|
جمعه 12 اسفند 1390 ـ 2 مارس 2011 |
عباس گویا
اهدای جایزه اسكار٬ با پرستیژترین جایزه سینمایی جهان٬ به یك كارگردان ایرانی، در میانۀ دعوای بی سابقهء آمریكا و جمهوری اسلامی، یك اقدام سیاسی است. دلیل اهدای این جایزه را می توان با كاندید اسكار شدن فیلم "بچه های آسمان" مجید مجیدی در سال 1998 مقایسه كرد. زیر نورافكن بردن فیلمی از جمهوری اسلامی در مراسم اسكار سال 98 در موازات با تبلیغات "گفتگوی تمدن ها"ی خاتمی با غرب قرار بود نشانه ای از تمایل به مذاكرات غرب با جمهوری اسلامی باشد. جایزه اسكار به فرهادی در سال 2012 بنظر می آید به هدف معرفی غرب بعنوان دوست مردم و هنر باشد تا در صورت وقوع جنگ یا حملهء احتمالی توجه را انحصاراً به سوی رژیم اسلامی برگرداند به این منظور كه مردم بگویند اگر جمهوری اسلامی چه و چه نمیکرد غرب هم به ما حمله نمی کرد. بعبارتی دیگر٬ هدف سبک کردن جرم غرب در اذهان مردم ایران است.
از نظر جمهوری اسلامی جایزه اسكار قرار است حكومت جمهوری اسلامی را لانسه كند . لازم نیست حتما این نكته را از لابلای فیلم یا صحبتهای فرهادی پیدا كنیم ــ اگر چه قدردانی فرهادی كاملا در این راستاست(1) ــ كافیست كمی به دور و برمان نگاه كنیم. از سبزها تا ملی گرایان٬ از زندان تا كریدورهای جمهوری اسلامی٬ از لابی های جمهوری اسلامی در واشنگتن و میلیونرهای ایرانی در كالیفرنیا و كن مشغول ارسال تبریك برای یكدیگرند و ما٬ مردمی كه هم سی و سه سال جهنم جمهوری اسلامی را تجربه كرده ایم و هم از طرف غرب نانمان از طریق تحریم اقتصادی به گرو رفته است٬ قراراست هلهله كنیم٬ افتخار كنیم كه ما و جمهوری اسلامی و لابیهایش در واشنگتن و بیلیونرهای ساكن كالیفرنیا و پاریس و لندن یكی هستیم٬ هنر نزد ایرانیان است و الخ. صرف جایزه به "ایران" همراه با حکومت حاضر خاک به چشم مردم و حقیقت پاشیدن است۔ نهایتا این جار و جنجال (كه البته سر و صدایی موقت و كوتاه است) میتواند كفه ترازو را بنفع جمهوری اسلامی تغییر دهد.
در اینجا موضوع فیلم و ارزش هنری فیلم مد نظرم نیست٬ همانطور كه با فیلمهای مشابهی كه مخملباف درست میكرد برخورد مشابهی داشتم. فیلمهای مخملباف تماما پروپاگاندای مستقیم برای جمهوری اسلامی نبودند٬ تمام آنها بر سر زندانی تواب نبود. در متن جاری٬ موضوع و ارزش هنری فیلم اساسا حاشیه ایست. اصل مطلب بر سر اهدای یك جایزه٬ بزرگترین جایزه سینمایی جهان به "ایران"٬ یعنی جمهوری اسلامی٬ و به این معنا زیر نور افكن قرار دادن "ایرانیان"٬ یعنی جمهوری اسلامی است. اهدای چنین جایزه ای به یك فیلم ساخته شده در جمهوری اسلامی درست در وسط پروپاگاندای جنگی جمهوری اسلامی با آمریكا یك اتفاق "عادی٬ طبیعی و خودبخودی" نیست. یك واقعه هنری نیست. یك واقعه سیاسی است. توجه داشته باشید این فیلمی نیست كه توسط یك ایرانی در خارج درست شده باشد٬ مانند فیلم سنگسار ثریا. (آن فیلمها هر قدر هم از نظر هنری و بازیگری قوی باشند جایزۀ چشم گیری نصیبشان نمیشود.) تنها فیلمهایی كه مهر وزارت ارشاد جمهوری اسلامی را دارند جایزه های كن و اسكار را جارو میكنند. این رابطه البته رابطه ای جدید نیست. رابطه یكطرفه فیلم جمهوری اسلامی و جشنواره های غرب یك رابطه نزدیك به سه دهه ای است. محصولاتش مخملباف و كیارستمی هستند.(2)
میگویم رابطه یكطرفه است٬ چون همیشه فیلمهای ساخته شده در جمهوری اسلامی است كه به جشنواره های غربی راه پیدا میكنند و جایزه میگیرند. عكسش صادق نیست. فیلمهای مین استریم غربی از نظر جمهوری اسلامی "فاسدند". خب این چه رابطه ایست؟ برای جمهوری اسلامی صدور این فیلمها (كه اتفاقا اغلبشان از نظر موضوع بسیار عامند و ربطی به زندگی روزمره در ایران امروز ندارند) حكم تبلیغات برای جمهوری اسلامی دارند: ببینید زندگی در ایران مثل همه جای دیگر است. مردم كلا راضیند٬ مذهبیند. اگر مردم خشونت ستیز ایران مشكلی دارند تنها بخاطر تهدیدات تجاوزگرانه و نظامی سیاستمداران (غربی) است! این پیام آقای فرهادی در فیلم و در سكوی مراسم اسكار است. پیامی كه اتفاقا انعكاسی از موضع جمهوری اسلامی نیز هست. در رابطه یك طرفه فیلم فستیوالی جمهوری اسلامی با غرب٬ جمهوری اسلامی خودش را در افكار عمومی غرب لانسه میكند. غرب هم در متن سیاست "هویج و چماق" ش گاهی چشمك میزند٬ یعنی جایزه ای به یك فیلم پرتاب میكند٬ و گاهی چشمك نمیزند.
قبل از ادامه٬ اجازه بدید یك اصل آزادیخواهانه را برای چندمین بار تكرار كنیم. هنر یك عرصه كار خلاق فردی است. كسی٬ خصوصا دولت حق ندارد برایش تعیین تكلیف كند. معیار آزادی همین است كه هر كسی هر چه دوست داشت بنویسد٬ بنوازد و فیلم راجع به آن بسازد. تا اینجا هیچ چیز سیاسی نیست مگر اینكه خود هنرمند٬ كه مانند هر انسان دیگری متاثر از محیط پیرامونیش است٬ بخواهد سیاست را در هنرش منعكس كند. اما هنرمند هیچ وظیفه سیاسی ندارد. تنها "وظیفه" اش خلق اثرش است. حال٬ به جمهوری اسلامی كه میرسد اتفاقا این جمهوری مذهبی اسلامیست كه فیلم را دولتی و در نتیجه سیاسی كرده است. فرهادی چه بخواهد چه نخواهد فیلمش "زیر گرد و غبار سنگین سیاست" جمهوری اسلامی و غرب مدفون شده است. این مقدمه را داشته باشید.
این فیلم مانند تمام فیلم فستیوالی های دیگر٬ از جمهوری اسلامی انتزاع كرده است. خاصیت این انتزاع این است كه مرز های كشوری و ملی شكسته میشود. "جهانی" می شود. این نقطه قوت و جاذبه این فیلم است. بسیاری از مردم٬ خصوصا در ایران٬ بدرست این خصیصه را شناسایی كرده٬ آنرا برجسته میكنند. از فیلمی كه به جمهوری اسلامی ربطی ندارد لذت میبرند. این لذت مشروعی است. اما اتنزاع فیلم از جمهوری اسلامی یك چاقوی دو لبه است. لبه دوم میتواند در خارج از ایران به نفع جمهوری اسلامی فعال شود. بعنوان مثال٬ در جمهوری اسلامی دادگاه خانوادگی بر قانون ضد زن و ضد كودك شریعه استوار است. این قانون در فیلمی كه دادگاه آن٬ دادگاه جمهوری اسلامی است غایب است به این خاطركه فیلم خود را از جمهوری اسلامی انتزاع كرده است. در نتیجه این فیلم كه مهر وزارت ارشاد جمهوری اسلامی برای فستیوالی شدنش را بر پیشانی میزند (3) و به خارج ارسال میشود٬ پتانسیل تبدیل شدن به ابزار سیاسی و تبلیغاتی جمهوری اسلامی را در خود دارد. جمهوری اسلامی آنرا به فستیوال ها میفرستد به این امید كه ژست یك حكومت عادی بخود بدهد و بدنیا بگوید كه این فیلم بیانگرشرایط جاری زندگی در جمهوری اسلامی است. بیانگر سطح توقع و حقوق زن در دادگاه و جمهوری اسلامی است. این یك تناقض در خودیست كه فیلمهای فستیوالی جمهوری اسلامی همیشه با خود حمل میكنند. فیلم فستیوالی های كیارستمی٬ جعفر پناهی٬ مجید مجیدی و ... همه همینطور بودند. عام٬ بسیار عام. جمهوری اسلامی دقیقا از این خصیصه فیلم بهره برداری كرده تلاش میكند از كلاه خود برای افكار عمومی غرب خرگوش درمی آورد: ببینید اینجا ایران است كه همه٬ مثل هر كشور متمدن دنیا در صلح و صفا زندگی میكنند + مشكلاتی دارند كه خوب آنها نیز مانند مشكلات زندگی در هر جای دیگر دنیاست. از سوی دیگر٬ ناسیونالیسم ایرانی از سر اینكه فیلم ساخته یك ایرانی است به تمجید آن پرداخته٬ تلاش میكند باد به بادكنك ملی گرایی بدمد در حالیكه این فیلمها محبوبیت خود را بواقع در تقابل با كاراكتر ملی شان كسب كرده اند.
رابطه ما٬ اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از ایران٬ با فیلم فستیوالی های جمهوری اسلامی چگونه می تواند باشد؟ بنظر من٬ ما نباید كاری به "ارزش هنری" فیلم داشته باشیم. ما مفسر هنری فیلم هایی كه با پشتوانه جمهوری اسلامی صادر می شوند نیستیم. تفسیر و نقد هنری "كارخانۀ اسلامی و عمامه بسر فیلمسازی جمهوری اسلامی" را باید در دست پاسدار ژورنالیست "فیلم.شناس" جمهوری اسلامی رها كرد. بگذار در مدح و نقدش بنویسند. رابطه ما با این سینمای سیاسی و دولتی جمهوری اسلامی یك رابطه سیاسی است. اگر یك فیلم تاثیر اجتماعی و سیاسی معین و قابل مشاهده ای داشته باشد ..كه این تاثیر نیز هیچ ربطی به فیلم بعنوان یك اثر هنری ندارد.. میتوان به آن پرداخت. از دید اپوزیسیون سرنگون طلب جمهوری اسلامی٬ نمیتوان با فیلم فستیوالی های دولتی جمهوری اسلامی٬ با جواز وزارت ارشاد هیچ سنخیتی داشت. هیچ ربطی بین ما و ابزار تبلیغاتی جمهوری اسلامی وجود ندارد٬ حال چه محصول كار از نظر هنری خوب و غنی باشد چه بد. هر كجا جمهوری اسلامی قصد داشته باشد خود به بهانه "نمایش هنر" لانسه كند٬ عمال و یا هواداران جمهوری اسلامی قصد داشته باشند به جمهوری اسلامی مشروعیت دهند٬ كه بارها و بارها این تلاشها صورت گرفته است٬ باید جمهوری اسلامی را افشا كنیم. به یمن تلاش اپوزیسیون سرنگون طلب جمهوری اسلامی٬ از جمله هنرمندان این عرصه٬ این افشاگریها تا كنون بسیار موفق بوده اند بطوریكه جمهوری اسلامی هیچگاه نتوانسته است فیلم فستیوال هایش را در مشروعیت دادن به جمهوری اسلامی به افكار عمومی غرب قالب كند.
خلاصه كنم٬ هویج غرب٬ یعنی جایزه اسكار٬ بمنظور سبک کردن جرم غرب در اذهان مردم ایران در صورت یك حمله یا جنگ با جمهوری اسلامی است. از سوی دیگر این جایزه تلاشی عوامفریبانه از طرف غرب نیز هست: ببیند آمریكا چقدر نازنین است. به ایرانیان جایزه اسكار می دهد! غرب٬ خصوصا آمریكا٬ نان مردم را با تحریم اقتصادیش به گروگان گرفته است اما جایزه اسكار میدهد! جمهوری اسلامی كه تكلیفش روشن تر است. از این سكو برای مظلوم نمایی و جلب سمپاتی افكار عمومی غرب استفاده میكند. مردم ایران اما خام نیستند٬ در طول سی و سه سال نكبت جمهوری اسلامی استخوان خرد كرده اند و تلاشهای مذبوحانه را به سخره خواهند گرفت. در این راستا اشتیاقشان به تماشای فیلم "جدایی" چیزی نیست مگر ابراز تمایل به خلاصی از جمهوری اسلامی و تداعی شدن با دستاوردهای متمدن٬ مدرن و جهانشمول بشری.
اول مارس ٢٠١٢
منابع:
1) متن صحبت اصغرفرهادی:
"در این لحظه بسیاری از ایرانیان در سراسر جهان ما را تماشا می کنند. تصور می کنم آن ها بسیار خوشحال اند. آنها تنها به خاطر این جایزه ی مهم٬ یا یک فیلم٬ یا یك فیلم ساز خوشحال نیستند. آن ها خوشحال اند چون .. در زمانیكه بحث جنگ و ارعاب و تجاوز بین سیاستمداران رد و بدل می شود .. در اینجا نام كشورشان ایران از طریق فرهنگ با شكوهش٬ یک فرهنگ غنی و باستانی که زیر گرد و غبار سنگین سیاست پنهان مانده است٬ بر زبان آورده میشود. با افتخار این جایزه را به مردم كشورم تقدیم می کنم٬ مردمی که به تمام فرهنگ ها و تمدن ها احترام میگذارند و از خصومت و خشم منزجرند. از شما بسیار متشكرم"
2) شاه كلام جناب كیارستمی این است: «سانسور باعث رشد خلاقیت می شود» ٬ مخملباف هم كه تكلیفش روشن است. بقول سینمای آزاد "تمام فیلم های جعفر پناهی، ابوالفضل جلیلی، سمیرا مخملباف ،منیژه حکمت و... ویژه جشنواره ها ساخته می شوند. سینمای امروز ایران یک سینمای دولتی است،داریوش مهرجویی در گفتگویی میزان دخالت دولت رادر کار تهیه فیلم ها 80% اعلام داشت".
3) بر اساس ماده 5 آئین نامه وزارت ارشاد جمهوری اسلامی خروج فیلم از ایران به هر منظور، ( نمایش در جشنواره ها، هفته های فیلم،نمایش های وِیژه و ...)در شورایی مرکب از نماینده وزارت ارشاد ، نماینده بنیاد سینمایی فارابی، واواک ، و... به دقت بررسی می شود، وقتی خروج آن به نفع رژیم تشخیص داده شد، پروانه نمایش صادر می شود،پس اجازه ویا پروانه نمایش برای داخل ایران معیار هایش با خارج از ایران کاملا متفاوت است، فیلمهایی که برای خارج از کشور وصدور به فستیوال ها پروانه می گیرند بیشرشان اصلا در ایران نمایش داده نمی شود. هیچ فیلمسازی حق ندارد مستقلا فیلم به جشنواره ای بفرستد بلکه همه فیلمها ،از مجرای وزارت ارشاد وبا هماهنگی بخش فرهنگی سفارتحانه ها ارسال می شود وچون صلاح نمی دانندمستقیما سفارت بد نام جمهوری اسلامی بانام خودش وارد ماجرا شود، این اقدامات را زِیر عنوان بنیاد سینمایی فارابی که تشکیلات صد در صد دولتی است اما به ظاهر غیر دولتی به نظر می آید انجام می دهند.
http://www.cinemaye-azad.com/archive/archive074.html
نظر خوانندگان
پیمان: با اینکه بازی هنرپیشگان اين فیلم خیلی قشنگ بود اما هیچ سنخیتی با فیلم های دیگر اسکار نداشت و به نظر من اصلاً سلیقهء آمریکایی نبود و کاملاً واضح است که جایزه سفارشی بود. ما در ایران هر روز دعا می کنیم تا آمریکا حمله به ایران را آغاز کند. با این امت همیشه در صحنه حملهء نظامی باید آرزو باشد. یا اینکه ایران مثل سوریه شود. آخر نمی شود هم خر را داشت هم خرما را.
پريا: اگر اوج واقعی و در بستر مردمی اتفاق بیفته هیچوقت به بیراهه نخواهد رفت ولی من برای ایشان صبر و تحمل و شکیبایی و دیدگاهی عمیقتر که بتوانند مثل سکاندار کشتی ، کشتی را از تلاطم امواج و طوفانهای مهیب نجات بدهند. در واقع بعد از گرفتن اسکار ،آقای اصغر فرهادی وارد مرحلهٔ جدیدتر و پیچیدهتری شدهاند که احتیاج به تعمق و تامل بیشتر هست .به هر حال وقایع قابل پیش بینی نیست و هزار و یک فرضیه برای به ابتذال کشیدن این اوج فرا راهمان هست، اما اینکه ما در تقویت راه و اثر آقای فرهادی چقدر از خودمان مایه میگذاریم هم شرطی است که پرچم این اوج رو میتونه برای همیشه برافراشته و در راه صحیح قرار بده.
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.