بازگشت به خانه

دوشنبه 1 خرداد 1391 ـ  21 ماه مه 2011

 

آیا جامعه ایران یک جامعه مذهبی است؟

مهران اميراحمدی

چند صباحی است که القای این موضوع که «جامعهء ایران یک جامعهء دینی صرف و مبتنی بر عصبیت مذهبی است» در دستور کار برخی از دوستان قرار گرفته است. ایشان بر این باورند که مولفهء نقد و طنز نباید وارد در حوزهء دین و مقدسات مردم گردد. این رویکرد از سوی برخی از فعالین سیاسی، روشنفکران و حتی دین ناباوران ایرانی نیز مطرح می گردد. بیشتر این دوستان به صراحت موضع گیری خویش را در مختصات مصلحت سیاسی، نه به معنای خاص بلکه به معنای عام، به کار برده و طوری وانمود می کنند که گویا مصلحت اندیشی باید حتی در حوزهء روشنفکری، هنر و ادبیات هم اعمال گردد و اساساً، بواسطهء مصلحت اندیشی حسابگرانه، بیان نظر و اندیشه نباید از آستانهء مقدسات فراتر رود. جالب اینکه ایشان حتی به مطرح کردن مفاهیمی چون سکولاریسم نیز به طور ضمنی حساسیت نشان می دهند غافل از اینکه امروز، مقولهء سکولاریسم به طرز عجیبی در بین مردم ایران، بویژه نزد طبقهء متوسط و شهرنشین، جای خود را باز کرده است. گویا آستانهء تحریک دوستان نسبت به باورهای مذهبی نسبت به مردم داخل ایران، حساس تر است. نگارنده بسط این تئوری را اساساً یک شیوهء عوام فریبانه می داند که مختص شیفتگان قدرت است نه مصلحان آن به معنای خاص.

براستی بر چه اساسی دوستان اینطور وانمود می کنند که جامعهء ایرانی یک جامعهء مذهبی است و اصولاً مختصات یک جامعهء مذهبی که بر مقدسات بی چون و چرا بنا شده، چگونه قابل ارزیابی و شناخت است؟ بهتر بگویم، یک جامعهء مذهبی صرف، چه خصوصیاتی دارد و آستانهء تحریک مردم نسبت به مقدسات در یک اجتماع دینی چگونه قابل اندازه گیری است؟ آیا مذهب همچنان نهادی قوی، تاثیر گذار و اساسی در زندگی روزمرهء مردم ایران است؟ براستی چند درصد مردم ایران، در شبانه روز نماز می خوانند و یا چند درصد ایشان به طور خودجوش، آن طور که در افغانستان شاهد آنیم، حاضرند برای اعتراض به هتک حرمت مقدسات مذهبی دست به هر کاری بزنند؟ اساساً معیار دوستان برای معرفی جامعه ایرانی به یک جامعهء دینی حساس چیست؟

نگارنده نقش مذهب در تعاملات اجتماعی مردم ایران را هیچگاه نادیده نمی گیرم چرا که مذهب ریشه در تعاملات اجتماعی همهء جوامع دارد ولی آنچه مسلم است آنکه کوشش برای پیدا کردن زوایای مشترک بین مدرنیته و مذهب اساساً کودکانه است. این در حالی است که این رویکرد اجتناب ناپذیر، یعنی مدرنیته، به تدریج در حال خارج کردن آموزه های مذهبی از رفتار ها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی مردم ایران است. امروزه یک رفتار مذهبی که در دویست سال پیش امری ارزشی و به هنجار بوده نه تنها یک ارزش تلقی نمی شود بلکه رفتاری غیر ارزشی محسوب می گردد.این رویکرد ناشی از نسبی بودن مؤلفه ها، پدیده ها، ارزش ها و هنجارهای اجتماعی است که قطعاً امری است اجتناب ناپذیر. تعدد زوجات نمونهء مسلم این تعریف است که در گذشته امری پسندیده بود و اکنون، به رغم موجه بودن در اصول دینی، در بین مردم رفتاری نابهنجار تلقی می گردد.

یادمان باشد که بین مذهب و رشد شهر نشینی ارتباط معنا داری وجود دارد. امروزه قریب به 70 درصد مردم ایران در شهرها زندگی می کنند. این خصیصه موجب شده است تا شهرنشینان بیش از پیش خود را با آن بخش از ساز و کارهای نوین مدنی و فرادینی سازگار سازند که کمتر در دایرهء مقدسات و فرامین مذهبی قرار می گیرند. میانگین سنی مردم ایران در دو دهه اخیر بیش از پیش در هرم سنی جمعیت کشور رو به کاهش بوده است؛ و اگرچه در سال های اخیر 4 سال بر آن افزوده شده، اما در نهایت میانگین جمعیت 28 سال است. یعنی، ما با یک جامعهء جوان و خواهان تحول روبروئيم. اصولاً جوانی خود یکی از شاخصه های تحول خواهی است که بیشتر بر شور و حرارت این جهانی استوار است تا محافظه کاری دینی که عموماً افراد در سنین بالا به آن دچار می شوند.

تعداد دانشجویان کشور حدود چهار میلیون صد هزار نفر اعلام گشته است. این در حالی است که فارغ التحصیلان بسیاری از قبل داشته ایم. ناگفته نماند که اساساً بین دین باوری و میزان تحصیلات رابطه معنی داری وجود دارد، بطوری که محققان بر این باورند کسانی که از تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک برخوردارند کمتر به باورهای مذهبی تقید می يابند. بی خود نیست که بسیاری از روحانیون مذهبی و حاکمان، بارها و عملاً تاکید کرده اند که دانشگاه محل ترویج دین گریزی است.

البته حاکمان اسلامی از همان ابتدا متوجه این نکته شده بودند که در آینده دانشگاه موی دماغ ایشان خواهد شد. براه انداختن انقلاب فرهنگی در سال های اولیه انقلاب، خود تأیید کنندهء نگرانی حاکمیت نسبت به این مولفه بوده و هست. در سال های اخیر نیز حاکمیت، بویژه خامنه ای، بارها بر تجدید نظر در ادامهء حیات رشته های علوم انسانی تاکید کرده است؛ غافل از اینکه دانشجویان رشته های فنی و علوم تجربی بواسطه پیروی از منطق علمی، بیشتر تمایل به دین گریزی داشته و دارند.

تمام این قضایا نشان از این واقعیت دارد که، به رغم اینکه حاکمیت سعی کرده تا به ارزش ها و هنجار های مذهبی و سنتی جان تازه ای دهد، جامعهء ایرانی در حال خارج شدن از مرز های ترسیم شدهء دین رسمی سير می کند. حساسیت حاکمان به علوم جدید و مفاهیمی چون سکولاریسم خود نشان دهنده این باور است که خود حاکمان نیز درک کرده اند که مذهب در حال کم رنگ شدن در جامعه ایرانی است. مثلاً جالب است بدانيم که حدود 75 درصد از کمتر از یک میلیون «کليک» بازدید کنندگان نشریهء اینترنتی سکولاریسم نو در ماه، از جانب کسانی می آيد که در داخل ایران زندگی می کنند و خیل عظیمی از این بازدید کنندگان از شهرهای مذهبی به فضای این وبگاه وارد می گردند. این خود شاخصی است نسبی که نشان دهندهء این واقعیت است که حداقل جدایی مذهب از حوزهء حاکميت فکر بازدید کنندگان را به خود مشغول ساخته و آن ها را به تأمل در این مولفه واداشته است. به نظر نگارنده، در شناخت دیدگاه مردم ایران به مولفه هایی چون سکولاریسم این امر نشانگر موضوع بسیار مهمی است. البته ناگفته نماند که رفتار حاکمان خود یکی از عوامل اصلی سمت گیری نگاه مردم به رویکرد جدایی دین از حوزه سیاست و اجتماع گشته است.

با این وجود برخی از دوستان روزنامه نگار و روشنفکر(!) طوری اظهار نظر می کنند که مثلاً ترانهء جدید شاهین نجفی چنان آستانهء تحریک مردم ایران را منقلب کرده که ممکن است هر آن، میلیون ها انسان دین مدار به خیابان ریخته و زمین و آسمان را به هم بدوزند. حال آنکه می توان به جرأت بيان داشت که بسیاری از جوانان ایرانی دقیقاً نام بسیاری از بزرگان مذهبی شیعه را به یاد ندارند و شاید نام برخی از خواندگان مشهور رپ امریکایی بیشتر در ذهن شان حک شده باشد. این در حالی است که در سه دههء اخیر هیچگاه جمعیتی خودجوش برای مقابله با نقد باورهای مذهبی در ایران شکل نگرفته و اساساً هر جمعیتی که دور هم گرد آمده منتسب به حاکمیت و با تدارکات قبلی از جانب ایشان بوده است. البته «اقلیت های مذهبی» به سبب فشار حاکمان، مانند اهل تسنن و یا دراویش اهل حق، اعتراضات خودجوشی را ترتیب داده اند که به سختی سرکوب گشته است.

 نه دوستان! ایران، افغانستان نیست که مردمانش بواسطه عصبیت مذهبی و به طور خود جوش و ارادی در برابر اینگونه کنش ها، واکنش های عصبی به خرج دهند؛ مگر اینکه دوستان صميمانه به خودجودش و صادقانه بودن تجمعات انصار حزب الله را باور داشته باشند! در حالی که به روشنی اثبات شده که این گروه دقیقاً به بیت خامنه ای وصل است و در واقع یکی از ابزارهای فشار حاکمیت است نه وجدان مذهبی جامعه.

 همین چند سال پیش فیلمی به نام «مارمولک» وارد در فضای سینمایی کشور شد. به رغم اینکه سازندگان اش سعی داشتند تا نشان دهند یک فرد نابهنجار در لباس روحانیت قابلیت تغییر به یک انسان بهنجار را داراست ولی استنباط وجدان جمعی مردم، لحضات پایانی فیلم را آنگونه که حاکمیت می خواست تجربه نکرد. مردم آن چیزی را که می خواستند و در طول این سال ها درک کرده بودند، از شخصیت اصلی داستان برداشت کردند. به دیگر سخن، روحانیت در ذهن مردم به عنوان یک شخصیت شیاد و نابهنجار ترسیم شده بود، بطوری که مردم با مشاهدهء یک روحانی در اماکن عمومی وی را مارمولک خطاب کرده و یا در ذهن خویش چنین تصوری داشتند.این در حالی است که روحانیت متولی امور دینی در جامعه است و تمسخر ایشان یکی از مصادیق جدی نبودن باورهای مذهبی است. همچنین، در سه دههء اخیر، شاهد تعدد و گسترش جوک های مذهبی در سطح باور عمومی هستیم که بسیار قابل تامل است.

ممکن است برخی ین موضوع را چنين مطرح کنند که این جریان به واسطهء برخی افراد دین ستیز ترویج می گردد؛ اما قطعا گسترش روز افزون این جوک ها نشان از استعداد پذیرش ذهن جمعی مردم داشته و دارد. یعنی اشتیاق برای باز نشر مفاهیم یاد شده به صورت شفاهی، خود دلیلی است بر این ادعا که جامعه آمادگی و اشتیاق لازم برای شنوایی آن ها را دارد. چرا چنین فرایندی در عراق، کشورهای عربی و حتی جامعهء ترکیه، قابل مشاهده نیست؟ بدیهی است که مردم ایران بر اساس نیاز روانی خویش پذیرای مولفه های منتشر شده می گردند. بنابراین، توجیه این رویکرد به عنوان توطئه از جانب دین ستیزان، هیچگاه نمی تواند غلظت اشتیاق جمعی مردم را به طنز و جوک های مذهبی توجیه کند.

به نظر می رسد رفتار حاکمان مذهبی بیش از سایر عوامل سبب دین گریزی مردم گشته است. در واقع، جامعهء ایران به واسطهء فشار بی حد و حصر حاکمان مذهبی، نسبت به آموزه های مذهبی دچار دلزدگی قابل ملاحظه ای گشته است که در هیچ کجای خاورمیانه قابل مشاهده نیست. به دیگر سخن، در ایران همان روندی در حال طی شدن است که در اروپای چند قرن پیش اتفاق افتاد؛ یعنی گذر از کلیسا و روی آوردن به باورهای انسانی مبتنی بر قرارداد های اجتماعی نه فرامین الهی.

صادقانه باید بیان داشت که جامعهء ایرانی به مراتب جلوتر از سایر جوامع خاورمیانه، حتی ترکیه است. یادمان باشد در یکصد سال اخیر، ایران شاهد دو انقلاب یعنی انقلاب مشروطه و انقلاب سال 57 بوده است. مردم ایران اولین انقلاب دموکراتیک در خطهء آسیا را تحت عنوان مشروطه با پيروزی رساندند؛ انقلابی که الگو و سرمشق نه تنها ملل آسیایی بلکه برخی از ملل اروپایی نیز گشت. افزون بر آن، نقد مذهب، باورها و سنت های پیشین یک امر جدید نیست. با نگاه به اندیشه های روشنفکران ایرانی(1) در قبل، صدر و بعد از مشروطه تا به اکنون، به وضوح خواهیم دید که این فرایند، ریشه صد و چند ساله در این دیار دارد و نمی توان بعد از یک قرن، روند طبیعی آن را از حرکت بازداشت.

باری، اگرچه نمی توان نقش مذهب را در بین مردم ایران نادیده گرفت اما نگارنده بر این باور است که مذهب در ذهن و تار و پود وجود هر ایرانی بیشتر مولفه ای است شرطی تا غیر شرطی و حقیقی. قطعا بسیاری از روانشناسان و جامعه شناسان نظریه" پاولوف" روسی را به خوبی می شناسند کهتوضيح می دهد چگونه برخی از موجودات زنده و هوشمند، در پاسخ به محرک های غیر شرطی و شرطی، دست به واکنش زده و بعد از این که محرک غیر شرطی قطع می گردد، موجود زنده ـ به ویژه انسان ـ قابلیت واکنش به محرک شرطی را دارد؛ بطوریکه هرگاه محرک شرطی ارایه شود واکنش شرطی نيز خارج از اراده تکرار می گردد. این در حالی است که محرک شرطی هیچگاه تأمین کنندهء اصلی نیاز آن موجود نیست و صرفاً یک محرک مجازی است. در واقع رفتار های مذهبی در ایران نيز یک واکنش شرطی مبتنی بر عادت است که نمی تواند نیاز روانی خود از محرک های مذهبی را به صورت واقعی دریافت کند. بهتر بگویم، رویکرد جامعهء ایرانی به دین بیش از آن که ارادی و عامدانه باشد، بر عادت فردی - اجتماعی استوار است. عادت به برخی رفتارها را نمی توان در دایرهء اراده و انتخاب بررسی کرد. برای مثال بارها از زبان ماده باوران و آتئیست های ایرانی شنیده ایم که برای اثبات نظر خود به مقدسات مذهبی سوگند یاد می کنند. آیا می توان این سوگند را ارادی و یا اعتقادی دانست و یا این واکنش عادتی و پاسخی است شرطی؟ به نظر می رسد مردم ایران، به خصوص طبقهء متوسط و تحصیل کرده، در حال عبور از این رویه غیر ارادی اند، شواهد که اینچنین نشان می دهد.

و اما حرف آخر:

مردم ایران در حال گذر از مرزهای آسمانی به باورهای این جهانی اند و در صددند تا با رویکرد به ارزش های سکولاریستی، آینده ای روشن را برای خود ترسیم کنند. از این رو بهتر است که «دوستان»، لطفاً به جای اینکه باز هم به رفتارهای محافظه کارانه و مصلحت اندیشانه روی آورند، باعث انحراف مسیر تکاملی مردم ایران در جاده تغییر نگردند. یک بار در سال 57 چنین رفتاری موجب به سرقت رفتن انقلاب مردم ایران گشت. بنابراین، پای کوبیدن بر این زمین سست نه تنها آرزوهای مردم ایران بلکه نیات اين دوستان را نیز با خود به دل نیستی فرو خواهد برد

.تاریخ برای خواندن صرف نیست بلکه دبستانی است که هرچه در آن بیاموزیم، کم آموخته ایم!

یکشنبه 20 مه 2012

نکته:منظور از دین گریزی دین ستیزی نیست

1- امیراحمدی، مهران- راهبران فکر مشروطه - نشردرسا - تهران1381

http://ghalamerooz.blogspot.com/2012/05/blog-post.html

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه