|
جمعه 5 اسفند 1390 ـ 24 فوريه 2011 |
حاکمین با چه توطئهای در سر،
امنیت ملت و کشوری را به بازی گرفتهاند؟
محسن قائم مقام
روزی نیست که خبری نگران کننده در قوت گرفتن احتمال حمله نظامی به ایران در رسانههای جهانی منعکس نشود. اگر تا دیروز خطر تحریم ها را در مقالهها و مصاحبهها بازگو میکردند، امروزه فشار تحریم ها بر پوست و گوشت مردم سنگینی خود را آشکار نموده است. مصاحبهها و برخی نوشتهها در مورد تحریم ها توسط تحلیگران مختلف بخوبی نشان میدهد که زیربنای افتصادی ایران بشدت مورد حمله غرب قرار گرفته است. اینکه برخی تحریم های هدفمند برای تضعیف دیکتاتوری در ایران لازم است یک روی موضوع تحریم هاست ولی روی دیگر آن تحریم های بی در و پیکر است که یک فاجعهء ملی است، چه آنچه مردم در سال ها رشتهاند و حداقل بخشی از آن صرف آبادانی مملکت شده است را درهم میپاشد.
ما را چه عامل و یا چه عواملی به این شب تاریک کشانده است؟ در پاسخ، هم ما نقش عوامل خارجی در این ماجرا را بخوبی میبینیم و هم بیخردیها و قدرت طلبیهای حاکمین فاسد و سرکوبگر را مایه و آتش افروز جنگ احتمالی آینده میشناسیم. سود جویانی که این کشمکش بی انتها با غرب و بخصوص امریکا را ادامه دادهاند و همچنان ادامه میدهند و به زودی جام زهری که مرادشان سرکشید را زمانی سر خواهند کشید که بازی را این بار بسیار گران بارتر از گذشته باختهاند.
اینکه در دنیای حاضر قدرت های بزرگی حضور دارند که در پی فرصت برای چپاول ثروت های ملی حکومت های ضعیف تر هستند تردیدی نیست. این وضع همراه بیم دادن و تهدید همیشه در جهان وجود داشته است و بعید بنظر نمیرسد که در آینده از میان برود. ما در دنیایی زندگی میکنیم که چنین قدرت هایی در خارج از مرزهای ما کم نیستند. قدرت نظامی مقابله با ایشان هم برای کشورهای ضعیف وجود ندارد. از شعار دادن و دشنام گوئی و نفرین هم کاری ساخته نیست و مشکلی را حل نمیکند. تنها راهی که میماند این است که ما یاد بگیریم که چگونه در این دنیا در کنار این قدرت های جهانی زندگی کنیم که آزاری بما نرسد؟
برخلاف اظهارات حکومت و آنهایی که جریانات را تنها با عینک ضد امریکائی و ضد خارجی قضاوت میکنند، دنیا در مسیر قرن هجدهم قرار ندارد. سیاست کشتی توپ دار که آن زمان ها آن را در جلوی بندری قرار میدادند و بندر تسلیم میشد، قرنی است که از میان رفته است. سازمان ملل، و در کنار آن کشورهای قدرتمند بسیاری در جهان پیدا شدهاند، روابط بینالمللی تغییر کرده است. بعبارتی در دنیای دیگری زندگی میکنیم و شناخت چنین دنیایی استراتژی ما برای مبارزه و مقابله با خطرهای داخلی و خارجی را تعیین مینماید. واقعیت در این است که در دنیا همهء کشورها بهفکر منافع مملکت شان هستند به جز حکومت اسلامی ایران. چرا که جدا از چپاول اولیای امور و سپاه پاسدادان در ایران، در حالی که بنا بر آمار خودشان میزان فقر در مملکت درصد بسیار بالائی دارد، کیسهء سخاوت را از این مملکت به آن مملکت بدوش میکشند و میلیون میلیون باین آن بذل و بخشش میکنند، بدون اجازهء مردمی که صاحب این ثروت ها هستند؛ از کشورهای ناشناختهء افریقا گرفته تا کشورهای امریکای جنوبی و بالاخره نیروهای تندرو و عقب افتادهء مذهبی حماس و حزب الله. رشوه دادن به چین و شوروی که جای خود را دارد، و نتیجهاش میشود کشوری که در دنیا دست تنها مانده و با ثروت های فراوانی که دارد شکار حلالی برای کشورهای قدرتمند و آزمند جهان میگردد.
واقعیت این است که برای کشوری که نیروی مبارزه نظامی با قدرت های مهاجم جهانی را ندارد تنها راه محافظت مملکت در کسب دوستی سایر ملل جهان میباشد. این روابط دوستانه و پشتیبانی مراجع بین المللی از یک کشور پایبند به مقررات و نظام جهانی است که در شرایط خطر به پشتیبانی اش خواهند آمد. و بالاخره کشوری که پشتیبانی مردم خود را نداشته باشد نه وجههای در جهان امروز در انظار کشورهای جهانی دارد و نه نیروی قابل حسابی برای مقابله با خطرهای خارجی را در خود ذخیره ساخته است. در آستانهء خطر سهمگین جنگ، حکومت ایران نه روابط بینالمللی پشتیبانی برای خود ساخته است و نه از پشتیبانی مردم خود برخوردار میباشد. و فاجعه از همین نقطه آغاز می شود.
حکومت اسلامی ایران در بالغ بر سی سالی که بر گرده مردم سوار است تنها استراتژیاش برای حفظ قدرت خویش، سرکوب مردم بوده است. خمینی در ذهن تاریک و عقب افتادهء خود بدنبال خواب و خیال برقراری حکومت هارونالرشید بود تا، بزعم خویش، رهبری دنیای اسلامی را در حیطهء اقتدار خویش بگیرد. شعار "امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند" را طرح میکرد و جنگ ایران و عراق را پس از فتح خرمشهر تا هشت سال ادامه داد تا بزعم خویش بیتالمقدس، قلب اسلام را بچنگ آورد، که با نوشیدن جام زهر از خواب و خیال بیدار شد. و از آن زمان تا به امروز جمهوری اسلامی سیاست داخلیاش همچنان ادامهء مغلوب کردن و سرکوب مردم و سیاست خارجیاش قدرت نماییهای محلی، با کمک و پشتیبانی از نیروهای منازع با امریکا و اسراییل در منطقه بوده است. و با پرداخت رشوه، وطن فروشی با امضای انواع قرادادهای ننگین با چین و روسیه، که آخرین آن با چین در مورد واگذاری حمل و نقل کالا در فرودگاه های ایران است که برخی آن را با قرارداد ترکمنچای همتا شناختهاند. اگر بستن اینگونه قراردادها را وطن فروشی نخوانیم، چه بخوانیم؟ پرداخت رشوههائی که تنها برای حفظ قدرت ایشان در مملکت و مقابله با غرب صورت میگیرد.
حکومت دنبال برقراری روابط عادی بینالمللی با امریکا نیست، چون پایان مناقشه با امریکا، مساله حل مسائل داخلی و موضوع آزادی و دمکراسی مردم را بجلو میآورد. خامنهای برقراری روابط با امریکا را شکست خود میداند. ادامهء شعارهای مرگ بر امریکا و مرگ براسراییل تنها معنیاش ادامه و کش دادن مبارزهء مصنوعی با نیروهای خارجی، بقول خامنهای «دشمن»، و در نتیجه معطوف ساختن توجه مردم بخارج از کشور است تا حل مسایل داخلی مملکت. دائمآ صحبت از "دشمن" نمودن و حفظ فضای مجازی دشمنی با کشورهای بزرگ جهان ساختن، سیاست آقای "رهبر" نظام مذهبی ایران است. دولت امریکا در زمان دولت خاتمی و حتی زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد دنبال برقراری روابط با ایران برآمد، بخصوص در زمان ریاست جمهوری خاتمی، ولی «رهبری» با سماجت در هر دو فرصت دنبال تجدید روابط با امریکا را نگرفت و به ادامهء سیاست «سرکوب داخلی و ادامه چپاول - و ایجاد اختلال در روابط بینالمللی» ادامه داد. اینکه امریکا دنبال برقراری روابط با ایران بود، معنی بشر دوستانه و یا مقولاتی از این ردیف را میدهد، نه، چنین معنیای مورد نظر امریکا نیست. امریکا بدنبال تآمین منافع خویش به این کار دست میزند، چرا که در شرایط امروز جهانی جنگ در نهایت به هیچ حکومتی کمک نمیکند. نگاه کنید حاصل بالغ بر ده سال جنگ در عراق و افغانستان به کجا کشیده است؟ طرح این موضوع معنی دفاع از همهء سیاستهای جهانی امریکا نیست بلکه تنها روشن کردن روابط ایران و امریکا است که به نفع هر دوی این کشورهاست که با یکدیگر روابط عادی بین المللی داشته باشند.
از سوی دیگر چندیست مسابقه جناحها و قدرتهای درون حکومتی شدت گرفته است. سرداری در سخنرانی خود نام رهبر را از خطبه انداخت. احمدی نژاد و مشاورش مشائی که نمایندگان بخشی از سپاه هستند صحبتهای ملیگرایی که با اسلامیت در تعارض است را پیش کشیدهاند. ملی کسی است که هم دنبال منافع مردم باشد و هم دنبال حفظ مملکت. اینها بدنبال هیچکدام آن دو نیستند. استوانهء حقوق بشر کورش را به کشور میآورند، در جائی که سردودمان نظام دنبال برچیدن عید نوروز، عید گبرها، بود. ایشان هم ناگهان ملی شدهاند و هم دست از دامان امام زمان برای پایان دادن به همهء فساد و تباهیهای جهان و یا به باور همکیشان خود بخاتمه این دنیای فانی، بر نمی دارند. در نشریات سپاه پاسداران از مصدق به نیکی یاد میشود تا نهضت ملی شدن نفت تداعی برنامههای هستهای ایشان شود. احمدی نژاد با ملاقات با همسر دکتر فاطمی از فاطمی تجلیل میکند. خدعههای امام راحل هر روز و از سوی هر جناح و قدرتی شکل جدیدتری را بخود میگیرد! هر جناحی میکوشد که در بالای همه قرار گیرد. سپاه پاسداران و نمایندگان اش دنبال ایفای نقش رضاشاه در مملکت هستند. صحبت از افتخارات گذشته را پیش کشیدهاند، بقول فروغ فرخزاد: "پستانک سوابق پر افتخار تاریخی!"
نه چهرهی با کاریزمایی برای رضا شاه شدن در میان خود دارند و نه مطمئن هستند که بدون پشتیبانی آخوندهای حکومتی میتوانند حکومت را مانند پاکستان و ترکیه در سال های گذشته در دست بگیرند. تنها خود را در میدان قدرت مملکتی نگاه داشتهاند که بر همهء ثروت های ملی دست داشته باشند. در مقایسه با رضا شاه ایشان نه مانند رضا شاه خود را مسؤل مملکت میدانند و نه دنبال قبول چنین مسؤلیتی میباشند، اینها مسؤلیت مملکت را بعهدهء دیگران میدانند و اعلام میکنند و نقش ایشان تنها درچپاول ثروت های ملی شکل گرفته است.
این مسابقهء قدرت تمامی ندارد. هیچکس بفکر جلب رضایت و تسلیم باراده مردم شدن نیست. هیچکس دنبال برقراری شرایط تدوین یک قانون اساسی ناشی از اراده مردم و حاوی ملزومات یک حکومت دمکرات و وفادار به حقوق بشر نیست. چه تنها بدور انداختن این قانون اساسی مذهبی و عقب افتاده بر مبنی ولایت فقیه و تدوین یک قانون اساسی که حقوق همهء مردم این مملکت را تضمین نماید و انجام انتخابات در فضای آزاد سیاسی است که میتواند مجلس نمایندگان مردم را بجای مجلس فرمایشی و نمایندگان ولی فقیه و سایر قدرت های حاکم تشکیل دهد میتواند ضامن حراست و نگاهداریای سرزمین و مردمان آن گردد. در آن صورت جایی برای حضور ولی فقیه و سایر ارکان حکومت استبدادی باقی نمیماند.
و اما ایران در مخاطره است چون دراین شرایط درهم و عدم وجود یک قدرت مرکزی متکی به مردم و شکل گرفتن یک نوع حکومت خان خانی در مملکت، روشن است که وضع دفاعی کشور بسیار وخیم و نامطمئن خواهد بود. اوضاع در شرایطی است که از هر سوئی انتظار آسیب های بزرگ میرود و مملکت را تهدید مینماید و آثار تحریم ها در درون کشور روح و بدن مردم را آزار میدهد. دریغا که سرزمینی کهن، پیش از شعلهور شدن آتش جنگ، ذره ذره ذوب میشود و خطر از هر سوئی برایش فرارسیده است.
خطر در این است که تحریم ها نه تنها حکومت را تضعیف مینمایند بلکه زیر بنای کشور را هم درهم میپاشند.
خطر در این است که شیرازهء امور سستی گرفته است و بشکلی در هم ریختگی وضع مملکت نشانگر آن است.
خطر در بیخردی این گروه فاسد و قدرت طلب است. سپاه پاسداران نفت را مانند سایر منابع ملی ما در تصرف خود گرفته است. متخصصین و خبرگان ایرانی و خارجی مکرر نشان دادهاند که ایشان بدلیل نداشتن مدیریت لازم رشد درآمد نفت را بسیار پائین آوردهاند. فرماندهان سپاه چپاول و تصرف اموال عمومی با کمک تفنگ را بخوبی فرا گرفتهاند ولی با پول و قدرت و ادامه سرکوب نمیتوانند از خود انسان های جدید و خردمندی بسازند.
خطر در این است که در جامعهای که اکثریت شان در فقر زندگی مینمایند و برای هیچکس امنیت اجتماعی وجود ندارد، حکومت پشتیبانی مردم را نمیتواند داشته باشد!
خطر در این است که مردمی هیچ پناهگاه، پایگاه، و مرجع و پشتیبانی بجز امام زمان که برایشان ساختهاند را ندارند که به آن پناه برند یا روی آورند. و فاجعه در همین جاست که نه مانند عراقیها سیستانی، نه خمینی، نه مصدق، نه گاندی و نه هیچ مرجع دیگری برایشان نمانده است تا گرد او جمع شوند و در سایه چتر او از خویش دفاع نمایند را در پیش رو ندارند.
اگر خمینی را در کنار گاندی مینویسم معنیاش تبرئه یک بزهکار آدمکش نیست بلکه به زمانی اشاره میکنم که مردم نا آگاه هنوز بهغلط او را مرجعی صالح میشناختند و در جنگ ایران و عراق در گرد او جمع شدند و بدفاع از کشور پرداختند. هر چند دانش لازمی از افکار پوسیده و تاریک او که ما را بجای راهبرد به پیروزی به دره ی شکست پرتاب نمود را نداشتند.
خطر در این است که این گروه بیخرد و سرکوبگر در سر دارند که در صورت شروع جنگ مردم را به گرد خود بخوانند تا در درجهء اول قدرتی برای دفاع از موجودیت درحال زوال خویش دست و پا نمایند. به عبارتی، جنگ پایهء حفظ و نجات دیکتاتوی و از هم پاشیدگی نظام گردد. دیکتاتورهائی که میتوانند از کشور خود دفاع نمایند نوع دیگری بودند یا هستند. آنها قدرتی بر پایه کاریسمای شخصی و یا بر اساس باورهائی چه مذهبی و چه ایدئولوژیک بدست آوردهاند و مردم حداقل برای نجات مملکت در شرایط خاصی در کنار یا در پشت دیکتاتورها از سرزمین خود دفاع مینمایند. هرچند تجربهء آلمان، ایتالیا و ژاپن که مردمش در پشت دیکتاتورها قرار گرفتند وحشتناک بود. دیکتاتورها ایشان را بهجهنم کشاندند. پیروزی در جنگ دوم برای استالین با پشتیبانی مردم برایش قدرت فوقالعادهای ساخت و با کمک آن قدرت به ادامهء کشتار آزادیخواهان و هرکس که فکری بجز تبعیت از او داشت پرداخت، کشتار بی رحمانهء افسران و سربازان لهستانی در جنگل کاتین نمونهای بقول برتدراندراسل از قدرت برهنهء او بود. و لذا اعتمادی بدفاع دیکتاتورها از مملکت نیست چون همواره بر پایه افکار تاریک و مالیخولیائی خود مردم و مملکت را میتوانند به بیراهه و پرتگاه ببرند.
حاکمین چپاولگر ایران نیز امروز مردم را به لب پرتگاه بردهاند تا قدرت خویش را در داخل کشور حفظ نمایند. چه اعتمادی مردم به این بیخردان و سودجویانی که آتش جنگ را در جلوی خود میبینند و دست از بیهوده گوئی و بقول مردم ایران "خالی بندی" برنمیدارند میتوانند داشته باشند؟ چند هفتهای پیش با یک کشتی دست دوم جنگی جلوی تنگه هرمز میایستند و به ناوگان پنجم کشور نظامی بزرگی مانند امریکا دستور می دهند که وارد خلیج فارس نشود وگرنه چنین و چنان میکنند. مردم اعتمادی به چنین حاکمین بیخردی نمیتوانند داشته باشند. معلوم نیست این قدرت طلبان چه نقشهای برای آیندهء این مملکت چیدهاند و منافع خود را در چه شکلی از آن پیش بینی کردهاند که این چنین در سطح جهانی عربده کشی میکنند و حریف مبارزه میطلبند. مثل صدام و نوریگا که برای امریکا شمشیر کشیدند. فرمانده نیروی دریائی حکومت در خلیج فارس یاد آور عاشورا و امام حسین میشود در حالیکه امام حسین هم قصد بازگشت داشت و لشگریان یزید نگذاشتند که باز گردد و جنگ برای حفظ حیثیت خود و خانوادهاش را بر او تحمیل کردند. معلوم نیست این فرمانده نیروی دریائی کوچک ایران با اجازهء کدام قانون مردمی چنین اعلام مسخره و خطرناکی را مینماید؟ آیا بزعم ذهن حقیر و فرمانبردار خویش در نظر دارد که مردم کشور را به قتلگاه ببرد؟ آیا به چنین حکومتی میتوان اعتماد کرد و در گرد او بدفاع از مملکت پرداخت؟
«چه باید کرد» سؤال بزرگی است ولی با این طناب پوسیده و این قدرت طلبان وطن فروش نمیتوان اعتماد کرد. عدم اعتماد به ایشان معنی پذیرش حملهء خانمانسوز نیروهای بیگانه را ندارد. باید در پشت سربازانی که میجنگند با نیروی بیگانه جنگید و نقشهها و خدعههای حاکمین سود جو و سرکوبگر را هر زمان برملا نمود.
و بالاخره آنهائی که در درون مملکت زندگی مینمایند راه خود را پیدا خواهند نمود و تسلیم دیکتاتورها نخواهند شد و مسلماً از آب و خاک خویش مانند گذشته دفاع خواهند نمود. کسی شک ندارد که وظیفهء ایرانیهائی که بیرون از ایران زندگی مینمایند پشتیبانی از مردم ایران است. باید از همهء راه های درستی که سلامت مردم و تمامیت ارضی ایران را تضمین مینماید پشتبانی نمود و بمبارزات آزادیخواهانهء ایشان یاری رساند. امروزه باید هرگونه برنامه چینی برای "رهبری" ساختگی از خارج از کشور را که سودائی بجز "چلبی" سازی و در خدمت حکومتهای خارج از ایران قرار گرفتن در سر بازیگران آن نیست رسوا نمود. تجربهء عراق میتواند راهنمای ما باشد.
ما در خارج از کشور باید از مردم آگاه و دمکرات و طرفدار حقوق بشر بخواهیم که به مردم ایران کمک نماید. از ایشان بخواهیم تا تمام کوشش خود را برای جلوگیری از جنگ علیه ایران بکار گیرند. با استفاده از تمام امکاناتی که در اختیار داریم مردم آگاه جهان را هر چه بیشتر به ماهیت حکومت فاسد و سرکوبگر ایران آشنا سازیم. هم خود بکوشیم و هم از مردم آزادیخواه جهان بطلبیم که حکومت های درگیر جهان را برای بکار گرفتن یک راه حل صلح جویانه و بدون استفاده از آتش جنگ تشویق نمایند. و بدانند که جنگ بجز خرابی و زیانهای بیحد و مرز سودی برای هیچ طرفی نخواهد داشت.
باید مصرانه یادآور شویم که برای مردم ایران رعایت حقوق بشر در مملکت و پایان دادن بحکومت استبداد مذهبی اساسی است. و برای مردم جهان روشن نمود که بدون حضور یک حکومت مردمی و احترام بحقوق انسانی هیچ صلحی در ایران پا نخواهد گرفت. باقی ماندن یک مشت جنایتکار قدرت طلب در ایران تنها ادامهء گاه بگاه طبل جنگ علیه ایران خواهد بود؛ چون این گروه بقای خود را در حادثه آفرینی جسنجو مینمایند.
صدای طبل جنگ و، وحشتناک تر از آن، آثار نابودگری تحریم ها ادامه دارد. آنچه روشن نیست نقشههای شیطانی حاکمین جمهوری اسلامی در چگونگی دفاع از موجودیت و حفظ قدرت خویش است. آنچه معلوم است آن است که دفاع از موجودیت نظام و حفظ قدرت در مرتبهء اول اهمیت برای حاکمین قرار دارد. و این واقعیت را ایشان مکرر اظهار داشتهاند. و با رفتاری که امروزه در این بحران نشان میدهند نشانی از دفاع از مردم و مملکت بچشم نمیخورد. باین دلیل منطقی است که ما ایشان را صالح و صادق برای دفاع از منافع ملی ایران ندانیم و در پشت و کنارایشان قرار نگیریم.
نیویورک ـ 29 ژانویه 2012
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.