بازگشت به خانه

چهارشنبه 30 فروردين 1391 ـ  18 آوريل 2011

 

پيشنهاد يك راهبرد اصلاح طلبانه براي طرفداران تغيير

عباس عبدی

همانطور که قول داده‌ بودم، اکنون راهبرد پیشنهادی خود را حتی‌المقدور و خلاصه تقدیم می‌کنم. ابتدا چند نکته را نیز متذکرشوم:

1- اگر هیچ راهبردی هم پیشنهاد نمی‌شد، انتقادات از مشی فعلی به‌قوت خود باقی‌ بود و رهروان آن مشی باید پاسخگوی اقدامات خود می‌بودند.

2- رسیدن به یک راهبرد جدید برخلاف تاکتیک و خط‌ مشی‌های جزئی است. تغییر یک راهبرد فرآیندی زمان‌بر است و حتی در هنگام انتقال از یک راهبرد به راهبرد دیگر ممکن است با خلاء و سکون فعالیت سیاسی مواجه شویم، و نیروهای درگیر ارائه‌ء خط ‌مشی به درون خود خزیده تا راهبرد جدیدی را پرورش داده و درونی کنند. فاصلهء سال‌های 42 تا 47 معرف این دوره برای عبور به دورهء مبارزهء مسلحانه است. سال‌های 67 تا حدود 75 نیز مشابه این دوره برای ورود به راهبرد اصلاحات است. راهبردی که یک‌شبه تغییر کند، نمی‌تواند پاسخگوی نیاز جامعه باشد، و کسی هم نمی‌تواند با آن همراهی کند. اگر معدهء یک کودک 2 روزه توانست کله‌پاچه را هضم کند، مردم هم می‌توانند یک راهبرد جدید را یک‌شبه پذیرفته و خودرا با آن انطباق دهند. بنابر این راهبردی که در اینجا ارائه می‌شود هیچ چیز جدیدی نیست و نمی‌تواند هم باشد، بلکه فقط تدوین به‌هنگام شدهء همان راهبرد اصلاحات با ادبیات روز است وگرنه هر کس که ادعا و پیشنهاد راهبرد جدیدی را داشته باشد چیزی جز ناآگاهی خود را از معنا و کاربرد راهبرد نشان نداده است.

3- با توجه به نکتهء پیش، از ابتدا روشن است که من هیچ راهبرد جدیدی ندارم که اگر چیز جدیدی بود مشمول قاعده فوق می‌شد، راهبرد پیشنهادی در واقع همان بازگشت به راهبرد اصلاح‌طلبی است که تاکنون چند بار به‌طور روشن و صریح به این نکته اشاره کرده‌ام. البته این بازگشت به اصلاحات باید همراه با جبران یکی دو نقیصه مهم باشد؛ در غیر این صورت، بازگشت بیهوده‌ای خواهد بود.

اولین نکته‌ای که در رفع نقص آن باید مورد لحاظ قرارگیرد این است که هرگونه تعامل آنان با قدرت نه براساس برآوردهای خطا از یکدیگر، که بر اساس درک درست آنان از قدرت یکدیگر باید باشد. موضوعی که در سال 76 به‌گونه‌ای خطا آمیز رخ داد. و نکته دوم این‌که اصلاحات، در عین التزام به ورود اصلاح ‌طلبانه به قدرت و تعامل با آن، باید نسبت به حاکمیت قانون و شکاف مسئولیت با قدرت حساسیت زیادی داشته باشد و مثل چهار سال دوم اصلاحات عمل نکند. این امر نیازمند تقویت بنیان رهبری آن است. جنبش و راهبرد اصلاحات، علی‌رغم کاستی‌هایی که داشت و نتیجه‌اش وضع کنونی بود، موفق‌ترین تجربه و راهبرد سیاسی تاریخ مدرن ایران است. منظور از موفق‌ترین، مقایسه‌ای است میان میزان تحقق شعارها و دست‌آوردهای آن از یک‌سو، با هزینه‌های پرداخت شده برای آن از سوی دیگر. این موفقیت در دوران چهارسال اول آقای خاتمی بدون تردید مثبت و بسیار مثبت است. وقتی که چنین تجربه موفقی از یک راهبرد سیاسی وجود دارد و بسیاری از نیروها از آن درک روشن و ملموس دارند و نسبت به آن اعتقاد هم دارند، چگونه می‌توانیم یک راهبرد پرهزینهء جدیدی را به ‌صورت خلق ‌الساعه تجربه کنیم؟

دراین‌جا می‌کوشم که خطوط عمده مورد نظرم را به‌صورت خیلی کوتاه عرض کنم، درباره هرکدام از این گزاره‌ها چندین یادداشت کوتاه و بلند درمیان نوشته‌هایم وجوددارد که در آن‌ها به این نکات اشاره کرده‌ام. این گزاره‌ها لزوما! از ترتیبی منطقی تبعیت نمی‌کنند.

- نهادهای جامعه ایران، بخش مهمی از کارکردهای خودرا در انسجام اجتماعی از دست داده‌اند، و این جامعه صرفا براساس چسب‌ زور قدرت روی پای خود ایستاده‌است. و در غیاب این چسب، به‌سرعت شکاف‌های عمودی و افقی آن که بسیار هم عمیق است، فعال شده و جامعه را چند پاره خواهد کرد و تا بازگشت به حداقلی از ثبات و پایداری هزینه‌های زیادی را به مردم تحمیل خواهد‌ کرد. بنابراین هر کوششی برای جایگزینی قدرت، بدون آن‌که معطوف به بازسازی سایر نهادهای جامعه باشد، به چیزی جز اضمحلال و فروپاشی کمک نمی‌کند.

- موازنه قوای لازم میان حکومت و منتقدانش، برای رسیدن به یک تعامل و تفاهم سازنده برقرارنیست. این امر به دلیل بهره‌مندی ساخت قدرت از سه رانت اقتصادی (نفت)، سیاست خارجی (حضور آمریکا در عراق و افغانستان)، و سیاست داخلی (اشتباهات منتقدان) است. سر رسید دو رانت اول به‌دلیل انطباق یافتن رفتار حکومت با درآمدهای کلان نفتی و نیز وجود تحریم‌ها و نیز تغییرات منطقه‌ای در حال بسرآمدن است و اگر منتقدین نیز ایده و ارادهء مشخص خود را به‌صورت تعریف ‌شده روی میز بگذارند، و مجموعهء نیروها را در اطراف خود بسیج کنند (که همه را می‌توانند) به‌زودی به‌حدی از توازن قوا خواهند رسید که از موضع اصلاح طلبی با کلیت حکومت به تعامل برسند. به‌ویژه در شرایطی که جناح‌های درون ساخت قدرت، با اختلافات اجتناب‌ناپذیر داخلی خود نیز دست‌وپنجه نرم می‌کنند.

- ایمان و باور داشتن به این‌که سررسید هر سه رانت به‌زودی خواهد رسید، رکن اصلی این تحلیل است ولی اصلاح ‌طلبان می‌توانند موضع خودرا به‌ گونه‌ای تعریف و ارائه نمایند که متناسب با آن قدرت لازم را برای موازنه به نمایش بگذارند. اگر این تعریف چنان باشد که جز به نابودی طرف مقابل ختم نشود، دراین‌صورت موازنه قوا برای تحقق این مساله پس از تبدیل ایران به محیطی خواهد بود که عراق فعلی در برابر آن جامعه‌ای امن و آباد شناخته می‌شود. ولی اگر این تعریف در چارچوب منطقی و متناسب با محیط اجتماعی باشد، نه‌تنها منطقاً دست‌یافتنی است، بلکه سریع‌تر از آن‌چه که گمان می‌رود حاصل خواهدشد.

- در جریان مبارزهء سیاسی باید از برچسب‌زنی پرهیز کرد و فرض را بر اصلاح‌پذیری قرارداد نه برعکس و متناسب این فرض رفتار کرد.

- کاهش هزینه‌های مشارکت سیاسی، هدف‌اصلی هر جنبش اصلاحی است. باید به‌گونه‌ای رفتارکرد که مشارکت سیاسی برای مردم نیازمند شجاعت نباشد، و "مردمان متوسط" با خیال آسوده‌تری وارد این عرصه شوند. تنها از طریق مشارکت عمومی است که می‌توان جامعه‌ای جدید و دمکراتیک ساخت. مشارکتی که مستمر و پیوسته باشد. نه آن‌که اندکی در خیابان بود و سپس راه دیگری درپیش گرفت و رفت.

- مهمترین اقدامی که باید انجام داد مقابله با قدرت سرکوب نیست، بلکه بلاموضوع کردن این قدرت است. قدرت سرکوب همیشه نیازمند توجیهاتی برای فعلیت یافتن و به‌کار گرفته شدن است. هرنوع سیاستی که چنین توجیهی را در اختیار قدرت قرارمی‌دهد، جز به کوبندگی و برندگی قدرت سرکوب کمکی نمی‌کند. یک هدف مهم سیاست اصلاحات، بلاموضوع کردن اعمال این قدرت است و یا درصورت اعمال، هزینه اخلاقی آن را بسیار بالا خواهدبرد.

- اصلاحات نیازمند بازیابی مجدد خود از دومنظر ایده و اراده است. گرچه این ایده موجود است ولی تنقیح مجدد آن و تاکید بر عناصر مهمتر آن (نسبت به وضع روز) امری ضروری است. ولی این ایده با پیوست اراده معطوف به آن است که معنا و مفهومی روشن می‌دهد. اراده‌ای که در سال‌های گذشته متزلزل و بر روی زمینی لیز قرار داشته‌است. مهمترین کاری که اصلاح‌طلبان درحال‌حاضر باید انجام‌دهند و می‌توانند هم انجام‌دهند، بازنویسی این ایده با زبان روز و الصاق‌‌کردن اراده روشن و استوار خود به آن است. این‌کار پیامی دوسویه هم به جامعه و هم به حکومت خواهدداد. پس از این مرحله همواره باید درحالت نرمش و گرم‌ نگه‌داشتن بدن سیاسی باشند، و دراین‌که دیر یا زود نوبت بازی خواهد رسید تردیدی نداشته باشند.

- اگر بخواهیم اهداف اصلی را برای یک جنبش اصلاح‌طلبانه برشمریم، دردرجه اول رسیدن به وضعیتی است که مطابق آن گفته شود حاکمیت قانون برقراراست. (خوب و بدی قانون مساله ثانوی است) هیچ جامعه دمکراتیکی نداریم که پیش از آن، حاکمیت قانون را تجربه نکرده باشد. درمرحله بعد، رسیدن به سطحی از دمکراسی است که بازگشت ناپذیر باشد. برخی از کشورها (در آمریکای لاتین نمونه‌هایش زیاد است) در مراحلی دمکراسی را تجربه کرده‌اند، ولی به دلیل بی‌توجهی به ساختارها و موازنه قوا، با عقب‌گردهای وحشتناکی مواجه شده‌اند. بنابراین هدف اصلاحات رسیدن به نقاطی است که به‌عنوان دست‌آوردهای اجتماعی نهادینه شود و بازگشتی از آن شاهد نباشیم.

- مانع دمکراسی در ایران، بیش از هرچیز ریشه در ساختار درآمدهای نفتی دولت‌ها داشته‌است. و در مرحله بعد نیز پایین بودن سطح توسعه اقتصادی اجتماعی کشور. و تا وقتی که برای موضوع اول طرح و برنامه عملی و مشخصی در دست نباشد، انتظار این‌که بتوان با اظهارات کلی و شعاری همه مردم را به سمت دمکراسی دعوت و با تبعات فرهنگی دمکراسی همگام نمود، انتظار بی‌ثمری است.

- راهبرد اصلاحات چندان تحت تاثیر عملکرد حکومت‌ها قرار نمی گیرد. حتی اگر بسیاری از افراد آن بازداشت و زندان شوند. تاکتیک‌های آن هم متنوع است، حتی از حضور خیابانی هم ابایی ندارد، مشروط براین‌که در محدوده زمانی معین با هدف روشن و با دعوت از سوی رهبری مسئولیت‌پذیر آن باشد، و در این صورت خودشان هم درابتدای صف در خیابان حاضر خواهندشد.

- رفتار اصلاح‌طلبانه با ادبیات خاص خود همراه است. ادبیات اصلاح‌طلبانه را نمی‌توان عنصری فرعی در سیاست‌های اصلاحات دانست. کار این ادبیات دمیدن بر کوره نفرت و خشم و کینه نیست، بلکه مطالبات و خواست‌های تاریخی مردم خود را، به‌نحوی بیان می‌کند، که همدلی و همراهی بسیاری را با آن‌ها به‌دست می‌آورد، حتی اگر این افراد درون حکومت باشند.

- در راهبرد اصلاح‌طلبی، انتخابات جایگاه ویژه‌ای دارد. اولین و مهمترین جایگاه این نهاد دراین است که انتخابات یک شیوه کم‌هزینه و مورد توافق برای سنجش موازنه قدرت است. اگر چنین شیوه‌ای وجودداشته و مردم نیز با سازوکار آن بیگانه نباشند، در شرایطی که موازنه‌ی جدیدی در قدرت‌های اجتماعی رخ می‌دهد، مسالمت‌آمیز و کم‌هزینه‌ترین و کارآمدترین نحوه انطباق‌یافتن جامعه و ساخت قدرت با این موازنه قوا، انتخابات است. بنابراین باید سعی کرد که این نهاد با همه ضعف‌ها و کاستی‌هایش حفظ شود. ویژگی دیگر این نهاد، ایجاد فرصت چند ماهه یا حتی بیش از یک سال برای شکل‌گیری تحرک سیاسی گسترده است. تحرکی که به طرح بهتر مطالبات، رسیدن به زبان مشترک سیاسی، همگامی و همراهی افراد نزدیک به یکدیگر و پیداکردن یکدیگر، امکان ارائه طرح و برنامه و نقد وضعیت موجود و قدرت، امکان بسط سازمان‌دهی در اقصی‌نقاط کشور و... کمک می‌کند. بنابراین انتخابات موضوعی نیست که بتوان از کنار آن گذشت. تجربه دمکراتیک و توسعه سیاسی از خلال همین قدم‌های کوچک و بعضا نارسا شکل می‌گیرد. در انتخابات باید به چند نکته توجه کرد، موضوع ردصلاحیت‌ها، سلامت انتخابات و نهاد برآمده از انتخابات سه موضوع محوری هستند. هرسه این موارد موضوعاتی است که می‌باید مورد بحث قرارگیرند و هزینه انحراف و تخلف از آن‌را می توان تحمیل‌کرد، ولی نباید به‌گونه‌ای رفتار کرد که باب این مسیر بکلی مسدود شود، که درباره این نکات باید برحسب مورد و مصداق اظهارنظر کرد.

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه