بازگشت به خانه

چهارشنبه 30 فروردين 1391 ـ  18 آوريل 2011

 

این مقاله را نخوانید٬ به اشتراک نگذارید٬ سانسور کنید!

رضا طالبی

عدم تعریف عملی از مخالف، مخالفت و خلاف جهت حرکت کردن در ادبیات سیاسی و عملی ما بیماری ایست که قشر به اصطلاح روشنفکر ما به جای درمان آن به نسخه نویسی دارویی مسکن محوری می پردازد! ایرادهای اساسی٬ ضعف های بنیانی و سانسورهای ایدلوژیکی و دشمن تراشی و... هر چقدر بشماریم کم است! عوامل مشترک بیماری ای که به نوعی اپیدمی تبدیل شده است هم در اپوزیسیون و هم در حکومت باصطلاح اسلامی و مردم سالار (!) دیده می شود را خواستم اگر حضرات مستطاب برتابند در دو بخش به اختصار بیان کنم. امیدوارم این نوشتهء حقیر نیز مورد لطف سانسورچی های دو طرف قرار نگیرد و بتوانیم حداقل در این فضای مجازی به بیان عقاید خود بپردازیم.

مخالفت با حکومت اسلامی در بین قشر متوسط روشنفکری به عنوان مخالفت با اسلام تعبیر می شود. دفاع از حقوق قومیت ها و ملیت ها به عنوان تجزیه طلبی تعریف می شود! روشنفکری اسلامی به عنوان حمایت از جمهوری اسلامی ٬مدرنیزم و آتائیسم به عنوان روشنگری٬ دفاع از سنت ها و فرهنگ بومی به عنوان عقب مانندگی٬ خودسانسوری نویسندگان در داخل کشور به عنوان خیانت و تساهل با رژیم٬ سکوت ملت به عنوان ابلهی آنان٬ تنقید تابوهای پوچالی اپوزیسون به عنوان خودفروشی، خاک فروشی در تلویزیون به عنوان وطن دوستی٬ به زبان مادری سخن گفتن به عنوان عامل بیگانه٬ و... این تعابیری ست که هرچند حضرات عظام قشر روشنفکرنما در بیان آن را کتمان کنند د رعمل حامی آن هستند.

در مقاله قبلی خود به چند کاتگوری روشنفکری دینی و غیردینی و فرادینی و ضد دینی اشاره کردم که غالب تفکر ضددینی را به عینه در برخی از اقشار روشن مشاهده میکنیم.عمومیت قشر جوان در کشور به نوعی متمایل به تفکر غربی و جدا شدن از فرهنگ خود هستند و با شتاب زیاد این نوع روند را دنبال میکنند و از ان به عنوان نافرمانی نامحسوس مدنی یاد میکنند! نمونه دینی ای که به عنوان مخالف حکومت حالا میدانداری میکند را میتوان مجاهدین خلق دانست که آن هم با تفکرات غلط و نادرست و عملکردهای ماکیاولی و زشت نه تنها به مخالفت با رژیم نپرداخته بلکه عاملی شده است که مردم به مراتب دین گریز تر شوند و حتی روشنفکران فانتزی اسلامی مانند سروش و کدیور هم نتواند  جلوی آب رفته به جوی را بگیرند!حال آنکه حکومت با بینش عمیق خود به زیرکی میداند چه میکند٬حکومت با سیاست منع کند طالب شوند٬درمورد احکام دینی چنان شدت میگیرد تا قشرجوان و تحصیل کرده به نوعی ناخواسته به سمت دین گریزی بروند!جوانان از درون پوچ میشوند!بیکاری فراوان!ایدلوژیهای حکومت داده!فاکت های مهمی که در رژیم و مخالفان باصطلاح رژیم دیده میشوند بعضا اینگونه هستند و یا میتوان گفت به نظر حقیر اینگونه مینمایند و به بررسی پارامتریک و قیاسی عوامل رو در روی هم می پردازدیم:

 

۱-فساد اخلاقی و دین گریزی:

در يك نظرسنجي اجتماعي در سطح اروپا (ESS) كه در سال 2006 انجام گرفت كشور نروژ هم در آن شركت داشت. در يكي از پرسش ها آمده بود كه اگر قرار باشد ميزان وابستگي شما به مذهبتان را از 0 تا 10 در جايي قرار دهيم كه 0 به معناي عدم وابسته بودن شما، و 10 به معناي وابستگي شديد شما به مذهب باشد، شما خود را در كجا قرار مي دهيد؟ نتيجه ي ميانگين جواب كشورهاي زير از اين قرار است:

• نروژي ها 3,8 كه به عنوان يكي از سكولارترين كشورهاي اروپايي شناخته شد

• سوئدي ها 3,6

• دانماركي ها 4,3

• و قبرسي ها و لهستاني ها ميزان وابستگي شان به دين 7,0 و 6,6 بوده است كه مي توان گفت جزء مذهبي ترين ملت ها هستند.

ميانگين جواب ايراني ـ نروژي ها به اين پرسش 4,0 بوده است

این آمارها چه چیزی را نشان میدهد!آیا نمیتوان گفت که جمهوری اسلامی به عمد خود مروج بی دینی و دین گریزی بوده است!آیا حکام رژیم اسلامی خود واقف برا ین نیستند که اینگونه حرکات دین ابزاری حکومت و سواستفاده از مذهب سبب دین گریزی جوانان می باشد؟دین گریزی در کشورهای مدرن اندکی با دین گریزی در ایران متفاوت است٬در ایران دین گریزی عموما در حالت مد و دین ستیزییست یعنی اگر کسی می گوید بنده دین ندارم در واقع معتقد است که طرف مقابل که دین دارد لمپن است و اعتقادات اورا به سخره می گیرد!در ایران شخصی که به طرف مقابلش میگوید تو سیاهی ٬خود نیز سفید نیست.جامعه متشنج ایران که هنوز تعریف درستی از دین و سکولار و آتییسم وجودندارد.بنده حامی و مدافع دینمداری نیستم و در عمل خود متعقد شدید به جدایی دین از سیاست و سیستم سکولار هستم ولی روند دین ستیزی فزاینده در ایران هر کس را به تفکر می اندازد.تاریخ نادرست که مبتنی بر غلو در هردو سیستم تاریخی دینی و فارسیست ٬تضاد تفکر ایرانگری با اسلامگری را به عرصه ظهور می رساند.ایرانیست ها با غلو تاریخ و بزرگنمایی کورش و هخامنشان و اهوراگری وکیانیسم و شاهنامه خوانی و اسلامگرایان با غلو در عطوفت های اسلامی و خارج کردن فاکت شمشیر و خون از تاریخ اسلامی و تقدس گرایی بیش از حد برای انسانهای دینی در مقابل هم قرار گرفته اند.در کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام مطهری تلاش میکند تا این مساله را به نوعی توجیه کند ولی مشاهد ه میشود که سیستم طبقاتی ایرانی و سیستم سوسیالیستی اسلامی به نوعی در تضاد هستند!لذا مشاهده می کنیم جوانان در ایران یا به سوی دینگرایی خیالی و پوشالی و یا به سمت ایرانگری مالیخولیایی مبتنی بر یک تاریخ خودبرتربین و مشوش می روندو هردوی این استراتژی به نوعی توسط حاکمیت حمایت میشود خواه محسوس یا نامحسوس و در هردوی اینها بی اخلاقی شدید موج میزند بطوریکه میتوان گفت درد جامعه به نوعی دین گریزی نیست اخلاق گریزیست!دلیل این حمایت نیز رو به زوال بودن حکومت باصطلاح دینی ضد دین می باشد٬زیرا حکومت جهت جلوگیری از تزلزل پایه های خود و چند پارچه شدن ایران به این آلترناتیوها دست یازی میکند!سیستم رنسانس دینی –ایرانیسم افرادی مانند رحیم مشایی تعریف سیستم نوینی از تلفیق رضاخان با شریعتی می باشد.مشاییسم جهت جلوگیری از سوق داده شدن قشر جوان به سوی غربگرایی و یا اسلام متحجر حوزوی به نوع پوست اندازی حکومت کمک کرد تا بتواند این حکومت باصطلاح اسلامی را از منجلاب خود ساخته رها کند.در سمت دیگر نیز دین گرایان متحجر ولاییسم نیز با پوست اندازی خود سعی در حفظ ساختار از دیدگاه خو دارند. به نوعی حکومت در حال جذب و اپورتونیسم دینی در قالب حفظ حکومت است!این مثال همان جمله الهام در بین دانشجویان امام صادق را تداعی میکند که حفظ حکومت از جان امام زمان مهمتر است!لذا هرکدام از اقشار که در این کاتگوری قرارنگرفتند به نوعی یا مخالف دولت هستند که مکانشان جنت اوین است و یا آنقدر دچار پوچ گرایی و مواد مخدر و فحشا و بی اخلاقی شده اند که دیگر تاثری بر ساختارهای دینامیک سیاسی نخواهند گذاشت و به نوعی استاتیک سازی سیستم مشوش و مخلوط است که همانند ویروس ایدز در مقابل هر دارویی واکنش عکس نشان میدهد!فساد اخلاقی را به صورت بغض ترکیده در اقشار مهاجر از کشور میتوان دید!بسیاری از افراد هنگامی که از کشور خارج میشود ناخواسته به سوی میوه های ممنوعه در داخل ایران تمایل پیدا میکنند!و صد حیف که به جای صرف انرژی در جهت مبارزه به طرف انرژی در جهت مخالطه می پردازند!فساد اخلاقی باصطلاح علما و سرداران مسلمان نما در دین گریزی شدید جوانان تاثیری به سزایی داشته است.!ترویج دین گریزی قشر روشنفکر خارج به جای حمایت درست از سکولاریزم نیز بر این مدعای دینامیک پایه های استاتیکی را حاکم مینماید.

---آمار فساد اخلاقی به گزارش بازتاب نیوز رفته رفته از سال 1385 به این طرف افزایش 18 درصدی داشته است!حدود 20 هزار کودک بدون شناسنامه در کشور وجود دارد!

---درگزارش روزنامه ایران امار صیغه در ۶ ماه نخست سال افزایش 45 درصدی داشته است

---یعنی 14 میلیون نفر زنان ایرانی حدود یک سوم یعنی 2/1 میلیارد دلار هزینه لوازم آرایشی از 7/2 میلیارد دلار بازار لوازم آرایشی خاورمیانه را پرداخت می کنند. طبق گزارش مزبور درمیان کشورهای این منطقه، ایران با 2/1 میلیارد دلار درفاصله کمی بعد از عربستان با 2/2 میلیارد دلار و در رده هفتم مصرف در دنیا قرار دارد. " موسسه تحقیقات بین الملل وابسته به مرکز صادرات کانادا! درصد روسپیان شهر تهران با اطلاع همسرانشان دست به روسپیگری می زنند." آفتاب نیوز

«---در دهه 60  و 70  سن روسپیگری بالای 30  سال بود اما اکنون سن روسپیگری از 15 سال به بالا رسیده است».  رسول زاده طباطبایی مدیر گروه روانشناسی دانشگاه تربیت مدرس، آفتاب نیوز

- رقم معتادان در ایران بسیار بالاتر از 2 میلیون نفر است اما 16 سال است که همین رقم تکرار می‌شود و در  تهران 400  هزار نفر معتاد وجود دارد .

طلاق در ایران در سال گذشته 17 درصد رشد داشته که استان یزد بالاترین نرخ را دارد.-

شاخص زندانیان در جهان در ازای هر 100 هزار نفر، 140 نفر است در حالی‌که در ایران 200 نفر است. -

- همچنین 30 درصد مراجعات به نهادهای مختلف اورژانس در ایرا ن به همسر آزاری، کودک‌آزاری و سالمند آزاری مربوط می‌شود." حسن موسوی مدیرکل دفتر امور آسیب‌ دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی،  خبرگزاری ایسنا

- بر اساس یک گزارش رسمی 15.9 درصد از مردان مجرد و 4.4 درصد از رنان مجرد قبل از سن 19 سالگی رابطه جنسی داشته اند.

همچنین 4.4 درصد از زنان مجرد در سنین 15 تا 19 سال و همین میزان نیز در سنین 20 تا 24 سال دارای روابط جنسی بوده اند.

تمامی این موارد نشانگر این است که ضعف های سرکوب شده ملت به جای تغذیه درست به سوی هنجارشکنی غریزی سوق پیداکرده است و مردم به جای خلاقیت فکری به سمت اغنای نیازهای جسمی خود روان شده اند و این تنها منوط به دوران این رژيم نیست بلکه پروسه ای از دوران پهلوی ها تا دوران اخوندها ادامه داشته است.ملتهای محسور در چارچوپ مرزهای اریان طوری آموزش سنتی دیده اند که همیشه در یک ترس نامحسوس سنتی و مذهبی جهت ارضای نیازهای خود بوده اند بطوریکه حتی در دوران پهلوی که فقط آزادی جنسی انهم محدود وجود داشت نیز نتوانستند به ارضای خود بپردازند زیرا همیشه یک مانند محدود کننده ای بنام عرف و بعضا مذهب دست و پا شکسته بوده است.در دوران جمهوری اسلامی نیز که دولت در ظاهر آزادیهای جنسی را محدود کرده است مشاهده می کنیم که طبق امار اوج فساد تاریخی مردم را شاهد هستیم.مدرنیزم  و نوگرایی شاید یکی از این عوامل باشند ولی  سرمایه گذاری فکری بر مردمی که خود مملو از ملیتهای مختلف با فرهنگ و رسوم متفاوت است به نوعی کنترل آنها را دشوار کرده و به نوعی پاسخ نیوتنی یعنی هر عمل عکس العملی دارد مخالف انرا بروز میدهد.مردم با فرهنگهای مختلف را جهت نگه داشتن در زیر لوای یک سیستم باید از درون خالی کرد و انان را پوچ کرد و این کار نیز جز با سیستم منفی مثبت نما امکان ندارد .سیستمی که در آن محدودیت سازی ظاهری بنمایی تا جامعه هدفت نسبت به آن تشنه شود.بطور مثال در کشورهای عربی آنچنان محدودیت های اسلامی بوده است که مردم ناخواسته به سمت اسلام پناه برده اند و در ایران نیز آنچنان آزادی اسلامی !بوده است که مردم به سمت بی دینی  پناه برده اند!بی دینی ای که حتی ایدلوژی درست و حسابی هم ندارد .فرد بی دین است اما مشاهده می کنیم در عزاداری های محرم شرکت میکند!!!نمونه بارزی از پوچ انگاری خلق!خلقی که از درون بوسیله دین گریزی ٬اعتیاد٬فساد خالی شود دیگر برای آقایان علما مشکل ساط نخواهد بود و براحتی مستدام حکومت خواهند کرد!زیرا جوان پوچ و گشنه و بیکار را چه به تغغیر حکومت ظالمان!البته وضعیت فساد و بی اخلاقی در دوره پهلوی خیلی بهتر از دوره رژیم باصطلاح اسلامی نیست!

 از مشخصات جامعه ایران در سال های 1342 (ه.ش) تا 57 گسترش و رواج انواع فساد (اداری، مالی و اخلاقی) در ارکان دولت و جامعه است که در نتیجه آن ثروت ملت توسط دولت و دربار سلطنتی حیف و میل می‌شد و یا به جیب یغماگران خارجی می‌رفت. رواج فساد در ابعاد وسیع آن، از اساسی ترین ویژگی های حکومت هویدا به شمار می‌رود، روحیهء دولتمردان هویدا غالبا در جهت ترویج فساد و شکستن قبح آن بود و کسی که تسلیم چرخ فساد نمی‌شد، ناتوان، ناهماهنگ و مرتجع قلمداد می گردید.[1] از مستخدم اداره گرفته تا وزیر و وکیل و... در این گردونه غرق شده و به آن تظاهر می‌کردند، دروغ و دورنگی مد روز شده و رشوه گرفتن علامت عرضه و لیاقت به شمار می‌رفت. آمار و ارقام مربوط به اماکن فساد و فحشا، مراکز فروش مشروبات الکلی، قمارخانه‌ها، کابارهها و دانسینگها، تعداد معتادان مواد مخدر، میزان رشوهها و پروندههای جرایم مختلف، نمونهای از فساد اخلاقی در جامعه بود.[2] در این دوره فساد و فحشا به صورتهای مختلف، جامعه را فرا گرفته و توسعه یافت و حکومت هم علاوه بر این که ممانعتی ایجاد نمی‌کرد، با وسایل مختلف به آن دامن می‌زد، قمارخانه های مجهز و کازیون های شبانه روزی وابسته به دولت، همیشه دایر بود و پولهای هنگفت بدست آمده از نفت در آن¬ها صرف می‌شد و در نهایت به مجامع معتبرتری از همین نوع در خارج منتقل می‌شد. جزیره کیش که با صرف میلیاردها دلار به صورت مونت کارلوی ایران در می‌آمد و برای آن خطوط ویژه هواپیماهای کنکورد در نظر گرفته شده بود، نمونهای از هزینههای هنگفت جهت عیاشی بود، در سالهای آخر سلطنت شاه، به لحاظ آشفتگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و نیز فساد مالی، فحشاء به صورت یک بحران اجتماعی در آمده بود.[3] محله های بدنام و فحشا خانه‌ها بسیار زیاد شده و تنظیم روابط اجتماعی بر اساس آنها انجام می‌شد، روز به روز بر تعداد فواحش و مراکز فحشا افزوده می‌شد و آمار غیررسمی حکایت از 50 هزار فاحشه در ایران داشت، محله های بد نام در تهران و شهرستانها به صورت پایگاه بزرگ جنایت و فساد و قتل و اعتیاد در آمده بود و علاوه بر حاشیه خیابانها که لانه فساد بود، در زندانها نیز فساد و فحشا بیداد می‌کرد.[4

فساد در دوران پهلوی به گونه ای با فساد جمهوری اسلامی برابری می کند. حال انکه بیشتر تاریخ نگاران هر دو دوره فساد دوران قجر را بیشتر نمایان می کنند .فساد در این دو حکومت٬ فساد اخلاقی مخالفانش را نیز در بر دارد. فساد اخلاقی شدید در اپوزیسیون و ترویج دین گریزی و سانسور شدید نطرات مخالف جز زایده این تفکر نیست که ما خود مخالف خودیم!

 

۲- تاریخ سازی:

من متخصص تاریخ نیستم و هیچ زمان هم به تاریخ اعتماد نداشتم همانطور که تاریخ به من اعتماد نمی کند!اما از زمان کودکی با توجه به اینکه یک ترک آذربایجانی بودم شاهد برخی ردپاهای نامعتمدین در تاریخ بوده ام!هنگامی که کلاس اول بودم و کتاب را جلوی من باز کردند هنوز زبان فارسی بلد نبودم و نمی دانستم فارسی چیست!صفحات اول کتاب بابا نان داد!کدام بابا!کدام نان!کدام دادن!بعدها فهمیدم بابا یعنی پرورش دهنده تو و او کیست نمی دانی!نان یعنی تغذیه!یعنی یک فرد یکه پرورش دهنده توست به تو غذا می دهد و تو کودنی بیش نیستی زیرا هنوز زبان پرورش دهنده اند را نمی دانی پس بخور و حرف نزن!میخواهم در این بخش بسیار ساده و روستایی حرف بزنم زیرا به حد کافی همگان در اینترنت مقوله های تاریخ نویسی معجول را در ایران خوانده اند!میخواهم که سایت هایی که مقالات بنده را یا سانسور میکنند و یا با عرض پوزش قابل چاپ نیست راحت تر تصمیم بگیرند!تاریخی که انزمانها به خورد بنده داده اند تاریخ تحقیر من بودن بود!تاریخی که در کتابهای درسی تو غلام ترکی و اربابت شاهنامه خوان قهوه خانه های روشنفکریست!تاریخی که به خاطر لهجه ات همیشه مورد تمسخر و محکوم شخصیت سازیهای تلویزیون جمهوری اسلامی و رژیم پهلوی بوده ای!من به تاریخ اعتماد ندارم ولیکن اینها چیزهاییست که خود دیده ام!تاریخی که هنوز هم در نوشتن زبان مادریم دچار مشکل هستم و فارسی می نویسم!برده داری نوین!تو برای اسپارتوکوس شدن بسیار وقت داری!تاریخی که ۸ هزار سال تمدنت را به عشوه های ۲۵۰۰ ساله کتیبه های نا منقوش می فروشند!تاریخی که تو نیستی ولی تو میخوانندت!تاریخ نگاری فاشیستی و تحقیر خوان ایرانی که به هیچ وجه نشانی از ارزش به سایر اقوام را در خود نمی گنجاند جوان و روشنفکری می سازد که به عنوان یک فارس تحمل یک انسان افغانی را ندارد!روشنفکری می سازد که هرگاه خواستی سخن از ملت مادری خود به میان بیاوری وازه ای بنام ایران را بر سرت میکوبد و انواع تهمت ها را نثارت میکند!به خدا چوپان سر کوه را در تبریز بگیری و بپرسی و بگویی کیستی می گوید ترکم نه آذری!عربی را در شوش بپرسی می گوید عربم!از این شعارهای عوام فریب خود دست بردارید که اینگونه نیست و انگون هست و درفش کاویانی خواهم اویخت بر تهران!جوانی که بر اساس تاریخ غلط و نوشته شده توسط دیگران بزرگ شود آینده ای جز نازیسم نخواهد داشت و آرزو میکند که کاش هیتلر بود و تمامی سلجوقیان و. تیمورها و اعراب و ترکان را در کوره های آشوویتز نه بلکه در کوره های آدم سوزی قم هلاک میکرد!هنگامی که تاریخی مینویسی که برتری و همه برای تو شدن برتر میشوند و یا به عبارت درست تر برترشدن منوط به تو شدن و رها شدن از من شدن است٬واژه ما را لکه دار نکن!حسین میرزایی دانشجوی دکترای انسان شناسی در پاریس تز خود را بر مبنای مردم قم و افاغنه گذاشته است که در ان تز نشان میدهد که چقدر حس بدی فارسها نسبت به افغانی ها داردن و همه را دزد خطاب میکنند در حالیکه انها هیچ یک از اشیای آقایان قمی را ندزدیده بودند!بعد از حکومت پهلوی و یکسان سازی قومی و سوزاندن کتابهای ترکی تا حکومت جمهوری اسلامی و سرکوب ملت ترک و توف مال یکردن اصول قانون اسای خود دررابطه با حقوق قومیت ها و ملیت ها!روشنفکری بوجود می آید که تاریخی پوچ و مستسل به خوردش داده اند و برای اینکه دشمنش رژیمی اسلامیست پناه می برد به این تاریخ و هرکس که حرف از ملیت خود بزند را همانند نقش مجازی رضا خان و خمینی نایبش تکفیر میکند و گالیه وار باید در محکمه عیساییش سوگند بخوری به خود من مخالف شما نیستم جانم فدای...... كورش زعيم عضو شوراي مركزي جبهه‌ي ملي، عباس عبدي پژوهش‌گر و فعال سياسي و مجيد تولايي سردبير ماهنامه‌ي "نامه" در ميزگردي به طرح ديدگاه‌هاي خود درباره‌ي "قومیتها" پرداخته اند. عباس عبدی تئوریسین "ضد" خشونت در این میزگرد به صراحت از سرکوب "قومیتها" حمایت نموده و حتی آنرا ناکافی می داند. اظهاراتی از این قبیل نشان میدهد که امثال عباس عبدی تنها تفاوتی که با "تئوریسینهای خشونت" دارند اینست که در اثر اشتباه محاسباتی به خارج از حاکمیت رانده شده اند.

بحث با تعریف ملت و قومیت توسط زعیم شروع شده است. از نظر زعیم در ایران نه ملیتها و نه قومیتها وجود دارد!

"زعيم: به‌عقيده‌ي من، ما در ايران مسأله‌اي به نام قوميت به‌طوري‌كه مجزا از بدنه‌ي ملت و مسأله‌ي ملي باشد، نداريم؛ هرچند اخيراً واژه‌ي قوميت و مليت را خيلي با هم جابه‌جا مي‌كنند. از ديدگاه من مليت يك تعريف بين‌المللي دارد يعني Nation، يعني مردمی که زبان، قانون‌اساسي، مرزهاي مشترك و دولت مشترک دارند. اما قوميت يا Ethnicity شامل اقوام مهاجري است كه كاملاً در فرهنگ يك ملت ذوب نشده‌اند و البته به‌نظر من در ايران چنين پديده‌اي وجود ندارد. همه‌ي اقوامي كه به ايران آمده‌اند، دستکم صدها سال بلکه هزاران سال قدمت دارند. اگرچه جريان‌هاي تجزيه‌طلب از عناوين ملت ترك يا كُرد ياد مي‌كنند اما من در تاريخ و فرهنگ ايران چنين چيزي نمي‌بينم."

 

مطابق معمول نسخه فرمایشی تاریخ هم نقش اساسی در مباحث را بازی میکند. چرا که پرسش "کی اول آمده است؟" و جواب "خود ما" برای شوونیستها خیلی خوشایند تر است تا پرسش "چه کسی چه حقی را دارد؟".

"البته ما اقليت مذهبي داريم ولي اقليت قومي نداريم؛ مگر اقليت‌هاي زباني مثل قوم تركمن."

حاصل این تفکر چنین روشنفکریست که هنوز در جهت مخالفت با رژیم نقش ملیت و قومیت را نمی داند!هنوز یک طرفه نگریسته و از خود نمی پرسد که چرا انتطار داشتم ملیتهای غیرفارس مشارکت بیشتری در امر جنبش هایی مثل سبز داشته باشند ولی جنبش هایی مثل سبز هیچ گاه حاضر به احترام به حقوق اینگونه جنبشهایی قومی و ملی نشدند!

بیماری مشترکی هم در رژیم می باشد و هم در مخالفش اگر بتوانیم این دو را مخالف هم بیانگاریم!؟مسایل اخلاقی پیرامون برخی شخصیتای اپوزیسیون همانند ع.ن و ج.چ گواه این مطلب می باشد که این بیماری واگیردار تناه شامل افراد زیست محیط داخل نیست بلکه افراد داعیه دار روشنفکری در خارج به مراتب بیشتر آلوده به این موارد هستند و پس از آنکه نمیتوانند نفس خودرا کنترل کنند مدعای کنترل یک ملت علیه حکومت ظالم را دارند!

 

 

۳-سانسور:

 

هراز چندگاهی مقاله ای به سایت خودنویس می فرستم.سایتی که جناب نیک آهنگ کوثر مدیریتش مینمایند.اما تا کنون یک مقاله حقیر در ان چاپ شده است و تمامی مقالات به زعم ایشان مزخرفی بیش نبوده و عصیان بر آزادی بیان مورد حمایت سایت محترم می باشد.بعد از حضور آقای نیک اهنگ کوثر در برنامه پنل آزادی بیان که بنده نیز بعدا در ان شرکت کردم که به همت آقای فضایل عزیزان بود٬متوجه شدم که قشر باصطلاح روشنفکر ما چقدر خود در دامی افتاده است که سالهاست داعیه مبارزه با آن را سر میدهد.!دام سانسور!اگر در مقاله ای مسادل قومی و بومی را مطرح کنی هیچ کدام از این سایتهای باصطلاح آزاد اندیش محور آنرا چاپ نمی کنند!

نخستين سانسور در ايران، همزمان با نخستين نمايش‌هاى عمومى فيلم اتفاق افتاد. زمانى‌که نمايش‌دهندگان فيلم اهداف سياسى خود را دنبال مى‌کردند؛ به‌طور مثال صحاف‌باشى که نمايش‌هاى عمومى آغازين را در ايران در آبان ۱۲۸۳ ترتيب داد، چون طرفدار مشروطه بود، نمايش‌هايش را به نيت ايجاد اگيزهٔ ترقى‌خواهى جهت مى‌داد. روسى‌خان نيز دو سال بعد همين روش را در جهت تبليغ مرام روسى‌ها با نمايش مستمر فيلم‌هاى خبرى اعمال کرد. اين‌ها در واقع نوعى سانسور را بنا گذاردند که بعدها به اشکال مختلف ادامه يافت. گروه بعدى که شم اقتصادى خوبى داشتند براى کسب درآمد بيشتر با شناسايى و توجه به محروميت‌ها و کمبودهاى تماشاگران، از ميان فيلم‌هاى وارداتى به انتخاب دست مى‌زدند و روى نمايش آثار مشخص نظير فيلم‌هاى عشقي، تفريحى و ماجرايى تأکيد مى‌کردند. هيچگونه کنترلى روى فيلم‌ها در آن زمان وجود نداشت و استقبال از اين‌گونه نمايش‌ها، موجب تداوم نمايش اين آثار مى‌شد و سپس به‌تدريج اعتراضاتى در جرايد مطرح مى‌شد. ادامهٔ اعتراضات نهايتاً فکر و پيداش رسمى سانسور را شکل داد و موجب تنظيم لايحهٔ نمايش‌ها و سينماها از جانب انجمن بلديهٔ تهران گرديد. تصويب اين لايحه در مهر ۱۳۰۹ صورت گرفت و مديران سينما ملزم شدند تا پيش از نمايش هر فيلمى جواز نماش دريافت کنند و آن را قبلاً در سالن غيرعمومى به نمايندهٔ معارف بلديه ارائه دهند تا در صورت لزوم تعديل شود(آفتاب)کاری که سمیعی بعدها در دولت پهلوی دنبال کرد و تنها چیزی که دول بعدی از مشروط ه به ارث بردند سانسور بود!دوره بعد از انقلاب نیز دوران اوج سانسور بود.به قول نوشته مجید محمدی در شهروندیار مورخه ۱۷ فروردین ۱۳۹۱سانسور در جمهوری اسلامی از دادن اصلاحیه بر کتاب‌ها و فیلم‌ها و نمایشنامه‌ها برای حذف برخی لغات، عبارات، بندها و حتی فصول کتاب تا حد عدم جواز انتشار یک اثر آغاز شد (سانسور منفی). سپس از نویسندگان خواسته شد خود اموری را که سانسورچیان سانسور می کنند اصولا بر روی کاغذ نیاورند (خود سانسوری). پس از آن سانسورچیان نه تنها به حذف برخی بخش‌ها پرداختند بله خود عباراتی را به آثار افزودند یا از نویسنده تقاضا کردند مطالبی را بر اساس پیشنهادات آنها به متن اضافه کند تا اثرش قابل چاپ شود (سیاست هدایتی یا همان سانسور ایجابی) در گام بعدی، سانسور یک نوبتی به سانسور دائمی تبدیل شد، به این معنا که اثر می بایستی در هر چاپ یا پخش مورد بازبینی قرار گیرد چون یک اثر برای یک دولت ممکن است بدون اشکال بوده باشد، اما برای دولت دیگر غیر قابل چاپ . ماده سوم قانون مطبوعات رژیم ، حقوق مطبوعات را چنين برميشمرد: " مطبوعات حق دارند نظرات، انتقادات سازنده، پيشنهادها، توضيحات مردم و مسوولين را با رعايت موازين اسلامي و مصالح جامعه درج و به اطلاع عموم برسانند " ماده چهار اين قانون نيز ميگويد: " هيچ مقام دولتي و غيردولتي حق ندارد براي چاپ مطلب يا مقاله اي در صدد اعمال فشار بر مطبوعات برآيد و يا به سانسور و كنترل نشريات مبادرت كند.حال آنکه خود رژیم با قید واژه اسلامی در قانون خود بر سانسور دامن میزند.تاثیر دامنه سانسوریسم رژیم تنها منوط به داخل نیست و بنا به نوشته سام قندچی در مقاله خود بنام لابی جمهوری اسلامی در سایت ایران اسکوپ: آن نشريات ايراني که به انگليسي يا فارسي منتشر شده و همه اين سالها حاميان لابي ايست ها بودند، مقالات گروه هاي حقوق بشر نظير بنياد مهر MEHR.ORG که خواهان تغيير رژيم بودند را سانسور ميکردند، در صورتيکه مقالات، نشريات، و اعلانات لابي ايست هاي جمهوري اسلامي و پشتيبانان آنها را منتشر ميکردند هرچند نميامدند و روشن بگويند که حمايت از لابي ايست هاي جمهوري اسلامي خط مشي ويراستاري مجله يا سايت آنها است!

تاثیر عمیق و حمایت های بعضا مالی و نامحسوس رژیم به برخی رسانه های خارج از کشور جهت خود سانسوری و بزرگ انگاری رژیم با ایجاد ترس و وحشت در بین مخاطبین نیز تیری است که کماندار حکومت در تاریکی به خوبی شلیک میکند. حکومت جمهوری اسلامی ایران با برخورد های حکومتی در اینترنت بدنبال سانسور و کنترل فعالیت‌های معترضان و مخالفان خود و تحت نظرگیری اینترنت هست ، بر اساس پژوهش های گزارشگران بدون مرز ، ایران بخاطر سانسور فراگیر اینترنتی در لیست کشورهای دشمن اینترنت قرار دارد . همانطور که معاون پشتیبانی شرکت فناوری اطلاعات پیش از این عنوان کرده است در ایران بیش از 10 میلیون سایت فیلتر شده است و به طور متوسط ماهیانه تعداد هزار سایت که از طریق مراجع ذی‌صلاح (قوه‌ی قضاییه و کمیته‌ی تعیین مصادیق پایگاه‌های غیر مجاز اینترنتی) اعلام می‌شود، پالایش و فیلتر می‌شوند، ضمن آن‌که بانک اطلاعاتی نرم‌افزار پالایش که به صورت روزانه و اتوماتیک از سایت شرکت سازنده به‌روزرسانی می‌شود نیز مبادرت به فیلترینگ روزانه 200 تا 300 سایت غیر اخلاقی و فیلترشکن می‌کند. گزارش های منتشر شده از طرف جمهوری اسلامی ایران بیانگر این موضوع هست که حکومت ایران می خواهد اقدامات گسترده ای را برای کنترل اینترنت شروع کندبه نوشتۀ لیبراسیون در ماه های اخیر شدت سانسور و منع مجوز چاپ بسیاری از کتاب ها توسط مقامات وزارت ترشاد جمهوری اسلامی افزایش یافته است.

به نقل از یک نویسنده که نخواسته است نامش فاش شود، در گذشته وزارت ارشاد تلاش می کرد تا کتاب ها به صورت دلخواه آنها منتشر شود ولی اکنون مأمورین ارشاد سعی دارند از انتشار بسیاری از متون به کل ممانعت ورزندنيويورک تايمز زيرعنوان "ايران گزارش دادن در باره رهبران معترض را محدود تر ميکند" می نويسد به گزارش وب سايت های اپوزيسيون مقامات برای محدود ساختن بازهم بيشتراپوزيسيون سياسی مقهور ايران انتشار هرگونه خبر مرتبط با رهبران جنبش معترضی را ممنوع کرده اند که پس از انتخابات مورد اختلاف و منجر به گزينش مجدد محمود احمدی نژاد به مقام رياست جمهوری در سال گذشته شکل گرفت.

روی وب سايت های اپوزيسيون کپی نامه ای درز کرده ديده ميشود که به سردبيران تمامی روزنامه ها و آژانس های خبری داخلی دستور ميدهد از منتشر ساختن نام، عکس واظهارات ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، دو کانديدای شکست ديده رياست جمهوری، و نيز محمد خاتمی، رئيس جمهوری پيشين خودداری کنند، زيرا می تواند بر افکارعمومی آثاراحتمالی منفی داشته باشد.

مقامات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به درخواست های اظهار نظر در باره اصالت نامه پاسخ نداده اند.

اين نامه، اگر حقيقی باشد، نخستين تائيد علنی شده چنين ممنوعيتی است، هرچند که اپوزيسيون ماههاست در سطحی گسترده در رسانه های خبری غايب است.

دولت دست کم ۱۰ روزنامه و مجله را پس ازانتخابات ژوئن ۲۰۰۹ رياست جمهوری بسته است، که روزنامه های عمده اصلاح طلب و مجله های منتقد دولت از جمله آنها هستند.

نامه راجع به سانسور، که مهر فوری و بکلی سری دارد، تذکر ميدهد که ايجاد فضائی آرام بخش در جامعه وظيفه ذاتی رسانه هاست، و تصميم مربوط به سانسور رهبران اپوزيسيون با توجه به ملاحظات مراجع امنيتی اتخاذ شده است..

اینها پاره ای از محدودیت های و سانسورهای رژیم می باشد٬که هرچه بگوییم کم گفته ایم اما به همین میزان سانسور مطالب و عقیده ها را در رسانه های اپوزیسیون در خارج از کشور نیز داریم.عدم ابراز عقیده مخالف با آقایان در رسانه ها و تلویزیونهایشان کاملا مشخص است.عدم پرداختن کانالهای نوکر صفت برای جمهوری اسلامی همانند بی بی سی و صدای آمریکا از فعالین قومی و خارج از لیتسی که ام آی ۶ تایید میکند. این قهرمانان مبارزه با سانسور آنجا که به خود میرسند وانتقاد از خود ویا خلاف فکری خود را به یکباره خط سانسور را به پیش میبرند . والبته که هرکس توجیه خود را برای سانسور دارد . البته منظور از سانسور این نیست که کسی فحاشی کند ویا تهمت بزند. بلکه منظور از سانسور مقالاتی است که نه شخصی هستند ونه فحاشی میکنند. این جاست که دست مبارک سانسور باصطلاح اپوزیسیون ضد سانسور از آستین با توجیهات متفاوت بیرون میاید و حتی به پیش داوریهای بی ربط میرسد بجای اینکه بخواند و به خواننده خود این اجازه را بدهد که متن را بخوانند و خود درکومنت نظر خود را بنویسند به جای خوانندگان تصمیم گیری میکند وبجای اینکه به انتقاد از نوشته بپردازد مساله را شخصی میکند و شما را بجای مقاله تان تحلیل میکند . مگر جمهوری اسلامی هم به غیر از این میکند که بجای اینکه مقاله مخالفین خود را بخواند ویا مقاله دانشجو ویا وبلاگ نویس منتقد را بخواند وآنرا زیر نقد ببرد خود نویسنده را تحلیل میکند وبه محاکمه میکشد . حال اپوزیسیون ایرانی وموسسین سایتها ی مستقل وغیر مستقل نیز دقیقا زمانی که مقاله ویا نوشته ای به مزاجشان سازگار نباشد در ذهن خود بجای تحلیل ونقد نوشته ویا مقاله ارسالی شخص را شروع میکنند در موردش تحلیل دادن که مساله شخصی دارد؟ خطش بومیده؟ انحرافی است؟ در خط رژیم است؟ و… بدین شکل در ذهن خود شخص را به محاکمه می کشد و به سانسور مقاله او حکم می دهد

ف .آزاد در مقاله خود در نشریه عصر نو به نکته جالبی اشاره کرده و نوعی سانسور اپوزیسیون علیه خود را به گونه ای زیبا بیان میکند: اخیرا آقای رضا پهلوی در سخنرانی به زبان انگلیسی در بن (آلمان) اعتقاد صریح خود را به دوگانگی هویت (قومی و ملی) در ایران و ضرورت احقاق هردوی این حقوق ایرانیان را تاکید کرد. و با تاکید مکرر (!) عدم توجه به هویت های قومی و مذهبی را غلط و اشتباهی بزرگ خواند. بعد از این سخنرانی بعضی "پان ایرانیست ها" با راه انداختن الم شنگه کوچه بازاری در سایت های مختلف با سانسور (!) ترجمه اصلی سخنرانی، با آوردن فشار به سایت طرفدار آقای پهلوی (بر طبق نظر خودشان!) ترجمهء اصلی سایت آقای پهلوی را با ترجمه عمداً (!) غلط آقای داریوش همایون وزیر اسبق اطلاعات و سر سانسورچی قدیم ایران، تعویض کردند. این عمل سانسور مشخص است! موارد مشخص سانسور آقای همایون در ترجمه از متن اصلی انگلیسی به "فارسی داریوش همایونی" اکثرا در مبحث هویت قومی و حقوق قومی سخنرانی مذکور اعمال شده است که در زیر میایند. تا جائی که ایشان طبق مرض سانسور خود حتی حدود نیم سطر از متن اصلی انگلیسی در تاکید و اعتقاد واقعی سخنران به وجود تنوع قومی و فرهنگی در ایران را بالکل حذف کرده است. این سانسور (حذف) در سانسور (ترجمه) و نمونه ای از سانسور مکرری است که وزارت تحت مسئولیت ایشان از مقالات ما در ایران دوران آریامهری کرده است . آقای همایون تصور می کند که هنوز وزیر اطلاعات و مسئول سانسور هستند و لذا حتی و لینعمت خودش را هم سانسور میکند. در حالیکه ایشان اولا باید از سانسور مفتضح خودداری کند و ثانیا باید برود و انگلیسی یاد بگیرد . هرچند که انتظار عدم سانسور از آقای همایون بعنوان عضو سابق حزب سومکا (طبق تایید خودش !) بعید است.البته ذکر این مطلب مبنی بر تایید نطرات رضا پهلوی نیست و فقط صرف آشنایی با سانسورچی هایی که قرار است با رژیم سانسورچی اسلامی مبارزه کنند!

پایان قسمت اول

پانويس:

۱- مدنی، جلال الدین؛  تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، مرکز انتشاراتی حوزه ی علمیه، دفتر انتشارات اسلامی، 1361و 1362، ص 121 .

2- همان، ص 138

3- روزنامه اطلاعات مورخه 7 و 8 اسفند 1357، نمونه ای از رشوه دادنها و باجهای هنگفت مأمورین سفارت ایران به آمریکاییان و فحشا موجود در سفارتخانه‌ها را به نقل از نیویورک تایمز ترجمه کرده است که عمق فحشا و فساد و نقش آن را در حل مسایل سیاسی نشان می‌دهد .رجوع شود به: مدنی، پیشین، ص 139-138.

4- برای دست یابی به آمار و اطلاعات موجود در این مورد رجوع شود به: مدنی، همان، ص 140و 139 و پاورقیهای آن

5-آرشیو ایران و آفتاب یزد

6- مقالات سام قندچی و مجید محمدی

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه