بازگشت به خانه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 22 ارديبهشت 1391 ـ  11 ماه مه 2012

 

پيوند به نظر خوانندگان                        

مبارزهء سیاسی رمانتیک

ما در سه دههء گذشته اگر هیچ نیاموخته باشیم، این را می‌بایست بیاموزیم که به نشانه‌ها توجه کنیم و به آنها حساسیت نشان دهیم. آلمانی‌ها می‌گویند کسی که به دنبال مردم روان است، فقط پشت آنها را می‌بیند! البته بیان آلمانی‌اش هم نسبت به «مردم» و هم درباره «پشت» تندتر و بی‌پرواتر از این است که من نوشتم. واقعیت چند دهه اخیر ایرانیان نیز نشان داد که با راه افتادن و تماشای «پشت مردم» فقط می‌شود به جمهوری اسلامی رسید، که رسیدیم!

 

سیاست رمانتیک

تجربهء برآمد و فروپاشی حکومت‌های ایدئولوژیک، به ویژه از نظر تئوریک، بسیار آموزنده است چرا که، از زاویهء عملی، تفاوت شرایط تاریخی و زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی اجازه نمی‌دهد که آنها را همانند یکدیگر پنداشت. برای نمونه، آلمان پس از هیتلر بدون حضور مداوم و مؤثر سه کشور آمریکا و  انگلیس و فرانسه که تا همین بیست سال پیش و فرو ریختن دیوار برلین ادامه داشت، امکان نداشت بتواند خود را از بقایا و پیامدهای فاجعه‌ای که خود بر سر خویشتن آورد، بتکاند. حال آنکه چنان حضوری برای ما ایرانیان نه ممکن و نه تصور پذیر است؛ اگرچه سیاست‌های ماجراجویانه جمهوری اسلامی این توانایی را دارد که آن را هم ممکن و هم تصور پذیر سازد، البته نه مثل آلمان بلکه مانند عراق، لیبی، افغانستان!

ولی یک نکتهء مهم در فروپاشی همهء حکومت‌های ایدئولوژیک که فکر و تأمل دربارهء آن همواره سبب شگفتی می‌شود این است که به راستی آن توده‌هایی که آن گونه فریاد پشتیبانی از آن رژیم‌ها سر می‌دهند، آنهایی که نام و نان و آب‌شان از آنها بود، و سال ها جانانه در خدمت آن رژیم‌ها به تبلیغ و ترویج پرداختند، پس  از فروپاشی و شکست چه می‌شوند؟! به کجا می‌روند؟ آن خیل پرچم به دستان و رأی دهندگان و نعره کشان و در مواردی چماق به دستان، گویی هرگز نبوده‌اند! این «توده» جدا از آن خیل عظیم مردمی است که به کار و زندگی خود مشغول است و در عین حال نطفه‌های مخالفت و اعتراض را در خود می‌پرورد تا سرانجام آنها را به شکل جنبش‌های اجتماعی روانه میدان مبارزه برای تغییر شرایط موجود کند.

این بحث که آن «توده‌هایی» که چنین رژیم‌هایی بر آنها متکی هستند، در دوران پس از آن رژیم‌ها چه می‌شوند، هنوز هم در آلمان ادامه دارد به ویژه آنکه آلمان تنها کشور جهان است که همچنان بار پیامدهای دو رژیم فاشیست و کمونیست را، با وجود تفاوت‌ها و تناقض‌هایشان، بر دوش می‌کشد.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که بیشتر آن «توده‌ها»، از آنجا که به یک ساختار دمکراتیک انتقال می‌یابند، در همان جامعه می‌مانند و به نیروی دمکراسی تبدیل می‌شوند و به گسترش آن کمک می‌کنند. فقط اندکی از آنها، به ویژه آن گروهی که در همکاری با آن رژیم‌ها به گاو پیشانی سفید تبدیل شده‌اند، در نوستالژی گذشته، یا راه مهاجرت در پیش می‌گیرند و یا در کشور خویش به انزوا رانده می‌شوند. نکتهء جالب اینجاست: بیشترین آنها اما در حالی که انگار نه انگار که سال ها با آن رژیم‌ها همکاری کرده‌اند، خیلی آسان جامه و جبهه عوض می‌کنند! این البته به نظر من خیلی خوب است چرا که نیروی جامعه را که باید تمام بنیهء خود را برای بازسازی و پیشرفت خویش جمع کند، صرف مبارزه با خود نمی‌کنند!

بر اساس چنین تجاربی و با اتکا به پیامدهای رژیم‌های ایدئولوژیک که جمهوری اسلامی یکی از بدترین آنهاست، کشاکش بر سر شرکت در «انتخابات»، آن هم مرحلهء دوم یک مجلس  اسلامی، آن هم برای «رأی» دادن به «یک نفر»، آن هم با این هدف که فلان و بهمان، به راستی اگر کاسه‌ای زیر نیم کاسه نباشد و داوطلبانه ابراز شود، چیزی جز نمونه‌ای از «سیاست رمانتیک» نیست! سیاستی که رمانتیسم آن بی درنگ در برابر واقعیت خشن جمهوری اسلامی ِ عملاً موجود رنگ می‌بازد و تبدیل به ملودرام می‌شود تا جایی که به حال چنین سیاست‌ورزان رمانتیکی باید گریست.

 

مبارزه نمادین

رمانتیسم سیاسی و سیاست رمانتیک را خاتمی در جمهوری اسلامی با تئوری تخیلی «مردمسالاری دینی» شروع کرد. هواداران و طرفداران وی رمانتیک نویسی سیاسی را در روزنامه‌ها و وبلاگ‌ها به اوج رساندند و افسوس که گروه عظیمی نیز سرنوشت تفکر و عمل سیاسی خود را بر این رمانتیسم (یا رمانتیسیسم) بنا کردند. روزنامه‌نگاران ِ ظاهراً عاقل و وکلا و وزرای بالغ و احزاب و گروه‌های مدعی خرد نیز در امان نماندند و قلم و وزارتخانه و برنامهء خود را در خدمت تقویت این سیاست رمانتیک به کار گرفتند. غافل از اینکه چنین سیاستی برای رسیدن به اهداف خود اگر خیلی هنر کند تنها می‌تواند به یک مبارزهء نمادین دست بزند؛ سیاستی که واقعیت کوبنده‌ء سایه یک رژیم مافیایی را بر مبارزهء نمادین خود، یعنی خرج کردن آرای مردم به بهانهء اینکه «دموکراسی از راه صندوق رأی می گذرد» به بازی می‌گیرد و با وجود شکست‌های پی در پی، هنوز هم دست بردار نیست!

نه تنها بسیاری از «نامداران» جمهوری اسلامی بلکه بسیاری از روزنامه نگاران مدافع اصلاحات که بیشترشان حالا در خارج کشور بسر می‌برند، عمدتاً رمانتیک نویس هستند؛ آسمان و ریسمان و داستان را با رشته نازک احساس به هم می‌بافند تا جایی که در پایان معلوم نمی‌شود می‌خواستند چه بگویند و اصلاً چرا دست به قلم برده‌اند! در سیاست ِ رمانتیک و مبارزهء نمادین چون زبان بیش از عقل در تکاپوست، پس هر کسی هر آنچه درست می‌پندارد به دیگران توصیه می‌کند بدون آنکه حاضر باشد مسئولیت پیامدهای آن را بر عهده بگیرد. فقط در لابلای این سیاست و این مبارزه است که می‌توان «کشف» کرد موضوع واقعاً بر سر چیست. مثلاً، آنجا که حجت الاسلام محمد خاتمی، رییس جمهوری اسلامی پیشین، سرانجام مجبور می‌شود بگوید که منظورش از «جامعهء مدنی» همان «مدینة النبی» بوده است! یا هنگامی که مهدی خزعلی می‌نویسد: «من بسیجی خیبرم، باید نظام و  انقلابم را از دست نامحرمان و غاصبان نجات دهم!»* و، در ادامه، با سیاستی که سیاست نیست و رمانتیسمی که تا حد خودآزاری و خودزنی بیمارگونه به نظر می‌رسد می‌خواهد نه به مخاطبان اش، که ظاهراً می‌دانند، بلکه به کسانی که سرنوشت همهء «انتخابات» رژیم در دست آنهاست بگوید: «راه آزادی و دموکراسی از صندوق‌های رأی می‌گذرد»!

این دیگر حتا رمانتیک هم نیست، ابتذال است!؛ ابتذال سیاسی که جمهوری اسلامی آن را در جامعه شایع و به فرهنگ تبدیل کرده است. این ابتذال، اکنون که «بعد از ظهر روز جمعه در صندوق‌های حسینه ارشاد، مسجدالجواد، مسجدالنبی نارمک و مسجد شهرک غرب» را پشت سر نهاده‌ایم بیشتر به چشم و توی ذوق می‌خورد.

رمانتیسم هر اندازه که در هنر و ادبیات می‌تواند جذاب و انسانی باشد، در سیاست اما ضد روشنگری و خردستیز است. بر خلاف پوپولیسم که با احساسات رقیق مخاطبان سر و کار دارد، رمانتیسم سیاسی بر رقت ِ احساسات گوینده تکیه دارد. با این همه هر دو هدفمند هستند! و در مورد سیاست ‌ورزان پوپولیست و رمانتیک جمهوری اسلامی باید گفت که حتا هدف‌شان یکی است: هر دو «بسیجی خیبر»ند و می‌خواهند «نظام و انقلاب» خود را از دست «نامحرمان و غاصبان» نجات دهند! هر یک می‌خواهد دیگری را به حاشیه براند و از صحنهء سیاست حذف و یا خنثی کند. این اپوزیسیون مدعی دمکراسی و حقوق بشر است که یک بار هم شده باید، به قول هم میهنان آذری، از خود بپرسد: سَنَنه؟!

نمونهء مهدی خزعلی، گذشته از تعارفاتی که دوستان و یاران پیشین‌اش با او تکه پاره می‌کنند، یکی از صدها موردی است که ثابت می‌کند آدم‌ها را نه بر مبنای افشاگری و اعتراض و یا مخالفت با رژیم بلکه بر اساس دلیل و جایگاهی که این کارها را انجام می‌دهند، باید سنجید! وگرنه چه کسی فداکارتر و جانفشان‌تر از تروریست‌های انتحاری؟! پس همان که قبلاً هم گفتم: هدف ایستادگی مهم تر از خودِ ایستادگی است!

باری، دیدن این نشانه‌ها برای آن «انتخابات» ریاست جمهوری که برخی از حالا شکم‌شان را برای آن صابون می‌زنند لازم است. همیشه تمام مسئله بر سر همین «نظام و انقلابم» است!؛ نظام و انقلابی که من نیز مانند میلیون‌ها ایرانی دیگر آن را از خود نمی‌دانم؛ نظام و  انقلابی که، اگر قرار باشد در جبههء مردم قرار گیرد، باید هویت خود را نفی و انکار کند چرا که «راه آزادی و دمکراسی» که بسیاری از مدافعان اصلاحات و دلبستگان به جمهوری اسلامی از آن دَم می‌زنند، در مسیر مخالف این رژیم قرار دارد، آن هم به یک دلیل ساده: جمهوری اسلامی با آزادی و دمکراسی  تضعیف می‌شود ولی ایران با این هر دو تقویت می‌گردد! متوجه این تفاوت هستید؟!

03 مه 2012

-----------------------------------------------------------

*مهدی خزعلی؛ پاسخی به آقای مجتبی واحدی؛ یکشنبه 10 اردیبهشت 1391

http://news.gooya.com/politics/archives/2012/04/139770.php

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

 

نظر خوانندگان:

رحیم ظاهری: مردم اندر حسرت فهم درست! با درود فراوان به سرکار خانم الاهه بقراط . چقدر بجا، آن تکه کلام آذری " سنه نه " را، در وصف آن بخش از اپوزیسیون خیال پرداز بکار بردید که هنوز فکر می کند، روند اصلاح طلبی حکومتی سر انجام به دموکراسی در ایران منجر خواهد شد. هم از این رو، چشم به تحولات داخلی رژیم دوخته و در مسیر هر حرکت همگرا و جدی در ایجاد جبهه ای منسجم با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی، سنگ اندازی میکند. بخش انحلال طلب اپوزیسیون هم، وقتی می گوید ما باید ریزش های رژیم را در جبههء خود بپذیریم، بنوعی دیگر دچار اوهام است. بریده های حکومت اسلامی ممکن است گوشت سران حکومت را بخورند ولی هرگز استخوانشان را نخواهند جوید! از اکبر گنجی و عبدالکریم سروش بگیر تا مجتبی واحدی و محمد نوری زاد و ده ها از این نفوذی ها که این روزها معرکه گردان هر محفلی در میان اپوزیسیون شده اند. این دسته آدم ها، که آفتاب رژیم را لب بام دیده اند، مذبوحانه در تلاشند که بجای اعلام برائت صادقانه از رژیم، واژه ی انحلال را از گفتمان اپوزیسیون خارج کرده و فکر امکان انتخابات آزاد را در ایران، با بودن این حکومت، جا بیاندازند. اپوزیسیون اما نمی بیند که چه وحشتی بر این دلالان مستولی است. بخاطر فردای فرو پاشی که محاکمهء همهء گردانندگان ولایت فقیه را در پی خواهد دشت، منجمله اصلاح طلبان اش را. دست اندر کاران رژیم که از قـِبل چپاول درآمدهای سرشار نفت و سایر منابع ملی ایران به ثروت های افسانه ای دست یافته و سیستمی مافیایی را بر کشور حاکم کردند، تنها اصلاح طلب را که به خارج صادر نکردند. آنها، تا توانستند، عناصری را هم در میان ایرانیان مهاجر با پول خریدند تا وانمود به ضدیت با رژیم بکنند اما نگذارند اتحادی بین مخالفان سامان بگیرد و، با ول کردن مار در صحنه، چالش اپوزیسیون را به بیراهه ببرند. یکی از این نمونه ها دکتر «رییس شورای ایرانیان در آمریکا!» است که اعتقاد دارد از کانال همین احمدی نژاد می شود رژیم را مجبور به قبول خواست مخالفان کرد! برخی از ماموران زرخرید آنچنان ماهرانه عمل می کنند که تشخیص تقلبی بودنشان در میان اپوزیسیون کار هر کسی نیست. اگر بتوانیم میزان منافع دست اندر کاران رژیم را با طولانی تر شدن عمرش تصور کنیم، آنوقت خواهیم توانست به پیچیدگی شبکهء نفوذی های حکومت در خارج از کشور پی ببریم. در آشفته بازار پوزیسیون و اپوزیسیون ، فقط با یک معیار میشود سره را از ناسره جدا کرد. آنکس که به انحلال این رژیم معتقد و مقید است اپوزیسیون واقعی است و آنهایی که نقش لـله ی مهربان تر از مادر را بازی می کنند و دلایلی می آورند از اين قبیل که «اگر این رژیم منحل شود ایران مثل عراق خواهد شد» و یا «سپاه پاسداران حمام خون بپا خواهد کرد» و یا «کشور تجزیه خواهد شد» و «بهتر است تغییرات تدریجی صورت پذیرد»، حتماً، یا از رژیم منافع می برد و یا نفوذی هستند. هر بخشی از اپوزیسیون تا تکلیف اش را با خودش روشن نکند که چگونه می خواهد جمهوری اسلامی را براندازد و برای برقراری حکومتی سکولار- دموکرات بر مبنای موازین حقوق بشر تلاش و با سایر مبارزان که همین هدف را دنبال می کنند ائتلاف نکند، کارش بجایی نخواهد رسید.

 

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.