بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 9 تير 1391 ـ  29 ماه ژوئن 2011

 

ناشر غير امين و تبليغات سياسی

مجيد محمدی

اکبر گنجی اخيرا نشر ايده‌های مرا در حوزه‌ی مسائل مربوط به براندازی، اپوزيسيون، مخاطرات امنيتی جمهوری اسلامی و مشکلات برنامه‌ی اتمی آن به جد بر عهده گرفته است و هرجا با مناسبت و بدون مناسبت به طرح آنها می پردازد اما ناشری امين نبوده و، برای برساختن يک ديدگاه غير ميهن دوستانه و ضد ملی در برابر ديدگاه ظاهرا ميهن پرستانه‌ی خود، به دستکاری و حذف و تحريف آنها اقدام کرده است. البته همان طور که خرده‌ای بر ميهن پرستی افراد نمی شود گرفت (اگر تعارضی با اولويت‌ های ديگر آنها مثل پيشبرد دمکراسی و حقوق بشر نداشته باشد و در تاريخ فکری آنها بتوان اثری از ميهن دوستی يا ميهن پرستی يافت) بر نا ميهن پرستی آنها نيز نمی توان خرده گرفت.

ذيلا برخی از اين تحريفات و دستکاری‌های نابجا را که فقط در نيمی از يک پاراگراف (در يکی از دهها مطلبی که مستقيم و غير مستقيم عليه ديدگاه‌های من نوشته و بدانها پاسخی نداده‌ام) ذکر می کنم. اين نيم پاراگراف اين است:

"محمدی به طور همزمان موافق پياده کردن مدل ليبی در ايران و ايستادن اپوزيسيون ايران در کنار دولت‌های غربی در حمله‌ی به تأسيسات هسته‌ای ايران، حمله ی نظامی به ايران، پول گرفتن اپوزيسيون از دولت‌های خارجی، تحريم‌های نفت در برابر غذا عليه ايران است. اما من به طور همزمان مخالف همه ی اينها هستم. نه موضع او "وسط طلايی ارسطويی" است، نه موضع من"

 

حذف جملات شرطی

در تمام مطالب و مصاحبه‌هايی که داشته‌ام همواره از جملات شرطی برای بيان نظرات خود استفاده کرده‌ام. آقای گنجی در تمام نقل قول‌هايی که در مطالب خود از نوشته‌ها و مصاحبه های من آورده (و در بسياری حتی اسم مرا بعد از نقل عين صدها کلمه نياورده است و مثل اعلاميه‌های کمونيستی برخی عبارات و کلمات را پر رنگ تر می سازد تا مخاطب را تهييج و تحريک کند) عباراتی مثل "اگر"، "در صورتی که" و مانند آنها را حذف کرده است. به عنوان نمونه در بحث ليبی من همواره گفته‌ام که "اگر" روزی خامنه‌ای و و دوستان اراده کردند مخالفان داخلی خود را مثل موش صحرايی يک به يک بکشند و با هواپيمای نظامی به شهرهای ايران حمله کردند آنگاه دخالت نظامی برای نجات جان ايرانيان را ضروری می دانم. اين جمله‌ی شرطيه را ايشان به معنی حمايت من از حمله‌ی نظامی به ايران-همين الان و توسط ايالات متحده و اسرائيل- گرفته‌اند.

در موردی ديگر من گفته‌ام که "اگر" آژانس بين المللی انرژی اتمی به اين واقعيت دست يابد که جمهوری اسلامی در پی ساختن بمب است و ايالات متحده و اسرائيل به اين تاسيسات حمله کنند آنگاه اپوزيسيونی که دمکراسی برای آن اولويت است بهتر است در اين موضوع در کنار غربی‌ها بايستد چون جمهوری اسلامی ابتدائا برای شهروندان ايرانی مخاطرات امنيتی به بار آورده است و نه مردم کشورهای منطقه يا کشورهای غربی. آقای گنجی اين جمله‌ی شرطيه را به معنی دفاع من از حمله به تاسيسات اتمی جمهوری اسلامی (به طور مطلق و همين الان) گرفته‌اند. ظاهرا جمله‌ی شرطی در ادبيات تبليغاتچی‌های سياسی جايی ندارد و کسانی که در پی کسب قدرت و بازگشت به ايران بر روی امواج عامه گرايی هستند نمی توانند اين گونه گزاره‌ها را ببينند. در تبليغات سياسی و سخنان سياستمداران در جوامع غير دمکراتيک کمتر جايی برای جملات شرطيه می توان يافت.

 

تبديل پرسش به حکم

بخش ديگری از مطالب من در باب مسائل فوق به صورت طرح پرسش در برابر احکامی که سياستمدارانی مثل آقای گنجی صادر می کنند (مجموعه‌ای از بکن‌ها و نکن‌ها) عرضه شده است. کار محقق و پژوهشگر بيش از دادن پاسخ طرح پرسش است برای قلقلک دادن اذهان. اما آقای گنجی جواب پرسش‌های مقدر مرا خود داده و بر اساس آن عقايد مرا استخراج کرده است. ظاهرا در قاموس اهل سياست و برای کسانی که به هر قيمت به دنبال کسب قدرت در حيطه‌ی افکار عمومی هستند ترديد و پرسش‌های پاسخ نداده شده يا اصلا پرسش‌های بدون پاسخ وجود ندارد. به عنوان مثال بخش عمده‌ی مطلبی که من در سايت بی بی سی فارسی در باب مدل ليبی نوشتم پرسش‌هايی است که مخالفان با اين حمله پاسخ نداده‌اند. ايشان به جای پاسخ به آن پرسش‌ها با زدن يک برچسب کارش را انجام شده تلقی می کند.

 

زرنگی تبليغاتی

نيم پاراگراف فوق را گنجی در ميان مطلبی که به ايده‌های من در باب احساس مرجعيت اخلاقی اسلامگرايان و روشنفکران دينی پاسخ می دهد بدون هيچ ربط منطقی بيان کرده است. ظاهرا دهها نوشته‌ای که ايشان در پاسخ به آن مطالب نوشته احساس رضايت مندی کافی برای کودک شيطان درون وی ايجاد نکرده و از هر موقعيتی برای بيان همان مطالب بهره می گيرد. همگان مواضع ايشان را می دانند و تکرار بی ربط آن در بحث از حد وسط ارسطويی و مدعای مرجعيت اخلاقی روشنفکران دينی صرفا متوجه به تبليغات سياسی و اثبات برادری به نيروهای ضد امپرياليست است. اين را می گويند زرنگی که حدی از آن مطايبه آميز و حاکی از فطانت است اما وقتی نمکش زياد شد شور خواهد شد. تاکيد بيش از اندازه بر "مواضع در همه جا" به کار درست کردن حزب سياسی می خورد و نه تبيين ديدگاه ها. خيال اکبر را از اين موضوع راحت می کنم که نه به دنبال درست کردن حزب سياسی‌ام و نه پيدا کردن هوادار که ايشان مخاطبان خود را از ايده‌های من می ترساند.

گنجی می پندارد با توصيه‌ی ديگران به خواندن يک اثر و رديف کردن سيلی از اسامی نويسندگان در نوشته‌هايش (و به طور ضمنی بی سواد خواندن صاحبان ديدگاه‌هايی که نمی پسندد) می تواند منتقدان تبليغات سياسی‌اش را مرعوب کرده و از ميدان به در کند. ايشان همانند اسلامگرايان حاکم می پندارد که ليبرال يعنی کسی که فورا جا می زند يا به مرجعيت فکری افرادی که معلوم نيست کجا ايستاده اند تن در می دهند. اين نوعی بازگشت به ادبيات سياسی گروه های چپ و سوسياليست مذهبی در سال 1357 است. تحقير، سياست اقتدارگرايان و تماميت طلبان است.

چرا گنجی فکر نمی کند ديگران هم مثل وی می توانند نام دهها کتاب يا نويسنده را در نوشته‌هايشان رديف کنند؟ اينترنت و ويکيپيديا اين کار را برای همه آسان کرده است. اين روش‌های کودکانه و ارزان وی را به انگاره‌های فکری و رفتاری چپ‌های مذهبی و مارکسيست دهه‌ی شصت سقوط می دهد. وی به جای نگاه به منطق طرف مقابل به سوابق "تصور شده" وی در نگاه خود می پردازد. به عنوان نمونه اگر در بحث از وسط طلايی به منطق استدلال (به جای توصيه‌ی ديگران به خواندن آثاری که لابد فقط وی آنها را خوانده است) تمرکز پيدا می کرد شايد متوجه تمايز وجه و ماده در گزاره های منطقی که در کتب کلاسيک منطق در حوزه‌های شيعی آمده می شد و "وجه" يک قضيه‌ی منطقی را با محتوا يا ماده‌ی آن خلط نمی کرد و وجه مخالفت با دشمنان و دوستان فرضی اسلام را به جای محتوای مخالفت يا دوستی آنها نمی گرفت تا از موضع گيری حد وسطی خود در نوشته‌هايش فرار کند.

 

ديدگاه‌ها از زبان مولف

در اينجا برای آن که ديدگاه‌های من در مورد مسائل فوق (آن دسته از مطالبی را که در مورد آنها ترديد ندارم و آنها را به صورت پرسش مطرح نمی کنم) مورد تحريف تبليغاتچی‌های سياسی قرار نگيرد آنها را به صراحت ابراز می دارم تا آنها از زبان ديگران شنيده نشوند:

1. جمهوری اسلامی در طی سی و چهار سال گذشته نشان داده رژيمی زشتکار، فاسد و غير قابل اصلاح است (اين مدت برای کسانی که حدود هشتاد سال عمر می کنند کافی است) و برای نجات تک تک شهروندان ايرانی با هر عقيده و مرام چاره‌ای بجز براندازی آن نيست. معترضان نيز انرژی کافی برای اين کار در برابر قلدرهای سپاه و اراذل و اوباش حزب پادگانی ندارند و دمکرات‌های عالم از هر مليت و ايده و مذهب و در هر سطح سازمانی می توانند به آنها کمک (هر نوع کمک) برسانند (اين کمک‌ها بايد شفاف بوده و مخالفان نحوه‌ی هزينه کردن آن را به اطلاع عموم برسانند). در کشوری که قاضی دادگستری به بيضه‌ی زندانی سياسی ضربه می زند يا افراد را به جرم خوردن نوشيدن مشروب الکلی پس از دوبار شلاق خوردن محکوم به اعدام می کنند مردم به کمک خارجی نياز دارند و اين کمک يک ضرورت اخلاقی است. هيچ نيرو و منبعی از اين کمک مستثنا نيست. کمک مالی گرفتن يکی از روش‌های پی گيری اين عمل اخلاقی است که تبليغاتچی‌های سياسی حکومتی و غير حکومتی آن را به عنوان "کمک پولی از خارج" تحقير می کنند. کسانی که خود از آن رژيم با اعتصاب غذا و روش های ديگر نجات يافته و با کمک‌های مالی و فکری نيروهای دمکراسی خواه در خارج کشور سر و سامان گرفته‌اند بيش از ديگران بايد در پی گيری اين ضرورت اخلاقی بکوشند نه اين که آن را به مسخره بگيرند و محکوم کنند.

2. رژيم جمهوری اسلامی يک مخاطره‌ی امنيتی برای مردم ايران، منطقه و دنياست. مشکل، صرفا برنامه‌ی اتمی رژيم نيست خود آن است. بسياری از کشورها برنامه‌ی اتمی صلح آميز دارند و هيچ مخاطره‌ای هم از سوی آنها احساس نمی شود. امروز در دنيا چه کسی در باره‌ی مخاطرات اتمی برزيل يا آرژانتينيا آفريقای جنوبی صحبت می کند؟ به نفع مخالفان اين رژيم است که از هر فرصتی برای سرنگونی آن استفاده کنند. سرنگونی رژيم نه فقط يک ضرورت اخلاقی بلکه يک ضرورت امنيتی است. از اين حيث اسرائيل، اتحاديه اروپا، ايالات متحده و اپوزيسيون جمهوری اسلامی دغدغه‌ی واحدی دارند و می توانند در اين حوزه با هم همکاری کنند. اسرائيل و ايالات متحده (با همه‌ی انتقاداتی که می توان به سياست خارجی و داخلی انها وارد آورد) همپيمانان استراتژيک مردم ايران هستند ونه حزب الله و حماس و سوريه.

چرا آقای گنجی که اهل سياست هستند و در موضوعات مربوط به ايران موضع گيری می کنند و توصيه می دهند نمی گويند همپيمانی ايران با کدام يک از کشورها همسو با منافع ملی ايران است؟ اگر از خيل رای دهندگان آينده (پس از سقوط رژيم که ايشان حتی حکم به براندازی آن نداده‌اند) نمی ترسند چرا در اين مورد موضع گيری نمی کنند؟ البته ايشان وقتی به اسم خود مطلب می نويسند مواضع ضد اسرائيلی می گيرند اما هنگامی که می خواهند مخاطبان و رسانه‌های مستقر در غرب ايشان را ضد موجوديت رژيم اسرائيل تصور نکنند به اسم مستعار مطلبی در اين باب می نويسند ه اين مضمون که "آقای گنجی با موجوديت اسرائيل مخالف نيست." آيا نوشتن با اسم مستعار فقط برای کسانی که با ايشان همفکری ندارند بد است؟ اگر نوشتن با اسم مستعار بد است (ايشان بارها اين را گفته اند) چرا به مطالب نوشته شده در کامنت‌های سايت‌های فارسی ارجاع می دهند يا حتی با اسم مستعار به نظرات ديگران در کامنت‌ها پاسخ می دهند؟ (ايشان تنها کسی است که من ديده‌ام تحت عنوان پژوهشگر به کامنت‌های مطالب ارجاع می دهند، کامنت‌هايی که معلوم نيست چه کسانی نوشته‌اند و هيچ کس هيچ مسئوليتی در قبال آنها نمی پذيرد.)

3. از درآمد امروز نفت ايران تنها حدود يک دهم آن نصيب عموم مردم می شود (واردات مواد غذايی پايه مثل گندم و جو و ذرت و واردات دارو، حتی واردات ماشين آلات مورد نياز و کالاهای سرمايه‌ای و مواد اوليه‌ی توليد؛ در دوران موسوی و نيز در دوره‌ی خاتمی کشور با همين حدود دلار نفتی اداره می شد). امروز مردم ايران کالاهای صنعتی و الکترونيک و لباس را گران تر از مردم اروپا و امريکا خريداری می کنند. به گفته‌ی خود مقامات ديگر سوبسيدی به مردم داده نمی شود و گرانی همان يارانه‌های پرداختی را بی مقدار ساخته است. بقيه‌ی درامد نفت به جيب سپاهيان و روحانيت ريخته می شود. محروم کردن ايران از اين درامدها تنها به ضرر رانت خواران و امتياز بگيران حکومتی بالاخص گربه های چاق سپاه است. مشخص نيست کسانی که خود را لابی سپاهيان و روحانيت نمی دانند چرا از تحريم فروش نفت ايران که تنها بخشی از آن را تحت تاثير قرار می دهد نه تنها استقبال نکرده بلکه با آن مخالفت می کنند. شيشه‌ی عمر جمهوری اسلامی درامدهای نفتی است چون دستگاه تبليغاتی، ديوانسالاری دينی و ماشين سرکوب با همين درامدها اداره می شود.

اما چرا گروهی اين ايده را تحت عنوان "نفت در براب غذا" مطرح می کنند؟ تبليغاتچی‌ها می خواهند با اين تعبير مخاطب خود را به ياد برنامه‌ی نفت در برابر غذای عراق بيندازند که به ادعای آنان يک ميليون کودک عراقی در پی آن تلف شدند. می خواهند به مردم ايران، ايراندوستی خود را با حفظ رانت‌های سپاهيان و روحانيون اثبات کنند. مشکل عراق نه برنامه‌ی نفت در برابر غذا بلکه "عدم غذا و دارو در برابرنفت" بود. اگر در برابر نفت غذا و دارو وارد می شد و حکومت صدام آن منابع را نيز به تاراج نمی برد کودکان عراقی تلف نمی شند.

4. اولويت اول من دمکراسی و آزادی است. از اين جهت موضوعاتی مثل ميهن دوستی و استقلال و بيگانه و خودی و مانند آنها همه در ذيل دو موضوع اول برای من معنی پيدا می کنند. بگذاريد خيال آقای گنجی را راحت کنم که من خود را شهروند کره‌ی زمين می دانم و نه شهروند يک کشور خاص و هيچ احساس دلبستگی ويژه به يک ملت يا مردم ندارم در عين آن که به همه‌ی مردمان و کشورها علاقه مندم، تا آنجا که رنجی به ديگران وارد نياورند. همچنين در پی کسب قدرت سياسی در کشور نيستم تا در رفتارها و طرح ايده‌هايم ملاحظه‌ی خوشايند و ناخوشايند گروه‌ها و اقشاری را در جامعه‌ی ايران داشته باشم. برايم مهم نيست سپاهيان و بيت رهبری در برابر نوشته‌هايم چه عکس العملی نشان دهند. تصميمات خود مبنی بر ديدار با افراد يا حضور در سمينارها يا امضای نامه‌های اعتراضی را با واکنش‌های حسين شريعتمداری و محسنی اژه‌ای تنظيم نمی کنم.

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه