|
در حرمت روزنامهنگاری
مدتی است در میان ایرانیان، برخی، از جمله فعالان سیاسی و مقامات پیشین رژیم از وزیر و نمایندگان سابق مجلس اسلامی و یا افرادی که مطالبی مینویسند و منتشر میکنند، خود را به عنوان «روزنامهنگار» یا «ژورنالیست» یا «ژورنالیست اینترنتی» معرفی میکنند بدون آنکه واقعا در این حرفه جای بگیرند زیرا در یک مناسبات طبیعی، روزنامهنگاری نیز حرفهای است که باید آن را به طور نظری و عملی آموخت. بگذریم از اینکه هر روزنامهنگار دوره دیدهای الزاما ژورنالیست خوبی از آب در نمیآید، و هر روزنامه نگار خوبی نیز الزاما با دورههای فنی پرورده نمیشود. با این همه این تمایل «مجازی» به روزنامهنگاری، که زمانی برخی به تحقیر از آن به عنوان «ژورنالیسم» سخن میگفتند، با «شهوت شهرت» نیز پیوندی ناگسستنی دارد، حال آنکه «شرف قلم» به مراقبتی ویژه نیاز دارد و با شلختگی زبان و غلطهای انشایی و املایی که به شدت در اینترنت رایج است نیز مطلقا همخوانی ندارد.
پیامدهای واقعیِ فریبِ مجازی
حتما میدانید که پیشینه «اینترنت» به ارتش آمریکا در دهه شصت میلادی باز میگردد. یک شبکه ارتباطی که در محدوده سازمانهای نظامی به کار گرفته میشد. هنگامی که تقریبا دو دهه بعد، اقتصاد سرمایهداری همزمان با روند جهانی شدن به درستی تشخیص داد که از این اختراع بیهمتا میتوان در بازار، بهتر و بیشتر از ارتش سود برد، اینترنت نخست روانه شرکتهای بزرگ، آنگاه نهادهای دولتی مهم و سپس خانهها شد. امروز در جوامع باز، نه تنها کار و بار نسل جوان و زندگی شخصی شهروندان، بلکه چرخه تحرک اجتماعی بدون اینترنت، از کار باز میایستد. اینترنت پیامبر عصریست که با برقراری رابطه بین همگان، مناسبات سنتی و رایج را در طول کمتر از دو دهه اساسا به هم ریخت و شمار پیروانش را هیچ حد و مرزی، از هیچ نوعی، در بر نمیگیرد. تاریخ ارتباطات جهان به ماقبل اینترنت و پس از آن تقسیم میشود.
به این دلیل به اینترنت اشاره کردم که تا پیش از آن و همزمان با گسترش تلویزیونهای ماهوارهای، حرمت روزنامهنگاری و روزنامهنگاران ایرانی که در این کار استخوان خرد کردهاند و یک نسل معتبر از آنان در کهنسالی هنوز از کوشش دست بر نمیدارد، تا این اندازه مورد تعرض قرار نگرفته بود.
اینترنت علاوه بر تأثیرات همه جانبه در زندگی همه جوامعی که به آن راه یافت، رد پای عمیق حقوقی نیز از خود بر جای گذاشت. نخستین قوانین در رابطه با استفاده از اینترنت، حق مؤلف (کپی رایت)، حفظ دادههای شخصی و... خیلی زود به کتاب تبدیل شدند. رشته حقوقی تازهای در رابطه با قوانین و مقررات اینترنت شکل گرفت. فضای نامحدود مجازی برای انتشار آسان و تقریبا بدون هزینه «همه چیز» همزمان امکانات سوء استفاده از آن را نیز فراهم آورد. «دمکراسی» در گستردهترین شکل آن، و نه فقط در زمینه سیاسی، از طریق اینترنت همه شهروندان را بدون تبعیض به خود فرا خواند تا در هر زمینهای که مایل هستند، ابراز وجود کنند. اینترنت یک فضای مجازی با بیشترین دمکراسی قابل تصور را در کنار فضای واقعی با یک دمکراسی قابل کنترل به وجود آورد که در آن نیز همان گونه جرائم مختلف به وقوع میپیوندد که در دنیای واقعی.
در مورد ژورنالیسم، اینترنت یک نقش دوگانه بازی میکند. از یک سو یکی از اهداف روزنامهنگاری دستیابی به بیشترین مخاطبان است و از سوی دیگر، اینترنت به دلیل همین «بیشترین مخاطبان» گلوی روزنامهنگاری چاپی را به سختی میفشارد. حرف من در مورد جوامع باز است که در آن از یک سو به دلیل سطح بالای آموزش و کم بودن بیسوادی، و از سوی دیگر به دلیل امکانات فنی و سطح رفاه سیاسی و اقتصادی، استفاده از اینترنت بسیار گسترده است. اینترنت در جامعه امروز ایران نقش اول رسانهای را بازی نمیکند. به نظر من رادیو و تلویزیون و آنگاه مطبوعات، هم به دلایل فنی و هم از نظر وجود بیسوادی، هنوز بیشترین نقش رسانهای را بازی میکنند. جایگاه بالای سایتهای فارسی در آمار جهانی، به این معنی نیست که بیشترین افراد جوامع فارسی زبان در آن شریک هستند آن هم در حالی که در فضای مجازی یک نفر میتواند در همه زمینهها از امکانات بیشماری استفاده کند. نه تنها میتوان دهها صفحه فیس بوک با «هویت»های متفاوت باز کرد بلکه میتوان حتا خود را به نام دیگران جا زد! این است که «فریب» در فضای مجازی نقش فعالتری بازی میکند تا در دنیای واقعی. این فریب دو جانبه (هم خود و هم دیگران) در مورد مسائل سیاسی میتواند نقش مرگبار بازی کند.
مرزهای مخدوش واقعیت
بر این زمینه مجازی است که حرمت روزنامهنگار و روزنامهنگاری در میان ایرانیان زیر پا نهاده میشود. به این دلیل میگویم «ایرانیان» چون به دلیل شرایط حاکم بر ایران و هم چنین به دلیل پراکندگی آنان در خارج کشور، آنها در عمل از هر دو جهان آزادند! به این معنی که اگر در جوامع آزاد و قانونمند، شهروندان و فعالیتهای آنها، هر یک در جای واقعی خود قرار میگیرند و در عین حال یک رابطه قانونمند بر مناسبات آنها جاریست، در مورد ایرانیان به دلیل شرایط سرکوب در داخل که سبب مخفیکاری آنها میشود و در خارج که به دلیل عدم کنترل جامعه میزبان بر انتشارات فارسیزبان میتوانند با هر ادعایی هر آنچه میخواهند منتشر کنند (مگر اینکه شکایتی صورت گیرد) هیچ چیز در جای خود قرار نمیگیرد. یک جا به دلیل سرکوب و محدودیت و در جای دیگر به دلیل «آزادی» و عدم کنترل، مرزها مخدوش میشود. در هر دو، برای نمونه هرزهنگاری (پورنوگرافی) را به جای هنر و اروتیسم جا میزنند، رمانهای دوپولی را به جای ادبیات میگیرند، هرج و مرج مسئولیت ناپذیر را دمکراسی میپندارند، تهمت و افترا را افشاگری و آزادی بیان قلمداد میکنند، «فمینیسم» را با مردستیزی اشتباه میگیرند و... حال آنکه در یک جامعه باز و قانونمند، همه اینها وجود دارد، مخاطبان خود را نیز دارند، اما هر یک در جای خود و با بار مسئولیتی که مناسبات حقوقی به پای آنها مینویسد!
این است که «وبلاگنویس» نامش «بلاگر» است و کسی او را روزنامهنگار یا ژورنالیست خطاب نمیکند. فعال سیاسی یا حزبی نامش «فعال سیاسی» و عضو فلان حزب است نه روزنامهنگار. شاعر و نویسنده و هنرپیشه و اقتصاددان و فیزیکدان، حتا اگر گاهی مقالهای بنویسند، روزنامهنگار به شمار نمیروند. این جدا از کارشناسانی است که بنا بر تخصص خود به کار حرفهای روزنامهنگاری اشتغال دارند. بین «روزنامهنگار» و «خبرنگار» هم تفاوت هست همان گونه که روزنامهنگاری سیاسی با تخصصی (مثلا معماری یا آشپزی و مد) تفاوت دارد. کسانی را که برای یک «حزب» و در «ارگان» یک حزب مینویسند، فعال سیاسی و حزبی مینامند نه روزنامهنگار. اگر شرایطی که جمهوری اسلامی بر جامعه تحمیل کرده است، سبب شده تا افرادی که مایل به فعالیت سیاسی در احزاب هستند، نتوانند به عنوان تشکل فعالیت کنند و حتا نمایندگان مجلس اسلامی و مقامات رژِیم ناچار به اینترنت و روزنامه و نوشتن روی آوردهاند، فعالیت نوشتاری آنها در چهارچوب فعالیت سیاسی آنها قرار میگیرد و نه روزنامهنگاری. این را عدم استقلال فکری ومواضع آنها نیز به روشنی جار میزند. انبوه سایتهای سیاسی از سوی افراد یا احزاب، به فعالیت سیاسی و حزبی مشغول هستند نه روزنامهنگاری و خبرنگاری. از همین رو تولید مستقل روزنامهنگاری ندارند بلکه اخبار را به طور گزینشی از منابع دیگر، کپی و نقل میکنند و مقالاتی را منتشر میکنند که در خط سیاسی آنهاست. بسیاری از کسانی که مطالبی مینویسند اگر این امکان را میداشتند که در ایران به فعالیت حزبی و یا صنفی بپردازند، آنگاه جامعه شاهد نوع دیگری از حضور آنها در چرخه فعالیت سیاسی و اجتماعی میبود.
در عین حال در شرایطی مانند آنچه جمهوری اسلامی بر جامعه تحمیل کرده است، هستند کسانی که مایل به کار روزنامهنگاری هستند ولی هیچ امکانی جز اتصال و وابستگی به حکومت و دستجات و احزاب قانونی حاکم و غیرحاکم نمییابند تا به فعالیت مورد علاقه خویش بپردازند. بهای آن اما چشمپوشی از استقلال حرفهای است. تیترها و عکسها و اخبار و مطالب یکسان در روزنامههای شناخته شده جمهوری اسلامی، یکی از بی نظیرترین نمونهها در حکومتهای توتالیتر است، گذشته از آنکه لگام این یکسان سازی در فضای مجازی از دست رژیم به در رفته است.
هدف از بیان این واقعیات این نیست که روزنامهنگاری مقامی بالاتر از دیگر حرفهها دارد و یا یک روزنامهنگار به دور از هرگونه خط و خطوطی است بلکه فقط برای این یادآوری است که همان گونه که هر فردی مجاز نیست خود را پزشک و مهندس و نجار و نانوا و آموزگار معرفی کند، درست به همان گونه نمیتوان خود را روزنامهنگار معرفی کرد بدون آنکه واقعا روزنامهنگار بود! در یک جامعه قانونمند این ادعا قابل پیگیریست.
من به عنوان روزنامهنگاری از نسل میانه که فرصت و بخت آموختن از- و همکاری با نسلی را یافتم که بنیانگذار روزنامهنگاری مدرن در ایران و دست در کار شناخته شده ترین و مؤثرترین مطبوعات تاریخ معاصر کشورمان بود، وظیفه خود دانستم این نکات را با نسل جوان روزنامهنگاران در حفظ و دفاع از عنوان و استقلال و پاکی حرفه خویش در میان بگذارم و قدر و حرمت نسلی را ارج بنهم که نام «کیهان» و «کیهان بچهها» و «کیهان ورزشی» و «زن روز»، «اطلاعات» و «اطلاعات هفتگی» و «بانوان» و «دختران و پسران»، «فردوسی»، «تهران مصور»، «خواندنیها»، «سپید و سياه»، «تماشا»، «ستاره سینما»، «توفیق»، «دانشمند»، «آیندگان» و همچنین «کیهان لندن» خودمان را در تاریخ ایران و حافظه چندین نسل به ثبت رساند. همین!
23 فوریه 2012
برگرفته از کیهان لندن
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.