بازگشت به خانه

جمعه 21 بهمن 1390 ـ  9 فوريه 2011

پيوند به نظرها

نيروهای سياسی که ارادهء ايجاد تغيير در ايران دارند

سام قندچی

ايران در وضعيتی است که هم گروه بندي هايی از نيروهای سياسی در قدرت ارادهء ايجاد تغيير دارند و هم جرياناتی در اپوزيسيون ايران؛ و اين امر هيچگاه به اندازهء اين روزهای انتخابات، تحريم ها و تهديدهای نظامی، به نمايش گذارده نشده است.

تا آنجا که به نيروهای سياسی حاکم مربوط می شود، بزرگترين اراده برای تغيير را خود آيت الله خامنه ای در ايران دارد که می خواهد ولايت فقيه را موروثی کند و اولين گام هم در اين راه تغييراتی است که با انتخابات اسفند ماه در قوه، مجريه و قوهء مقننه جمهوری اسلامی، آغاز کرده است (1).

محمود احمدی نژاد نيز از سوی ديگر اميدهايی به ايجاد تغييراتی از نوعی ديگر در ايران دارد و متحد او آقای رحيم مشايی در اين هدف نقشی نظير دکتر آيت بر عهده دارد و مهمترين عنصر اين تغيير تنزل مقام روحانيت به جايگاهی تشريفاتی است(2).

اساساً اين دو جريان در شرايط حاضر در قدرت حاکمه ايران ارادهء ايجاد تغيير دارند و تلاش می کنند هم از جناح های داخل رژيم و هم از مخالفان برای خود متحدانی بيابند و از «جبههء پايداری» (جبههء متحد اصولگرايان و آنچه جريان انحرافی ناميده شده است) تا شخصيت ها و گروه های اپوزيسيون را برای اتحاد با خود دعوت می کنند. محمود احمدی نژاد حتی متحدان خود را فراتر از ايرانی ها ديده و حمايت کسانی نظير هوگو چاوز و فيدل کاسترو را نيز بعنوان عناصر ائتلافی وسيع برای پيشبرد ارادهء خود برای تغيير در ايران بدست آورده است. همچنين هر دو جريان در سپاه پاسداران و بقيهء نيروهای مسلح ايران متحدان خود را دارند که برای اعمال ارادهء خود روی آنها حساب می کنند.

اما پيش از آنکه در مورد اپوزيسيون و نيروهايی که در ميان آنها اراده برای ايجاد تغيير در ايران دارند بپردازم بايد خاطر نشان کنم که لزوماً اينکه نيرويی ارادهء ايجاد تغيير داشته باشد به اين معنا نيست که واقعاً قدرت اعمال يا موفقيت هم دارد و بسيار در تاريخ اتفاق افتاده است که نيروهايی بدون چنين توانی به صحنه آمده و تار و مار شده اند. در ايران بعد از انقلاب، از کودتای نوژه گرفته تا قيام سربداران در آمل همه نمونه های تلاش های اينگونه گروه ها هستند. البته در تاريخ زمان هايی هم بوده است که چنين جريانات کوچکی توانسته اند پيروز شوند. بهترين نمونهء آن هم پيروزی فيدل کاسترو در کوبا است. حتی انقلاب اکتبر در روسيه بيشتر ناشی از اراده گرايی لنين در آن مقطع تاريخی بود تا روند طبيعی رشد حزب بلشويک در جامعه برای کسب قدرت، و با اين همه قادر شد در کشوری بزرگ به پيروزی برسد. در زمان شاه نيز سازمان های مجاهدين خلق و چريک های فدايی خلق گروه های کوچکی بودند که چنين اراده ای برای تغيير داشتند اما به مرز نابودی رفتند و تازه بعد از انقلاب 57 دوباره زنده شدند ـ که البته ديگر سازمان چريک های فدايی خلق رهبری اش به نظرات حزب توده نزديک شده بود و اراده گرايی انقلابی را تا زمان سرکوب های رژيم در سال 1360 بکلی کنار گذاشت و مجاهدين نيز که کماکان اراده گرايی انقلابی در سال 1360 اعمال کردند، شکست خورده و مجبور شدند به خارج نقل مکان کنند.

منظور آنکه اگر از نيروهايی در اپوزيسيون در سطور زير ذکر می شود که اراده برای ايجاد تغيير دارند اين سخن لزوماً به اين معنی نيست که حمايت وسيعی در ميان مردم دارند يا نيروی بزرگی هستند و يا اينکه لزوماً شانس پيروزی داشته باشند.

1. اولين نيرويی که امروز ارادهء ايجاد تغيير در ايران را دارد سازمان مجاهدين خلق به رهبری مريم و مسعود رجوی است. اين گروه در سال های بعد از سرکوب 1360 رژيم با تشکيل شورای مقاومت سعی کرد برای خود متحدينی بيابد تا به هدف خود برسد. اين امری طبيعی است که يک نيروی سياسی که اراده برای ايجاد تغيير دارد تلاش کند برای خود متحدين بيشتری پيدا کند. سازمان مجاهدين به اشکال مختلف در اتئلاف های سياسی در خارج کوشش کرده است شرکت کند. مجاهدين همچنين با سازمان ها و دولت های ديگر تلاش کرد اتئلاف های مختلف شکل دهد.

2. دومين نيرويی که همهء اين سال ها ارادهء ايجاد تغيير در ايران را داشته است هواداران پادشاهی به رهبری رضا پهلوی هستند. برخی در اين جريان ممکن است، مانند حزب مشروطه، اين تغيير را بيشتر تحولی نظير شوروی سابق ببينند که در آن رژيم با تلاش های اصلاح طلبان متلاشی می شود و نيروهايی مانند حزب مشروطه می توانند رشد کنند و بدينگونه در جامعه تغيير ايجاد کنند، و برخی ديگر از هواداران پادشاهی، نظير گروه تندر، با اقدامات تروريستی، اين اراده برای تغيير را به عمل در می آورند. آنچه مسلم است سلطنت طلبان ايران در اين سال ها برای ايجاد تغيير از خود اراده نشان داده اند، و بويژه در خارج کشور در ايجاد ائتلاف های مختلف با گروه ها و شخصيت های سياسی گوناگون، فعال بوده اند. و همچنين در تلاش بوده اند در ميان سازمان ها و دولت های خارجی برای خود متحدينی بيابند.

3. سومين نيرو که دارای اراده برای ايجاد تغيير در ايران است اصلاح طلبان اسلامی در داخل کشور هستند که تعداد هواداران شان بخاطر شرايط ويژه جامعه ايران در 30 سال گذشته از همهء نيروهای سياسی ايران بيشتر بوده است و انتخابات خاتمی اولين جايی بود که آنها خود را نشان دادند. دو حزب مشارکت و اعتدال ملی شايد قوی ترين احزاب در اپوزيسيون ايران باشند و رهبرانی نظير ميرحسين موسوی و مهدی کروبی توانسته اند بعد از انقلاب 57 برای نخستين بار در رأس جنبشی ميليونی در ايران در سال 1388 قرار گيرند، که بيسابقه بود. اين نيرو در داخل کشور، متحدان خود را به ملی مذهبی ها و جبهه ملی محدود نکرده و حاميانی از چپ تا نوانديشان مذهبی و آينده نگرها دارد. البته در مورد همهء نيروهای ديگری که در بالا ذکر شد، می شود همين حرف را زد. به رغم آنکه در خارج کشور، اصلاح طلبان تازه بعد از سال 1388 رشد چشمگير داشته اند اما در عرض همين دو سال به نيروی قابل ملاحظه ای در خارج تبديل شده اند. اين جريان در ميان سازمان ها و دولت های خارجی نيز برای خود متحدانی پيدا کرده است.

4. چهارمين نيرويی که اراده برای ايجاد تغيير در ايران را دارد جريانات تجزيه طلب هستند. به دليل شرايط استبداد در ايران از يکسو و عدم توان جمهوری اسلامی در پاسخگوئي به نيازهای اقليت های مذهبی و قومی، چندين جريان اتنيکی در آذربايجان و کردستان و بلوچستان خواستار جدايی از ايران هستند. يک نمونهء بارز اين حرکت حزب پژاک در کردستان است که جريانی تروريستی و افراطی است و بسيار هم کوچک است اما اراده برای ايجاد تغيير بزرگی نظير ساختن کشور مستقل کردستان در ايران و خاورميانه را دارد و بعنوان شاخهء مستقل پ ک ک ترکيه عمل می کند. البته جريانات تجزيه طلب در داخل احزاب کردی ديگر نيز وجود دارند اما روند اصلی نيستند؛ با اينهمه آن جريانات نيز اراده برای ايجاد تغيير در ايران را در چارچوب های خودمختاری و يا اشکالی از فدراليسم، که لزوماً فدراليسم قومی نيست، نشان می دهند.

بنظر اينجانب چهار نيروی بالا در ميان مخالفان رژيم اراده برای ايجاد تغيير در کشور را دارند و برنامه و هدف آنها نيز بسيار روشن است و طبيعی است که ائتلاف های مختلف با نيروها و شخصيت های ايرانی و سازمان ها و دولت های خارجی تشکيل دهند تا به اهداف خود برسند، همانطور که دو نيروی اصلی خواستار تغيير در قدرت حاکمه نيز چنين می کنند.

همانگونه که در هيئت حاکمه، به غير از نيروهايی که اراده ايجاد تغيير دارند، جريانات ديگری هم هستند که چنين اراده ای را ندارند و در برهه های زمانی گوناگون متحد آنها هستند، در اپوزيسيون نيز چنين است.

در اپوزيسيون ايران سه جريانی که تاريخاً بسيار بزرگ بوده اند يعنی جريان چپ، جبهه ملی و ملی مذهبی ها اساساً اراده ای برای ايجاد تغيير در 30 سال گذشته از خود نشان نداده اند.

مثلاً، مهمترين تشکلاتی که توسط نيروهای چپ سابق شکل گرفته اند، اتحاد جمهوري خواهان و جمهوري خواهان لائيک اند که هر دوی آنها اساساً توجه شان به اين بوده است که چه نمي خواهند و نه آنکه چه مي خواهند؛ در صورتي که اراده برای ايجاد تغيير در جامعه، ناشی از روشن بودن دومی است و نه اولی. به همين دليل اين شخصيت ها و گروه ها در ائتلاف هايی که چهار نيروی بالا در آنها تعيين کننده بوده اند شرکت کرده و می کنند، و اين امر به اين معنی نيست که اين اتئلاف ها ناموفق است اما در اين ائتلاف ها نيروهايی که اراده برای تغيير دارند اهداف را تعيين می کنند و غير از اين هم نمي شود انتظار داشت ـ از شورای مقاومت که به اراده مجاهدين تشکيل شد گرفته تا همهء اتئلاف های مشابه تا به امروز.

علت اينکه بسياری از جمهوري خواهان سکولار دموکرات از ائتلاف های مختلف ناراضی هستند اين امر است که تشکيلاتی از خود با ارادهء ايجاد تغيير در ايران ندارند. اتحاد جمهوري خواهان بيشتر بيان ديدگاه های چپی هايی بود که ديگر اهداف چپ را قبول ندارند. يعنی نمي شود گفت که اين سکولار دموکرات ها ادامهء سنت دهخدا ها و صور اسرافيل ها هستند. جبههء ملی نيز در زمان شاه خواستار "شاه سلطنت کند و نه حکومت" بود و نه آنکه اراده ای برای کسب قدرت با برنامه خاصی داشته باشد و در بهترين حالت می خواست شريک در برنامهء شاه باشد. در دوران جمهوری اسلامی نيز چنين است و خواست همان شريک بودن در دولت موجود بوده و هست. سازمان هايی نظير ائتلاف همبستگی نيز اساساً نتوانسته اند از افق جبهه ملی فراتر روند. جريانات ملی مذهبی نظير نهضت آزادی نيز همينگونه هستند و بعنوان متحدين اصلاح طلبان مذهبی عمل کرده و می کنند.

آيا افراد و محافلی که جمهوري خواه، سکولار، دموکرات و آينده نگر هستند می توانند تشکيلاتی داشته باشند که برای ايجاد تغيير در ايران مستقل عمل کند و در عين حال با هر نيروی ديگری به تناسب پلاتفرم خود و اوضاع کشور، همکاری و ائتلاف کند؟ اقلاً در 30 سال گذشته چنين چيزی شکل نگرفته است. مطمئناً نمي شود اين امر را تقصير مجاهدين، سلطنت طلب ها، اصلاح طلبان، و تجزيه طلبان انداخت. آنها کار خود را کرده اند و تلاش برای يافتن متحد در چارچوب ديدگاه هايشان کرده و می کنند و نمي شود به آنها خرده گرفت. حزب افراد جمهوري خواه و سکولار برای ايران را که قرار نيست کسی بسازد که جمهوري خواه نيست، سکولار نيست، يا به تماميت ارضی ايران اعتقادی ندارد؛ هرچند اگر چنين حزبی با اراده ای برای ايجاد تغيير در ايران وجود داشت مي توانست با همه اين نيروها برای اهداف معين، همکاری و ائتلاف کند.

سؤال اين است که آيا چنين حزبی را می شود با برنامه های حداقلی ساخت که بارها برای آن تلاش شده است (3)؟

چهاردم بهمن ماه 1390 ـ February 3, 2012

پانويس:

1. بازهم تشکر از آيت الله خامنه ای، اين بار برای انتخابات اسفندماه

http://www.ghandchi.com/681-KhameneiElection.htm

2. چرا روحانيت به آقای رحيم مشايی حمله می کند؟

http://www.ghandchi.com/670-Mashaei.htm

3. پلاتفرم حزب آينده نگر

http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm

http://www.ghandchi.com/684-ChangeWill.htm

 

نظر خوانندگان

روشنک: آقای قندچی عزیز، اقلا چند هدف مشخص را به عنوان نمونه می دادید که مردم بدانند. سکولاردمکراسی و جمهوریخواهی و و و که کافی نیستند. مردم آینده می خواهند و این آینده را باید با خواسته های مردم جور کرد و نه چیز دیگری. مثلا کار و مسکن و حقوق بشر و اقتصاد خوب.

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه