|
جمعه 23 تير 1391 ـ 13 ماه ژوئيه 2012 |
از بروکسل تا کجا؟
حسين باقرزاده
[موضوع زیر برای عرضه به کنفرانس 17 و 18 تیرماه 1391 بروکسل آماده شده بود، ولی جایی در دستور برای آن در نظر گرفته نشد، و در یک زمان هفت دقیقهای هم که در حاشیه یکی از پانلها به آن اختصاص داده شد به علت اشتباه من در تنظیم وقت، تنها به ارائه مقدمه آن موفق شدم و از طرح اصل موضوع باز ماندم. اکنون متن کامل آن پس از بازنویسی این جا عرضه میشود.]
دوستان،
حضور من در این جمع، محصول یک تصادف است. این تصادف، دو عامل داشت. یکی شناسایی کم و بیشی که اعضای هیئت برگزار کننده از من داشتند، و دوم نظر مساعد آنان برای دعوت از من. (اولی را برای خود سعادتی میدانم و دومی را ناشی از حسن نیت آنان، و مورد امتنان من.) و گر نه دهها و شاید سدها نفر دیگر در خارج کشور هستند که احیانا برای حضور در این جمع صلاحیت بیشتری از من داشتهاند. اینان کسانی را در بر میگیرند که غالبا برای هیئت برگزار کننده ناشناخته بودهاند، یا هیئت نظر مساعدی برای دعوت از آنان نداشته است. البته افرادی هم دعوت شدهاند و خود از حضور سر باز زدهاند یا نتوانستهاند بیایند. از سوی دیگر، محدودیتهای مالی و تدارکاتی نیز باعث شده که افرادی شناخته شده و مورد تأیید هیئت برگزار کننده دعوت نشوند. علاوه بر این، در مورد کمبود حضور برخی از گروههای اجتماعی، مثلا زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی یا برخی از گرایشهای سیاسی در این جلسه صحبت و اعتراض شده است.
اشکالات فوق نشان میدهد که تلاش برای ایجاد نهادی ملی که در بر گیرنده همه نیروهای اپوزیسیون دموکرات باشد از این طریق چقدر با موانع همراه است. من از این موانع در نوشتهای که هفته گذشته منتشر شد یاد کردهام. در آنجا نشان دادم که دو عامل ساختاری وجود دارد. یکی این که هیچ راهی برای ارزیابی عینی از وزن نیروهای سیاسی در دست نیست تا بتوان انتظار داشت که این نیروها متناسب با وزن خود در یک نهاد ملی شرکت کنند. دوم این که مجریان هر چه قدر هم که حسن نیت داشته باشند و بخواهند بیطرفانه عمل کنند نمیتوانند همه نیروهای سیاسی را بشناسند و با آنان رابطهای متناسب با وزن آنها داشته باشند (حتا اگر وزن آنان مشخص باشد) و از آنان برای شرکت در چنین تجمّعاتی دعوت کنند. این از محدودیتهای انسانی است و کاری در باره آن نمیتوان کرد. یعنی که هیئت برگزار کننده این جمع هم تنها میتوانستهاند شناخت و قضاوت خود یا مشاوره دوستانشان را برای دعوت افراد به کار گیرند و نمیتوانستهاند جز این عمل کنند.
علاوه بر موانع ساختاری یاد شده موانع غیر ساختاری نیز وجود دارد. بسیاری از نیروها به حضور در کنفرانسهایی از این قبیل رغبتی نشان نمیدهند و یا با آن مخالفند. برخی نیز ترجیح میدهند که با گروههای همسوی خود حرکت کنند و با نیروهای دیگر به مرزبندی شدید سیاسی یا ایدئولوژیک بپردازند و از گفتگوی با آنان بپرهیزند. بسیاری از این نیروها نه فقط از شرکت در فعالیتهایی از این قبیل سر باز میزنند که راه تخریب آن را نیز در پیش میگیرند. اتهاماتی از قبیل وابستگی به کشورهای غربی یا زمینهسازی برای دخالت غرب در ایران یا «چلبیسازی» کم شنیده نشده است. و مطمئن باشید که به رغم این که این کنفرانس به صورت علنی و باز در برابر دوربینها برگزار شده از فردا سیل اتهاماتی از این قبیل نثار آن خواهد شد.
من به عنوان کسی که در ده سال گذشته در فعالیتهای مشابهی دخیل بودهام به مشکلات کار کم و بیش آشنایی دارم و با واکنشهای خصمانه و غالبا مغرضانهء کسانی که این گونه فعالیتها را تخطئه میکنند آشنایم. در عین حال، میتوانم گواهی دهم که این کنفرانس به لحاظ شمول و تنوع سیاسی موفقترین در نوع خود بوده است. من در کنفرانس استکهلم نبودم (دعوت نشده بودم)، ولی از کسانی که در آن جا شرکت داشتند میشنوم که این کنفرانس را به مراتب موفقتر از آن میدانند، و از این رو میتوان امید داشت که در نشستهای بعدی ما شاهد گستردهتر شدن طیف شرکتکنندگان و موفقیتهای بیشتری باشیم.
در هر صورت باید دید که چگونه میتوان با نیروهای دیگری که وجود دارند و در هدفهای دستیابی به جامعهای آزاد و دمکراتیک از طریق انتخابات آزاد با این جمع همراهند ارتباط برقرار کرد. گفته شد که شناخت همه این نیروها به دلایل ساختاری عملی نیست، ولی میتوان به صورت تدریجی این شناخت را توسعه داد. همچنین، ما نمیتوانیم قضاوت خود را در ارزیابی این نیروها دخیل نکنیم. در نتیجه امکان ندارد که از این طریق به جمعی فراگیر که همه طیفهای سیاسی جامعه ایرانی خارج کشور را به نسبت وزن آنان نمایندگی کند دست یافت. میتوان به سوی این هدف رفت، و در هر گام به آن نزدیکتر شد، ولی پذیرفت که این هدف از این طریق دست یافتنی نیست.
تشکیل یک نهاد ملی که جامعه سیاسی خارج کشور را متناسب با وزن آن نمایندگی کند تنها از طریق یک انتخابات آزاد عملی است. من در خصوص این نهاد در چند مقاله اخیرا صحبت کردهام و راههای عملی آن را هم برشمردهام. البته من به موانعی که در راه تشکیل چنین نهادی وجود دارد آگاهم، و در صدر آنها عدم رغبت جامعه خارج کشور به انجام چنین انتخاباتی است. به طور کلی میتوان این جامعه را به سه گروه تقسیم کرد. یک، اقلیت بسیار کوچک رهبران و کنشگران و شخصیتهای سیاسی که معمولا وزنی بیشتر از واقعیت برای خود قایلند، و انتخابات آزاد را که واقعیت را به آنان نشان دهد نمیپذیرند. دوم، علاقمندان به مسایل سیاسی که در سطح رهبری نیستند، ولی مایلند که در تعیین رهبری نقش داشته باشند. اینان تنها گروهی هستند که از چنین انتخاباتی ممکن است حمایت کنند. و سوم، اکثریت قاطع ایرانیان خارج کشور که به زندگی عادی خود مشغولند و بیتفاوت از کنار مسئله میگذرند.
به این ترتیب، نمیتوان به انجام چنین انتخاباتی در خارج کشور زیاد امید بست. تنها در صورتی که نخبگان سیاسی از این اندیشه استقبال کنند ممکن است این مسئله عملی شود. البته کمتر کسی هم از بین اینان از در مخالفت با آن در خواهد آمد، و بلکه غالبا با تأکید بر این که چنین کاری عملی نیست آن را نفی میکنند. و گر نه، چگونه کسی میتواند به انتخابات آزاد در فردای ایران آزاد معتقد و متعهد باشد ولی از اجرای آن در فضای آزاد خارج از ایران و در زمان حال مخالفت کند؟ نخبگان سیاسی مانع بزرگ اجرای این طرح هستند و اگر آنان از این کار استقبال کنند بدون تردید بقیه جامعه سیاسی و بخش عظیم سایر ایرانیان خارج از کشور نیز به آن رو خواهند آورد.
برخی از نیروهای سیاسی نیز مدعی هستند که آنان با این امر مخالف نیستند، ولی چون دیگران از آن استقبال نمیکنند کار به انجام نمیرسد. این استدلال تا حد زیادی درست است: برای موفقیت در کار لازم است جامعهء ایرانیان خارج کشور از آن استقبال کند. ولی کار بایستی از یک گوشه شروع شود. تا هیچ نیرو یا گروه سیاسی از این امر حمایت نکند جامعه سیاسی در کل به انجام آن علاقمند نمی شود، و تا موضوع مقبولیت عمومی پیدا نکند کمتر کسی حاضر است خود را به آن متعهد کند. شاید راه شکستن این دور باطل آن باشد که نیروهای سیاسی بپذیرند که اگر شرایط اجرای امر فراهم شد آنان به سهم خود از آن استقبال خواهند کرد. و این کاری است که از هر نیروی سیاسی بر میآید - اگر واقعاً در اعتقاد و تعهد به انتخابات آزاد صادق باشد.
این موضوع البته در دستور کار این کنفرانس نیست، ولی برای مثال یک جمع این چنینی میتواند شروع کنندهء چنین پروژهای باشد. یک راه هم شاید این باشد که چنین پروژهای را به صورت آزمایشی و محدود به اجرا در آورد. مثلاً، پیشنهاد مهندس شریعتمداری در مورد انتخابات ریاست جمهوری سال آینده میتواند تجربه و آزمایش خوبی برای این امر باشد. ایشان پیشنهاد کردند که در انتخابات سال آینده در برابر هر صندوق رأی که رژیم در خارج کشور بگذارد ما یک صندوق رأی بگذاریم و از مردم بخواهیم به صندوق رأی آزاد بیایند و به نامزد دلخواه خود رای دهند نه صندوق رای سفارت و نامزدهای انتصابی. این امر البته همان طور که ایشان گفتند جنبهء نمادین خواهد داشت و در نتیجه انتخابات رژیم تأثیری نمیگذارد، ولی نمایشی است از انتخابات آزاد در برابر انتخابات تقلبی رژیم.
من فکر میکنم این پروژه هم در ذات خود اثر تبلیغاتی خوبی دارد و هم از آن میتوان به عنوان یک آزمایش برای انجام انتخابات پارلمان/ مجلس ایرانیان مهاجر و تبعیدی که قبلاً در بارهء آن سخن گفتهام استفاده کرد. البته انجام این پروژه هم چندان ساده نیست و به امکانات مالی و تدارکاتی کافی نیاز دارد. به خصوص، همان طور که در باره انتخابات پارلمان/ مجلس مطرح شده است، به اعتقاد من اجرای آن به دست هیچ گروه ایرانی عملی نیست و بایستی به یک سازمان حرفهای خارجی با تجربه در کار انتخابات واگذار شود. توضیحات این امر را در مقالههای پیشین دادهام و این جا از آن میگذرم.
در هر صورت، امیدوارم این پیشنهاد جدی گرفته شود و در طول بیش از یازده ماه که وقت هست مقدمات امر از هر جهت فراهم گردد. سپس و در صورت انجام این پروژه، میتوان با ارزیابی دادهها و نتایج آن، در مورد امکانات عملی اجرای انتخابات پارلمان/ مجلس ایرانیان مهاجر و تبعیدی به نتایج مشخصتری دست یافت.
متشکرم.
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/38818/
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.