بازگشت به خانه

دوشنبه 18 ارديبهشت 1391 ـ  7 ماه مه 2011

پيوند به نظر خوانندگان     

نامه ای سرگشاده به حضور آقای اسماعیل نوری علا...

چرا و به چه علت...؟

محمد علی مهرآسا

آقای اسماعیل نوری علا علاقه ای مفرط دارند که گاه در سایت خود و زمانی در سایت گویا نیوز، جبهه ملی ایران را - به زعم خویش - به نحوی مشت و مال دهند. بدین جهت، بی مناسبت اغلب خود حضرت شان جبهه ملی و سران سابق و لاحق را به زیر تازیانه بی حرمتی می اندازند؛ و اگر وقت نکنند و مطالب و هدف های دیگر اجازه ندهد، به هر گوشه و کناری سر می کشند تا نوشتاری در رد و نقد جبهه ملی از هر شناس و ناشناسی گیر بیاورند؛ و چون آن را مطابق ذوق و سلیقه ی خود می بینند، در سایت بزرگوارنه ی خویش به نام «سکولاریسم نو» به چاپ می رسانند. نگارنده این سطور و دیگر یاران ما در جبهه ملی ایران هنوز پی به خاصیّت و منافع این کار آقای نوری علا نبرده ایم.

اما، به گمان من آقای نوری علا که مدتهاست به شهادت سایتشان، قبای زعامت و حکومت آینده ایران را در ساحت سیاست و زمامداری، برتن خود «پُروو»(اندازه گیری) می کند، جبهه ملی ایران را نیز همچون دیگر گروه های سیاسی درون و برون میهن، رقیبی برای خود تصور می فرمایند و برآنند که از هر راه که میسور و مقدور است، این تشکیلات و سران hش را مورد عنایت زعیمانه خویش قراردهند. چون در این زمینه، باز هم نوشتاری مغشوش و بی ادبانه را از سایت شخصی فردی به نام «ناصر ایرانپور» به دست آورده و سایت اش را به زیور تبع آن آراسته است، ازاین رو من نیز برآن شدم تا نوشتاری را که حدود یک سال پیش در مورد استاد اسماعیل نوری علا نوشته بودم، تکمیل کرده و در دسترس همگان قرار دهم. تا واکنشی باشد به آن همه کنش حضرت استادی.

*****

زمانی که حضرت استادی آقای اسماعیل نوری علا سایت «سکولاریسم نو» را بنیاد نهاد و آن را گشود و در آن به نوشتن درباره ی محسنات و حسنات و سیئات سکولاریسم، آن هم نوع «نو»اش آغازید، گمان من و بسیارانی دیگر چون من ساده اندیش، این بود که جناب نوری علا در مقام یک تئوریسین و در پایگاه یک راهنمای نواندیش، غرض و مقصودی جز تنویر افکار ما سیه اندیشان و سیه بختان و نجات مان از دگم اندیشی و بیراهه روی ندارد. براین باور بودیم که سکولاریسم نو با «سکولاریسم» اصلی متفاوت است و حضرت استادی که تخصص شان جامعه شناسی است و در ضمن در همهء زمینه ها عالمند، به کشف و شهودی در چرخه ی نظم و نظام اجتماع و امور سیاست دست یافته؛ و در باره ی نجات ایران و نگهداشت کشور، به راهکاری در زمینه مملکتداری و دولتمداری رسیده اند. یعنی می خواهند تئوری ابداعی خویش به نام «سکولاریسم نو» را که حکماً سکولاریسم با محتوائی متفاوت باید باشد، برای همگان تبیین کنند؛ و راهکار درست برای مبارزه را به سیاست بازان و سیاست پیشگان و مبارزان بنمایانند؛ و خود در مقام یک تئوریسین، نظاره گر پیاده شدن این نظریّه باشند. چیزی شبیه مونتسکیو و یا حتا ماکیاولی. بی تردید این نوع باور و گمان از کار بزرگ و سترگ جناب نوری علا تنها منحصر به من ساده لوح نبوده و چه بسا کسان و دیگرانی نیز به همین نتیجه رسیده باشند که استاد می خواهد ما ایرانیان- چه ماندگار در کشور و چه آواره از میهن- را با نوعی دیدگاه جدید برای آینده ی سیاسی ایران و دولتمداری در میهن آشنا کند و پرده ی تاریک پندارهای نا موافق و نامجمل دیگر را از پیش چشم و دیدگاه مان بردارد؛ و در نتیجه درسی از جامعه شناسی نوین به ما ارائه دهد که از آن عبرت ها بیاموزیم.

مدت ها (شاید متجاوز از دوسال) نیز تمام تلاش ایشان و دیگر دست اندرکاران سایت بر همین منوال بود که تئوری جدید را تبیین و تفسیر کنند و ریزه کاری های این نظریّه و گوشه های نا شناخته ی آن را تشریح و تعریف فرمایند و هیچ نقطه ی تاریکی از آن را مغفول نگاه ندارند؛ تا تئوری جا بیفتد و مقبول عام شود. ما هم هر شب و روز سایت مربوط به این نظریّه را دنبال می کردیم تا بیشتر و بیشتر از این ایده ی جدید بدانیم و یاد بگیریم. در این مدت هیچ گاه منظور و هدف آقای نوری علا که دست یابی به قدرت در آینده ی ایران باشد، در هیچ ایما و اشاره ای نمایان نبود و ما همچنان بر این باور بودیم که استاد که دانشور جامعه شناسی است، طریقی نو در سیاست یافته و درسی از یک گونه روش زمامداری را آغازیده و بر آن است رفورمی از تأمین آسایش و تدوین سیاست و حفظ جامعه را در پیش پای سیاستمداران و منتظران جاه و مقام آینده بگذارد!

اما با گذشت زمان، اندک اندک موضوع رنگی دیگر گرفت و راهپیمای ما مسیری دیگر برگزید. تئوری، به مانیفست حزبی تبدیل شد؛ و نظریّه ی«سکولاریسم نو» از حالت نظری به هیبت عملی صعود کرد و بحثی نسبتاً علمی و تئوریک، از یک ساختار حزبی و ساختمان دولتمداری سر بر آورد. به این ترتیب، وسیله ای که آقای نوری علا برای ابراز دیدگاه و بیان اندیشه خود انتخاب کرده بود، به هدفی برای رسیدن به قدرت استحاله یافت.

سایت سکولاریسم نو به سایت یک تشکل و حزب سیاسی ارتقا یافت و حال و هوائی دیگر گرفت. نخست نمایندگانی برای سکولاریسم نو در نقاط گوناگون گیتی برگزیده شدند و نام این نمایندگان زینت‌بخش گوشه هائی از سایت گردید و به عنوان رئیس حوزه ی تشکیلات سکولاریسم نو در آن مکان و اقلیم ها معرفی شدند. یعنی به یک باره دستگاه روشنگری آقای نوری علا که در هر جمعه گردی کلی ما را با فوائد سکولاریسم - البته از نوع جدیدش- آشنا کرده بود، تبدیل به حزبی سیاسی شد و مقاماتی هم در رأس شعبه های این حزب در نقاط گوناگون کره ی زمین گمارده شدند. هر بزرگی در گوشه ای از گیتی نماینده ی این تشکیلات شد و تئوری «سکولاریسم نو» جایش را به مانیفست «سکولارهای سبز» سپرد.

مقالات جمعه گردی ها دیگر در توصیف سکولاریسم نو نبود؛ بل در تأیید آلترناتیو جدیدی بود برای حکومت اسلامی در ایرانی که حضرت استادی در رأس اش قرار می گرفت.

در این مدت آقای نوری علا همچنان و مرتب مقالاتی در توجیه و تبیین تصمیمی که گرفته است می نگارند و پیوسته بیشتر و بیشتر خود را برای تحمل زحمت زمامداری و تقبل رهبری و تحمل سروری معرفی می کنند. و به این ترتیب در آخرین نوشته ی ایشان زیر عنوان «چه کسی از وزن کشی سیاسی می ترسد...!» (در زمان نوشتن این مقاله) آقای نوری علا به صورت روشن و بی پیرایه خویشتن خویش را برای در دست گرفتن رهبری مردم ایران از برون مرز آماده کرده و خود را برای این مهم، فردی وزین معرفی می فرماید. در این زمینه نیز برای اقناع ما، مثال آقای خمینی را می زند که آن خدا بیامرز! رهبری ایران را از بیرون مرزها به عهده گرفت و مردم پذیرفتند و آیت الله موفق هم شد!

نخست بگویم من هیچگاه و در هیچ برهه ای در وزن کشی شرکت نکرده ام از وزن کشی سیاسی هم به دورم و ابائی نیز ندارم. زیرا از یک سو سبک وزنم و از سبک وزنی خویش نه خورسندم نه شرمنده، و از دیگر سو حاضر به شرکت در هیچ گونه مسابقه ای نیستم چون لاجرم بازنده خواهم بود. بنابراین، از هر کار و مسئولیتی به جد معافم! اما مشکل این است که درون ایران آدم های سنگین وزن فراوانند که اعمال و مبارزات شان در برابر استبداد، مکان و مقام شان را در زمینه ای که آقای نوری علا به آن اشاره دارند در حدی بالا قرار داده است. دوم اینکه چنان می نماید که آقای نوری علا فراموش فرموده اند که خمینی مبارز سرشناسی بود که 15 سال پیش از آن انقلاب، به علت همان مبارزات علنی و تهور آمیزش با شاه مملکت، به بیرون تبعید شده بود و سابقه ای چنان روشن و ملموس را در کارنامه داشت.

بر خلاف نظر آقای محمد امینی، من براین باور نیستم که تلاش های بیرونیان بر کوشش های درونیان اثر منفی خواهد گذاشت. زیرا هر تلاشی برای خود شایستگی و مقامی دارد و در مجموع تلاش های دوسویه به مراتب سودمندتر است.

نگارنده به تمام آن فرموده هائی که بعضی سران اپوزیسیون در برون میهن مان از زبان و قلم تک سیاستمداران و یا برخی ارباب رسانه ی اروپا و امریکا بازگوئی می کنند، به دیده ی تردید می نگرم. سخنانی مانند «... شما کدام آلترناتیو را در دم دست دارید تا ما به کمک شما برخیزیم...» یا «... شما آلترناتیوتان را به ما نشان بدهید، آن گاه توقع یاری از ما داشته باشید...» و دیگر گفته هائی از همین طرح و رنگ، دروغ هائی هستند که برای دلخوشی و خوشنود کردن مخاطبان آن حضرات بر زبان جاری می شوند و تنها خوش باوران را می فریبد. .

زیرا:

نخست این موضوع باید روشن شود که ما می خواهیم به کمک نیرو و اقدام کشورهای دیگر و قدرت های بزرگ کشور را از دست استبداد برهانیم یا خیزش آرام مردم درون میهن را انتظار می کشیم؟

دوم چنین سخنانی را و چنین پرسش هائی را هموطنان ما ازکدام یک از مسئولان بلند پایه کشورهای آمریکا و اروپا شنیده اند و به چه مناسبت و مدرکی در این موارد اشاره می کنند؟ اگر جانشین مشخص باشد، قدرت های بزرگ چه گامی پیش خواهند نهاد؛ و جز حمله نظامی چه راهی دیگر در پیش است؟

اگر مراد تعیین و معرفی امثال «چلبی» و «کرزای» است تا ارتش امریکا به پشتیبانی از آنان وارد مصاف و میدان نبرد شود، زهی خیال باطل؛ و حاشا که من و امثال من چنین دموکراسی ئی را خواستار باشیم و آرزو کنیم.

و اگر مراد خیزش درون برای سرنگونی است که آقای نوری علا آن را به واژه «انحلال» تغییر داده است، باید پرسید چند هزار نفر از مردم ایران که جرئت و توان و استعداد مرده باد و زنده باد گفتن دارند جناب شان را می شناسند که اندرزها و توصیه های ایشان را بپذیرند و گردن نهند؟ منظور من مردمی است که هم باید به خیابان بیایند و مشت و حلق خود را به کار گیرند، و هم بیمی از واکنش های وحشیانهء حکومت نداشته باشند. وگرنه روشنفکرانی که استاد نوری علا را می شناسند و همطراز ایشانند، اگر با هر ترفندی به انقلاب عوام بگروند، نه اهل حلق دریدنند و نه حتا حاضرند شانه به شانه عوام طی طریق کنند. همچنان که اگر خود استاد نیز به زور یا به رضا به درون راهپیمایان وارد شود، حنجره خویش را نخواهد آزرد! به همین علت برای اینکه به گناه شرکت در انقلاب 1357 آلوده نشود، همیشه گفته است من چند ماه پیش از آن انقلاب از کشور خارج شدم. این درحالی است که در زیر تمام اعلامیه هائی که از سوی حزب توده به عنوان کانون نویسندگان منتشر شده است و نویسندگان غیر توده ای را طرد کرده اند، امضای جناب آقای اسماعیل نوری علا می درخشد.

بنا براین ما از استاد نوری علا خواهش می کنیم که بفرمایند و شرح دهند چگونه انحلال حکومت اسلامی را فراهم می سازند؟ زیرا اگر ایشان به چنین توفیقی دست یابند، قول شرف می دهم که من و خانواده و دوستانم، رأی مان به زمامداری جناب نوری علا خواهد بود.

گذشته از این ها و فارغ از این واقعیّت که آقای نوری علا هر تصمیمی بگیرند و هر کاری را بیاغازند، حق ایشان است و هیچ کس نمی تواند نه مانع اش شود و نه ملامت اش کند، کینه ورزی و دشمنی جناب شان نسبت به جبهه ملی ایران برای ما اعضا و هواداران جبهه قابل توجیه نیست. به حدی که در هر گوشه و کناری در جستجو باشد تا مطلب و نوشتاری بیابد که به گونه ای جبهه ملی ایران را دشمنانه بکوبند. حتا اگر آن مطلب به مانند نوشتار آقای ناصر ایرانپور، در تأیید و تمجید جداسری و تجزیهء کشور ایران نوشته شده باشد.

آقای ایرانپور با تفکر تجزیه طلبی و جدائی خواهی و استقلال بخش هائی از ایران و تأیید کامل این خواسته، تنها به این علت که جبهه ملی ایران مخالف این جداسری است، هرچه در توان داشته است، نسبت به جبهه ملی ناسزا نثار کرده و با لحنی بی ادبانه نسبت به زنده یاد دکتر مصدق اهانت روا داشته است. آقای نوری علا نیز با دست و دلبازی تمام کل نوشته را در سایت سکولارهای سبز رنگش، بازنویس فرموده و مقدار زیادی به رنگ سبز سایت شان افزوده اند.

و پرسش من و بسیاری چون من از ایشان این است... چرا...؟! چرا آقای نوری علا؟

آیا حدسم در تشخیص نسبت به وجود احساس رقابت، با درستی و مقبولیّت توأم نیست؟ فقط امیدوارم که واکنش ها را نیز در همان قد و قامت آزادی اندیشه و حرمت قلم اندازه گیری فرمائید و از آن نرنجید.

 

توضيحی از اسماعيل نوری علا: آقای مهرآسا، در اعتراض به اينکه سکولاريسم نو جوابيهء آقای ناصر ايرانپور به اعلاميه جبههء ملی ايران ـ شاخهء اروپا را منتشر کرده، پاشنهء قلم را کشيده و هرچه از دروغ و خيالات دائی جان ناپلئونی است نصيب من کرده اند. سابقهء سکولاريسم نو با جبههء ملی روشن است و ما، علاوه بر انتشار اعلاميه های اين جبهه، مقالات و مصاحبه هائی از شخصيت های اين سازمان را نيز منتشر کرده ايم. ما، بر حسب همين قاعده، اعلاميه جبههء ملی ايران ـ شاخهء اروپا عليه سخنان آقای مصطفی هجری را هم منتشر کرديم و (بی آنکه در جستجوی مطلبی عليه جبههء ملی باشيم) دريافت کنندهء جوابيهء آقای ناصر ايرانپور هم شديم. بنظر من، واقعيت آن است که جبههء ملی، بخصوص در شاخه ای که آقای مهرآسا به آن وابسته است، نيازی به دشمن ندارد چرا که هر چهار نفری از «سابقون جبهه» گرد هم آمده و خويشتن را «خود جبهه» می پندارند و حتی نسبت به انتشار مقالات ديگر جبهه ای ها در سکولاريسم نو اعتراض دارند. بقيهء جعليات و خيالات آقای مهرآسا نيز از نظر من ارزش پاسخگوئی ندارند. آن را که حساب پاک است / از محاسبه چه باک است؟

 

نظر خوانندگان

 

سیروس ملکوتی: نگاهی از این دست دیگر مایه تعجب نیستند، هنگامی که فرهنگ پیش داوری همراه با توهین به هستی ساکنین ایرانزمین سرمایه ای ست برای بنای نمایش ناسیونالیزم رقت انگیزی که هیچ سودایی جز تجزیهء خود ِ فرادست از دیگران ِ فرودست نمی دارد نه تعجبی را سبب می شود و نه تاسفی را برمی انگیزاند. تنها مبارزه با چنین بلاهتی می تواند پاسخ آزاد اندیشان باشد. رسالت آزاداندیشان در دفاع از همین مواردی ست که ظعم تلخ تبعیض را تجربه می نمایند. ستم قومی، زبان اندیشهء خود را در همین نمودارها بیان می دارد، از فرهنگی زاده می شود که خود را مالک و دیگران را مسافران و یا بردگان ملک کیان خویش می پندارند. در این تفکر سرزمین مشاع مفهوم نمی یابد و حق ساکنین اش طاعت است و تمکین. آقای ناصر ایرانپور پژوهنده ای ست که هماره در بیان راستی ها کوشیده و هرگز خود را جدا از وادی همگنی ملی ایرانیان نیافته است. او در همهء سال های از زندان تا تبعید همواره برای ایرانی دمکراتیک مبارزه نموده و تلاش برای برپایی حرمت ساکنین ایرانزمین بخش مهمی را در تفکر او ایفا می نماید. یکی از همین نمودارها دفاع از حقوق ملیت های ایران می باشد بی آنکه از ویژگی های دادخواهی ملیت های ایرانی بخواهد تفاوت در اهداف و اشیان اندیشه ای را بیان دارد. در ماه های اخیر فشار سیاسی بر دادخواهی های اقوام یا ملیت های ایرانی در این سوی تبعید و آنسوی حکومت فزونی یافته است. فشاری که با حذف و یا تقلیل دادخواهی بر حق این سهامداران بیدریغ سرزمین مشاع همراه می باشد. آقای مهراسا، این شیوه از بیان اندیشه، شما را به مثابه متهم ردیف اول تجزیه طلبی می نشاند، این شما و بنیاد اندیشهء شما می باشد که این سرزمین را به مالک و برده، به فرادست و فرودست تجزیه می نمایید. این شما هستید که مشروعیت اخلاقی برای سرکوب اقوام ایرانی پدید می آورید. و این شما هستید که هستی و آینده سرزمین مان را در وادی اندیشه های کهن و فرسوده به سخره گرفته و قادر نیستید جهان پیرامون خود را در هنگامه های تغییر یافته اش بنگرید.

 

محسن ذاکری: قصد داشتم دست به مقاله ای ببرم و پاراگراف به پاراگراف این معجوج نامهء آقای مهر سا را زیر نقد و کالند شکافی ببرم. اما دیدم حیفم می آید، این فرد کاریکاتوریست است نه نگارنده متقن و مدلل .ولی چند کلامی برای این دوست پیر و فرسوده اندیش و کلک باز بنویسم. من سیاسی نیستم جناب مهر آسا، اصلا حیف سیاست، راحتتان کنم، اما اگر شما آن سازمان را که میگویید نماینده اید و این مقاله را سالی در نمک خوبانده اید و این است طعام خوش تان، زهی شایسته سالاری و سربلندی برای ایران. این چه کلامی است؟ چه منطقی است؟ شما بدون اینکه به تحلیل اینکه چرا مقوله سکولاریسم نو بی پایه است و بدون اینکه ایده آلترناتیو سازی را بشکافید، پای عقلتان را در پوسته گردوی شماتت و تمسخر نوری علا به زور جا داده اید؟ این که هنر نیست؟ بشکافید انوار تحلیل و برهان تان را که منور شویم! چرا سکولاریسم نو حرف مفتی است؟ چرا آلترناتیو سازی نشدنی است؟ این که چون نوری علا را در ایران نمیشناسند که رد آلترناتیو سازی نیست؟ اینکه قصاص قبل از جنایت میکنید که نوری علا ردای رهبری دوخته است که اندیشهء مردم را باز نمیکند؟ شرم آور است با این سن و تجربهء اندوخته سالهای کار سیاسی یک خط هم در نقد و تحلیل ننوشته اید و تما م کلامتان نیشخند و طعنه است؟ جرات دارید و از خود مطمئن هستید مباحث را بشکافید تا ببینیم چقدر فهمیده اید و به مصاف تان بیائیم.

 

بابک: باعث تاسف است که میبینی هنوز افرادی هستند که با این سبک مقاله می نویسند و به جای نقد، کارشان بیشتر به تمسخر نزدیک است. من مقالات این سایت سکولاریسم نو را تا جایی که بتوانم میخوانم و شاید جز معدود سایتهایی باشد که مقالات موافق و مخالف را برای آگاهی خوانندگان منتشر میکند. با سپاس فراوان و به امید ایرانی آباد و آزاد به دور از کینه و حسادت و حماقت.

 

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه