بازگشت به خانه

جمعه 4 فروردين 1390 ـ  23 مارس 2011

 

شاخص های یک جامعه مدرن و آزاد

حميد آگاهی

یک جامعۀ مدرن و امروزی معمولاً بواسطۀ شاخص هائی مانند برابریِ حقوقی و قانونی ِ همهء انسان ها، ادارۀ جامعه از طریق انتخاباتِ آزاد و بنیانگذاری نهادهایِ دمکراتیک، جدایی کامل قوایِ قانونگذاری، اجرایی و قضایی و جدایی دین از دولت، تعریف و شناخته می شود.

اگرچه در شاخص بودن این امور، برای یک جامعۀ مدرن و آزاد، شکی نمی توان داشت اما باید این را هم اضافه کرد که همهء این امور در حقیقت ابزارها و روش های تحقق دو اصل بنیادی تر و ریشه ای تر هستند. برخی از جامعه شناسان و اندیشمندان دو اصل ِ «گردشِ آزادانه و سالمِ اطلاعات» و «گردشِ آزادانه و سالم  انرژی و منابع حیاتی و انسانی» را از شاخصه های یک تمدن پیشرفته و مدرن بشمار می آورند.

بر این مبنا می توان گفت که بهر میزان مردم ِ یک جامعه به اطلاعات و دانش هایِ بشری دسترسیِ آزادانه و سالم تری داشته باشند، و بهر میزان انرژی ها و منابع انسانی و طبیعی بدون تبعیض در اختیار مردمِ آن جامعه قرار گیرند، آن جامعه پیشرفته تر و مدرن تر خواهد بود. حال هر قدر این دو شرط و این دو اصل فراتر از مرزهای قومی و ملی روند و همه انسان ها از گردش ِ آزادانه و سالم انرژی و اطلاعات برخوردار شوند، دامنهء این تمدنِ مدرن گسترده تر می شود و مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و زبانی برداشته و به تدریج محو می گردند.

اگرچه ما هنوز برای تحقق گردش آزادانه و سالم انرژی و اطلاعات راه طولانی ای در پیش داریم، اما می توانیم نمونه های کوچک و آغازین این تمدنِ مدرن را ببینیم و به آن افتخار کنیم. اینترنت و بویژه رسانه های عمومی و اجتماعی، از جمله فیس بوک، یک نمونه از آغاز راه تحقق گردشِ آزادانۀ اطلاعات اند. نمونۀ دیگر سرعتِ پیشرفت و تکامل زبان هایِ بین المللی از جمله انگلیسی و چینی است. حدود 29 در صدر از کاربران اینترنت از زبان انگلیسی و حدود 22 در صد از زبان چینی استفاده می کنند. اتحادیه های اقتصادی و پولی و منطقه ای که به سرعت در حال شکل گیری و تکامل هستند، از جمله اتحادیۀ اروپا و اتحادیۀ نافتا در امریکای شمالی، نشانۀ دیگری از آغاز این راه است. و نمونۀ آخر گسترش سریع بخش متوسط  جامعه، بویژه در کشورهای چین، هند و برزیل می باشد. این بخش به سرعت از امکانات اطلاعاتی و  دسترسی بیشتر به منابع انرژی برخوردار می شود (با استفاده از کتاب سفر به آینده، زندگی در سال 2100 اثر Michio Kaku).

***

اما هدف من از این یاداشت چیز دیگری است و این مقدمه بهانه ای بود برای بحثی که در ادامه قصد طرح آن را دارم.

در تاریخ دورانِ مدرن ما (بویژه از دهۀ 1340 شمسی به بعد) همواره یک جریانِ سیاسی و روشنفکری، بویژه در بخش هایی از نو اندیشان مسلمان و روشنفکران مذهبی، حضور داشته است که استراتژیِ آگاهی بخشی از طریق فعالیت های فرهنگی را تبلیغ می کرده و پیگیر آن بوده است. در کنار و به موازات این جریان، فعالین و کنشگران سیاسی ای نیز بوده اند و حضور داشته اند که راه حل و استراتژی تغییرات سیاسی در سطوح قدرت را پیگیر بودند. من، به اعتبار شرایط سنی ام، این دو نوع برخورد و استراتژی را تجربه کرده ام و از نزدیک در جریان بحث های آن بوده ام.

جا دارد در همین جا یادِ دوست عزیزم، وحید میرزاده، را گرامی بدارم که، در سال های اوج جنگ و سرکوب، با او و دوستان مشترک مان بحثِ «چه باید کرد؟» را دنبال می کردیم و دو استراتژی مذکور موضوع برخوردهای فکری مان بودند. البته من و برخی از دوستان دیگرم، که یاد و خاطرشان گرامی باشد، چندین سال بود که انتخاب خود را کرده بودیم و پیگیر تغییرات و تحولات سیاسی در سطوح قدرت بودیم؛ و آن دوستانِ دیگر نیز بنظر می رسید که انتخاب خود را کرده بودند و در پی راهی برای آگاهی بخشی بودند. اگرچه بحث های ما بسیار جدی و حتی در برخی از موارد تند بودند اما هیچگاه، بدلیل روابط بسیار سالم فی مابین، منجر به قطع روابط مان نشد و حتی تا ماه های قبل از خروج از ایران با دوستان این مجموعه تماس داشتم.

من ضمن احترام به جان آزاد و پاک این دوستان، می خواهم مجدداً تاکید کنم که استراتژیِ آگاهی بخشی، و بقول آقای یوسفی اشکوری (در یادوارهء وحید میرزاده)  استراتژی ِ "خرافه زدایی از طریق آگاهی بخشی و کار فرهنگی"  راه درست و مطلوب برای تحقق آزادی، آگاهی و عدالت نمی تواند باشد. در آن زمان البته من بیشتر با درک حسّی ام به این واقعیت رسیده بودم و راه دیگری را پیش گرفته بودم. اما اکنون می توانم آنرا بهتر و عمیق تر توجیه و تفسیر کنم.

یکی از اشکالات بسیار اساسی و از جمله نقاط منفی در استراتژیِ آگاهی بخشی، که بنظر من ریشهء عمیقی در اندیشه های دینی و مذهبی و نخبه پرور دارد، در این واقعیت نهفته است که در چهارچوب این دیدگاه، تودۀ مردم نا آگاه به حقوقِ اجتماعی و انسانی اشان هستند و وظیفهء روشنفکران همانا راهنمایی مردم و آگاه کردن شان به وظایف و حقوق شان می باشد.

اما بنظر من مردم ما بخوبی آگاه به حقوق و خواسته هایشان هستند و در این زمینه، و حداقل در درجه اول، نیازی به آگاهی بخشی ندارند. آنچه که از مردم ما دریغ شده و می شود گردشِ درست و سالمِ اطلاعات و دست یابیِ بلا مانع به منابعِ اطلاعاتی و امکان استفادۀ برابر از منابعِ انرژی و بعبارت سیاسی و اجتماعی آن، منابع ثروت است.

فکر می کنم تفاوت بین "آگاهی" و" اطلاعات" کاملاً روشن باشد، آنچه که همه ما احتیاج داریم دست یابی به اطلاعات و منابع ثروت است وگرنه همه مردم به منافع حیاتی و اولیه اشان آگاهند. روشنفکران مذهبی اما متاثر از آموزش های دینی و قرانی، همانگونه که پیامبران وظیفۀ هدایتِ مردم خودشان را بعهده داشتند، همواره خود را در این جایگاه پنداشته و قرار داده اند که مردم را آگاه به عقب افتادگی ها، ظلم و ستم ها و راهنمایی به راه راست کنند. خطر عمده ای که در سر راه این استراتژی و روش قرار دارد همانا تربیت مجموعه و گروهی از نخبه ها و روشنفکران یک جامعه است که بتدریج از مردم فاصله می گیرند و در برج عاج خود به وظیفه روشنفکری و آگاهی بخشی و ارائه راه حل و نسخه های آماده می پردازند. در حالیکه مردم هنوز نتوانسته اند آزادانه به منابع اطلاعاتی و انرژی دست پیدا کنند و بر مبنای اطلاعاتی که در اختیارشان قرار گرفته است راه و چارۀ خود بیاندیشند.

شاید بتوان جامعه ای مانند جامعۀ خودمان را به یک بیمار تشبیه کرد که از شدت بیماری و عفونت به کما رفته است و خطر به گونه ای است که بیمار ممکن است از دست برود. در این شرایط، فکر می کنم، وظیفۀ اصلی دکتر باز گذاشتن راه های تنفسی و جریان گردش خون است تا بیدار کردن بیمار. اگر  راه های گردش خون و اکسیژن باز بمانند، طبیعتاً، اندام هایی که هنوز سالم مانده اند می توانند بنا به مکانیزم و دینامیزم درونی شان به فعالیت خود ادامه دهند و نیازی به راهنمایی ندارند!

فیلم متریکس (Matrix) بخوبی این خطرِ جدایی و حاکمیت نخبه هایی که اطلاعات و دانش ها و منابع انرژی را در دست دارند و مابقی مردم را مهره، ابزار و موجوداتی که باید برنامه ریزی شوند می بینند بخوبی به تصویر می کشد. جنگی که بین مردم و این موجودات فضایی و جدا بافته درجریان این فیلم به نمایش گذاشته می شود بخوبی نیاز انسان ها را به دست یابیِ آزادانه و مستقل به منابعِ اطلاعات و انرژی بشان می دهد.

بر این مبنا می خواهم نتیجه بگیرم که بنظر من تنها یک هدف و استراتژی (به مفهوم عام و کلی آن) برای تحقق یک جامعه مدرن وجود دارد و آن همانا: گردش آزادانه و سالم اطلاعات و انرژی است، بگونه ای که همۀ مردم امکان استفاده از آنها را داشته باشند؛ و طبیعتاً و البته بطور قانونمند، مبارزه (به اشکال گوناگون) با عواملی است که راه و مسیرِ گردش درست اطلاعات و منابع حیاتی را سد کرده اند.

این راه البته توسط بسیاری از روشنفکران دینی هنوز هم  "چپ روی" (با اشاره به یادوارهء وحید میرزاده توسط آقای رضا علیجانی) و تند روی محسوب شده و می شود و در مقابل همچنان بر استراتژی کهنه شدۀ آگاهی بخشی اصرار میگردد.

جا دارد در انتهای این یاد داشت به مناسبت انتخابات مجلس شورای اسلامی به این نکته نیز که بی ارتباط با بحث بالا نیست اشاره ای داشته باشم. راه دست یابی به دمکراسی الزاماً و در همۀ شرایط از صندوق رای نمی گذرد. زمانی که راه های اطلاع رسانی مسدود و کانال های گسترش اطلاعات بسته شده باشد و مردم آزادانه به این اطلاعات دسترسی نداشته باشند طبیعتاً شرکت در رای گیری و انتخابات معنایی نمی تواند داشته باشد.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه