بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 26 تير 1391 ـ  16 ماه ژوئيه 2012

 

بيش از همه رنج‌ کشيدن؛ کمتر از همه قدر ديدن

فرهاد جعفری

نوشتن این جملات برایم سخت است و نمی‌خواهم با آن گرد ناامیدی به رویاها و آرزوی‌های نیک‌تان بپاشم. اما به ارزیابی من، حال و روز فعلی ما ایرانیان؛ همان است که در آیه‌ی 37 سوره‌ی نحل آمده است: [... خداوند كسى (مردمی) را كه فروگذاشته؛ هدایت نمی‌کند و ايشان ياورى ندارند].

شمار آنان‌که همچنان تن به «نادرستی» نداده‌اند کم، و متقابلاً شمار آنان که از «نادرستی» بهره‌مند می‌شوند بسیارتر است. و در فاصله‌ی این‌دو، انبوه عظیمی از مردمان ستمدیده و محرومی قرار دارند که بی یار و یاور مانده‌اند.

آن شمار کم از مردمان (اعم از سکولار و اسلام‌گرا) که به‌رغم زیستن در میانه‌ی این غرقابه، همچنان تن به «نادرستی» نداده‌اند؛ نمی‌توانند مخاطب «دعوت به راستی و راست‌گویی، درستی و درستکاری، آزادی و آزادگی، محبت و مهربانی و دیگر فضایل اخلاقی» باشند. و آن شمار بسیار که به «نادرستی» تن داده‌اند؛ سکولار باشند یا اسلام‌گرا؛ حاضر به معاوضه‌ی وضع موجود با وضعی نیستند که بهره‌مندی آنان را به مخاطره خواهد انداخت.

از همین‌روست که هیچ‌کس حاضر نیست خود را در معرض رهبری آنان قرار دهد. چراکه خوب می‌داند که دعوت‌هایش بی‌پاسخ خواهند ماند و صدایش، پژواکی آن‌چنان که باید، نخواهد یافت. و آن‌کس هم که چنین می‌کند؛ جز ناسپاسی نخواهد دید.

بخشی از آخرین نامه‌ی «مهندس عباس امیرانتظام خطاب به مردم ایران» را بخوانید:

 

[چه بسیار انسان‌هایی بوده و هستند که با اعتقاد به راه و آرمان‌های مصدق توانسته‌اند «وفای‌به‌عهدِ خود» را با «فناکردن زندگی خود و فرزندان‌شان»، و در راستای «تحقق آمال ملی و میهنی»، به ثبوت رسانند. اینجانب نیز از نوجوانی، و طی سال‌های پایانی دبیرستان، به جمع شیفتگان راه مصدق پیوستم. در طول این سال‌ها همواره سعی کردم درسِ صداقت‌مداری و وطن‌دوستی را که نه‌تنها از مصدق بزرگ، بلکه از سایر ایران‌دوستانی آموخته‌ام که در طول ادوار مختلف، و در مقاطع حساس تاریخی، عشق خود به وطن را ایثارگونه نشان داده بودند؛ همواره در ذهن مرور و در عمل تمرین نمایم. بنابراین سال‌ها قبل، راه این بزرگان را به‌طور خودخواسته برگزیدم و امیدوارم که اگر روزگار امانم دهد، تا آخرین لحظه‌ی حیاتم؛ راه من راه خدمت به وطن باشد.

[اکنون «63 سال» از زمان این انتخاب من می‌گذرد و من متعهد و مصمم؛ همچنان در راهم. در طول این سال‌ها، هرگز از تمرین آنچه آموخته‌ام باز ننشسته‌ام و سال‌های متمادیِ زندان را، «بدون آنکه ذره‌ای از اصول اعتقادی خود منحرف شوم»، پی در پی گذرانده‌ام. بنابراین «محرومیت از آزادی» را پذیرفته، و با اندوه بسیار، گذر عمر را نظاره کرده و «به فرصت‌های ازدست‌رفته‌ی زندگی‌ام افسوس می‌خورم».

[فرصت‌هایی که اگر داده می‌شدند؛ می‌توانستند مرا در تحقق بخشی از «برنامه‌ها و آرزوهایم برای ساختن ایران» یاری نمایند. اگر در میان این سختی‌ها، به «زجر غیرقابل توصیف و توان‌فرسا»یِ «33 سال محرومیت از دیدار فرزندان» نیز اشاره کنم؛ آنگاه به گزاف نخواهد بود اگر بگویم چه هزینه‌ای را به‌جان خریده‌ام تا همچنان رهرو راه آموزگاران بزرگم باشم.

[فقط و فقط از پروردگار خواهان آنم که یاری‌ام دهد تا بتوانم «تا آخرین لحظه‌ی حیات»، و تا زمان اثبات بی‌گناهی و حقانیتم؛ در راه تحقق آرزوهایم برای ایران و ایرانی، به پیمودن این راه دشوار ادامه دهم...].

 

نامه‌ی این مردِ «شریف و آزاده و کم‌نظیر در تاریخ معاصر ایران» که به‌راستی «نمادِ مطلومیت، ایستادگی و پافشاری بر حقیقت» است؛ اگرچه در عین تلخی و دردمندی، کماکان (در نسخه‌ی کامل خود) مملو از واژه‌های امیدبخشی‌ست که خطاب به همان «شمار اندک از درستکاران» بیان شده و آینده‌ی روشنی را پیشاروی آنان تصویر می‌کند تا مبادا در تنهایی و بی‌پنهایی خود را ببازند؛ اما به‌خوبی منعکس‌کننده‌ی این «واقعیتِ ناامیدکننده‌» هم هست که: «آن‌کس که از خود می‌گذرد تا دیگران به آزادی و برابری دست یابند؛ بیش از همه رنج می‌کشد اما کمتر از همه قدر می‌بیند».

واقعیتی که به لحظه‌ی اکنون انجامیده است. لحظه‌ای که در آن، تقریباً هیچ‌کس آماده نیست خود را در معرض رهبری ایرانیان قرار دهد مگر اشخاصی چون «شیخ مهدی کروبی»، «میرحسین موسوی» و «بسیار نظائرهم!». که جملگی، سوابق بسیار بسیار درخشانی در «احترام به آزادی شهروندان» و «رعایتِ برابری حقوقی مردمان» دارند [و به‌ویژه «در لحظه به لحظه‌ی دهه‌ی نورانی شصت» آن را اثبات کرده‌اند!].

 

نامه‌ی دردمندانه‌ی آقای امیرانتظام؛ حقیقتاً «ترحم‌برانگیز» است. اما نه درخصوص نویسنده‌ی آن [حاشا که چنین باشد] بلکه درخصوص «سرنوشتِ جامعه‌ای که مخاطب سر به سطر آن است».   

http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1086

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه