|
جمعه 16 تير 1391 ـ 6 ماه ژوئيه 2012 |
نامه ای به رضا پهلوی
مهدی رضائی ـ تازيک
آقای رضا پهلوی! در آغاز بخودم اجازه می دهم که "تو" خطابت کنم. آخر نوشتن را برای من آسان می کند و من بسیار مشتاقم که بتوانم با مخاطب هرگز از نزدیک ندیده ام، حین نوشتن احساس دوستی و صمیمیت کنم. من مهدی رضایی-تازیک هستم؛ در خانواده ای کارگر به دنیا آمده ام؛ از حکومت فاشیستی- مذهبی حاکم بر خانه مادری ام گریخته ام؛ چند سالی ست که به سوئیس پناهنده شده ام؛ در دانشگاه های غرب علم گدایی می کنم؛ و این نامه را نه به عنوان سخنگو و یا عضو یک تشکل، بلکه به عنوان یک شخص به تو می نویسم.
آقا رضا! این نامه را در حالی به تو می نویسم که مملکت ام را در آستانهء یک جنگ خانه مان سوز می بینم؛ این نامه را در حالی به تو می نویسم که می بینم "اصلاح طلبان مذهبی" در خارج از کشور هر روز گسترده تر از دیروز، آن هم به خاطر امکاناتی که در اختیار دارند، در حال تحمیل خویش به توده های مردم اند و می خواهند مردم را دوباره بین "بد و بدتر" قرار دهند...
رضا پهلوی! این نامه را در حالی به تو می نویسم که شهروندان خانه مادری ام را در مرداب فقر و فلاکت تولید شدهء جمهوری اسلامی گرفتار می بینم؛
آقا رضا! این نامه را در حالی به تو می نوسیم که به گفتهء عزیز ترین عزیزانم، ما خود را در "لحظهء خدمت و خیانت" می بینیم...
آقا رضا! این نامه را در حالی به تو می نویسیم که دیروز دختر دانشجویی در قطار از من پرسیده است که "آیا واقعیت دارد که در ایران زنان را سنگسار می کنند؟"
و خلاصه اینکه در حالی به تو نامه می نویسم که به عقب راندن چرخ تاریخ توسط ناکارآمد ترین ارتجاعیون حاکم بر وطنم، روحم را هر روز فرسوده تر از دیروز به جسمم تحویل می دهد.
چند وقتی ست که انرژی برخی گروها برای تشکیل یک بدیل / آلترناتیو سکولار دموکرات در برابر نظام فاشیستی- مذهبی حاکم بر وطنم صرف می شود و می بینم که نام تو نیز اینجا و آنجا ذکر می شود و تو را به عنوان یک فرد شناخته شده که درهای اکثر مجالس و نهادهای بین المللی برویش باز است، معرفی می کنند و می گویند که قرار گرفتن تو - به عنوان یک فرد - در کنار احزاب و سازمان های خواهان تشکیل یک" آلترناتیو سکولار- دموکرات" می تواند بسیار مفید باشد؛ و در این مهم من نیز شک ندارم. در این حین شاهد این نیز هستیم که عده ای وحشت از بازگشت سلطنت دارند و کتباً و شفاهاً فریاد می زنند که همیشه دو نوع از استبداد بر ایران حاکم بوده است: یکی از نوع سلطنتی که مردم آن را به حق به زیر کشیدند و دیگری استبداد از نوع مذهبی و دینی که امروز شاهد آن هستیم و دیر و یا زود ـ به عقیدهء اینان ـ به زیر کشیده خواهد شد. اما من اول بر این مهم واقفم که حساب من و پدرم و تو پدرت از هم جداست، و دوم اینکه تو خواستار یک "پادشاهی تشریفاتی" هستی. استدلال های مختلفی علیه "پادشاهی تشریفاتی" برای آیندهء ایران در دنیای مجازی اینترنت مطرح شده است، اما من شخصاً این را حق تو میدانم که خواستار مطلوب خویش بشوی، هرچند که با آن از پایه و اساس مخالف باشم. در "پادشاهی تشریفاتی" مورد نظر تو پادشاه هیچ نقشی در سه قوه (مقننه، مجریه و قضاییه) نخواهد داشت، پادشاهی اش تشریفاتی ست. من بر این مهم نیز واقفم. علی رغم رد مطلوب تو از پایه و اساس، معتقدم که در فردای ایران تو می بایست حق تبلیغ برای حکومت مورد نظر خویش را داشته باشی.
با اين مقدمات می خواهم تو را در برابر سوالی قرار دهم.:
رضا پهلوی! تو این شعار را که "ایران از همه ما مهمتر است" را حتماً شنیده ای؛ تو حتماً می دانی که هر روز حکومت جمهوری اسلامی برابر با یک ماه به عقب راندن چرخ تاریخ و مملکت به سمت قرون وسطاست؛ تو حتما از شعار "رای من کو؟" که امروز به "نان من کو؟" تبدیل شده است، مطلعی؛ تو درد و رنج مادران عزادار را که عزیزان شان برای عبور از تمامیت نظام جمهوری اسلامی با دست خالی در برابر نظام سر تا پاه مسلح ایستادند تا زندگی کنند، را نیز از یاد نخواهی برد؛ و تو نیز بر جنگ خانمان سوزی که کشور را تهدید می کنند و آن را امروز دیگر نمی توان به جنگ زرگری تقلیل داد، واقفی.
آقا رضا پهلوی! آیا ایران از همهء ما مهمتر و بزرگتر است؟ و اگر آری چر در راستای اتحاد نیروهای سکولار- دموکرات از قدرت نمی گذری؟ چرا نمی خواهی و یا نمی توانی بگویی که در فردای ایران مدعی هیچ پست و مقامی نخواهی بود؟ چرا نمی خواهی و یا نمی توانی بگویی که «من برای گذاشتن از تمامیت نظام جمهوری اسلامی حاکم بر خانهء مادری ام، و درراستای اتحاد و جلب اطمینان نیروهای انحلال طلب سکولار- دموکرات برای استقرار حکومتی سکولار- دموکرات از "پادشاهی تشریفاتی" نیز می گذرم؟".
رضا پهلوی! تو بارها اعلام نموده ای که در زمان جنگ عراق- ایران حاضر بوده ای حتی زیر چتر خمینی ـ فقط به خاطر دفاع از تمامیت ارضی ایران - در برابر نظام صدام حسین بجنگی. آقا رضا! با سیاستی که این ارتجاعیون در ایران در پیش گرفته اند، به زودی از خزر و خلیج نیز چیزی نخواهد ماند؛ و این از تمامیت ارضی! و در ضمن در سال های آتی زمامداران حاکم بر ایران از خواهران و مادرانمان -البته در خفا - به خاطر "سکس فروشی" در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و واردات ارز بی شک قدر دانی خواهند نمود و شتری که در خانهء تایلندی ها خوابید، اگر به خود نیاییم بر در خانهء ما نیز خواهد خوابید... و تو میدانی که اوضاع بسیار وخیم تر از اینهاست...
و آقا رضا! چند روزی ست که من را این سوال بدجوری کلافه کرده است که: "آیا انسان می بایست برای گاندی و ماندلا شدن زاییده شده باشد و یا اینکه می تواند به ارادهء خود گاندی و ماندلای زمانه خویش گردد؟"
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.