بازگشت به خانه

چهارشنبه 3 خرداد 1391 ـ  23 ماه مه 2011

 

نمی شود اصلاحات را پذيرفت ولی نظام را زير سؤال برد

سيد محمد خاتمی

پيشگفتار جرس: جمعی از جوانان، فعالان سياسی، هنرمندان و روزنامه نگاران، در آستانه دوم خرداد با سيد محمد خاتمی ديدار و گفت و گو کردند. به گزارش وبسايت رسمی سيدمحمد خاتمی، در اين ديدار حاضران با تبريک سالگشت دوم خرداد و تجديد خاطره آن، در تحليل وضعيت کنونی جامعه، دفاع و انتقاد از اصلاح طلبی و رفتارهای اصلاح طلبان، لزوم فعال تر شدن اصلاح طلبان در فضای مجازی با توجه به تنگناهای موجود، اهميت نقش جوانان پرشور و اميد در اين سال ها و هزينه هايی که پرداختند، دست آوردهای اين دوران در کنار توقعات برآورده نشده، نگرانی از ادامه بازداشت ها، حبس ها و حصرها، تأييد يا انتقاد نسبت به مواضع سيد محمد خاتمی، لزوم حرکت در چارچوب قانون اساسی و در عين حال ذکر عواملی که به یأس و دلسردی می انجامد مطالبی از سوی جوانان حاضر بيان شد. همچنين در حاشيه اين ديدار کيکی به مناسبت پانزدهمين سالگشت دوم خرداد بريده و لوح تقديری با امضاء جوانان در بزرگداشت حماسه سوم خرداد و آزادی خرمشهر و گرامی داشت ياد شهيد سرافراز محمد جهان آرا به خانواده آن عزيز اهدا شد. شرح سخنان رئيس جمهور سابق جمهوری اسلامی در ادامه آمده است:

 

بسم الله الرحمن الرحيم

قبل از اين که از دوم خرداد بگوييم لازم می دانم که سالروز حماسه آزادی خرمشهر را که مظهر عزت و سربلندی ملت و حاصل معجزه مقاومت برخاسته از ايمان يک ملت بود تبريک بگويم و ياد همه شهيدان بخصوص بزرگان و فداکارانی که نامشان با نام بلند خرمشهر پيوند خورده است چون شهيد جهان آرا و شهيد موسوی را گرامی بداريم.

و نيز اميدوارم دور دوم مذاکرات هسته ای که در سالروز اين حماسه بزرگ صورت می گيرد به نتيجه مطلوبی که عزت و مصلحت ملت در آن است برسد و تهديدها و فشارها را روی ملت ما کم کند يا ان شاء الله بر دارد.

به دوم خرداد نبايد به عنوان يک واقعه ای که نظير آن بارها در انقلاب اسلامی رخ داده است نگريست و درباره شخص و اشخاص سخن گفت، بلکه دوم خرداد را بايد به عنوان تجلی اراده و خواست تاريخی مردم ديد.

در دوم خرداد حادثه ای غيرمترقبه رخ داد که عامل اصلی آن مردم بودند و عامليت مردم هم نه با اعمال فشار، بلکه با مسالمت و با ابراز رأی آگاهانه تحقق يافت.

به عبارت ديگر خواست تاريخی مردم و اميد به تحقق آن دوم خرداد را رقم زد، نه اين که ملت فقط يک تفنن سياسی کرده باشد.

ادعای من اين است که دوم خرداد حاصل مواجهه دو ديدگاه، دو طرز تلقی از انقلاب و جمهوری اسلامی و دو تشخيص اولويت و دو نقطه نظر درباره مصالح و امنيتی ملی و جايگاه مردم نسبت به قدرت بوده است و کسانی که رأی داده اند يا اغلب آنان، توجه به اين اختلاف ديدگاه و نظر داشته اند.

در همين جا بگويم که من احترام زيادی برای جناب آقای ناطق نوری قائلم. ايشان از چهره های ارزنده و با سابقه و روشن بين و خيرخواه هستد. وقتی می گويم دو ديدگاه به هيچ وجه در صدد نفی و حتی نقد ديدگاه های شخصيت عزيزی چون آقای ناطق نوری نيستم، ولی در جريان انتخابات به حق يا ناحق هر کدام از نامزدها به عنوان نماينده ديدگاه و رويکردی خاص معرفی شدند و ادعای من اين است که رأی مردم بيش از آن که به شخص باشد به ديدگاه تعلق گرفت.

فکر و شخصی در جريان انتخابات پيروز شد که شعارهايی متفاوت و رويکردی خلاف آنچه جريان داشت مطرح کرد و با اين که جز در ميان بخشی از نخبگان و خواص در ميان توده مردم چندان شناخته شده نبود يا کمتر شناخته شده بود در مدت دو سه ماه با حضور در ميان مردم و طرح رويکردها و ديدگاه های خود مورد استقبال غيرمترقبه قرار گرفت و سکان اجرايی کشور به دست او سپرده شد.

بعد از دوم خرداد ادعا شد که مردم از همه چيز راضی بودند، جز از مديريت موجود و اوضاع اقتصادی و در واقع مردم رأی به تغيير شيوه مديريت و بخصوص در بخش اقتصادی داده اند! ولی اين ادعا باطل است، زيرا در جريان انتخابات معلوم شد که من به دولت و رياست دولت وقت نزديک ترم تا رقبای من و تازه اگر مشکلات فقط اقتصادی بود که ديگران بيشتر شعار اقتصادی داده بودند و راه کارهای حل آن را نيز بيان می کردند.

من نيز معتقدم نارضايتی وجود داشته است، ولی به اين معنی که در متن جامعه ذهنيت و نيازهايی وجود داشته است که نظام با رويکرد رايج نتوانسته است به آن پاسخ بگويد و برای حل مشکل دو راه متصور کرده است. يکی براندازی نظام و ديگر اصلاح رويکردها و سياست ها با حفظ نظام و مطمئنا مردم ما هم به دليل دلبستگی به اصل انقلاب و نظام و نيز به دليل پرهيز از تنش و مشکلات ناشی از آن ميل خود را به اصلاح در درون نظام نشان دادند که عين مدعای ما است.

استقبال نخبگان و تحصيل کرده ها و بخش مهمی از طبقه متوسط جامعه قطعا نشان از همدلی و همراهی آنان با شعارهايی دارد که در جريان انتخابات هفتم رياست جمهوری شنيدند و توده های مردم هم بدون ترديد فطرت و ذهن تاريخيشان خواستار آزادی، استقلال و پيشرفت بود و البته اکثريت هم اين همه را سازگار با موازين و معيارهای دينی خود می خواستند و شعارها و رويکرد يک طرف را نزديک تر به آنچه وجدان می کردند ديدند.

گرچه بهبود وضع زندگی و کاهش تبعيض و ناروايی ها همواره مورد نظر مردم بوده است، ولی خودآگاه يا با درک فطری آزادی های اساسی را نيز طلب می کردند و بخصوص مصرف بی رويه دين و ارزش های انقلاب و سرمايه های معنوی در مسير سلايق خاص را نمی پسنديدند.

وقتی شعار مردم سالاری سازگار با دين، جامعه مدنی، آزادی های اساسی و در کنار آن پيشرفت همگام با عدالت و اخلاق و معنويت داده شد اين احساس پديد آمد که بسياری از دردها ممکن است درمان شود يا کاهش يابد.

اين نکته را نيز از نظر دور نداريم که جامعهء بشری همواره در معرض تحول و تغيير بوده است و گرچه اين تغيير و تحول فراز و فرودهايی داشته،‌ ولی معدل آن سير به سوی آزادی و احساس شخصيت مردم و شناخت حقوق اساسی و تلاش برای تحقق آن ها بوده است.

اما آنچه تحولات روزگار ما را از تحولات بطئی گذشته ممتاز می کند اولا سرعت تحولات است و ثانيا بيشترين تأثيری که آگاهی و اراده مردم در اين تحولات دارد يعنی تحولات در همه جا کم و بيش تبلور خواست و اراده ملت ها است.

و ملت ما هم چنانکه بارها گفته ام بيش از يکصد سال است که در التهاب تحول به سر می برد و اگر هم احيانا تلاشهايش به ثمر نرسيده و ناکام مانده است هيچ گاه دست از طلب نداشته است. اصلاحات ادامه همين حرکت تاريخی است،‌ چنانکه خود انقلاب بزرگ اسلامی فرازی بلند از اين تحول تاريخی بود.

من اعتقاد دارم که مردم آگاهانه رأی دادند، با اين ملاحظات:

۱- مردم به هيچ وجه خواستار بر هم زدن اوضاع و دگرگونی اساسی نبودند. به هيچ وجه در اکثريت نشانی از رويگردانی از اصل انقلاب و حاصل آن جمهوری اسلامی نبود. به نظام و کشور خود دلبسته بودند. البته مسلما عده ای بوده و هستند که اين وضع را و انقلاب را قبول نداشته و ندارند ولی ترديد نکنيم که اين عده در اقليت بوده و هستند. به علاوه من معتقدم که غالب اين افراد هم خواستار انقلاب ديگر و تغييرات اساسی نبودند، ولی به هر حال اکثريت قاطع مردم دلبستگان به اصل نظام جمهوری اسلامی بودند و مگر نه اين که بخش مهم کسانی که در دوم خرداد به رويکرد موفق رأی دادند از مؤمنان و شهيد دادگان و فداکاران و کسانی بودند که در پای بندی شان به دين و نظام و انقلاب ترديد نمی توان کرد؟

۲- مردم خواستار تغيير بودند و تغيير مورد نظر اصلاح سياست ها و روشها در درون نظام بود،‌ بخصوص که از شعارهای عمده قانون گرايی و بخصوص استقرار کامل و درست قانون اساسی بود. و مردم هم احساس می کردند که علی رغم تلقی از قانون اساسی و القائات نادرست و ناديده انگاشتن آن در بسياری از موارد همين قانون اساسی ظرفيت های معنوی و ناديده انگاشته شده يا به هر حال معطل مانده ای دارد که اگر به آن ها اهتمام شود وضع کشور و جامعه بهبود اساسی خواهد يافت. بخصوص بخش مهم حقوق ملت. البته شعار عدالت هم جذاب بود، يعنی اين که جامعه نيازمند توسعه است و راز و رمز اعتلاء کشور و ميهن و زندگی مردم و تقويت انقلاب توسعه موزون است،‌ ولی ما می گفتيم در کنار آن بايد عنصر عدالت را نيز مورد اهتمام قرار داد و مبادا که عدالت اجتماعی و اقتصادی در روند توسعه قربانی شود و مردم احساس کردند تضاد و دوگانگی عدالت و توسعه با تلفيق اين دو از ميان برخواهد خواست.

پس روح دوم خرداد تحول خواهی آگاهانه مردم بود با اين دو اصل که:

1- قبول نظام

2- اصلاح امور با موازين مورد نظر انقلاب و طبق قانون اساسی.

به هر حال اصلاحات با توجه به پيشينه روشنش در ايران دوباره هم مطرح شد و مورد اقبال قرار گرفت، منتهی از درون و بيرون جريانی را که مردم روی کار آورده بودند با مشکلاتی روبرو شد و موانعی بر سر راه تداوم آن پديد آمد که به نظر من يک درد مزمن تاريخی يعنی استبداد زدگی ديرپا در کشور و تاريخ ما چنان است که به محض اين که فضا باز می شود با غلبه احساسات بر عقلانيت فضای آزاد به ميدان ستيز ميان جناح های مختلف که در جنبه سلبی مشترک و در جنبه ايجابی اختلاف دارند يا دچار سوء تفاهمات فراوان اند می شود، چنان که بعد از مشروطيت، بعد ازشهريور ۲۰ و حتی بعد از انقلاب شاهد آن بوده ايم که حتی در مواردی به درگيری های خونين نيز انجاميده است و البته دشمنی که پيشرفت و سربلندی کشور و ملت را نيز نمی خواهد از اين فضا حداکثر سوء استفاده را کرده است و دوباره فضا بسته شده است.

اصلاحات اخير را نيز نمی توان از اين حکم مستثنی داشت.

بدون ترديد آسيب شناسی اصلاحات و ميزان انطباق شخصيت و تدبير مسؤولان اصلاح طلب با اصل و مايه اصلاحات که ريشه در تاريخ و دين و جامعه دارد امری لازم است. در اين زمينه کارهايی شده است ولی کافی نيست. و می دانيم که از مشروطيت تاکنون هربار شوری، اميدی و تحرکی در جامعه ايجاد شده است با مشکلات بزرگی مواجه بوده ايم.

بدون ترديد عادت يا عادات تاريخی جامعه استبداد زده يکی از عوامل مهمی است که مانع تحقق خواست تاريخی مردم که به طور مشخص و مشترک در همه دوران ها،‌‌ آزادی، استقلال و پيشرفت بوده است می شود و جامعه دچار انحراف می گردد يا بهتر بگوييم زمينه مناسب برای موفقيت ضد اصلاحات پديد می آيد و ضد اصلاحات يعنی واپسگرايی در عرصه انديشه، عوام فريبی در عرصه اجتماعی و استبداد در عرصه سياسی.

من با تجربه اين سال ها می خواهم به يک آسيب و آفتی که اصلاحات با آن مواجه شد اشاره کنم.

يکی از عمده ترين عواملی که جامعه اصلاح طلب ما را قانع کرده بود که اصلاح طلبان را برگزينند شعار «آزادی» بود. آزادی به معنی دقيق سياسی و حقوقی کلمه و عمدتا به معنی حق حاکميت بر سرنوشت و امکان اعمال اين حق و پذيرش لوازم آن بخصوص از سوی کسانی که به نمايندگی از ملت قدرت را در دست می گيرند و هرگز نبايد آن را با ولنگاری و بخصوص ولنگاری اخلاقی يا هرج و مرج طلبی اشتباه کرد. امکان اين اشتباه سبب ابراز بزرگترين سفسطه ها و مغلطه ها عليه اصلاحات و آزادی خواهی شده است.

آزادی از سوی ديگر با قانون و قانونگرايی هم عنان است و از همين جا با آنارشيسم راهش جدا می شود. البته در يک جامعه آزاد و رشد يافته قانون نيز حق انديشيدن و انتخاب کردن و حق آزادی بيان و آزادی اجتماعات را به رسميت می شناسد و دولت و قدرت را مکلف به رعايت اين حقوق می کند.

به هر حال «آزادی» از محوری ترين شعارهای دوم خرداد بود و چنان که می دانيم آزادی پايه اول شعار اصلی انقلاب يعنی آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی نيز بود چنان که آزادی و مقابله با استبداد و مهار آن شاه بيت جنبش مشروطيت بود و می دانيم که وقتی فضا باز شد خيلی ها حرف می زنند و صداهای تازه و متفاوتی شنيده می شود و بخصوص در جوامعی که قرن ها تحت سلطه استبداد بوده اند وقتی فضای تنفس باز می شود چه بسا شاهد افراط و تفريط هم خواهيم بود. منتهی اگر حکومتی واقعا آزادی خواه باشد و آزادی را مايه پيشرفت و حتی امنيت پايدار و رشد و توسعه جامعه بداند بايد با درايت حتی هزينه های فضای باز و آزاد در کوتاه مدت را تحمل کند تا آزادی و آزادزيستن و قواعد آن در جامعه نهادينه شود و افراد عادت کنند که چگونه می توان آزاد بود و از آن پاسداری کرد و دچار هرج و مرج و ولنگاری هم نشد.

اصلاحات افتخار می کند که در حد توان خود البته نه در حد مطلوب فضا را باز کرد تا هر کس نظری دارد ابراز کند، چرا که معتقد بود که محدود کردن انديشه و بيان و سلب حقوق اساسی مردم منجر به بروز مشکلات سهمگين می شود و چه بسا که محدود شدگان نه با کلام که با زبان تخريب و حتی سلاح سخن بگويند. امری که کم و بيش همه نظام های مستبد گرفتار آن شده اند.

به هر حال آزادی به معنی درست آن از شاه بيت های مطالبه تاريخی ملت و از محورهای اصيل اصلاحات بوده است و هنوز هم می گويم «زنده باد مخالف» من يک شعار بنيادين است.

ولی آن چه رخ داد اين بود که بسياری از مطالبی که به نظر ما و به نظر اصلاحات نادرست بود و طبع جامعه هم آن را نمی پذيرفت به نام اصلاحات مطرح شد.

اصلاحات از اخلاق دفاع می کرد و نمی شد به نام اصلاحات رقيب و طرف خود را به هر عنوان که اراده کنيم متهم کنيم امری که متأسفانه امروز با وضعی بدتر نه تنها در جامعه رايج است بلکه به عنوان ارزش هم قلمداد می شود.

 

نمی شود اصلاحات را پذيرفت ولی همه چيز و همه کس و حتی نظام را زير سؤال برد. می شود به همه ارکان نظام از رهبری و قوای مختلف گرفته تا ادارات و دوائر انتقاد و پرسش کرد، ولی تخريب و اهانت هرگز. در حالی که چنين اقدام هايی صورت گرفت و متأسفانه به نام اصلاحات هم تمام شد.

 

از سوی ديگر برخورد شعاری صرف با امور که فقط می توانست توقعات را بالا ببرد بی آن که امکان برآوردن آن باشد يا اصلا سبب پديد آمدن توقعات بی جا شود نيز مزيد بر علت شد و بخش مهمی از جامعه متدين و بسياری از مسؤولان را نيز نگران کرد و مهم تر اين که اين نابسامانی زمينه ساز يک جنگ روانی از سوی اقتدارگرايان و افراطيون شد تا در ذهن جامعه چهره ای دگرگون از اصلاحات را القاء کنند و نيز بهانه ای باشد در دست کسانی که با آمدن اصلاحات احساس غبن می کردند تا با اصل اصلاحات برخورد کنند و تصميم گرفته شد تا ساز و کاری تعبيه شود برای بازگرداندن راه و رسمی که مردم به آن نه گفته بودند و حذف جريان اصلاحات از صحنه قدرت.

 

اين جريان ما را به ياد داستان زمان مرحوم دکتر مصدق می اندازد و لازمه آزادی خواهی مصدق اين بود که احزاب و گروه ها بگويند و بنويسند و فعال باشند و از جمله حزب توده که شايد بيشترين حملاتش هم لااقل در برهه ای از زمان متوجه دولت و دکتر مصدق بود، ولی بدخواهان و طرفداران استبداد و استعمار فرياد برآوردند که مصدق کمونيست ها را تقويت می کند و ايران و اسلام در خطر است و اين ادعای واهی بود که متأسفانه در خيلی از مردم عادی و حتی رهبران دينی مؤثر افتاد و سبب خالی کردن پشت مصدق شد.

در اين دوره نيز بعضی بداخلاقی ها و مطلبی که شايد خود گويندگان آن هم اصراری نداشتند که اصلاح طلب ناميده شوند به نام اصلاحات بيان شد و يک جريان افراطی و تندرو و يک بعدی نگر که حياتش در ايجاد چالش های سياسی و دروغ پردازی و جنگ روانی است و فقط به حذف می انديشد با هياهو و مغالطه فراوان اين مطالب را به حساب اصلاحات گذاشت و همه اصلاح طلبان را نيز دارای چنين بينش و گرايشی به حساب آورد و حتی بعد از انتخابات اخير رياست جمهوری که مردم واقعاً رفتار مدنی و بی خشونت و با رعايت ادب و موازين مردم سالاری داشتند و به علت رفتار نادرست عده ای ساختار شکن که نسبتی هم با مردم معترض نداشتند متهم کردند که ساختار شکن اند، ضد امام حسين و ضد امام خمينی و آلت دست اجانب هستند.

به هر حال لازمه آزادی بروز سخن ها و مواضع متفاوت است، ولی ما در اين که حساب اصلاحات واقعی را از بسياری از حرف و سخن ها و رفتارهای نادرست مجزا کنيم چندان موفق نبوديم و طرف مقابل هم در جنگ روانی و سفسطه و تلاش برای حذف رقيب توفيق هايی داشت و اصلاحات و بيش از آن مردم آسيب ديدند.

البته همه مشکل از اينجا نيست ولی اين يکی از عوامل است.

اصلاحات اصولی داشته که کم و بيش روشن است. در درون نظام است و تقويت آن را با جلوگيری از تحريف ها و انحراف ها و تغيير سياست ها و رفتارهايی که با موازين مورد نظر مردم که در انقلاب بوده و با معيارهای قانون اساسی می خواند و اين جريان حذف شدنی نيست هر چند اجازه حضور در عرصه رسمی قدرت را نداشته باشد.

بيرون کردن امور از دست رويکرد اصلاح طلب به هيچ وجه به معنی پيروزی طرف مقابل نيست. زيرا پيروزی واقعی حاصل ابتناء حرکت و اداره کشور بر اراده آزاد مردم و اقناع آنان است. ترديد نکنيم که دير يا زود بايد به آن برگشت و در غير اين صورت جامعه با تلاطم ها و زيان های بزرگ مواجه خواهد بود و بيش از همه نظامی که با خون پاک ترين عزيزان ميهن آبياری شده است لطمه خواهد ديد.

گرچه هيچ گاه نبايد نوميد شد، چنان که ملت ما در تمام اين دوران بلند نوميد نشده است و انتظار بوده است که شاهد تحول در رويکردهای جاری، بخصوص حبس و حصرها و ايجاد محدوديت ها بر خلاف قانون اساسی و روح انقلاب باشيم تا جامعه بار ديگر نشاط لازم را در جهت ساختن کشور، رسيدن به هدف های بلندی که انقلاب داشت و استقرار همه جانبه جمهوری اسلامی به معنی واقعی کلمه با حضور همه نيروها و سرمايه ها باشيم و اميدوارم چنين شود، ولی با تأسف اين روزها خلاف آن را می بينيم. تشديد فشار روی زندانيان سياسی، تنگ تر کردن دامنه حصر و بازداشت ها و احکام جديد بخصوص نسبت به بانوان که گرفتاری آنان آسيب بيشتری به خانواده و جامعه می زند.

ولی به هر حال برای ما که مؤمن به انقلاب و طرفدار جمهوری اسلامی هستيم و خواستار پياده شدن کامل قانون اساسی و پيشرفت همه جانبه کشوريم بايد با صبوری بدون آن که راه را گم کنيم پيش برويم و خداوند هم ان شاء الله ياری خواهد کرد.

بايد با تکيه بر مبانی و مطالبات اصلی بکوشيم تا ادعاها و تقاضاها را به روز کنيم و نيز از هيچ گونه تلاش برای رفتن به سوی فضای باز و امن برای همه و فضايی سياسی و غيرامنيتی دست بر نداريم و تا آنجا که ممکن است بتوانيم به نوعی تفاهم و تعامل نيز دست يابيم.

علاقمند بودم مقايسه ای بکنم با آن چه در دولت اصلاحات رخ داد و کارهای بزرگی که در عرصه های اقتصادی، علمی، سياسی و بين المللی صورت گرفت با آن چه طی اين سال ها رخ داده است و ميزان انطباق هر کدام با سند چشم انداز و نيز سياست های کلی ابلاغ شده که آن را به مجالی ديگر موکول می کنم.

والسلام عليکم و رحمت الله

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه