاز:

ارزش گفتگوهایِ تئوريک تنها برای آموختن از آنها و پیشبینی آینده در راستایِ کاستن از آسیب هاست، و نه برای سرگرمی. گفتگوی سازنده آن است که در پایان، ما را یک گام به پیش ببرد؛ ولی بازکرد گُفتمان های تکراری در سپهر سیاسی ایران، در سه دههء گذشته تنها نشانۀِ فروکاسته شدن ارزش این گفتگوها به سرگرمی آن نیروهای سیاسی شُده است که با درد مردم کشورشان بیگانه هَستند.

ناسانی بُزرگ میان روشن بین ها و آدم هایِ نافرهیخته در توانایی و یا ناتوانایی های آنها برای پیش بینی آینده به کُمک داده های (اطاعات) ویژه است. اگر روشن بین ها نتوانند به کُمک داده هایِ ویژه ای که آنها از راه گفتگوهای سازنده و روشنگرانه، دگراندیشی و یا بهره بُردن از آزمون دیگران که از راهِ خواندن بدست می آورند، آینده را پیش بینی کُنند، آنها هیچ ناسانی با آدم های نافرهیخته نخواهند داشت. به سُخن دیگر، ارزش یک آدم فرهیخته به توانایی او در پیش بینی رویدادهایِ تلخ آینده، و پیشگیری از آسیب هاست، ولی هنگامی که رویدادهای تلخ پیش آیند، اکنون چه او فرهیخته باشد و چه نافرهیخته، دیگر نه دانش او و یا نادانی اش، هیچ تأثیری در بازگرداندنِ چرخ روزگار نخواهد داشت. اگر یک ویژگی برجسته برایِ فرهیخته بودن، توانایی در پیش بینی آینده است، نگر به سرنوشت شومی که روشن بین هایِ دههء 50 با نادانی شان برای مردم ایران فراهم آوردند، روشن است که آنها چندان ناسانی با آدم های نافرهیخته نداشتند.

نوشتۀِ آقای «تابان» بازتاب دهندۀِ اندیشۀِ روشن بین هایِ دههء 50 است، بویژه کسانی که انگار در سه دههء گذشته در «صندوق یخی» نگهداری شُده اند، و سوای بی مهری شان به مام میهن، ناتوان در یک کُندوکاوی دُرُست از نهش (وضع) کشور و پیشبینی دُرُست از آینده، ناآگاه از رویدادهایِ تلخ پیرامون شان، گرفتاری و سرنوشت مردم کشورشان در سه دهه گذشته هَستند. و شوربختانه نوشتۀِ آقای تابان نُمودی غم انگیز از بینشِ بخش بُزرگی از اُپوزیسیون حکومت اسلامی است که با مردم کشورشان و درد آنها بیگانه هَستند، زیرا آنها از یک روش کشورداری به نام مردُمبُدی (جمهوری) که باید تنها پلکانی برای رساندن مردم ایران به مردمسالاری و فراهم آوردنِ آسایش آنها باشد، یک ایدئولوژی و یا به سُخن موشکافانه تر، یک بُت ساخته اند و شب و روز جان، آسایش و سرمایۀِ مردم کشورشان را در پای « بُت جمهوری خواهی» شان قربانی می کُنند، آن هم در پایِ یک روش کشورداری گُنگ و مبهم که بجز نام آن، هنوز هیچکُدام از ویژگی های آن در آیندۀِ سیاسی ایران روشن نیست؛ زیرا آنها نگهداری به هر بها از این «بُت» را هدف خود ساخته اند؛ و هزینۀِ نگهداری از این «بُت» نیز خودداری از همبستگی با دیگر سازمان های مردمسالاری شُده است که به یک روش کشورداری دیگر باور دارند. و پیامدِ اینچنین نگرشی، خواسته و یا ناخواسته، سبب ماندگاری این حکومت اشغالگر و دوزخ اسلامی اش در ایران در سه دههء گذشته بوده است. آقای تابان و دوستان اش در پافشاری برای برپایی ساختار کشورداری موردِ پسندشان هیچ ناسانی با خُمینیست ها ندارند، زیرا همانگونه که  نگهداری از ساختار حکومت اسلامی مهمتر از اجرای دستورهای دین اسلام  برای خُمینیست هاست، برای آقای تابان و دوستانِ جمهوریخواه  او، پاسداری شیوۀِ کشورداری موردِ پسندشان، مهمتر از نهادینه شدن مردمسالاری در ایران و پاسداری از جان، سود و سرمایه و آسایش مردم ایران است.

آقای تابان در این نوشته از گفتگو با دگراندیشان پیشوازی می کُند و می پذیرد که برای سرنگونی حکومت اسلامی به یک همبستگی گُسترده نیاز است، ولی، همزمان، از جمهوریخواهانی که به سوی همبستگی با پادشاهیخواهان گام برداشته اند، خُرده می گیرد که «چرا آنها از خواست جمهوری چشم پوشی کرده اند و برپایی ساختار جمهوری را محور منشور همبستگی با هواداران پادشاهی، نکردند؟!»

 آقای تابان گرامی! اگر شما به اهمیت همبستگی برای سرنگونی حکومتِ اسلامی باور دارید، خوب، پس باید بپذیرید که همبستگی بر سر کمینه ای از خواست های مشترک میان سازمان هایی پدید می آید که می خواهند دستِ یاری بهم بدهند. پادشاهی خواهان پذیرفته اند که در «منشور همبستگی» ساختار سیاسی آینده ایران را به رای آزاد مردم بگذارند، ولی اگر جمهوری خواهان بخواهند بدون پذیرفتن همه پُرسی، ساختار کشورداری آینده ایران را از پیش روشن کُنند، پس بفرمایید بگویید که این دو سازمان سیاسی شیرازۀِ این همبستگی را با کُدام سریشم بهم بچسبانند؟!

یکی از گرفتاری های بخش بُزرگی از روشن بین های ایران این است که هنوز ناسانی میان ساختار پادشاهی و سلطنتی را نمی دانند و یا اینکه، آنجا که به سودشان باشد، کوشش می کُنند که با درهم آمیختن این دو ساختار کشورداری گوناگون، به سود خودشان بهره برداری سیاسی کُنند. آقای تابان از «2500 سال پیشینۀِ سلطنت» در ایران می نالد، ولی راستی این است که ساختار سلطنت در ایران تنها 1200 سال دیرینه دارد، که پس از فروگرفته شدن ایران بدست عرب ها و سر کار آمدن ترکان در ایران پایه گذاری شُد، و تا پیش از آن ایران به شیوۀِ پادشاهی اداره می شُد. ناسانی بُزرگ میان ساختار پادشاهی و سلطنتی در اینجاست که در ساختار پادشاهی نیروی پادشاه از سوی مِهَستان (مجلس)، دربار و نژادگان (اشراف) مهار می شُد، پادشاه نمی توانست به تنهایی دستور به جنگ و یا آشتی بدهد. در چنین ساختار کشورداری، پادشاه تنها می توانست فرزند خودش را برای جانشینی پیشنهاد دهد، ولی گُزینش نهایی در دستِ آن سه نهاد کشوری بود که بر نیروی پادشاه لگام زده بودند. برای نمونه، دربار ساسانی و نژادگان از جانشینی کاووس پسر بُزرگ هُرمُزد چهارم پیشگیری کردند، زیرا او با مزدکیان پیوند دوستی خوبی داشت و بجای او خُسرو پرویز را جانشین پادشاه کردند. ولی در ناسانی با ساختار پادشاهی ایران پیش از اسلام، ساختار سلطنتی یا سلطانی که ترکان پس از اسلام در ایران پایه گذاری کردند، گرانیگاه قدرت در دست سلطان بود و او نماد خودکامگی و چیرگی بر جان و مال مردم و کشور بود. درهم آمیختن این دو ساختار ناهمسانِ کشورداری از سوی روشن بین های ایران تنها نشانۀِ بیگانگی آنها با تاریخ کشورشان است و از بی مهری آنها به گذشته و ارزش های فرهنگی کشورشان سرچشمه می گیرد.

اکنون که ناسانی میان ساختار پادشاهی و سلطنت را روشن کردیم، همچنین خوب است که بدانید که آرزوی شاهزاده رضا پهلوی و هواداران پادشاهی نهادینه کردن یک ساختار سُلطانی در ایران نیست، همانگونه که در هیچکدام از سخنرانی ها و یا نوشته های او در سه دههء گذشته چنین برداشتی وجود نداشته است؛ وآنکه آرزوی شاهزاده رضا پهلوی برپایی یک ساختار پادشاهی همانند کشورهای اسکاندیناوی است که در آن، دولت در دست نهادهای برگُزیدهء مردم است و پادشاه تنها نمادی برایِ همبستگی میان تیره های گوناگون و پاسداری از ارزش های فرهنگی و هویت میهنی کشورش است. از این رو فروکاستن او در تراز آدم خودکامه ای همانند علی خامنه ای یک بدنامی و اتهامی بی پایه ای است که شما خودتان هم آن را باور ندارید. براستی که جای شگفتی است که ترس شما از پادشاه شدن چنین آدم آزاده ای بیشتر از فرمانروایی آن اراذل و اوباش و لُمپن هایی باشد که برای سه دهه به نام «جمهوری» مردم ایران را به گُروگان گرفته اند.

شاید که شما این پُرسش را پیش بکشید که ما از بیخ و بُن چه نیازی به یک پادشاه نمادین داریم؟ ولی راستی این است که اگر شما بپذیرید که هیچ سازمان سیاسی نخواهد توانست به تنهایی حکومت اسلامی را سرنگون کُند، و در این راه نیاز به یک همبستگی سراسری برای بهره بُردن از همگی سرمایه های میهنی است، پس چه بهتر که هواداران پادشاهی نیز در این همبستگی باشند که بخش بُزرگی از مردم ایران را در بر می گیرند. و همچنین آنها دستکم خودشان را به جُدایی راه دینداری از کشورداری و ارزش هایی همانند آزادی، حقوق بشر و مردمسالاری پایبند می دانند و آماده هَستند که ساختار سیاسی آینده ایران را به رای همگانی در  یک همه پرسی واگذار کُنند.

در پیوند با شیوۀِ کشورداری شادروان محمد رضا شاه پهلوی، هیچ شکی نیست که او ایران را با روش خودکامگی اداره می کرد، و همانند روشن بین های دههء 50 سهم بُزرگی در پیدایش شورش 57  داشت؛  بستن فضای سیاسی ایران از مهمترین علت های این شورش بود. یک ديوار فروبستۀِ سیاسی از آگاهی رسانی به مردم پیشگیری می کرد، و سبب رُشد دینکاران و پیدایش قشری از روشن بین هایِ ناآگاه شد که بجای خِرَدشان با احساس شان می اندیشیدند. و فضای سیاسی بستهء ایران نیز به سهم خودش بازتاب و پیامدِ جنگ سرد میان باختر و خاور در جهان بود.  انقلاب مشروطیت از زمانی به کژراه رفت که  زیر فشار آخوندها مُتمم های تازه ای را به قانون اساسی مشروطه افزودند. این مُتمم ها اختیارات بی مرزی را به پادشاه دادند تا او، بجای پادشاهی، سلطنت کُند، با آنکه خودِ پادشاه در افزودن این متمم ها، هیچ نقشی نداشت.

با این همه، از آنجا که ارزش تاریخ تنها به آموزه گرفتن از آن است و نه زندگی در آن، سازمان های سیاسی ایران ناگُزیرند که برای ساختن آیندۀِ ایران، خودشان را از بند گُذشته ها رها سازند. اگر جمهوری خواهان می پذیرند که ایران از آن همۀِ ایرانیان است، پس باید آماده باشند که در ساختن فردای ایران با هواداران پادشاهی و  شاهزاده رضا پهلوی همکاری کُنند، چرا که او یک سرمایۀِ میهنی است. یک جامعۀِ مردمسالار را تنها قانون های مردم پسند نمی سازند، وآنکه رشد فرهنگی و پایبندی به ارزش هایی همانند رواداری، بُردباری و برتابیدن دگراندیشان و پایان دادن به بدبینی ها و زد و بندهای سیاسی، نقش درخوری در این سازندگی دارند.

ایران آینده باید بدست شما، من و هواداران پادشاهی و دیگر سازمان های سیاسی دمکرات ساخته و آباد شود. ما در این سازندگی به همبستگی با هم نیاز داریم که شیرازۀِ آن بُردباری، پُشتگرمی بهم و اعتماد متقابل است.  هتا برای اینکه شما جمهوری مورد پسندتان را برپا سازید، نیاز به یکپارچگی مرزی کشور و رهایی ایران دارید که بدون یاری هواداران پادشاهی امکان پذیر نخواهد بود.  از سویی دیگر، سیاست های دوچَندان بیدادگرانۀِ حکومت اسلامی بر تیره های ایرانی مرزنشین در سه دههء گذشته، زمینۀِ  گُریز آنها از مرکز را فراهم آورده است و با این کار کشور ایران را به مرز فروپاشی کشانده است؛ و دَرَنگ و «استخاره»ی شما در همبستگی با پادشاهی خواهان به این روند شتاب بیشتری خواهد بخشید. اگر امروز ما نتوانیم نشان دهیم که با مردم ایران همدردیم و نتوانیم با رفتار نمونه و همبستگی خودمان، آینده و چشم انداز اُمیدبخشی را برای مردم ایران نمودار سازیم، نباید شگفت زده شویم که آنها برای رهایی و پایان دادن به دردهایشان چشم براهِ نیروهای اَنیرانی شوند.

چهارشنبه، یکم شهریور، 3750 دین بهی

*http://www.newsecularism.com/2012/08/15.Wednesdy/081512.F.Taban-Rising-agaginst-republicanism.htm

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه