|
دوشنبه 8 خرداد 1391 ـ 28 ماه مه 2011 |
در پاسخ به اسماعيل نوری علا
غلامعلی بيگدلی، دکتر در حقوق از دانشگاه تولوز فرانسه
آقای نوری علا، مدتی است که زیر ضربات انتقادی قرار گرفته و این انتقادات بی دلیل هم نیست، سابقه آن بر می گردد به نقش ایشان در تحریف واژه های سیاسی، رنگ آمیزی معانی و اصول دموکراسی و جمهوری خواهی. نوری علا، که دستی هم در سینما داشته، در آغاز در سناریوی فیلم خود که پشتزمینهء سبز به آن داده است، برای خود نقش یک منورالفکر راوبط اجتماعی در نظر گرفته بود.
نوری علا، پس از مدتی با شنیدن چند تعریف و تمجید از کسانی که گویا به گفته وی دانشجویان علوم سیاسی! دانشگاه ها می باشند، در پی آن برآمد که نقش رهبری سیاسی جامعه را پذیرا شود و در این راه گام بردارد، و جمیع اپوزیسیون گم گشته ایرانی را به زیر مهمیز سبز! خود آورده و رام کند. او در این راه هیچ انتقادی را بر نمیتابد، تا جاییکه منتقدین خود را تهدید به شکایت و کشاندن به دادگاه میکند، نمونه آن تهدید علنی دکتر حسین لاجوردی در شبکه تلویزیونی پارس بود.
نوری علا، هم مانند بسیاری از بندبازان سیاسی! تنها توانست برای چند صباحی در جالیز سیاست ایران جایگاه مترسکی را اشغال کند. نوری علا، بخوبی آگاه است که در سیاست نه تنها وزنی ندارد، بلکه در بحث روشنفکری و فلسفه نیز افکارش مغشوش و مشکوک به نظر میرسد و هنوز با رسوبات شیعی آمیخته است.
نوری علا، در تنگنا قرار گرفته است، بسیاری از کسانی که در آغاز سناریوی سکولار سبز! وی را یاری می کردند و رهبری وی را پذیرفته بودند ، با گذشت زمان و روشن شدن بسیاری از پشت پرده ها، وی را ترک کردند و به گفته معروف؛ اسماعیل ماند و حوض سبز رنگش!
تعجب آور نیست که نوری علا هم مانند بسیاری از واماندگان اپوزیسیون که در تشخیص واقعیت های امروز جهان در مانده اند، تحت تاًثیر برخی دورنما های مشکوک قرار بگیرد و برود و تمام قد پشت سر آقای رضا پهلوی بایستد!. در چند ماه گذشته چند نمونه از این فرصت طلبی ها دیده شد. البته این خانم ها و آقایان همیشه یک مفری برای خروج پیش بینی می کنند و با جبهه گیری های دو پهلو! و بند بازی، پل بازگشت به اپوزیسیون طرفدار مردم سالاری را بکلی خراب نمیکنند .
نوری علا، در مقاله ای با عنوان چرا نباید از رضا پهلوی ترسید! پس از کلی تعارفات و تعریف و همشهری خطاب کردن آقای فرهنگ قاسمی، به نوشته هشدار آمیز وی که به راستی قابل تعمق میباشد اشاره می کند. قاسمی نوشته بود: « امروز ما در دوران تحول اجتماعی و فرهنگی و سیاسی تازه ای، یعنی در مرحله گذار از حاکمیت مذهب و دین به حاکمیت ملت، هستیم [و] تنها همراهی شفاف آقای رضا پهلوی با جمهوری خواهان و دفاع او از جمهوریت میتواند یکی از شکافهای موجود بین اپوزیسیون را از بین ببرد و به پیروزی مردم ایران کمک کند... اگر قرار باشد رژیم سلطنتی در ایران روی کار آید از آنجا که برای سلطنت رقابتی وجود ندارد، همواره این خطر وجود دارد که او [رضا پهلوی] بدون کوچک ترین رقابتی، شانس پادشاه شدن را خواهد داشت...»
گویا نوری علا، خود را در برابر آئینه قرار میدهد و از این پس کسی را به برجستگی رضا پهلوی نمی بیند و یک باره لنگ رهبری را به گوشه ای می اندازد و می گوید:« ما جمهوری خواهان بايد کم کاری و نازائی خود را بپذيريم. ما اگر رضا پهلوی را بازماندهء دوران منقرض سلطنت پهلوی ها می بينيم، بايد به ياد داشته باشيم که هنوز هم در بين ما کسی برجستگی همآوردی با او را ندارد» نوری علا در سناریو تغییراتی میدهد و این بار در نقش یک سلطنت طلب خجالتی ! ظاهر میشود.
دکترهمایون مهمنش، از اعضای نهضت مقاومت ملی به رهبری شادروان دکتر شاپور بختیار در مقاله ای زیر نام « مبارزه هدفمند و اتحاد برای دستیابی به دموکراسی» که در سایت ایران لیبرال منتشر شد، نوشت: «در مورد طیف طرفداران پادشاهی باید قبول نمود که اتحاد با هر بخش از این طیف در واقع اتحاد با آقای رضا پهلوی است. ایشان هنوز لزومی ندیده است کودتای بیست و هشتم مرداد، تعطیل نمودن مشروطه، زندان و شکنجه و اعدام مخالفان توسط حکومت خودکامه پدر خویش را بروشنی و بدون بازگشت محکوم نماید. با اینهمه ایشان نه تنها با احزاب و تشکل های سیاسی به رقابت برخاسته است، بلکه حتی کوشش دارد گوی سبقت را از ایشان برباید. ایشان از موقعیت خویش به نفع طیف خاص طرفداران پادشاهی استفاده مینماید. شاید همین بهتر باشد که ایشان کاملا وارد صحنه سیاسی شود و مانند سایر بخش های اپوزیسیون اهداف و برنامه سیاسی گروه خود را ارائه دهد. به هر حال بازگشت سلطنت به ایران عملا به معنی پذیرش دیکتاتوری گذشته و آبستن خطر ایجاد یک دیکتاتوری جدید در ایران است: تاریخ معاصر ایران نشان میدهد که هرگونه مقام دائمی یا موروثی مانند رهبر یا پادشاه در مقامات بالای کشور هر چقدر هم در آغاز قانونی عمل کند، به مرور به مانعی بزرگ در راه رسیدن به دموکراسی و حاکمیت مردم تبدیل می شود.»
آنچه که همایون مهمنش، دربخش پایانی مقاله خود به آن اشاره میکند به نظر من هم کاملاً درست است، آقای رضا پهلوی نه تنها با احزاب و سازمان های سیاسی به رقابت می پردازد، بلکه در کار اتحاد و هماهنگی میان این گروه ها نیز اخلال می کند. وی حتی به خودی ها نیز رحم نمی کند، چند سال پیش عوامل وابسته به ایشان کنگره همبستگی ایرانیان در واشنگتن را که با شرکت اکثریت طرفداران سلطنت تشکیل شده بود متلاشی کردند. البته ایرانیان مقیم کالیفرنیا، در این مورد نمونه های دیگری هم سراغ دارند.
آقای نوری علا باید بداند که اگر به گمان وی و برخی از ساده اندیشان یا فرصت طلبان ، آقای رضا پهلوی، آدم بی کفایت یا بیعرضه ای به نظر میرسد و میتواند نقش احمد شاه قاجار را بازی کند. منتقدین حکومت سلطنتی ، ترسشان از رضا پهلوی ویا محبوبیت احتمالی وی در میان طبقات ناآگاه و غیر سیاسی ایران نیست، بلکه ترس از ساختار پیرامون رضا پهلوی و کسانی است که در اطراف وی برای رسیدن به منافع شخصی خود و انتقامجویی و در نتیجه اهداف ضد مردمی و ضد دموکراسی گرد آمده اند. آقای رضا پهلوی، نه تنها تاکنون کوچکترین قدمی در پاکسازی دربار خود برنداشته است بلکه با سکوت و مماشات با این اشخاص آنان را در کار خود گستاخ کرده است.
منتقدین سلطنت نمیتوانند تنها به سخنان رضا پهلوی در باره رعایت دموکراسی اعتماد کنند. خمینی هم که از او به عنوان یک مرد روحانی یاد میشد به دروغ متوسل شد و همه وعده های فریبنده خود در پاریس را زیر پا گذاشت. آقای رضا پهلوی تاکنون و بار ها حتی به سخنان و وعده های خود احترامی نگذاشته است، به شهادت کتاب خاطرات احمد علی مسعود انصاری، مرد مورد اعتماد و مسئول امور مالی رضا پهلوی، آقای رضا پهلوی در یک جلسه دادگاه در واشنگتن که برای حل اختلاف مالی میان وی و انصاری تشکیل شده بود سوگند خورد و حداقل نه بار دروغ گفت.
دکتر رامین کامران، در مقاله تازه خود به نام :« مرگ دوم سلطنت» در سایت ایران لیبرال می نویسد: « رضا پهلوی بزرگترین نقطهُ قوت و در عین حال بزرگترین نقطهُ ضعف سلطنت طلبان است. نقطهُ قوت است چون محور تجمع آنهاست، ولی نقطهُ ضعف است چون نمیتواند نقش رهبر سیاسی را بازی کند و هر گامی که در این راه بردارد به سوی استبداد خواهد بود. این برای آنهایی که خواستار حکومت اتوریتر هستند عیب محسوب نیست ولی کسانی که به هر ترتیب صحبت از مشروطیت و دمکراسی لیبرال میکنند، نمی توانند با این وضعیت بسازند.» رامین کامران می افزاید : « به تصور من وضعیت فعلی عملاً سلطنت را از فهرست گزینه های ممکن برای آیندهُ ایران حذف خواهد کرد و هرچند ممکن است این امر امروز خیلی روشن به چشم نخورد، در فاصله ای که چندان دراز نخواهد بود بر همه معلوم خواهد گشت. این سخن خوشایند سلطنت طلبان نیست ولی از قبول نتایج این تحول ناگزیر خواهند بود. هشدار تاریخ اول زمزمه است ولی کم کم تبدیل به نهیب میشود و هر خفته ای را بیدار میکند، حتی آنان که خود را به خواب زده اند.»
البته بخش بزرگی از مقاله رامین کامران، حول محور سخنان رضا پهلوی در تاًیید ضمنی فدرالیسم دور میزند.
نیما فرمین، کارشناس حقوق اساسی از فرانسه، در سایت فرهنگ ایران نوشت: در تعریفی گویا تر، دموکراسی: حق حاکمیت مردم ، آزادی های شهروندی واجتماعی ، برابری ، آزادی واستقلال احزاب، آزادی اندیشه و بیان ، آزادی مطبوعات ، حق نامزدی برای گزینش در بنیادهای سیاسی کشور(مجریه، مقننه وقضاییه) و حق دادن رای در همه ی بنیادهای کشور، حقوق کار وخدمات اجتماعی( درمان، دستمزدها، بی کاری، ازکارافتادگی ، بازنشستگی ، حق مسکن و برابری دستمزد زنان و مردان). دموکراسی دارای ارزش های دیگری نیز است، که مهمترین آن ها ارج نهادن به مردم و اقلیت های حزبی در پارلمان و لزوم آلترناتیو در میان احزاب است. در غیر این صورت کشور به استبداد کشیده می شود. بنابرآن چه گذشت، دموکراسی یک سیستم سیاسی و فلسفی است. و برآن است زندگی اجتماعی را سازمان داده و با ارج نهادن به ارزش های فرهنگی و اجتماعی، با برد باری، همبستگی و یکدلی و از میان بردن پندارهای جدایی افکن دینی ونژادی، آرامش و پیشرفت را درجامعه فراهم ساخته و در والایی و بهبودی جامعه بشری بکوشد.»
با نگر به تعریف حکومت های دینی و سلطنتی ، تضاد آنان با دموکراسی به خوبی آشکار می شود:
در حکومت های دینی و سلطنتی ، یک تن خود را نماینده آسمانی می داند وبا خدعه و نیرنگ و با برخورداری از نیروی سرکوب خود را رهبر می نامد ومردم را ازحاکمیت محروم می سازد . در دموکراسی، برگزیدگان از میان مردم وباآرای مردم برگزیده می شوند.
آلترناتیو، در حکومت های استبدادی دینی و سلطنتی وجود ندارد. تجربه تاریخی وبه ویژه انقلاب فرانسه نشان می دهد، یگانه راه پایان دادن به این گونه حکومت ها زور است.
آلترناتیو، تنها در حکومت جمهوری برپایه ی دموکراسی مطرح می شود. در حکومت دموکراسی برای این که یک حزب نتواند پی درپی حاکمیت را ازآن خود سازد، برای جلوگیری از انحراف به سوی حکومت استبدادی، قانون اساسی به حزب اقلیت امکان می دهد، تصمیماتی را که با منافع مردم درتضاد است در شورای قانون اساسی مطرح کنند، واز سوی دیگر مطبوعات با آگاه کردن مردم، از دادن رای به حزب حاکم خودداری می کنند.»
شاید آقای نوری علا نمی داند که از تاریخ اعلام منشور حقوق بشر و شهروند وقانون اساسی 1793 فرانسه، اصل حاکمیت ملی به تاریخ پیوسته و اصل حاکمیت مردم یامردم سالاری جای آن را گرفته است. بنابراین هر نوع حکومت موروثی، فردی حتی زیر نام های فریب انگیز مشروطه، پارلمانی و غیره، سیر قهقرایی محسوب میشود و نباید آینده کشور ایران را فدای یک خاندان و گزینه وراثت کرد.
در زمینه سیاست جهانی، چه در آمریکا و چه در اروپا، رضا پهلوی نتوانست با همه کوشش هایش موفقیت چندانی برای جلب حمایت خارجی بدست آورد. درآمریکا با روی کار آمدن اوباما، کمک های مالی آمریکایی ها قطع شد و خاندان پهلوی از صحنه رسانه ها حذف گردید.
رضا پهلوی که در مصاحبه اخیر خود با رادیوی آلمان گفته بود؛ بیش از سی در صد مردم در تهران دچار بیماری های روحی و روانی میباشند فراموش کرده بود که ایرانیان در خارج از کشور نیز گرفتار این مسئله میباشند. خودکشی شادروان شاپور علیرضا، به موقعیت اجتماعی و سیاسی رضا پهلوی آسیب جدی رساند.
در ذهن رضا پهلوی، اروپای غربی نقطه اتکای دیگری بشمار میرفت، وی پس از ماجرای سقوط سرهنگ قذافی توسط نیرو های پیمان ناتو، روی نیکلا سارکوزی رئیس جمهور سابق فرانسه حساب باز کرد. سارکوزی خلاف انتظار و میل سلطنت طلبان ایرانی با رای مردم از صحنه سیاست فرانسه و اروپا حذف شد و جایش را به سوسیالیست ها داد . سوسیالیست های فرانسه از آغاز هم با سلطنت میانه ای نداشتند، سیاست فرانسوا میتران اولین رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه شاهد این گفتار میباشد.
چند روز پیش آلمان ها، برنامه ملاقات ازپیش تنظیم شده رضا پهلوی با کمیسیون حقوق بشر پارلمان آلمان را یکطرفه لغو کردند. چند هفته پیش هم گفته شد که شهبانوی سابق، پول هنگفتی به رئیس بخش فارسی بنگاه سخن پراکنی انگلیس، بی بی سی پرداخته تا برای خاندان پهلوی تبلیغ کند! سکوت درباره این شایعه ادامه دارد. با توجه به این مسئله ، مصاحبه های از پیش تنطیم شده و پی در پی برخی از روزی نامه نگاران رادیو فردا و دویچ وله نمی تواند به طور رایگان! صورت پذیرد.
به گفته منابع نزدیک به آقای رضا پهلوی، بسیاری از هوادارا ن وی ناامید و دلسرد شده اند و اظهار نارضایتی میکنند. سال گذشته یک تحلیل از اوضاع ایران به رضا پهلوی داده شد، در این تحلیل سفارش شده است که آقای رضا پهلوی تنها یک سال فرصت دارد تا کاری انجام دهد وگرنه پرونده باز گشت سلطنت به ایران برای همیشه بسته خواهد شد. منابع آگاه میگویند؛ حرکاتی که رضا پهلوی در این چند ماه انجام داده است، از درخواست محاکمه سید علی خامنه ای گرفته تا تماس با گروههای اپوزیسیون و مطرح کردن خود در رسانه ها، ناشی از این زمانبندی میباشد. به پایان یک سالی که وعده داده شده است چند ماه بیشتر نمانده و تعطیلات تابستان نیز در پیش است. به همین دلیل بود که رضا پهلوی از اسرائیلی ها درخواست کمک کرد. به شهادت تاریخ، دخالت اسرائیل به سود هر گروهی در خاورمیانه از پیش محکوم به شکست میباشد.
اپوزیسیون ایران دیگر نباید روی رضا پهلوی حساب کند، بهتر است بجای از دست دادن فرصت، گزینه جمهوری خواهی و دموکراسی هر چه زودتر جایگزین همه گزینه ها گردد، تنها راه کوتاه و مستقیم بر پایی یک دموکراسی، مانند کشور های پیشرفته جهان جمهوری می باشد، همان روش حکومتی که رضا خان میر پنج، شاه بعدی و پدر بزرگ رضا پهلوی، در آغاز کودتای سوم اسفند خواستار آن بود و در اندیشه می پروراند، تا جاییکه تمبر های جمهوری ایران نیز به چاپ رسیده بود.
بر خلاف ادعای سطنت طلبان و پایوران حکومت اسلامی ، حکومت کنونی ایران هیچگاه یک جمهوری نبوده و نیست، بلکه یک خلافت و سلطنتی از نوع دینی میباشد و بجز چند مورد تفاوت زیادی با حکومت سابق، پهلوی ندارد.
آقای رضا پهلوی هم بهتر است بجای فرامسلکی فکر کردن و در نتیجه عقیم کردن اپوزیسیون ومبارزات مردم ایران، مانند همان روز های اول تبعید به خارج ،طرفداران خود را در چارچوب یک سازمان و یا حزب گرد آورد، تا میزان نیرو و طرفدارانش در مناسبات سیاسی برای همه مشخص شود وبتواند در آینده ایرانی آزاد و دموکرات به عنوان یک نیروی سیاسی در انتخابات آزاد شرکت کند.
خرداد ماه 1391
نظر خوانندگان
آرش جهاندار: جناب آقای دکتر غلام علی بیگدلی، آقای دکتر نوری علا سال هاست که به ترویج نظراتش در مورد لزوم ایجاد یک آلترناتیو سکولاردمکرات در مقابل اسلامیستها پرداخته است. در همین ارتباط مقولاتی از قبیل فدرالیسم، ائتلاف با مشروطه خواهان و غیره، درست یا غلط، به تفصیل از سوی ایشان مورد بحث قرار گرفته است. چرا کمی به خودتان زحمت نمیدهید و این نظرات را نقد نمیکنید؟ چرا شما و امسال شما کارتان بدون حملات شخصی به نوری علا پیش نمیرود؟ واقعاً سر در نمیآورم که علت این دشمنیهای کور چیست. صادقانه به شما توصیه میکنم که اگر جدا حرفی برای گفتن دارید، که حتما چنین است، این روش را کنار بگذارید. شما هم مثل ایشان دلائل و نظراتتان را مطرح کنید و قضاوت را به خواننده واگذار کنید. این به نفع خودتان است.
حميد پوريان: من از دست اين ابلهان بجان آمده ام، بخصوص اين «دکتر از پاريس»! شانس آورده که ما نه کشوری داريم و نه قانونی و اومی تواند هر جور که بخواهد به ترور شخصيت و دروغگوئی مشغول شود. اين آدم ها از جنس همان حکومت اسلامی هستند با اين تفاوت که در قدرت ننشسته اند. تجسم کنيد که قدرت در دست شان بود چه می کردند.
مهران فروزنده: دکترای کیلویی! من نه دکترا از تولوز فرانسه دارم و نه از مون پلیه. یک خواننده عادی نشریهء اینترنتی سکولاریزم نو هستم که اغلب مطالب جاندار و قابل استفاده ای روی این سایت پیدا می کنم. از باعث و بانی اش، آقای نوری علا، هم ممنونم. امروز اما، دو نوشته از دو دکترای حقوق از فرانسه، به نام های آقایان غلامعلی بیگدلی و نیما فرمین، به چشمم خورد که مجبورم کرد نسبت به آنها عکس العمل نشان بدهم. هموطنان حتما، با نام قمر خانم، در فرهنگ اصطلاحات عامیانه آشنایی دارند. در تصور من، این موجود، زنی بی چاک و دهن، پاچه ورمالیده و بی تربیتی است که مرتب به این و آن بند می کند و مردم از ترس آبروی خودشان سعی می کنند که با او دم به دهن نشوند. نمی دانم چرا با خواندن این دو نوشته، بیاد قمر خانم افتادم! یادم می آید، قدیمها اگر کسی مدرک بالای تحصیلی داشت، اما، سواد اجتماعی و پختگی فکریش با آن مدرک نمی خواند، می گفتند، طرف مدرک کیلویی گرفته! این بکنار که در دنیای مجازی اینترنت، هر کس با هر نامی و نشانی، می تواند مخ خلق الله را بکار بگیرد و بگوید و بنویسد هر آنچه سزاوار خود او است. اما، این دو دکترای فرهیخته چه نوشته اند؟ آقای بیگدلی از جمله می نویسند:
«نوری علا، در پی آن بر آمد که نقش رهبری سیاسی جامعه را پذیرا شود". در حالی که من از خودش شنیدم و خواندم که او اصلاً چنین سودایی در سر ندارد و هدفش صرفاً سامان بخشی به یک گفتمان ملی است برای شکل گیری یک آلترناتیو سکولار - دموکرات در فردای بعد از جمهوری اسلامی.
«نوری علا می خواهد، اپوزیسیون گم گشته را زیر مهمیز سبز خود آورده و رامشان کند."» دست شما درد نکنه آقای دکتر! اصلاً می دانید مهمیز را بسر چه میزنند؟ من بجای شما، در مقابل فرهیختگان دلسوز کشور، خجالت کشیدم!
« نوری علا انتقادی را بر نمیتابد و منتقدان خود را تهدید به شکایت و دادگاه می کند (مورد دکتر لاجوردی)». گفت: آینه چون نقش تو بنمود راست --- خود شکن، آیینه شکستن خطاست. چه اتنظار دارید؟ یکی شما را، بنا حق، متهم به رشوه گیری کند و تهمت های ناروا بزند و شما دست روی دست بگذارید؟ اگر چنین بکنید، خواهند گفت حتماً یک خبری بوده که طرف قورت داده و دم بر نیاورده. همینکه شما، در این سایت هر چه خواستید نثار نوری علا کردید و او همه اش را منتشر کرده، نشان صداقت او نیست؟
« افکار نوری علا، با رسوبات شیعی آمیخته است». عجب؟! پس کتاب منشاء شیعهء دوازده امامی و اصطلاح دینکاران در ایران را کی آفرید؟ این اتهام حتی با چسب دو قلو هم به ایشان نمی چسبد.
هتاکی هایی از قبیل اينکه «نوری علا یک بند باز سیاسی است» و «در اصل سلطنت طلب است» نیز بهمین اندازه نشان از غرض ورزی، نظر تنگی، دروغ و پشت هم اندازی دارد.
بالا و پایین پریدن های وحشت آلودی که از بیم مطرح شدن رضا پهلوی، بعنوان نمایندهء طرفداران نظام مشروطه سلطنتی، در نوشته آقای بیگدلی، بچشم می خورد، نشان از دو مساله دارد:
۱- جمهوری خواهان خود را قیم مردم می دانند و می خواهند به آنها تحمیل کنند که فقط باید به گزینهء جمهوری رأی دهند. این مشابه همان حرف خمینی است که گفت: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش!» این طرز بر خورد، توهین به بلوغ فکری ملت ایران است.
۲- این چه اعتقاد به دموکراسی است که جمهوری خواهان دارند؟ اول می خواهند حریف را از صحنه حذف کنند تا بعدش، خودشان یکه تاز و پهلوان پنبه میدان شوند. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت !
۳- شما اگر تا این اندازه مطمئن اید که رضا پهلوی دیگر بختی برای مطرح شدن در صحنهء سیاسی ایران ندارد، پس چرا این همه جوش و جلا می زنید؟ می رویم پای صندوق های رای، هر چه مردم خواستند گردن می گذاریم. جرأت اش را دارید؟ بسم الله!
نظرات جناب دکتر نیما فرمین، دیگر محشر است! ایشان، بعد از رد همهء تلاش ها در خارج از ایران، با قصد ایجاد ائتلاف بین ایرانیان، از گرایش های سیاسی مختلف، برای ایجاد آلترناتیوی در مقابل حکومت اسلامی، می گوید که همهء این تلاش ها با پول و آدم های رژیم صورت می گیرد، و قصد هم سر پا نگه داشتن حکومت آخوند ها است. اما بدش نمی آید که چند تا نیشتر هم به بیچاره نوری علا بزند. از جمله اینکه «نوری علا ستایشگر خاتمی است و از او فیلی ساخته و به هوا پرتاب کرده!» یا اینکه «نوری علا، در تحریف دموکراسی، از ملایان پیشی گرفته! و خواستار مدینه النبی است!» و یا «نوری علا می خواهد، با سر هم کردن دموکراسی و اسلام، پندار های شیعی را بنام دموکراسی بمردم بقبولاند!»
این هموطن بظاهر تحصیل کرده، اصلاً نمی داند در کربلا چه کسی را کشته اند! بدون در جریان بودن از فعالیت های نوری علا، از راه رسیده است و محض رضای خدا اهانت می کنند.
با این راه و رسم، من چاره ای ندارم جز اینکه بگویم، این برادر، گویا از بسیجیان جان بر کف دفاع سایبری است و ماموریت اش حمله به هر کسی است که خود را صادقانه وقف سر و سامان دادن به اپوزیسیون می کند تا شر حکومت ولایت فقیه را از سر ایران بر کند. و به نوری علا، می گویم: آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.