«نظر خوانندگان»
احزاب کردی با حاکمیت یکپارچه مشکلی ندارند
http://www.newsecularism.com/2012-GP/Sirus-Malakuti-Notes.htm
کمال: دیدگاه ھای شما واقعبینانه و دور از ھر گونه تعصب میباشند. امیدوارم گفتمان غالب در فردای ایران، از این نوع دیدگاھھای متمدنانهء شما باشد. پیروز باشید جناب ملکوتی عزیز.
ايدئولوژی های منظم و سکولاريسم دموکراتيک ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
http://www.newsecularism.com/2012/12/28.Friday/122812.Esmail-Nooriala-Ideology-and-Secularism.htm
آبان طهماسبی: با درود خدمت دکتر نوری علا و اهتمام ایشان در توسعۀ ماهیت شناسیِ مفهوم ایدئولوژی؛ جمعه گردی دیگر و آموخته هائی جدید. یکی از مولد های دغدغه ساز برای کنش اجتماعی /سیاسی برای جامعۀ دردمندِ امروز ایران که پردۀ سیاهِ استبداد آن را به یونیفرمیسمی که دکتر اشاره کرده اند، کشانده، توجه و عنایت به کالبد شکافی و موشکافی پیرامون عنصر تشکیل دهنده و انتشار دهندۀ استبداد است که دکتر گرامی با سعی و تلاش طاقت فرسایی آن را در محدودۀ دامنۀ تعریفِ ماهیت شناسی ایدئولوژی مطرح ساخته و در این مقاله هم با دقت بیشتری زیر ذره بین گذاشتند. تصور می کنم که این وظیفۀ دغدغه مند باید برای تمام نظریه پردازان و کوشندگان سیاسی /اجتماعی در ردۀ اول اهمیت قرار گیرد که طرز توليد و انتشار و توسعۀ ایدئولوژی هایی را که از مذهب و مکاتب کمک گرفته و قدرت های استبدادی را تا به امروز ساخته اند واکاوی ماهیتی کنند؛ در این واکاوی، آزمایش و تحلیل ِ از نازیسم و فاشیسم تا استالینیسم و مائوییسم و بویژه ناصریسم بسیار با اهمیت می باشد؛ مخصوصاً این آخری که یکی از کعبه های آمالِ فکریِ روشنفکر ایرانی در دهه های پیش از انقلاب بوده است؛ در کنار آن برای واکاوی جنس انقلاب ایران، که آن هم بصورت مکتبی /مذهبی تعریف شده است، نظر به بنیان ایدئولوژیک انور حوجیسم و ناصریسم، در ترکیبی با لاهوریسم و شریعتیسم، بعنوانِ الگوها و اصول انقلابیون ایران نیز از مهمترین نقاط توجه ورزی به ماهیت شناسیِ رژیم استبدادی در ایران و چگونگیِ تقابل با مولد فکر آن هستند؛ نگرش و تعمق در بازیافت هویت بعنوان هویتی مکتبی /سرزمینی که قسمتی از کارِ استقرار ایدئولوژی در این سرزمین ها بوده است، نیز باید در دستور کار ِ انواعِ ترتیب های توسعۀ این بحث قرار گیرد. با تشکر از زحمات دکتر نوری علا.
گوریل های کاغذی و بی خبری های ما ـ ايراندخت دل آگاه
http://www.newsecularism.com/2012/12/26.Wednesday/122612.Irandokht-Delagah-Paper-Guerillas.htm
فرامرز بختیار: شما نام طیب را برداشته اید جون این آقا را طیب به معنی پاک نمیدانید و به جای آن خان گذاشته اید .اصولا خان هیچ ربطی به دعوای اسلامی ها ندارد.خانها سرداران و سران ایلات و عشایر و اقوام ایران بودند . شما با اینکار نشان دادید که با رهبران ایلات کرد . لر . بختیاری . ترک . بلوچ مشگل دارید و با یک تیر دو سه نشان میزنید . امید است ریشه قوم ستیزی و فرهنگ ستیزی نهادینه شده در ادبیات روشنفک!ران فارس زبان ما خشک شود و خانها را که 50 سال است از صحنه سیاسی خارج شده اند رها سازند و به جای ان از ادبیات ملا و حاج اقا . سید . روضه خان . مداح و طلبه و امثال ان برای سران کشور های اسلامی استفاده کنند . توده ایها برای اینکه خانها با دولت روسیه جنگهای طولانی انجام داده اند مامور تبلیغات علیه خان در جامعهء ایران میباشند . با احترام، فرامرز خان.
نهادهای اجتماعی و پيوندهای خانوادگی ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
کامبیز ایرانی: با درود به آقای نوری علا. در جامعهء ایرانی روابط استبداد منشی از سوی رژیم جمهوری اسلامی نهادینه شده است و خانواده اساساً در این میان مانند بردگان رابطی هستند میان نهادهای اجتماعی که از سوی روحانیون تغدیه و اداره می شود. در واقعیت این نهادهای اجتماعی هستند که به خانواده ها خط می دهند، چگونه با فرزندان خود برخورد نمایند. و نه خانواده ها. برغم اینکه جامعه ایران از فرهنگی پر باری برخوردار است، اما این گفتمان، اکنون دیگر افسانه ای بیش نیست. زیرا از تاریخ و فرهنگ گهربار ایران اثری دیگر در درون جامعه ما وجود ندارد، که خانواده ها انرا به فرزندان خود انتقال بدهند. هنگامی که فرهنگ غم و ماتم جهل و نادانی هر روز در جامعه ایرانی بطور سیستماتیک ترویج می گردد. و ارزش ها و حقوق مدنی نه تنها برسمیت شناخته نمی شود، بلکه آشکارا از سوی رژیم بی ارزش و به تمسخر گرفته می شود، تحلیل شما نمی تواند از واقعیت کاملی برخوردار باشد. آن دشته از هموطنانی که سینه برای فرهنگ آزادمنشی کورش و گذشتگان چاک می دهند، باید این واقعیت تلخ را درک کنند که دیگر در میان ایرانیان حتی سخنی از این فرهنگ نیست بکار گرفتنش دیگر پیش کش. شما در مطلب تان اظهار می دارید که خانواده عقاید و باورهای مذهبی را به فرزندانشان تزریق می نمایند. در واقع شما در این نکته خانواده را از اجتماع جدا می نمایید و باورها و خرافات مذهبی را که آنها خودشان هرروز و هر ثانیه از وقت شان با آن بسر می برند، از نطر دور می دارید. رژیم سیاه اندیش جمهوری اسلامی ست که با تولید استبداد و ترویج روابط استبدادمنشی میان مردم این باورهای مذهبی را نهاینه نموده است. ما نباید این را فراموش کنیم که کودکان اکنون از سه سالگی با این روابط آشنا می شوند. یعنی در کودکستان از طریق دروس آموزشی و روابطی که در میان مربی و کودکان ایجاد می شود. یعنی عملاً و حبراً خانواده ها تلاش می نمایند، این رواط را بسط بدهند تا در مغز کودکان نهادینه شوند. در واقع جملگی این خرافات و باورهای مذهبی را اکنون کودکان در کودکستان ها فرا می گیرند. در انتها تنها با سرنگونی بنیادی این رژیم است که می توان از این باورهای خرافاتی کاست. در واقع تا هنگامیکه مذهب سیاست را برای مردم دیکته نماید، همین آش و همین کاسه است و در روابط استبداد منشی میان انسان ها هیچ تغییری شکل نخواهد گرفت... با سپاس.
آبان طهماسبی: با درود و تشکر از زحمات دکتر نوری علا؛ مبانی مطرح شده در مقالۀ شما، کاملا از صحت «علمی» برخوردارند و بر اساسِ جامعه شناسیِ خانواده و همچنین روانشناسیِ آن، از دقیق ترینِ عناصرِ تشکیل دهندۀ دامنۀ تعریف اکتساباتِ فرهنگی افراد هستند. این مقاله، یکی از درخشان ترین کار های استاد نوری علا در پرداختنِ به انتقال اکتسابات خانواده به مثابۀ قبیله به فرزندان میباشد. کمتر در ساحتِ اجتماعی ایرانیان به مقولۀ خانواده/ تابویی سخت لاینحل می پردازیم و کمتر عقاید سیاسی /مذهبی خود را با این فرمولبندی دکتر نوری علا بررسی می کنیم. چه نیک است که این انگیزه /دغدغه در ما بوجود آید و بتوانیم با این عینک جدید به خانواده ها و اثر گذاری آنها در فرد بپردازیم. تنها موضوعی که تصور می کنم (البته به دلیل مضمونِ مقاله و حوصلۀ آن) در فرا رویِ توسعه بایستی قرار گیرد، نقش سیستم آموزشی در کشور ها (مخصوصاً کشور ما بعد از انقلاب 57) می باشد که در ایدئولوژیزه کردن اذهان فرد فرد جامعه، در همان حین که به انحطاطِ پردازش های فکری خانواده دست می زده، گوی سبقت را از اثر گذاری خانواده گرفته و در برنامه ریز بار آوردن ذهن و زدودن خلاقیت ها مبتنی بر زندگی در مسیرِ الگوی اولیۀ نوع ِ دریافت و یا نوع ِ اکتساب علمی (علمی در اینجا از علم امپریک تا عقل گرایی جعل و مخلوط شده با صلبیت ذهنی که در مذهب و ایدئولوژی ها متجلی می گردد منظور است) ید طولایی داشته است؛ با توجه به سیرِ تاریخی /طبیعی دین ورزی ایرانیان از زرتشت تا حکمت خسروانی تا مقطع انقلاب اسلامی، اصولاً دین ورزی خانواده ها، آنچنان اجحاف آلود نبوده است (یا بهتر است بگوییم که از مشروطه تا انقلاب 57 که فرهنگ سازی یا بازگشت به تکثر فرهنگی در سیستم آموزشی ِ اثر گذار بر فرد و اثر گذار بر خانواده مد نظر بوده است، آنچنان اجحاف آلود نبوده است) و شاید این مهم درست بخاطر حضور کار روشنفکری در آموزش و پرورش نو نهالان در این سال ها بوده که حتی توانسته تاثیرات بسزایی بر بدنۀ حکمت خسروانی، که پیر و فرتوت و خرافه آلود شده بود، بگذراد و با پالایشی که بوی سکولاریزم از آن می آمد، تنها حکمت خسروانی پلورالیست ِ منهای خرافات را تا حد زیادی در فرد و خانواده از طریق آموزش انتقال دهد. در حالی که پس از انقلاب اسلامی، نوعی گسست دهشتناک میان آموزش و پرورش و خانواده شکل گرفت که هر گونه تاثیر پذیری نهاد خانواده از نهاد آموزش را از بین برده و تقابل این دو نهاد، به ایزوله شدن هر دو انجامید؛ یکی که آموزش باشد خود دارای رنگ ایزوله شدۀ ایدئولوژیک از قبل بود و نهاد دیگر که خانواده باشد، در ایزوله گی، به قبیلۀ برتر تبدیل شده و از صندوقچۀ داشته هایش، دین ِ به روز نشده را باز دوباره نثار فرزندانش کرد؛ مصافی جانکاه برای نو نهال که در هر دو قلمروی خانواده و مدرسه ، تنها مجبور به کسبِ فرآیند های ذهنی کاملاً ایدئولوژیک زده شد. نکتۀ دیگر در مورد سوال بسیار شگرف دکتر نوری علا در مورد پیش بینی خانواده بود.این سوال ، سوالی بسیار دقیق است که از طرافت فکر نویسنده برای ما خبر به ارمغان می آورد: دکتر نوری علا با توجه به نگاهی آزمایشگاهی و آزمونی، این سوال را که امید در مثبت بودن جوابش و یا منجر به استقرار جوابی مثبت دارند را این گونه پاسخ می گویند که: بنظر نمی آيد که این نهاد، یعنی خانواده، با توجه به آنچه که تا به امروز دیده شده است، به معنای حقیقی، خود را از آن باتلاقِ انتقال عقیده و تبعیض سازی بیرون کشیده باشد. البته ایشان مثال باراک اوباما را زده اند که در جای خود، مثالی قابل تأمل است و امید ها را معطوف به پیامد هایی مانندِ حضور اوبامای سیاهپوست در آن دستگاه پر طمطراق کرده اند که خود نشانۀ لبخند پر امید دکتر نوری علاست اما اگر این حقیر بخواهم با توجه به عقل گرایی (شاید نا کار آمد در این بحث) و نه آزمون پذیریِ نگرش دکتر نوری علا به سوال اساسی ایشان پاسخ دهم: اتفاقا تصور می کنم که خانواده، مبتنی به پلورالیسمی که در درون خود بر اساس ِ رئالسم و نه برنامه ریز بار آوردن دارد، گنجینه ای برای ساختن شایسته سالاریست چرا که "می تواند" اولین نهاد رصد کنندۀ تفاوت ها باشد و تمام سعی ِ نهادینه کردن مفاهیم تکثر اتفاقاً باید دارای خروجی اثر گذار بر نهاد خانواده در نگاه کردن به آن از نوع رئالیستی گردد؛ در این نگاه، ارزش ها و کار آمدی ها با توجه به شناختِ تفاوت ها و تفاوت در استعداد ها شکل گرفته و بهترین پایه برای ساختن و یا، در بد ترین حالت، نشان دادنِ تفاوت ها و استعداد های فرد به خود اوست که البته در دیکتاتوری ها و استبداد، به غایت سخت و دست نیافتنی خواهد بود؛ درست شاید اینجا، آن سوال معروف شکل گیرد که آیا نخست باید فرهنگ سازی کرد و بعد به سراغ دیکتاتور رفت (آنطور که اصلاح طلب ها و اتحاد جمهوری خواهان و اتحاد برای دموکراسی و رضا پهلوی می گویند؟) یا باید نخست دیکتاتور را و طبیعتاً سیستم ناکارآمد آن را منحل کرده و بعد نهاد آموزشی برای خانواده و انتقال مفهوم تکثر ها آفرید؟ در آخر باز هم از نکته سنجی دکتر نوری علا هم در شگفتم و هم سپاسگزار از اینکه از ایشان بسیار می آموزم.
کاوه یزدانی: موروثی در تضاد با شایسته سالاری. پادشاهی یا جمهوری اگر موروثی باشد یعنی رأی ملت اعتبار ندارد. موروثی در تضاد با شایسته سالاری و حق دمکراتیک انتخاب آزاد است. شغل یا تخصص یا مقام موروثی جلوی ترقی و شایسته سالاری و شکوفا شدن نبوغ را در زمینه های مختلف می گیرد. ابتدا اپوزیسیون راهکار و ابزار و مکانیزم های سرنگونی رژیم اسلامی را مشخص نمایند و نشان دهند که می توانند این رژیم را برکنار نمایند. مشکل مردم پادشاه یا رئیس جمهور نیست. مشکل کل ساختار است. مشکل اصلی وجود رژیم اسلامی است که هیچکدام از گروه ها و احزاب خارج کشور در طول بیش از سه دهه نتوانستند برای سرنگونی رژیم ائتلاف نمایند و توانایی و مکانیزم رسیدن به یک ساختار دمکراتیک و برکنار کردن رژیم اسلامی را ممکن سازند و تصویر درست و شفافی از آینده به مردم نشان دهند و از هم اکنون عمل نمایند. پاینده ایران یکپارچه و ملت یگانه ایران.
گوناگونی های ملی در تلهء زبانی کهنه ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
http://www.newsecularism.com/2012/12/14.Friday/121412.Esmail-Nooriala-A-langugae-of-pluralism.htm
آبان طهماسبی: با درود از زحمات دکتر نوری علا در ریشه یابی ِ انگاره های زبانی (که در عمل سیاسی هم بسزا بکار گرفته می شوند و گاه و بیگاه تضاد آفرین هستند)؛ در بخش ملاحظاتی که دکتر با دقت از آنها یاد کردند، نکته ای به ذهنم خطور کرد که شاید بتواند پردازشِ جدیدی در بنیان نهادنِ ساختارِ محتوایی استوار بر علت های دغدغه مندِ طرح شده در مقالۀ ایشان باشد و بتواند راهکار هایی عملی در انگیزۀ توسعۀ این بحث، بوجود آورد: در فراز و نشیبِ فرآیند های سیاسی/ اجتماعیِ تاریخ معاصرِ ایران و در ریشه یابی ِ چگونگی ِ شکل گرفتن ِ دیسکورس ِ حزب سیاسی ِ قومی و چالش ها یا همگنی های آن با آنچه که مردمانِ این سرزمین های "متفاوت در زبان و فرهنگ و اجتماع سازی" در بطن ِ مطالبات خود دارند «بدون اینکه در اینجا بخواهیم مطالبه محوری ایشان را نهادینه شده و یا تکوین نیافته در نظر بگیریم»، دقت نظر پیرامونِ انطباق و یا عدم انطباق ِ ساختار های حزبی/سیاسی ِ قومی، با آنچه که حقیقتِ تکثر در تابعی با تاریخ معاصر ایران در این مناطق رنگارنگ ایران می باشد، شاید نکته ای اساسی در ماهیت شناسیِ خودِ حزب های موجود باشد و بتواند به ما در ردیابی امتناعِ از بکار بردن مفهوم ملیت و یا برعکس در اشتیاق ِ الحاق این واژۀ نسبتاً جا افتاده بین این گروه های سیاسی کمک کرده و آراءِ هدفدار ِ آنها در ایجاد تضادی که دکتر به آنها اشاره کردند، مبرهن تر و قابل حل تر گردند.
ما مورسی را، مثل مبارک، به زیر می کشیم ـ علا الاسواني
http://www.newsecularism.com/2012/12/14.Friday/121412.Alaa-al-Aswani-We-will-topple-Morsi-too.htm
آرش جهاندار: زنده باد علا الاسواني، زنده باد مردم آزاده مصر. به امید آنکه جنبش سکولار- دموکراتیک مصر راهنما و راهگشای انقلاب سکولار- دموکراتیک مردم ایران باشد.
هيچ اصلاح طلبی برانداز نيست ـ علیرضا علوی تبار
پرتو نوری علا: آقای علیرضا علوی تبار، ضمن این که به حق اصلاح طلبان را غیربرانداز خوانده، در جائی دیگر، به ناحق، آنان را به دلیل فعالیت شان در چارچوب قوانین جاری کشور (رژیم اسلامی ایران) مسالمت جو و خشونت پرهیز معرفی کرده است. همه می دانیم که نظام جمهوری اسلامی بر اساس قانون اساسی ای که بر پایهء احکام شریعت اسلام و مذهب شیعه نوشته شد، قدرت گرفت و از آغاز تا امروز به آن قوانین عمل می کند؛ احکامی که قائل به تبعیض میان مسلمان شیعه و سایر معتقدان مذهبی و دینی و نابرابری زن و مرد، در تمام زمینه هاست؛ احکامی که قصاص، سنگسار و محو فیزیکی مخالفان را واجب می داند. یعنی در عصری که بخاطر پذیرفته شدن لوایح رفع تبعیض و مفاد اعلامیه حقوق بشر، در اکثر کشورها، برابری قومی، زبانی، عقیدتی، مذهبی، جنسیتی، رعایت می شود، ایرانی ها با یکی از تبعیض گذارترین و خشن ترین قوانین روبرو هستند. به همین دلیل، بر خلاف نظر آقای علوی تبار، چه اصلاح طلب، چه چپ اکثریتی، چه جمهوری خواه، چه ملی ـ مذهبی و چه هر کسی که بخواهد فعالیت های سیاسی خود را محدود به چارچوب قوانین تبعیض گذار و ضد بشری رژیم اسلامی ایران نماید، در ذات خود، خواهان تبعیض و خشونت وَرز است؛ یا، به زبان ساده، کسی که مدعی خشونت پرهیزی است نمی تواند در چارچوب قوانین خشن و ضد بشر رژیم اسلامی فعالیت کند.
احسان نراقی ما را در بن بست گذاشت و رفت ـ مهدی جامی
http://www.newsecularism.com/2012/12/12.Wednesday/121212.Mehdi-Jami-Re-Ehsan-Naraghi.htm
طراوت: یکباره بفرمایید احسان نراقی، احسان نراقی نبود احسان ملاقاتی بود. ملتی که با مردن احسان نراقی خرش به گل بماند (اشاره به تیتر مطلب) خرش از روز اول هم دم نداشته است. زیاد حرف می زد چون چیزی برای گفتن نداشت. مثل شریعتی (مکلا) و سید عبد الحسین دستغیب شیرازی (معمم) منبرمآب بود. عربده می کشید و آنها را به اسم کتاب چاپ می کرد. آنچنان حق به جانب از گره گشایی توسط عرفان حرف می زد که انگار خودش امانول کانت بوده. لطفاً از او جامعه شناس و دوای هر درد نسازید؛ چون بی دلیل سهم بیشتری از اشتباهات و نادانی های جامعه به اصطلاح روشنفکری ایران را به دوش او می اندازید. تأسف این است که یک ایرانی دیگر در قرن بیست و بیست و یک در کمال بلاهت زیست و مرد.
انتخابات آزاد و مطالبه محوری ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
شهرام فریدونی: عزیزانی که دلشان واقعا برای وطن میسوزد، باید توجه داشته باشند زمان آن رسیده که بجای حرف های گشاد و بعضا دلربا، کمی هم در خصوص روشها و راه حل های پروژه ای که ارائه میدهیم فکر کنیم. زمان «برو دست فلان به همرات» و «توکل بخدا»، تمام شده و هیچ ملت عاقلی هم دیگر کارش را بدست انسانهای بیبرنامه و یا افرادی که برنامه های ناقص ارائه میکنند و نمی توانند برای دیگران توضیح بدهند که چگونه می شود به شعارها آنها جامه عمل پوشانید، گذشته است. ملت را دستکم نگیریم و به آنها توهین نکنیم. در اين نوشته جناب اسماعیل نوری علا به این نکتهء بسیار مهم توجه کرده اند.
بابک: با درود به شما و سپاس از نوشته های پربارتان. مشکلی که ما با آن طرف هستیم اتحاد حول یک هدف مشترک است و تا این اتحاد صورت نگیرد این نظام ککش هم نمی گزد. متاسفانه هر ندایی برای اتحاد با شکست مواجه میشود و قبول دارم که نمی شود الکی متحد شد ولی آخر تا کی مگر ما وقت داریم؟ 33 سال کم زمانی نبوده است؟ می دانم که عوامل نظام و ایدئولوژی زدگان از نوع چپ و اسلامی آن مانع هر اتحادی می شوند ولی آخر باید راهی وجود داشته باشد و اگر نخبگان ما این راه را پیدا نکنند پس به که باید امید داشت. دو تا گروه اپوزوسیون پیدا نمی شوند که با هم دعوا نداشته باشند و به هم نپرند؟ آیا در فردای آزادی ایران ما می توانیم با هم کار کنیم؟
تور جهانگردی اپوزیسیون ارتجاعی؛ از استکهلم تا پراک ـ آذر ماجدی
بهمن: بنده نمی دانم ازاستکهلم تا پراگ چه خبر بوده گرچه به خوبی میدانم که از مسکو تا برلین چه خبرها بوده. عکس اش را هم میدانم. رفقای خانم آذر در بازگشت به مسکو با منطق چماق تمامی آدم های سر راه را با خود هم فکر کردند،گر چه بعدها معلوم شد بین رفقای جدید منافقینی چون الکساندر دوبچک هم بوده اند. ایشان گروه هایی را "کپک زده" می خواند. البته من نمی دانم آنان کپک زده هستند یا کپک زده نیستند. در این باب باید گفت: الله اعلم. ولی می دانم که شخص این خانم، کپک زده ای تمام عیار است. نوشته هایش که بوی کهنگی می دهد. یکبار هم تصاویری از ایشان دیدم که در یک گورستان قدیمی در لندن به دنبال خوشبختی می گشت! البته تصاویر لرزان بود. نمی دانم ایراد از گیرندهء فکسنیء من بود یا اینکه تن کارل مارکس در گور داشت می لرزید. بله در همان گورستان. خلاصه اینکه، خانم آذر! ما ز بالاییم و پایین می رویم...
نگرانی آقای «نگهدار» از چيست؟ ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
http://www.newsecularism.com/2012/11/30.Friday/113012.Esmail-Nooriala-Why-Mr-Negahdar-is-worried.htm
م. مستار: برسد به دست آقای نوری علا. اول؛ در گرماگرم مبارزات سبزنشان مردم، و در ایامی که موسوی و کروبی به عنوان رهبران، راستین و یا نمادین، جا افتاده بودند، و من و شما و ما و همه دلدادگان و دلسوخته گان ایران زمین، گوش به کلام شان و چشم به رفتار سیاسی شان داشتیم، برای تان نوشتم، که پی روی از اینان و و در زیر لوای شان قرار گرفتن حتا در قالب انتقاد و هشدار هم اشتباه است، چرا که در این صورت ما پیرو خواهیم ماند و همواره واکنشگر. گفته بودم شما و دیگر اندیشه ورزان، نه سیاسی کاران، باید با نظریه و روشن گری، نه البته سیاه گری و سیاه نمایی و مج گیری های تاریخی و سیاسی، پیشرو باشید و با بیان و نشانیدن اندبشه درست، روح حاکم بر جو و جریان، و حتا رهبران آن، را به آن سوی بکشانید، که خواسته و آرزوهای خفته و سرکوفته و نامام مانده دمکراسی خواهان قرنی است که در پی آن است.آن بخش از داستان به ظاهرتمام شد و حکایت دنباله اش به گاه دیگر افتاد. تا کی دفتر قصه دوباره باز شود و ما به ناگاه خود رارهبر، بازیگر و یا شنونده و حتا تماشگر بازیابیم. بماند
دوم؛ پس از آن داستان بی فرجام، چرخش عجیب شما به سمت آقای رضا پهلوی و تلاشهای قلمی و عملی تان برای برساختن از ایشان، پیشوایی دمکرات، رهبری دمکراسی باور و شایسته ی راهبردی انحلال طلبانه، سخت نمایان بود و بدنما.این بار هم در همان دام افتادید. اندیشه، قلم، و باورتان به سکولاریسم _ من به آن سخت باورمندم _ و امیدتان برای دموکراسی راستین را قطره قطره به پای ساقهء نحیف ایشان می ریختید و می ریزید تا بلکه در سایهء ایشان درخت دمکراسی خواهی بار و بر بگیرد. و شما یک بار دیگر، به باور من، باختید. در برابر این ساقهء نحیف و این شاخه ی بی برگ و بار ِ باز مانده از درختی ریشه سوخته، را قبله امید خود کردید و هزاران نهال نورسته و پر نور که باید در باغ اندیشه هایتان برویند و روییده شوند را به فراموشی سپردید.
سوم؛ با آنکه اندبشه و روش سیاسی آقای نگهدار و جریان متبوع اش، برای من، یکی از بی بنیان ترین، پر اشتباه ترين و مشمئز کننده ترین جریان های سیاسی 100 سال اخیر ایران بوده است، اما با این حال، نقد و نگاه شما را نمی پسندم، چرا که در تحلیل تان، باز در مرحلهء سیاسی کاری باز می مانید و اندیشه تان را در قالب فرم ها و تعریف ها، چهارچوب ها و نشانداری (اصلاح طلب و انحلال طلب) فرو کاستید. به دیگر سخن، باز دامنهء و گستره فراخ اندیشهء سیاست ورزانه را به دایرهء کوچک سیاستکارانه کاهش دادید، باز در کنار نگهدار ایستادید، یک سیاستکار، آن هم از جنس نامرغوب ش.
اما چرا چنین می کنید؟ بهتر بگویم چرا اندیشه ورزان و نظریه پردازان عرصهء سیاست ما اینچین به کام سیاستکاران ناکام می شوند؟
پاسخ ام به این سوال را در نوشتهء بعدی بیان خواهم کرد و در این فاصله امید دارم که از نظر و اندبشهء خوانندگان عزیر و فهیم بتوانم بهره ور شوم.
پایدار باشید و پرنشاط.
فیروز: مطلب اصلی این مقالهء یک زرع و نیمی آقای نوری علا، به د نبال هزاران نوشتهء دیگر ایشان، سراسر حمله به جنبش سبز و اصلاح طلبی و تمام کسانی است که به نحوی می خواهند این حقیقت را بیان کنند که برای برون رفت از این وضعییت که ایران ما دچار آن است یک راه عملی بدون خطر وجود دارد و آن تقویت و پشتیبانی از جنبش سبز است، همان جنبش سبزی که با تقلب در انتخابات خرداد 88 به یکباره ملیو نها مردم ناراضی از حکو مت ولائی را به خیابانها ریخت و به دنبال آن خیابان ها از خون جوانان و آزادی خواهان پر و رنگین شد. همان جنبشی که موسوی و کروبی و زهرا رهنورد با پشتیبانی از آن اکنون مدت دو سال است در حصر خانگی در بدترین شرائط پایش ایستاده اند. جنبشی که بر خلاف فشار و سر کوب شدید حکو متی روز بروز در حال گسترش و عمیق تر شدن است. جنبشی که خاری شده است در چشم کسانی که متکی بر دخالت بیگا نگان قصد رسیدن به قد رت در کشور را دارند و مشغول آلترناتیو سازی در خارج اند. اینان با کمک های غیبی سازمان دهی می کنند و هم خود را صرف آن می کنند تا افغانستان و عراق و لیبی دیگری از ایران بنا کنند. مقالهء 170 خطی این جناب یک هد ف بیشتر ندارد: حمله به اصلاح طلبان و جنبش سبز. شکی نیست که این نویسنده یکی از صاحبان قلم و فردی کار کشته و بغایت زیرک است. او فرخ نگهدار را بهانه ای برای حمله به جنبش می کند و می خو اهد به خواننده با هزار نیرنگ بقبولاند که راه فقط جمع شدن گرد سازمان من درآوردی ایشان «سکولارهای سبز دمکرات انحلال طلب» است. و این در حالی ست که ایشان در ایران کسی را جز عمه و دائی و خالهء خودش ندارد فقط می خواهد خودش را به نحوی بعنوان اپوزسیون مطرح نگهدارد شاید دری به تخته ای خورد. مگر نوری مالکی تا قبل از حمله به عراق کی بود؟ مگر کرزای کی بود؟ تازه این رضا پهلوی که ایشان او را «سرمایهء ملی» می داند مگر جز یک مشت بچه ارتشی های از نعمت شاه افتاده کسی را در بین جوانان کشور دارد؟ مردم ایران انقلاب کردند و بدرستی بساط جابرانهء سلطنت را برچیدند؛ شاهی که در دوران سلطنت ننگین خود، و پس از کودتای ننگین بیست و هشت مرداد سی و دو، هر حزب و گروه و سازمان مترقی و آ زا دیخواه را در هم کوبید و تنها روحانیو ن و مرتجعین مذ هبی را آزاد گذ اشت تا هر قصبه و دهی آخو ندی داشته باشد و همین سبب شد که روحا نیون توانستند، با کمک انتلیجنت سرویس و سیا و موساد، انقلا ب را از مسیر خود خا رج نمایند و جلوی پیشرفت انقلا ب را سد کرده بار دیگر به قلع و قمع آ زا دیخو اهان دست یابند. مگر همین نویسندهء مقالهء 170 خطی در همان مسیری نبود که آ قای فرخ نگهدار بود؟ باید دید که ایشان که به فرخ نگهد ار ایراد می گیرد که: «اما طبيعی هم هست که وقتی با چهره ای سياسی و کهن کار که ظاهراً از تهران گريخته و در لندن پناهنده است اما از "راه دور" به رژيمی که ياران خود او را درو کرده اينگونه عشق می ورزد...» خوب خود ایشا ن چگونه از تهران گریختند و در امریکا شهروند شدند از مزایای قانونی بهرمند؟ اگر فرخ نگهدار را بعلت دفاع از جنبش دمکراسی خواهی موجو د در داخل توده های مردم ما متهم به عاشق بودن ایشان به رژیم ولائی می نما ئی و به تفکر (شرقی و غربی) ایشان می تازی چرا از مارک چلبی و نوری مالکی عصبانی می شوی؟ شما که خودت یک مو قع تفکر شرقی داشته ای (البته کاذبانه و فرصت طلبانه) اکنو ن بر این تصوری که با فرو پاشی اتحاد شوروی همه چیز تمام شد و دیگر این سیستم سر مایه داریست که ازلی و ابدی ست. این برداشت نمی تواند جاهلانه باشد؛ این هم از روی فرصت طلبی است. هستند رادیو ـ تلویزیون های «میهنی»! که شب و روز در این بوق می د مند که امپریالیسمی وجود ندارد، حمله ای در کار نیست، کدام نهضت سبز و.... و شما هم غالباً با آنها در گفتگو هستی. این فرصت طلبی است که شما دشمن درجهء اول مردم و کشو ر ما را نه حکومت ولائی و امپریالیسم بسر کردگی امریکا بلکه اصلاح طلبان زندانی و در بند و چین و روسیه میدانی. نمی دانم به برنامهء رسانه ای که در همان ردیف گویا نیوز عمل می کند و سنگ انحلال را به سینه می زند توجه داری یا نه؟ باید به سخنان آقای دکتر حسین بر که جزئی از انحلال طلبان است گوش می کردی که منویا ت باطنی حضرتعالی را به وضو ح و بدون پرده بیان فرمودند: «درست است که در عراق جنگ و خونریزی شد، همچنین لیبی، و حالا سوریه ولی بعد از مدتی آنها به سمت آزادی و دمکراسی می روند!» ايشان راجع به کمک خارجی می فرمایند: «چه عیبی دارد؟ مگر خمینی کمک مالی نگرفت؟» این آقای دکتر انحلال طلب مانند شما انحلال را توسط امریکا و ناتو می خواهد. اگر شما همین خواست را نداری چرا در صدد مخالفت با چنین افکار مخرب ضد ملی بر نمی آئی؟ هستند مفسرین واقع بین که برنامهء خاور میانهء بزرگ و اشغال افغانستان و عراق و لیبی و وضع سو ریه و بدنبا ل آ ن ایران را مقد مه ای برای بزانو درآ وردن روسیه و چین می د انند. مگر هنری کسینجر، این عنصر جنگ طلب که خون صدها هزار از اهالی کامبوجیا را بگردن دارد نگفته که ایران کلید روسیه است؟ چگونه است که شما در مو رد این مسائل و نوشته ها و نظریات مطرح در روزنامه های خارجی در این مقا لات 170 خطی چیزی نمی نویسی و تنها لبهء تیز حمله باید موسوی و کروبی باشند و به من نوعی هم این اجازه را ندهی که انگ فرصت طلبی به شما بزنم؟ در اینکه بعد از فرو پاشاندن اتحا د شوروی (در اثر عوامل گو نا گون اشتباهات در بر قراری سوسیالیسم و محا صرهء اقتصادی و تحمیل جنگ سرد و وجود خائنینی چو ن یلتسین و ادوارد شوارتناتزه و صد ها نفر دیگر) راه سر مایه داری را پیش گرفت و اکنون مردم در شرائط نامناسب تری قرار دارند شکی نیست، ولی این شکست و عقب نشینی دال بر برحق بو دن سیستم ظالمانهء سر مایه داری ست؟ و کسانی که در آ ن زمان مدافع شوروی بوده اند (از جمله خود شما و آ قای فرخ نگهد ار) باید شماتت شوند؟ و آیا این سیستم سرمایه داری متجاوز به حقوق همهء ملل دنیا هیچ آلترناتیوی ندارد ؟ سوسیالیسم از نظر حضرتعالی مرد و رفت پی کارش؟ بی جهت نیست که در تعریف «حکومت سکولار» می فرمائید «حکومتی که بر مبنای هیچ ایدئولژی نباشد». این جملهء غرب پسند و حساب شده ای ست، اینطور نیست؟ شرق از نظر آقای نگهدار همانا سیستم بالندهء سوسیالیسم، و غرب نظام فرتوت و کهنه سر مایه داری ست که شما خود بهتر از هر کسی این را میدانی ولی فرصت طلبی هوشیارانه حکم می کند این واقعیت را ندیده گرفته و به موسوی و کروبی و فرخ نگهد ار بپردازی. گفتنی ها بسیار است، منتها آ ن توانائی و تسلط بر قلم و آن رندی و زیرکی که در شما موجو د است من از آن محرو مم. بعلاوه شما از تلویزیون های «میهنی» و «گویا نیوز» و ده ها رسانهء دیگر بهره مندی و ما فریادمان فقط در گلوی خودمان است و بشکلی ما هم در حصریم. سند و مدرک هم به اندازهء کافی در گویا نیوز و رادیو تلویزیون ها موجود است تا ثابت کنند نوشته ها و حرکات سیاسی شما تا چه درجه ای ضد مردم و کشور ما و به نفع مداخله گران و متجاوزین است. به امید آنکه شخص واجد شرطی این مهم (یعنی افشای عاملان دخالت نظامی در ایران) را بعهده بگیرد.
غلامحسین عسگری، فعال کارگری در تبعید: استادم سپاس این پیر زخم خورده از شاه و شیخ به جهت تلاشها و روشنگریها و اگاهی بخشیهایت پذیرا باش و امیداست در این مسیر دشوار مفید واقع شوند که یقینا چنین خواهد بود. استادگرامی تصور می کنم از زمان تبعیدم تاکنون به خود جرأت داده ام تا در مورد مطالب مندرج در سایت ها از سوی شما جوابیه ای را نوشته باشم اما در مورد مطلبی که راجع به نگرانی های نگهدار و دوستان و همفکران اش نگاشته اید، با تجربهء پنجاه سال کارگری و بیش از چهل سال فعالیت سیاسی و شناختی که از زمان شاه و شیخ از این افراد دارم، بر این باورم آنها از چیزی نگران نیستند بلکه از خود گم کردگی در وادی بی انتهای خودساخته شان بیمارند و برای نفس کشیدن خود را به در و دیوار می زنند، چرا که هیچ انسان عاقلی، که حتی دورانی هم دردستگاه جهنمی حکومت ولایت فقیه غرق بوده، پس از رسیدن به ساحل آگاهی و نجات اکنون چون نگهدار و دوستانش فکر نمی کنند. استادم من یک از عشایرم و با ارتباطی که هنوز با قوم و قبیله ام دارم می دانم که امروز افرادی هستند در آنجا که نسبت به جنایات رژیم امام ماه نشین و بجای ماندگان تروریست اش سخن ها می گویند که با همان سادگی بر دل می نشند و هر از گاهی که با آنها درد دلی از راه دور دارم به آرامش می رسم و در دل خوشحال می شوم، و از طرفی آه از نهادم بر می آید که اگر کارگردانان پشت پرده قبل از باصطلاح پیروزی انقلاب پنجاه هفت اجازه می دادند آن برخوردها زمان بیشتری طول می کشید و اقشار مختلف مردم به اگاهی لازم برای یک تحول بزرگ می رسیدند هرگز خمینی و باند مامورش نمی توانستند حاصل یک قرن جانفشانی ملت ایران برای رسیدن به آزادی و دمکراسی را مصادره کنند و سرنوشت آن ملت شریف را برای اهداف دراز مدت استعمار زخم خورده از تفکر رهبر بزرگ ملت ایران، دکتر مصدق، به اینجا بکشانند اما امروز خوشبختانه ما آن پشتوانه لازم را داریم و در آینده جایی برای آنانی که هنوز به بقای حکومت جهل و جور و جنایت آخوندی دل بسته اند باقی نخواهند گذاشت و آنها در همان وادی خود گم کرده سرگردان خواهند ماند و من تصور می کنم امثال نگهدارها با آن کارنامهء سوخته و مردودی که در دست دارند مالی نیستند که افرادی چون شما بر روی عملکرد آنها وقت بگذارید، هرچند که لازم است و من به شما ادای احترام می کنم چرا که می دانم سکوت در مقابل اینگونه افراد شاید رضایت شان را برآورده سازد اما دردی از آنها دوا نخواهد شد. بطور مثال می توان به حاصل تفکرات این افراد در نشست پراگ توجه کرد که بچه های دبیرستانی هم به نوشتهء آنها خندیدند. استادگرامی، من برایتان بهترین ها را می خواهم و امید است نیروهای راستین و وطنپرستان واقعی اتحادشان بگونه ای مستحکم شود که چنگ و دندان زدن امثال نگهدار خدشه ای در آن ایجاد ننماید. با سپاس.
بابک: شما نیز مانند دیگران در پرداختن به ف.نگهدار دچار این اشتباه شده اید که او و افکارش را تنها پنداشته اید، در حالیکه او نمایندهء نوعی تفکر و منش و کنش سیاسی است که به 30 سال پیش باز می گردد و این باند همانانی هستند که به همراه پدر بزرگ سیاسی شان کیانوری، رهبر حزب برادر، توده و حزب رنجبران هر کدام به شیوهء خود به زیر عبای امام راحل شان خزیدند و به پادوئی و کاسه لیسی دستگاه سیاسی و امنیتی امام راحل و هم پالکی هایش خدمتی شایان کردند و در دههء 60 نقش موثری در سرکوب مردم و روشنفکران مخالف رژیم بر عهده گرفتند تا امروز که همچنان بر همان پایه فکری بدنبال شرکت در قدرت حاضرند با هر کسی که حاضر باشد آنها را به پادوئی بپذیرد متحد شوند تا شاید بتوانند در خدمت حکومت دین و سرمایه به پست و مقامی برسند، چون که آنها در جامعه پایگاه اجتماعی ندارند. آنها حاضرند در سازش و همکاری با جناح راست ملی مذهبی ها که در دوران طلائی امام راحل خود ستون های سرکوب و بگیر و ببند بودند و امروز با انتقاد از دولت اسلامی از قدرت رانده شده اند متحد شوند. ملی مذهبیونی که خواهان تغیر روش و برگشت به خط امام شان هستند (دوران طلائی). این نوع تفکر توده ایسم همان روشی را پیش می برد که در زمان شاه هم حزب توده معتقد بود که باید با جناح چپ ساواک همکاری کرد برای اصلاح شاه.
آبان طهماسبی: با درود خدمت دکتر نوری علای پر کار و خستگی نا پذیر؛ تصور می کنم که این کار کالبد شکافانۀ دکتر نوری علا پیرامون مؤلفه های تشکیل دهندۀ ذهنیت آهی ها و نگهدار ها بعد از دهه ها در جا زدن های آسیب شناسی های عوامانه نسبت به شخص سیاسی، در جایی که، در عوض، مراد از پدیدار شناسی ذهنیت او باید بر پایۀ تکیه بر استدلال های فرد سیاسی باشد، راهیافتی نوین در بنیان نهادنِ نظریه پردازی سیاسی و مخصوصاً ساختن فرهنگ سیاسی ست؛ از نیروی محرکۀ ریز بینانه و "با موشکافی طرح شدۀ" دکتر نوری علا بهره برده و نکته ای را در ادامۀ بحث این بزرگوار که به ذهنم می رسد، مطرح می کنم: نگرش گسست مآب فرخ نگهدار در دو قطبی تصور کردن جهان به لحاظ سیاسی، بعد از مرگ آرمانشهر او با فرو ریختن دیوار برلین، روز به روز زیاد تر شده است؛ در تمام بلوک شرق بعد از فروریختن آرمانشهرهای کمونیستی، روشنفکران آن سرزمین ها که همچون کیانوری ها و نگهدار ها در سرزمین ما به شدت ایدئولوژی زده بوده اند، ملال و درد از دست دادنِ آرمان شهر را نه در نقد مارکسیسم و دکترین ِ فلسفی ِ آن بلکه اغلب در نابالغ تصور کردن و آسیب پذیر بودنِ ذهن ی مردمان در توسعه دادن به استقرارِ آن آرمانشهر تعریف کردند. باور نکردنی بودنِ مرگ حکومت کمونیستی را در معیوب بودن مردمان و ابزار نظری /عملی آنها در اجرای کمونیسم و نه در نقصان بنیاد های محتوایی آن جستند. کار روشنفکری دو دهۀ بعد هم در جهان تا به امروز متأسفانه نتوانست شمایلی جذاب از نقد محتوای مارکسیسم ارائه دهد و آن را در انظار جهانی نه به دلیل ِ اجرای تمامیت خواه آن بلکه بدلیل ِ کاستی های "ایدئولوژی نشسته بر مسند قدرت" را مذمت کند؛ از این روی نوستالژی نگهدارها که در ظرفیت ذهنی آنها تنها در نگاهی بسی افراطی تر به مانیفست حکومتی مارکسیستی (که ایدئولوژی زدگی را در ذهنیت روشنفکری ترویج می داد) خلاصه شده بود، بعد از مرگ آرمانشهرشان، پیوسته به بازماندگان ضد امپریالیستی از ونزوئلا تا ایران نزدیک کرد و اتفاقاً آنها را با اصلاح طلبان نیز همسنخ ساخت چرا که، بترتیبی، اصلاح طلبان هم بازماندگان ایدئولوژی زدگی و اعتقاد به ایدئولوژی ِ «امام و انقلاب» بوده اند که البته ناکار آمدی این ایدئولوژی مذهبی در قدرت را نه از انتقاد به دکترین استقرار دهندۀ آن بلکه در ناکارآمدی شخص «خامنه ای» و تعمیم شخص به جامعه در نا توانی ِ بر قراری دموکراسی اسلامی/ رحمانی می دانند. اغلب، ایشان هم در مقالات متعدد در وب نگار های متعدد، به مشکلات فرهنگی جامعۀ ایران (که البته در تعریف آنها جامعۀ "امت نشانی" از اسلام است!) در عدم توانایی در درکِ دموکراسی رحمانی اسلام قلم می زنند؛ در کارزار سیاست هم، چه در همایش اتحاد جمهوری خواهان و چه در اتحاد برای دموکراسی، اغلب، استبداد را در تمامیت خواهی صنفی یا گروهی از مردم تعریف کرده اند، هر چند در ظاهر نگرش دو گانه ای هم در مورد همان مردم/ امت همیشه در صحنه و ارزش گذاری بر روی آنها دارند که به ترتیبی جبهۀ ملی و ملی مذهبی را جذب دکترین پر تضاد خود می کنند. اینها همه در کنار نگهدارها به وفاقی نظری دست یافته و همه با هم در نوعی از شعار زدگی در حمایت از فلسطین اشغالی! و ضدیت با استکبار/ امپریالیسم، از باشگاه آخرین باز ماندگان کمونیسم دفاع می کنند. در آخر، قابل تذکر است که در فرآیند جامعه شناسی روانشناختی: مرگ آرمانشهر، فرد ایدئولوژی زده را به ساحتِ مرگ پرنسیپ ها می برد و اگر مرگ پرنسیپ ها از قضای روزگار با ذهنی حاذق (در اینجا ذهنیتی ست که تکثر را در تبیین تفاوت های پیش ساختۀ ایدئولوژیک تعریف/ تحمیل کرده و در چهارچوب قلمروی ایدئولوژیک خود تکثر گراست مانند نگهدار) همگن و همسنخ شود ممکن است فرهنگی دلال صفت/ منفعت طلب هم شکل گیرد. در اینجاست که در کار بزرگ نظر پردازی که به همت دکتر نوری علا آغاز گشته باید تمام کوشش خود را در جرگۀ آزمون پذیری نظریه هایمان قرار دهیم تا جایگاه واقعی ِ پرنسیپ ها و آرمان ها و ایدئولوژی ها و گزینش افکار مبتنی بر زمان بندی تاریخی، معین گردند.
کيا نرسی: سپاسگزارم از شما بخاطر پاسخ به آقای نگهدار. آقای نگهدار، اين همه حمايت از يک حکومت بی رحم و آدمکش ريشه در کجا دارد؟
پشت پردهء قدرت درايران ـ محمد نورى زاد
http://www.newsecularism.com/2012/11/30.Friday/113012.Mohammad-Nourizad-27th-letter.htm
حسین: آقای نوری زاد البته کار مهمی می کنند که این نامه ها را می نویسند. اما ایشان هیچگاه اشاره ای به مسئولیتهای خمینی در بلاهایی که بر سر ایران آمده نمی کند. در این نامه هیچ اشاره نکرده که خود خمینی چقدر در شروع جنگ ایران و عراق مسئول بود و چه جنایاتی در حق مردم ایران کرد. بهرحال باید از این افشاگری ایشان استقبال کرد. در مورد شریعتی و اشاره اش به آخوندهای قبل از انقلاب کاش میشد از شریعتی پرسید ک چرا دقت نکردی که اکث جنایات شاهان ایران با فتوای یک آخوند بوده.
آن سه قبری که سینه شان را در پارک زرگنده شکافتند ـ علی خدائی
http://www.newsecularism.com/2012/11/26.Monday/112612.Ali-Khodaei-Three-destructed-graves.htm
شهرزاد: بسیار سپاس گزارم برای تهیه و نوشتن این مقاله. درست است که آنها جنایاتشان در تمام زمینه ها هر روز ادامه داره برای کشتن ایران و ایرانی و فرهنگش. اما همین که چنین نوشته هایی باشند تا آیندگان روزی که از شر این شیاطین کثیف حزب اللهی خلاص شدند بتوانند با استفاده از این متون، حقایق را بازگو کنند و یادبود برای این زنان و مردان فهیم و مترقی و ایران دوستمان درست کنند ارزشمند است. این انسان های بزرگ به مردم ایران خدمت شان را کردند، حال اگر عده ای احمق و مزدور دشمن ایران استخوان هایی را از گور بیرون بکشند، ذره ای از ارزش کار این انسان های شریف کم نخواهد شد. جز اینکه برای خود بیشتر و بیشتر ننگ در تاریخ به جای بگذارند، هیچ کار ماندگاری نکرده اند. هیچ حکومتی ابدی نبوده و این ها هم خواهند رفت، و آن روز ما شاهد خواهیم بود که جوانان فهمیده ی ایران امور را به دست می گیرند و نام این بزرگان خاکمان بر خیابان های شهرها و در داستان زحمات شان در کتاب های درسی قرار خواهد گرفت. باز هم سپاس برای اطلاع رسانی و بیان نشنیده هایی که ایران به آنها نیاز دارد. زنده و سربلند و شاد باشید.
سيامک: اولین خاطرات من از بازی در پارک به بالا و پایین پریدن از روی یک سنگ سیاه و بزرگ برمی گردد... در قسمتی از سنگ توضیح چند کلمه ای آمده بود: "...عضو جبهه ملی ایران " روی این قسمت پر از خراش بود. انگار بسیار سعی شده بود که آن را پاک کنند ولی نوشته هنوز خوانا بود. سنگ بسیار قدیمی بود و برای من همیشه اینکه چطور شاه بعد از کودتا اجازه داده بود سنگ قبر دشمنانش باقی بماند مایه تعجب بود. بعدها که احمدی نژاد شهردار تهران شد دیواری گچی و در نهایت بی سلیقگی برای استراحت کارگران دور آن ساختند تا دیگر قبر دیده نشود. بقیه را هم که شما نوشتید.
آیا این زنگوله به گردن گربه خواهد افتاد؟ ـ درويش رنجبر
http://www.newsecularism.com/2012/11/28.Wednesday/112812.Darvish-Ranjbar-Who-will-do-the-job.htm
کامران آرین ـ سن دیگو: مقاله جالب و خوبی نوشتی و به نکات درستی اشاره کردی دوست خوبم، درویش گرامی. تنها چیزی که میتونم در پیرو حرفهای شما بزنم عین است که تا وقتی ما فرا قومی، حزبی، دینی و اجتماعی برخورد نکنیم عین نشستها راه به جایی نمیبرد. ما باید اول تکیلف خودمون رو مشخص کنیم. اسلو اولیه دموکراسی را یاد بگیریم و اجرا کنیم و اون یعنی تحمل نظر مخلط. که متأسفانه ما هنوز در همون قدم اول در جا میزنیم و گاها پسرفت هم داریم. و دیگر اینکه به خاطره منافع عقیدتی خود (همان قدرت که شما اشاره کردین)، منافع کشور و مردم رو به خطر نیندزیم. با سپس.
دوگانهء زاينده و يگانهء مسموم ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
http://www.newsecularism.com/2012/11/23.Friday/112312.Esmail-Nooriala-Barren-duality.htm
آبان طهماسبی: با درود خدمت دکتر نوری علا و زحمات ایشان در طرح موشکافانۀ ساختار های ذهنی که بنیان های تشکیل دهندۀ اذهانِ همۀ ما در عرصۀ سیاست و اجتماع هستند، از دغدغه های این گرانقدر در پرداختن به موضوع آزادی است؛ مانند همیشه از این مقاله بسیار آموختم و در جایی که ماهیت شناسیِ بن مایه های فکری آقای آهی بررسی شد، صمیمانه عرض کنم که بسیار برایم جالب و ارزشمند بود که دکتر نوری علا ، عملا نا کار آمدی توسعۀ این بن مایه ها را در عدم وقوف کافی شهریار آهی بزرگوار به رنج مردم و قدرت مردم و آیین قلبی مردم مجموعه بندی کردند؛ چه بسیار عزیزانی که با نداشتنِ آگاهی کافی از این سه مولفۀ اجتماعی که قسمتی از تبعات بی تجربگی در موردِ جامعه شناسی و روانشناسی ایرانیان است، تقریبا نا دانسته، دچار آمرانگی در طرح نظریه پردازانۀ خود شده و از آنجا که مردم را منفعل و خرافاتی زده میشمارند، نسخه های رهایی بخشی! آنان بر اساسِ نگاه به خویشتن بجایِ مبارزه با استبداد تنظیم میگردند؛ در این نگاه که بسیاری از نظریه پردازان اصلاح طلبی البته با نماد گرایی خاتمی در سخنگو بودنشان مرتب به آن اشاره میکنند، ایرانیان را از جنسِ مردمانی استبداد زده از روز بوجود آمدن تا به امروز شمرده و عدم توفیق آنها در دستیابی به دموکراسی را از عاملی ژنی/فرهنگی استخراج میکنند! باز در این نگاه، خامنه ای تطهیر شده و سنگینی بنای استبداد با استفاده از چند مغالطه (که اگر بعنوان مثال مستبد نبودیم که خمینی نمیامد و یا مگر اینها را از آسمان برای ما آورده اند و انواع صدا خفه کن های مغلطه آمیز) بر دوش مردم میفتد و چون این نگاه به غایت قابل رصد و موجود در گروههای مختلف نظریه پردازیست، امثال آهی ها نوعی از پشتگرمی روشنفکرانه را نیز در ابراز آن احساس میکنند! (مزروعی! در همایش پنجم جمهوری خواهان، قسمت بزرگی از نظریه پردازان فدایی های اکثریت، داریوش همایون تا حدی، آرامش دوستدار، از قدیمیها حتی مثال هدایت را هم میتوان آورد متاسفانه جزو مجموعه ای از این پشت گرمیها هستند) اگر قبول کنیم که تئوری های ذهنی آنان که در این کنفرانسها تبدیل به نوعی از عملگرایی ایزوله شده در چهارچوبِ محل وفاق هم فکرانشان میشود، این فرآیند و خروجیهای معنایی و عملی آن بشدت یاد آورِ آل احمد ها است که رهایی از رنج را «تازه اگر بپذیریم که رنج را درست تشخیص داده بودند» با آنچنان نسخه های بیمار پرور و مازوکیست ریشه یابی میکردند که فرجام آن چیزی جز هیبتِ خبیثِ ایدئولوژی بر تخت قدرت نبود؛ دکتر نوری علای گرامی از شما بسیار متشکرم که واکاوی بنیانهای ذهنی را در تقدم کار پژوهشی خود قرار داده اید و در بهترین شکل، به سه عامل عدم توجه و یا عدم اطلاع در نظریه پردازی آقای آهی که نمادی از تفکراتِ بسیار مرسوم امروز ایشان (به تاسف) میباشد اشاره کردید.
داستان مشترک دو نشست: یکی در تهران و دیگری در پراگ ـ عبدالستار دوشوکی
http://www.newsecularism.com/2012/11/21.Wednesday/112112.Abosattar-Doshuki-Prague-Conference.htm
درویش رنجبر: جناب دوشوکی عزیز و گرامی، ضمن موافقت با جوهر نوشتار جنابعالی که بخوبی بیانگر نبود استراتژی روشن و تاکتیک مدون در مسیر " پیشبرد اتحاد برای دموکراسی" میباشد پیشاپیش عرض کنم فرو کاهیدن چنین تلاش جمعی در قالب شعری طنز گونه نیز چندان سر سازش با اصل انصاف و مدارا ندارد. شاید سخنی از سر گزاف نگفته باشیم اگر دقت کنیم اپوزیسیون از تشکیل "شورای ملی مقاومت" و رفتن به عراق صدام حسین [می دانم ممکن است بفرمایید حساب مجاهدین جداست، ولی چه بخواهیم و چه نخواهیم آنها نیز جزئی از اپوزیسیون هستند] تا امروز که در پراگ [حتا بدون حضور مجاهدین] دور هم گرد آمده اند راه درازی پیموده شده است. راه چندان سهل و آسان نیست. شما در دنیای سیاست بسیار استخوان خرد کرده اید به همین دلیل مطمئن هستم از دشواری راه پیش رو به خوبی آگاه هستید و به خوبی میدانید هیچ کس نمی خواهد نشسته بر شانههای خمینی دیگری ایران را آزاد کند. در عین حال هیچ کس هم هیچ راه حل معجزه آسائی در آستین ندارد. شاید شایسته باشد به همین گامها در مسیر چکش خوردن این آهن سرد [تحقق دموکراسی در ایران فردا] به دیده مثبت نگریست چرا که حتا آهنگر روستای ما نیز میداند تا این آهن در کوره گداخته نشود داس، بیل و کلنگی ساخته نخواهد شد تا کاخ آن ظالم را تخریب کند و بر آن زمین صاف نسیم دموکراسی بوزد. در ارتباط با واکنش وزارت اطلاعات سخن بسیار سنجیدهای گفتید "بخاطر یک شپش [مدحی] یک لحاف را دور نمی اندازند." در مورد شفاف سازی پیرامون هزینه کنفرانس نیز از سر میهن دوستی نکته بسیار در خور توجهی را مطرح کردید. در این مورد من نیز به عنوان هم وطنی که نگران امروز و فردای میهنم هستم چند روز پیش از برگزاری این نشست با هم وطنی که دعوت شده بود صحبت میکردم. همین دغدغه شما را در کنار دیگر دغدغهها مطرح کردم. این هم وطن گرامی بدون آنکه خواسته باشد توجیه گر ایرادات وارده باشد گفت "باور میکنید از سر دستنگی مالی به ما گفته شده در صورت امکان پول بلیت را خودتان به پردازید ولی اگر دستتان تنگ بود و ناچار به وام گرفتن از دوستانتان شدید پس از ورود به اینجا در باز پرداخت آن تلاش خواهد شد." این هم وطن عزیز اضافه کرد "جهت صرفه جویی حتا نقشه مترو و اتوبوس را از فرودگاه به محل اجلاس ارسال کرده اند تا بی نیاز از پرداخت کرایه تاکسی به توان به محل اجلاس رسید." در خاتمه ایشان از فردی میهن دوست نام برد که بخش مهمی از هزینه این اجلاس را از جیب خودش پرداخت کرده است. کاش مجاز بودم بدون اجازه این هم وطن از آن شخص ایران دوست نام ببرم. به هر روی با همه ایرادات وارده که من نیز در آن موارد با شما هم نظر هستم، فکر نمی کنم انصاف حکم کند تلاشی چنین نفس گیر را به تمسخر بگیریم. با احترام.
بين اپوزيسيون جمهوری اسلامی اتحاد شکل نمیگيرد ـ وزارت اطلاعات حکومت اسلامی
شهرام فريدونی: این گزارش از زبان دشمن بخوبی بیانگر وضعیت فعلی ما است و، از دید من، حاوی سه نکته است: اول اینکه دلایلی که وزارت اطلاعات ج.ا طرح می کند همان نقاط آسیب پذیر ماست که ما باید جدی بگیریم و برای آن چاره ای بیاندیشیم. دوم اینکه این راپورت بخوبی تاکتیک های حضرات را مشخص می کند. نکتهء سوم هم این است که اگر حضرات در اطلاعات در موضع ضعف نبودند، هرگز صدایش را در نمی آوردند و رجز هم نمی خواندند. چیزی که بسیار امیدوار کننده است و نشان می دهد که ما برگ برنده ای در دستان مان داریم.
شکل نظام سیاسی و هدف دموکراتیک ـ الاهه بقراط
ایرانی: مسئله مهم برای ایران نه نظام پادسشاهی و نه جمهوری است. آنچه که نادیده انگاشته میشود به رسمیت نشناختن حق مردم یعنی فدرالیسم است. کشور سوئیس شاید مثال خوبی برای ایران باشد. اگر در ایران نظامی فدرال(که تضمین کننده حق و حقوق اقوام با توجه به تفاوت های جغرابیایی, زبانی, اجتماعی و ... است) مستقر نشود هرگز نمی توانیم پیشرفت وترقی در مسیر تمدن بشری را در ایران با سرعت جهان امروز شاهد باشیم وهرگز دموکراسی که تضمین کننده پیشرفت انسانها است را نخواهیم داشت. زیرا نمی شود تا ابد کجدار و مریض وبا سرکوب خواستها وآرزو های اقوام مختلف کشورداری کرد. مردم ایران با نظام فدرال هرگز متمایل به کشور های همسایه نخواهند شد واین را بار ها در تاریخ اثبات کردند و اتفاقاً برعکس تا امروز که یک حکومت مرکز گرا در ایران بوده همیشه برای اقوام گوشه وکنار ایران حسرت زندگی در کشور های همسایه وجود داشته است.
جايگاه «انتخابات آزاد» از منظر سکولار دموکراسی ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
آبان طهماسبی: با درود خدمت دکتر نوری علا؛ فکر می کنم دکتر نوری علا، به بهترین شکل، بغرنج بودن و یا ناکارآمد بودنِ محتواهایی «اهداف و استراتژی های نشست های تا به امروز» که به شکل ِ تصنعی از پیچیدگی کلام فریبنده مطرح شده اما در قلمرویِ پردازش محتوا، از نوعی از دینامیزم معلول بر خوردار هستند را مطرح کرده اند؛ معرفت شناختی پیمانه های معنایی که دکتر در بحث خود بر روی تقدم و تاخرِ نوع قرار گرفتن ِ واژه ها انجام داده اند مثل همیشه اما در این مورد بخصوص برایم شگفت انگیز بود؛ در مبانی مطرح شده، مخصوصاً در بحثِ بار معنایی اتحاد و انتخابات آزاد و استقرار دموکراسی، ایشان عملاً توانستند به صورتی ادبی، و البته یقیناً منطقی/ فلسفی، قرار گرفتن ِ واژگان در کنار یکدیگر از طرفِ تئورسین ها (چه سهواً و یا چه عمداً، بصورتی که تاکتیک و استراتژی بار های معنایی خود را از دست داده و نفوذ پذیری و بهره بری از واژگان شکل گیرد و در عمل، باز هم یا سهواً و یا عمداً، راه برایِ حکومت اسلامی رحمانی باز باشد)، را تبیین کنند. این البته اولین باری نیست که دکتر دست به موشکافی آناتومیک سلسله مراتب های معنایی می برند، اما در اين مقاله نه تنها راه برای پردازش محتوا ها به ساده ترین شکل آن (ساده گی نه در معنای ساده انگاری و تقلیل بلکه در معنایِ انطباق اصیل با مفاهیمِ قابل لمس از طرف همگان») هموار می شود بلکه نوعی پالایش در گزینش ِ بهترین های منطقی را خواهیم داشت. از دکتر خواستارم که این معرفت شناسی را برای تمام قسمت های اپوزیسیون انجام دهند تا، از شورای ملی شاهزاده گرفته تا اتحاد جمهوری خواهان، با نکاتِ نهفتۀ نا کار آمدی ها بیشتر آشنا شویم. تصور می کنم که اگر دکتر، در در پاراگراف مربوط به تبیین موضوع ِ نوع ِ قرار گیری مفهوم اتحاد و انتخابات آزاد و استقرار برای دموکراسی هم باز مثالی ساده شده (مانند موضع شطرنج باز و شکار چی) می آوردند، برای من ِ کم هوش می توانست بحث را روان تر کند و مجبور نباشم مرتب به مثال های بالاتر باز گردم. البته این اشکال یقیناً از این حقیر است و شاید دکتر نوری علا به درستی انتظار این را دارند که خوانندگان مقالات شان نگرشی اجماعی به نوشته های ایشان داشته باشند و تنها بر اساس یک نوشته نظر ندهند. هر چه هست کم کاری از این خوانندۀ بی دقت می باشد، می بخشید. در آخر از تاکید دکتر بر التزام به این موضوع که اتحاد و یا ائتلاف ایجاد شده به دنبالِ تاکتیک های مبارزاتی خواهد بود، نگرشی نوین و منطقی و به دور از شعار های معمولِ عزیزان در اپوزیسیون استخراج می شود. این را هم از دکتر نوری علا خواستارم که پیرامونِ موضوعیتِ این محتوا بیشتر به تبیین و توضیح بپردازند. کاملاً مطلع هستم که بار ها پیرامون آن قلم زده اند اما فکر می کنم که اين کار در این مقطع نيز بسیار ضروری باشد، مخصوصا با انتقادی که از شورای ملی، پیرامونِ وام گیری واژگان انتخابات آزاد دارند و آنها را در نا کار آمدی حضورشان در مجموعه ای انحلال طلب به تابعی از مفهوم خشونت پرهیزی با دقت بررسی نموده اند. درود فراوان خدمت دکتر نوری علا.
امير شفاف: طرح مسائل فرعی و جنجالی برای گریز از پرداختن به مساله اصلی، تاکتیک ِ چپ ِ روسی ِ غرب نشین ِ زیر لحاف نئو سکولار و فعال حقوق بشر است. یک چریک فدایی سابق با ژست اینکه سعی دارد هواداران جمهوری و سلطنت را زیر یک چتر بیاورد و متحد کند خیلی لوس و بچه گانه دگر اندیشان را متهم میکند که نمی فهمند چون نمی خواهند بفهمند، اما هرگز نمی گوید چرا او با لیبرال ها و لیبرال های مذهبی و ملیون و ملی مذهبی ها (که آسان تر می توانند با اینها متحد شوند) اینقدر دشمنی می ورزد. چرا به تاریخچهء فدائیان که علیه سلطنت طلبان، ملیون، لیبرال ها، ملی مذهبی ها، لیبرال های مذهبی، مجاهدین خلق با اسلامیست های حکومت فعلی متحد شدند، با کاشانی علیه مصدق، با رفسنجانی علیه بازرگان و امیر انتظام، با آیت الله خمینی علیه بنی صدر و جبهه ملی اصلا نمی پردازد؛ می گوید آخر شاهزاده دموکرات است (بر منکرش لعنت) اما مگر امیر انتظام دموکرات نیست؟ مگر به عنوان یک انسان که ترور شخصیت شد توسط شما چپ ها و عمری را در زندان بسر برد حق ندارد که که مورد دلجویی و عذر خواهی قرار گیرد؟ مگر بنی صدر از لاییسته و حکومت لائیک دفاع نکرد؟ علت دشمنی جنون آمیز شما با اینها چیست؟ و اگر فردا خدای نکرده به قدرت برسید (البته لای دست و پای سربازان یک کشور خارجی، چون با رأی مردم محال است ایران در جرگهء روس مداران قرار گیرد تا چه رسد تبدیل شدن به یک کشور مارکسیست مثل فقیر نشین کوبا) با اینها و هواداران اینها چه خواهید کرد؟ شما هرگز از این حقیقت سخنی به میان نمی آورد که دشمنی جنون آمیز چپ در ایران با امریکا، غرب و دموکراسی غربی و لیبرالیسم (و هر کس و هر گروهی که با مارکسیست های روسی و شوروی سابق و روسیه امروز و کوبا و ونزوئلا و بلاروس و... نباشد)، موجبات سقوط و شکست حرکت های استقلال طلبانه (مصدق)، میانه رو و لیبرال منشانه (بازرگان) سازگار با غرب و دمکراسی غربی (بنی صدر) را فراهم آورده، از آن هم فراتر، رویکرد چپ روسی به جناح های داخل حکومت هم از این قاعده مستثنی نبوده؛ مثلاً، موسوی و نبوی، به کروبی و نوری و خاتمی ارجحیت دارند. حتا بهزاد نبوی از نظر نوری علا استخوان درشت اصلاحات! است اما برای دکتر یزدی (زندانی حکومت) که نامه می نویسد به رهبر حزب اسلام گرای تونس و به او می گوید اسلام با دموکراسی سازگار نیست و از او می خواهد که اشتباه اینها را نکند، آرزوی مرگ می کند. اشتباه نکنید من کاملاً متوجه هستم که اینها مدعی هستند به این دلیل از بازرگان و جبهه ملی و بنی صدر و یزدی متنفر هستند چون آنها در به وجود آمدن انقلاب اسلامی نقش داشتند و در بردن شاه؛ اما دروغ گویی اینها آنجا آشکار میشود که سخنی از این حقیقت به میان نمی آورند که همین لیبرال ها اولین کسانی بودند که علیه آیت الله خمینی قیام کردند، از اعدام سران رژیم سابق گرفته تا مجاهدین، تا شکنجه در زندان ها، تا بالا رفتن از دیوار سفارت امریکا، تا تحریک صدام به جنگ، تا غرب ستیزی، تا انقلابی گری وحشی به ارث برده شده از کوبا و لنین و استالین، تا تحمیل ولایت فقیه و انحلال مجلس موسسان، تا زیر پا گذاشتن قانون و آرسن لوپن بازی محمد منتظری در دخالت در لبنان و فلسطین و حکومت مداری ایدئولوزیکی مدل کوبایی و روسی؛ و درست همین مارکسیست های روسی بودند که در تمام مراحل از آیت الله خمینی و غرب ستیزی و دشمنی او با امریکا و اسرائیل و اقدامات بلشویکی او در تمام زمینه ها دفاع وصف ناپذیری کردند و چنان با باند چپ اسلامیست در هم تنیدند که حتا پس از آنکه چپ اسلامیست تحول یافت و اصلاح چی شد و سبز، و از حکومت اخراج، اینها همچنان با میراث خوران حکومت ضد آمریکایی آیت الله خمینی همگرا ماندند و هنوز علیه همین لیبرال ها و تحول یافته گان به نفع همان میراث خواران لجن پراکنی و دروغ زنی و یاوه گویی می کنند. لازم نیست نابغه سیاسی باشید تا با خواندن اخبار روز، عصر نو، خودنویس، پیک نت، زمانه، رادیو فردا، دوچه وله، کیهان لندن،.. متوجه نشوید که اینها همان ساز قدیمی را کوک کرده اند، با این تفاوت که به مذهب مردم توهین می کنند (آن هم برای رد گم کردن) اما از همان الفاظ و ادبیات که کیهان شریعتمداری علیه لیبرال ها و ملیون و خاتمی و سروش و... و در ارتباط خارجی علیه ترکیه و امریکا و رابطه با غرب به کار می برد، استفاده می کنند. اگر قرار بر اتحاد بین نیروها و پیشبرد دموکراسی و آزادی همه در کشور است این هدیهء مفت و مجانی که اینها به رژیم می دهند و سعی در حذف این بخش مهم از نیروی سیاسی متکثر کشور دارند چه توجیهی دارد؟ چطور کرد و شیعه در عراق با هم متحد شدند تا صدام را بردارند اما شما در ایران با لیبرال ها و ملیون و ملی مذهبی ها نمی توانید؟ آنوقت ژست هم گامی با سلطنت طلبان را می گیرید در حالی که بازرگان به شهادت تاریخ در اوج بحران خون و جنون انقلابی در روزنامهء اطلاعات آن روز در مقاله ای تحت عنوان «نهضت خود ویرانگری» خواست که شاه بماند و سلطنت کند. شما ها آن روز دنبال فتح کلانتری نارمک بودید و با موتور سوار مسلح کنار تظاهرات آرام مردم رژه می رفتید تا انقلاب را به آن گونه که پیشوایتان، لنین، توصیه فرموده بود بدزدید و بعد ها هم به پیروی از فیدل به ترکمن صحرا رفتید و فتنه ها کردید، کردستان که همیشه پایگاه تحریک و شانتاژ سیاسی شما بوده (الا در زمان جنبش سبز) چون نمی خواستید که رژیم محبوب تان دچار دردسر بشود ملیون و لیبرال ها اگر در مدتی کوتاه اشتباه کرده و با آیت الله خمینی که مورد اعتماد مردم ایران قرار گرفته بود همراه (منتقد) شدند و می خواستند جنبش مردمی را به سوی دموکراسی سازگار با غرب به پیش ببرند خیلی زود متوجه قدرت سهمگین این موج ویرانگر و زمینه های اجتماعی سیاسی فرهنگی آن در تبدیل شدن به یک نهضت ویرانگر شدند و از قدرت بیرون رفتند و هیچ گاه با صدای قلدر مابانه رهبری آن همصدا نشدند؛ اما شما ها با آن ماندید و از آن بدتر به آن سوخت رسانی کردید و راه ستیز مارکسیستی را (بالا رفتن از دیوار سفارت و متهم کردن مخالفین به آمریکایی بودن و بکار بستن شیوه های استالینیستی در اعتراف گیری) به آنها آموختید تا جایی که خود در 67 به دام آن افتادید و حالا از ما دیه می خواهید برای کشته شدگان آن دوران که عمدتاً مجاهدین بودند. اما نمی گویید چه گونه از کشور فرار کردید، جرا حتا یکی از سران شما اعدام نشد؟ اگر جمهوری اسلامی توانست کیانوری را در مرز افغانستان در حال خروج از کشور بگیرد شما فدائیان چه گونه در رفتید؟ اینکه حالا یک گوشه ای هم به پوتین بزنید و او را تزار بنامید (نه افسر ک.گ.ب) مشکلی از شما دوا نمی کند. راستی می دانید چرا همهء انقلابات رنگین در کشور های شوروی سابق به دموکراسی ناظر غرب نیانجامید؟ برای اینکه همان افسران و تربیت شدگان فرهنگ مارکسیستی مجریان حکومت های فعلی هستند و چون فساد ناشی از فرهنگ دیکتاتورستای مارکسیستی و حکومت متمرکز فساد آور مارکسیستی بسیار عمیق است اینها به این آسانی ها راه به دموکراسی نخواهند برد. همین خطر برای کشور ماست. شما آموخته گان و تربیت شدگان مارکسیسم روسی که فرهنگ دموکراسی طلبی ندارید با توسل به رانت های گروهی و بودجه های مخفی و هم مرزی ایران با روسیه نخواهید گذاشت دموکراسی در ایران نهادینه شود. شما که در همه جا نفوذ کرده اید، چون کرم مخفی در سیب، فرهنگ ما را از درون تهی خواهید کرد. به نام دموکراسی و حقوق بشر می آئید و تخم مارکسیسم روسی می کارید. همان کاری که پوتین در روسیه می کند. بی دلیل نیست که نوری علا به آتاتو رک اشاره می کند (نه به ترکیهء لیبرال امروز یا کرهء جنوبی یا تایوان یا سنگاپور )، به جندالله چشم دارد، از لائی آمدن لنین دفاع میکند و از رو دست زدن به آلمان ها (در قیاس امروز به آمریکائیان و غرب) اما کلمه ای در مورد چپ ها و روس محوران نمی گوید. اینکه دائم از دموکرات ها می گوید نه از دموکراسی لیبرال، حکایت از همان دیکتاتورهای ساخت مارکسیسم روسی دارد. همهء آنها دموکرات هستند حتا فرقه دست نشاندهء روسیه (دموکرات آذربایجان) و صدام و قذافی و اسد و کاسترو و لوکاشنکو و چائوشسکو و کيم جونگ ایل و... همه دموکرات بودند یا هستند، نه دموکراسی خواه. اینکه می گوید دلیل اش این است که انحلال طلبان بر اصلاح طلبان ارجحیت دارند هم دروغ است؛ چون بنی صدر و مجاهدین خلق هم انحلال طلب هستند و منفور اینها. از نظر اینها دموکراسی شکار کردنی است، حکومت دزدیدنی است، انقلاب و جنگ فرصت است تا قدرت را بدزدند و همان کاری را کنند که قبلی ها می کردند. شاید هم بدتر. ما که خر نیستیم که یک دیکتاتوری مذهبی را با یک دیکتاتوری مارکسیستی عوض کنیم. هر دوی شما روسی هستید و ضد امریکا و علیه منافع ملی ایرانیان و دموکراسی و حقوق بشر. البته اینهم به این معنی نیست که ما این یکی را از ترس آن دیگری حفظ کنیم. این شما هستید که الان این رژیم را حفظ کرده اید و می خواهید مطمئن شوید که جانشین آن شما هستید و تا آن روز با این رژیم علیه همهء مخالفین و منتقدین متحد و هم پیمان هستید. کشور ما در خطر محاصرهء همیشگی عوامل روس و انگلیس بوده و هست، فرهنگ مارکسیستی روسی و نفوذ همه جانبهء مارکسیست ها به ارگان های خبری تحلیلی و خزیدن آنها در سازمان های سیاسی و انجمن ها بزرگترین عامل عقب ماندن ما ایرانی ها از دموکراسی و پیشرفت است. این حلقهء محاصره در صورتی در هم خواهد شکست که همهء جمهوری خواهان، سلطنت طلبان، ملیون، لیبرال ها، ملی مذهبی ها، و اصلاح طلبان داخل و خارج حکومت، ضمن حفظ اختلافات استراتژیک و مرزبندی های سیاسی، علیه این روسیه گری مارکسیستی و فعالان نفوذی آنها دست به افشاگری زده و حول محور آزادی خواهی و استقلال سیاسی برای تشکیل یک دولت غیر دینی، غیر ایدیولوژیک مثل سنگاپور، کره جنوبی، ترکیه، تایوان، مالزی،.. فعالیت کنند. شکل حکومت در آینده فقط به رأی مردم بستگی داشته باشد و هر ده یا بیست سال یک بار حکومت مجبور به برگزاری رفراندم شود. در کنار انتخابات آزاد پارلمان یا ریاست جمهوری همهء مذاهب و عقاید آزاد باشند، هیچ مذهبی حکومت نکند، دولتمردان آزاد باشند هر مذهبی یا عقیده و مرامی داشته باشند یا بی مذهب باشند، اما دولت نباید مذهبی باشد یا مارکسیست. چون مذهب و مارکسیسم ذاتاً انحصار طلب هستند و دیگران را حذف می کنند. ائتلاف این چنینی شدنی است.
نظر خوانندگان «گويا نيوز» در مورد اين مقاله
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/11/150491.php
مانی فرزانه: آقای نوری علا فکر می کنم شما مشکل اساسی دارید .چرا اصرار دارید مسئله انتخابات را پیچیده تر کنید. انتخابات آزاد از نظر تئوری و پراکتیک در جهان شناخته شده ست. مشکل مردم ایران نداشتن امکان انتخابات آزاد در یک قرن توسط حکومت های دیکتاتوری می باشد بجز چند مورد استثنائی. مشکل شما، یعنی سکولاریزم، هم دارد شبیه مشکل بنی صدر می شود که با «اقتصاد اسلامی » وارد گود شد. ولی خمینی اقتصاد را طور دیگری تعریف کرد که توده های مردم را «تحمیق » نماید. بعدا «زعمای» حکومت هم با یک پسوند اسلامی مثل «مجلس شورای اسلامی» ، «جمهوری اسلامی» و نظائر اینها برای تهی کردن محتوی مجلس و جمهوری شق القمر کردند . ٣٤ سال با «انتخابات » سر مردم کلاه گذاشتند. آقای نوری علا از انقلاب فرانسه به بعد در بسیاری کشورها انتخابات آزاد امتحان خوب داده و جا افتاده ست . ما بعداز ١٠٦ سال هنوز در بارهء آن حرف میزنیم. موضوع را در این چار چوب جستجو کنید . چرا ما در اجرای انتخابات آزاد انقدر در جا زده ایم ؟ آقای نوری علا، کمی صراحت داشته باشید ؛ انتخابات آزاد : یعنی کرزای ، یعنی حماس ، یعنی موگابه، یعنی مورسی ،یعنی چاوز و ده ها نمونهء دیگر که در تمام این کشورها نظارت بین المللی وجود داشته ست آیا بنظر شما انتخابات در این کشورها آزاد بوده یا نه؟ اگر انتخابات آزاد بوده ست، نسبت یا نرخ لائیک یا سکولار بودن این حکومت ها به معدل ترکیب نیروهای اجتماعی در آن کشورها بستگی دارد. چرا شما با شرط سکولار انتخابات آزاد را غیر عملی می کنی ؟ آیا دغدغه مردم ایران نبود حکومت لائیک یا سکولار می باشد؟ کمی به ایران عنایت داشه باشید رای من کو را بخاطر داشته باشید.
ناصر ناصر: از سایت گویا تعجب میکنم که هر هفته ستونی را جهت پراکنده گوئی های اقای نوری علا اختصاص میدهد تا اعصاب خواننده ها را خط خطی کند=ایا این سایت کامنت ها را نمیخواند تا این ستون را به نویسندگان یا مفسرین واقعی تری بسپارد تا شاید پس از 5 سال که از نوشته های ایشان بهره مند شدیم نظرات دیگری را هم این بار شاید از سکولارهای دموکراتیک زرد یا ابی اسمانی یا بنفش بخوانیم
محسن کوشا هدف: آیا می توانید توضیح دهید چرا سر وکله ی کمال آتاتورک این هفته و در این نوشته پیدا شده؟ « در کتاب های مربوط به عملياتی جنگی کمال آتاتورک می خوانيم که او با هدف برانداختن سلطنت و خلافت عثمانی و برقراری يک جمهوری سکولار، استراتژی دور شدن کامل از مرکز (استانبول) و سپس بازگشت گام به گام به سوی مرکز را برگزيد. و در مرحلهء تعيين استراتژی بود که او نحوهء حرکات بازگشتی ارتش خود را برنامه ريزی کرد و آن را به مرحلهء اجرا گذاشت» (نقل از جناب نوری علا) نگارندهء این کامنت فکر می کند: آقای نوری علا می داند که عملیات جنگی مورد نظرش مربوط به ماجراهای دیگری ست، ربطی به جمهوری و سکولاریسم ندارد. با این توضیح، آیا می دانید کتاب های مربوط به عملیات جنگی کمال آتاتورک کدام اند؟ جدی می گویم کمی سئوال کنیم؟ ندانستن عیب ست. آیا واقعاً کمال آتاتورک علیه امپراتوری عثمانی جنگید؟ یا اینکه بعداز شکست آلمان و عثمانی و سقوط تزار روسیه در جنگ اول جهانی فاتحان جنگ یعنی انگلیس و فرانسه در سال 1921 در کاخ ورسا امپراتوری عثمانی را بین خود قسمت کردند؟ موضوع بسیار با صحبت های جناب نوری علا فرق دارد واقعیت های تاریخی کدامند؟
- انگلیس در عراق امروز حکومت تحت الحمایه تشکیل داد که بوی نفت میداد.
- فرانسه هم در سوریه حکومت تحت الحمایه تشکیل داد که آن هم بوی نفت میداد.
- قسمت ترکیه را که بوی نفت نمی داد به آتاتورک مأموریت دادند تا اداره کند و ترجیحاً جمهوری و «سکولاریسم » پیشکش (بعداز 90 سال امروز تقّ اش در آمده).
در ضمن فراموش نکنیم که در سال 1299 شمسی / 1920 میلادی، انگلیس ها، رضا خان قزاق را مأموریت دادند تا در ایران نیز چنان نظمی برقرار کند و قبلاً دارسی موضوع قرار داد نفت را حل کرده بود. همه می دانیم چرا «به همّت» روحانیون مرتجع نه مشروطه پا گرفت و نه جمهوری و رضا خان بعد از 4 سال نخست وزیری در التزام رکاب احمد شاه رسماً «شاه » شد. حکومت مطلقهء پادشاهی ادامه یافت تو گوئی اصلاً انقلاب مشروطه نشده بود. صد البته رضا خان «سکولار» بود و بعداز 58 سال حکومت مطلقهء پادشاهی «سکولار» در قعر مشروعه سقوط کرد).
سئوالات آخر: چرا آقای نوری علا شرم حضور دارند که از خدمات رضا شاه صحبت کند و لقمه را می پیچاند تا از پس گردن در دهان فرو کند. رفته سراغ آتاتورک!
واقعاً آتاتورک و رضا شاه از «افتخارات » سکولاریزم محسوب می شوند؟ آیا این آدم های ماکیاول صفت و ضد مردمی که جنایات شان هنوز تعیین تکلیف نشده واقعاً مورد احترام و تائید آقای نوری علا می باشند؟ الگوهای بهتری از این ها سراغ ندارند؟ مبادا از حسنی مبارک نام ببرید که او هم مانند اسلاف پهلوی خود 30 سال حکومت کرد و جامعه را در جهل مرکب نگاه داشت و تحویل اخوان المسلمین داد. این ها چگونه سکولاریست هائی بودند که محصولات شان فناتیک و قشری ترین نیروهای اجتماعی می باشند و اکثریت آرا را بخود اختصاص می دهند؟
افشين آزاد: آقای نوری علا یک ایرانی میهن پرست است و واقعأ نگران ایران است. اطلاع رسانی و مطلع کردن ملت کار خیلی مفیدی است. ولی نگرانی بیش از حد باعث آشفتگی فکری می شود و همچنین تعیين رژیم و نوع حکومت آیندهء ایران باعث اختلافات می شود. اگر ما و هر کس دیگری اعتقاد به آزادی و دموکراسی داریم و خواهان پیشرفت کشوریم، بهتر است فکر ایران باشیم و انتخاب نوع حکومت وظیفهء ما و شما نیست بلکه این وظیفهء ملت ایران است، بعد از سقوط رژیم اسلامی. نگران این بودن که رژیم اسلامی نوع جدیدش جایگزین آن خواهد بود، بی خبری از ایران و افکار ملت ایران است. ولی ء این اشخاص و گروه ها هیچ راه حلی برای آزادی ایران و ملت از چنگ این جانیان آخوندی ندارند و یک روز نگران برگشت پادشاهی و یا اسلامی جدید و غیره و غیره هستند. اول خانه را بسازید بعد فکر رنگ دیوار و موکت باشید. البته این مشکل مقابل مشکلات کلان آینده در واقع یک جوک و شوخی بیش نیست. مشکلاتی که در اینده خواهیم داشت؛ از جمله لغو تحریم ها و اشتغال ملت و بیکاری و زیر ساخت های نابود شده و مشکلات سیاست های خارجی و دخالت آنان در استان های مرزی و هزاران مشکلاتی که هنوز فکر آنها را نمی کنیم.
ناصر ناصر: به این توجیهات توجه شود:
1. «همانگونه که از اسم اش پيداست، آلترناتيو، در جميع جهات ماهوی خود، عکس حکومتی است که می خواهد جانشين آن شود. از آنجا که حکومت کنونی در ايران حکومتی مذهبی ـ ايدئولوژيک است، آلترناتيو آن هم حکومتی سکولار ـ دموکرات خواهد بود».
تعریف ایشان در مورد کلمهء "آلترناتیو" مغلطه ای سیاسی و پراکنده گوئی طبق روال گذشته است. می توان "آلترناتیو" دیگری، که هم دموکرات باشد و هم در بر گیرندهء قشر عظیم ایرانیان که با آداب و سنن و قوانین ملی و اسلامی قرن هاست که زندگی می کنند، عمل نمود. نمی توان اسم دموکرات بر مجموعهء محدود سکولار های باصطلاح سبز وحدت شکن گذاشت. اینان می توانند سکولار باشند اما قطعاً دموکرات نیستند.
ری ميريان شرف: آیا من درست فهمیدم که شما از اینکه در انتخاب آزاد دین دارها بیشتر رأی بياورند نگرانید؟ در این صورت شما دمکراسی نمی خواهید. اگر مردم ایران مثلاً آقای نوری علای دین دار و عمامه بسر را بخواهند بایستی بهشان گفت نه، شما بایستی آقای نوری علای سکورار را انتخاب کنید؟ ایا من درست فهمیدم؟
حامد دلسوخته: سنگ بزرگ را علامت نزدن بدانیم یا نه؟ بهتر است اول امکاناتی که برای رسیدن به هدف در اختار داریم را بشناسیم و سپس در این باره برنامه ریزی کنیم.
فرجادفر: این استدلال آقای نوری علا که می گوید: "از آنجا که حکومت کنونی در ايران حکومتی مذهبی ـ ايدئولوژيک است، آلترناتيو آن هم حکومتی سکولار ـ دموکرات خواهد بود" استدلالی است که اساساً پایه و اساسی در ارتباط با اصول سیاست – مبارزه ندارد. در اصول سیاست – مبارزه ، مبنا آن است که بتوان با کمترین هزینهء ممکن، در کوتاه ترین زمان ممکن، و با کمترین صدمات ممکن، به هدف یا اهداف رسید. بر این مبنا، آنچه که می تواند جنبش مبارزاتی را به اهداف برساند، نه آلترناتیو سکولار- دمکرات، بلکه جبهه آزادیخواهی است. تنها این جبهه آزادیخواهی است که می تواند بر مشکلات و موانعی که جنبش مبارزاتی مردم ایران با آن روبرو است فائق آید. آقای نوری علا، بحث "انتخابات آزاد" را پس از ایجاد آلترناتیو سکولار- دمکرات، بعنوان تاکتیک مبارزات ارزیابی می کنند، در صورتی که "انتخابات ازاد" هم تاکتیک و هم استراتژی مبارزات در این مرحله ای که هستیم می باشد. چرا که منطق "انتخابات آزاد" با با منطق اصول سیاست و مبارزه همخوانی کامل دارد. به نظرمن، بهترین استراتژی آن است که بتواند دشمن را با تمام امکانات اش خلع سلاح نماید و کارشکنان را یا بطور کلی منزوی کند و یا مجاب به همکاری بنماید و همچنین بتواند نیروهای راستین را متحد نماید. و آن راه حلی که بواقع می تواند پاسخگوی مشکلات و موانع موجود اپوزیسیون و جنبش مبارزاتی مردم باشد، ایجادجبهه آزادیخواهی، با شعار"حق انتخابات آزاد برای همیشه و برای همهء ایرانیان" می باشد. در واقع، جبههء آزادیخواهی ابتدا باید بتواند راه حلی را ارایه دهد که بواقع ثابت نماید که حق "انتخابات آزاد" برای همیشه خواهد بود و نه برای یک بار. اگر چنین شود، آنگاه می توان اساساً ایجادقدرت کرد و شعار"انتخابات آزاد" را بواقع پیش برد. براین مبنا، بحث "انتخابات آزاد" برای ایجاد آلترناتیو رژیم، در واقع بحث اساسی اتحادعمل نیروهای سیاسی است و با پذیرش این موضوع میتوان به راهکارهای مربوط برای پیشبرد و تحقق این "انتخابات آزاد" به گفتگوی ملی و ایجاد آلترناتیو رژیم پرداخت، نه با تز سکولار- دمکرات. من تاکنون بهر طریقی که ممکن بوده، سعی کرده ام نظرآقای نوری علا را به این موضوع جلب نمایم. اما در نهایت به این نتیجه رسیده ام که مشکل آقای نوری علا را باید در جای دیگری جستجو کرد. آقای نوری علا، تاکنون، نه حاضر به پاسخگویی به سئوالات اساسی بوده اند، و نه حاضر به مناظره با مخالفین نظری شان می باشند. ایشان، تنها با کسانی وارد بحث و مناظره می باشند که بحث "انتخابات آزاد" را در باب اصلاح طلبی رژیم عنوان می کنند. اما حاضرنیستند، با کسانی که بعنوان برانداز یا انحلال طلب از "انتخابات آزاد" حمایت می کنند، به بحث و مناظره بنشینند و پاسخگوی سئوالات باشند. در اینجا از همهء خوانندگان کامنت ام سئوال می کنم: آیا تاکنون هیچکدام از شماها، منطق مبارزاتی ایجاد آلترناتیو سکولار- دمکرات را از آقای نوری علا شنیده یا خوانده اید؟ من که تاکنون نه شنیده و نه خوانده ام. به همین خاطر می پرسم ، چرا آقای نوری علا، آلترناتیو رژیم دیکتاتوری را، ایجاد جبهه آزادیخواهی نمی داند؟ آیا به این خاطر است که این جبهه، همهء طیف های فکری و طبقاتی را در بر می گیرد؟ یا اینکه ایشان نگران این موضع هستند که سکان مبارزات بدست اصلاح طلبان حکومتی بیافتد؟ اگر نگرانی ایشان مورد اول باشد که ایشان اساساً ادعایشان در مورد سکولار- دمکرات بودن زیرسئوال می رود، و اگر دومی باشد، خب این هم راه حل دارد. اما بدون تردید، راه حل آن را نمی توان از آلترناتیو سکولار- دمکرات بیرون آورد. من یقین دارم که آقای نوری علا، کامنت ها را می خوانند و من درمقالهء قبلی ایشان ، کامنتی نوشتم و درخواست نمودم که به مناظره با من بنشینند. یا پاسخگوی سئوالات باشند. حتی گروه ما، نامه سرگشاده ای (لینک اش در ذیل آمده) برای ایشان نوشت، اما ایشان پاسخگوی نامه نبودند. که عدم پاسخگویی، خود نشان دهندهء بسیاری از مسایل می تواند باشد و حکایت از بی صلاحیتی آقای نوری علا را می تواند برساند. چرا که، کسی که امروز دارای قدرتی نیست، و پاسخگوی سئوالات هم نمی باشد، نمی شود انتظارداشت که وقتی بقدرت برسد، پاسخگوی سئوالات مردم باشد. در اینجا بار دیگر بدینوسیله، از آقای نوری علا می خواهم که اگربواقع خودرا صادق می دانند و افکارشان بر ایجاد آلترناتیوسکولار- دمکرات جمع بندی شده است، دعوت مناظره اینجانب را بپذیرند، و یا پاسخگوی سئوالاتم در همین بخش باشند. و در همین جا نیز از کلیه هموطنانی که خواننده کامنت ام می باشند، درخواست میکنم که این درخواست مرا به آقای نوری علا انتقال دهند، تا ایشان منکر این درخواست اینجانب نشوند.
حميدرضا برهانی: استراتژی کنونی انحلال نهاد ولایت فقیه میتواند باشد و تاکتیک حال حاضر انتخابات آزاد. بیشتر از این در مرحلهء اول در حد امکان بسیاری از ما نیست و آرایش جهانی را بدون قدرت سیاسی یکدست نمی توان متقاعد ساخت.
جمعه گردی هایی که ره به ترکستان دارد ـ عبدالستار دوشوکی
سیروس ملکوتی: دوست دیرینه ام، ستار گرامی. دو باری مقالهء شما را خواندم و راستش نفهمیدم چه ضرورتی به نوشتن آن می رفت جز آنکه بخواهید یکی دو پلمیک اخلاقی و سیاسی را بگونه ای عمومی مطرح بفرمایید. نه دعوت به بحثی در آن بود و نه انتظاری میزبان نوشتن چنین نوشتاری. به نکات عدیده ای همچون انتخابات آزاد و یا مبارزهء مدنی و بدور از خشونت اشاره می نمایید و این مفاهیم را تنها ابزاری برای زبان پلمیک بکار می بندید و ما را به درک مضمونی آن در پهنهء سیاست ایران معاصر راهنما نمی گردید. از اندیشهء خشونت زا و خشونت پرور «شبکهء سکولارهای سبز» سخن می رانید و از وجود عنصر یا عناصری که حتی همسویی با جندالله را در طرح اندیشه و رفتار خود دارند؛ اما در همین حد بسنده می نمایید و خود را ملزم به دریافت روشنی از نوشته و آوردهء خود برای خوانندگان مقالهء خود نمی دانيد. آیا فکر نمی کنید که نوشتن و در افتادن در مباحث نظری نمی بایست صرفاً ادبیات غرولندهای شفاهی و نجواگرانهء ما را انعکاس دهد؟ دوست فرهیخته و دیرینه ام، آقای نوری علا، هر گز در ستایش اسلحه و جنگ و کشتار اندیشه ننموده. آنچه را که سعی در بیانش داشته، و متأسفانه از سوی شما دوست عزیز به جعل کشانیده شده، همانا آرایش مبارزاتی ست که نظام سیاسی در تقابل خود با دادخواهی مردم آن را بر پیکرهء اپوزیسیون تحمیل می نماید. همهء بیان چنین اندیشه ای بر آن قرار دارد که نمی بایست نوعی از شیوهء این تقابل را به ستایش کشانید، بلکه بر بنیاد اراده ای تحمیلی از سوی قدرت خودکامه سیاسی باید اصولی ترین آن را در رویارویی بکار بست. همین حکم نیز در مورد انتخابات آزاد صادق است. هیچ اندیشه توانمندی در درک از معادلات سیاسی و دست یازی به فرصت های کارساز تاریخی چنین هنگامهء سرنوشت سازی را نمی تواند نادیده بگیرد؛ اما اگر نقدی بر این شعار می رود می خواهد ما را متوجه نگاهی اتوپیک از توهمی بدارد که گمان دارد این نظام خودکامه قادر است سهامدار چنین فرایندی دمکراتیک باشد. حال این وظیفهء شما عزیزان است که چگونگی امکان پذیری و پدیداری این هنگامه را تصویری قابل دریافت بر بنیاد تحلیل از ماهیت وجودی این نظام بدهید. دوست عزیزم! آقای دوشوکی! این اولین باری نیست که با ادبیات شکوه و پلمیک وار، خود را می خواهید درگیر مجادلات سیاسی بنمایید؛ اما باور بفرمایید که اين راهی است بس عبث که تنها دوری گزینی ما را از الویت های سیاسی مان تشدید خواهد نمود. با مهر.
افشین بابازاده: نلسون مندلا در دادگاه فرمایشی «ریوونیا»، در برابر این سخن قاضی که، نتیجه گیری ی هم با خود داشت، مبنی بر اينکه «شما خشونت را محکوم نمی کنید پس شما قصد خرابکاری دارید» پاسخ داد «زمانی که شما با مردم بی دفاع و بدون هیچ گونه حقوقی با خشونت و تبعیض برخورد می کنید برای آنهایی که از خود در برابر خشونت با خشونت دفاع می کند جای پاسخی نمی گذاريد». او حتی در یکی دیگر از دفاعیات اش در همان دادگاه، از اصول مبارزه برای برابری همهء مردم در آفریقای جنوبی چنين می گوید: «شما درست می فرمایید، من در ماجرای تاسیس سازمان اومخیتو (شاخهء نظامی کنگرهء ملی آفریقای جنوبی) شرکت داشتم اما کار این سازمان، بر خلاف آنچه که می گویید، کاری تروریستی نیست بلکه نهایتاً به حل مسائل سیاسی در آفریقای جنوبیکمک خواهد کرد. اومخیتو از پشتیبانی کامل ای.ان.سی (کنگرهء ملی آفریقا) بر خوردار است». نلسون مندلا تا هم اکنون هیچگاه فعالیت شاخهء نظامی کنگرهء ملی آفریقا را اشتباه ندانسته است. من البته نمی گویم که وضعيت مردم ما با شرایط پيشين آفریقای جنوبی و آپارتاید مستقر در آن یکی است، اما بی شباهت هم نیست. «آپارتاید قومی» در مورد بلوچ ها و کردها و سنی ها بطور سیستماتک عمل می کند. در مورد مردم هم که جای خود دارد. شاید بهتر است راه های غیر خشونت را بیشتر توضیح بدهید، اما بدانيد که کاربرد خشونت برابر خشونت هم راهی است که کاملا کنار گذاشتن اش خطرناک است. بجای ترساندن مردم از ابراز مقاومت در برابر خشونت، بگوئيد که در مورد ترس ولایت فقیه از اپوزوسیون چه بايد کرد؟ اگر نگرانی شما از کلمه «براندازی» است (که خود می تواند سر درازی داشته باشد) بدانيد که اگر مواظب نباشید سر از آن سوی این منطق در می آورید و پرسش شما بدل به اين می شود که چگونه می توان ترس ولایت فقیه از اپوزوسیون را کم کرد؛ پرسشی که خود سر دراز تری دارد.
پيوندهای درونی اصلاح طلبی با انتخابات آزاد ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
آبان طهماسبی: با سپاس از دکتر نوری علای گرامی: شاید نخستین بار است که اهتمام فردی را در اپوزیسیون رژیمِ استبدادی، در بیرون کشیدنِ مفهومِ انتخابات آزاد و پرهیز از خشونت و و ربط این دو، از پردۀ شعار زدگی و ابهام به وضوح می بینم؛ از همۀ خوانندگان محترمی که با نگاهی احساسی به این مقاله نگریسته اند تقاضا دارم که دوباره و چند باره نکاتِ مطرح شده از نگاهِ دکتر نوری علا، مخصوصاً موشکافی مفهوم «پرهیز از خشونت» و دلایل توسل به خشونت توسط مردم را مطالعه کنند تا بر استناد نتایج آخر، و فقط نتایج آخر بحثِ ایشان، دچار اشتباه و تقلیل نگردند. از برجسته نکات دیگر این مقاله از نظر این حقیر: انتقاد به دوگانگی مفهوم و تضاد در تبیین ِ اصول شورای ملی است، که انتقادی بسیار بجاست که ذهن ِ نگارندۀ این سطور را همواره به خود مشغول کرده است. از دکتر نوری علای گرامی خواهشمندم که در فرصتی دیگر دوباره این تضاد را بازتر و ملموس تر کنند تا شعار انتخابات آزاد «با مضمونِ آرمانگرایانه و سطحی انگارانۀ آن، و نه راهکاری در ترسیم محتوا» (که، بقول ایشان، جای پایی از ادعا و آمالِ اصلاح طلبی ست) مضمون واقعی خود را نشان داده و به این سادگی و بی پروایی واردِ حریمِ هر اساسنامه ای که ادعای انحلال طلبی دارد، نگردد؛ و این آغازی باشد برایِ پرداختن به محتواها بدونِ غرق شدنِ در تعبیر های بی درنگ که ظاهر پر طمطراق داشته و نفوذ پذیری افکارِ ناشفاف را دامن می زنند. با درود به کوشش های این گرانقدر.
کوروش: دکتر نوری علا عزیز؛ ضمن تایید دیدگاه ها و تشکر از این مقاله بسیار خوب شما، سوالی هست که امیدوارم در نوشتار دیگر به آن بپردازید. آیا به راستی ملت ایران از لحاظ فکری و رشد سیاسی، اجتماعی به سطحی رسیده اند که برای مبارزه در راه حکومت سکولار دموکرات آمادگی داشته باشند؟ همانطور که مشهود است، و در همین نوشتار شما هم در مورد گروهایی از اپوزيسيون نوشته اید، هیچ کدام از این گروه ها در این شرایط نیستند و بنظر می رسد اینها اکثریت "اپوزيسيون" هم هستندغ البته اگر بشود اسم شان را بدرستی اپوزيسيون گذاشت. و آیا همین شبهه اپوزيسيون ناکارآمد نشانه ای از ناآمادگی و ناپختگی اکثریت تودهء مردم نیست؟ به راستی اپوزيسيون سکولار دموکرات ما کجاست؟ و آیا وقتی تعداد کثیر آنان را در اپوزيسيون نمی توان یافت، می شود فرض کرد که وضعيت در میان تودهء مردمان کشورمان به گونه دگری باشد؟ البته من این کامنت را بیشتر به منظور سوال از شما استاد عزیز می فرستم و امید دارم که در مقاله ای جدا به آن بپردازید. با تشکر بسیار از زحمات شما در پیشبرد سکولار دموکراسی برای ایران فردا.
ما نظام سلطنتی را به حق به زیر کشیدیم! ـ مهدی رضائی ـ تازيک
پرتو نوری علا: آقای مهدی رضائی – تازیک؛ مقالهء بسیار خوب شما حاوی مطالب روشن و استنتاج های کاملن درست بود. تنها در یک مورد، نظر شما را صحیح نمی دانم؛ آنجا که می گوئید "نظام سلطنتی محمد رضا شاه، مذهبی نبود [...] نظام شاهنشاهی سکولار بود؛ یعنی در آن دین و مذهب از دستگاه حکومتی جدا بودند. مبنای قانون گذاری و سیاست های کشور شریعت (قرآن، احادیث و ...) نبودند." با مراجعه به قانون اساسی رژیم گذشته متوجه خواهید شد که تمام موارد حقوقی که به زن و خانواده مربوط می شد، بر اساس قوانین فقهی و شریعت اسلام بود. زنان حق طلاق، حضانت طفل، خروج از کشور، انتخاب شغل و محل زندگی بدون اذن و اجازه شوهر یا پدر و در غیبت آنان قیم را نداشتند. چند همسری در یک زمان برای مردان آزاد بود و قوانین ارث بری، به مساوات میان دختر و پسر رعایت نمی شد. آن چه بعداً در جهت تغییراتی در قوانین خانواده، حق رأی و موافقت زن با ازدواج مجدد مرد، به نفع زنان انجام شد نه به شکلی نهادی و بیرون آمده از دل سکولاریسم و ضرورت جدایی دین از حکومت بود، که با توسل به فتوای آیات عظام در امر احکام ثانویه و امکان ایجاد تغییراتی در آنها، و دادن حق رأی، "عطیه های ملوکانه" ای بودند که به زنان ایرانی "اعطاء" شدند. یعنی قوانینی که نهادینه نشده و با تلنگری (فتوائی) به شکل قبلی بازگشتند. همان قوانینی که زنان فعال و مبارز ایرانی، در همین رژیم، طی سی و چهار، به اشکال گوناگون و صرف هزینه های جانی و مالی، کوشیدند تا دولتمداران رژیم را با توجه به امکان ایجاد تغییراتی در احکام ثانویه، وادار به ایجاد تغییراتی به نفع زنان در قوانین خانواده و حقوق زنان بنمایند که حاصلی نیز نداشت.
مهدی رضایی-تازیک: خانم پرتو نوری علاء گرامی؛ بابت مطالعه مقاله / نامه ام و ارائهء نظرتان سپاس گزارم. نقد سازنده موتور رشد و پیشرفت است و من نقد شما را صحیح میدانم و این گونه خویش را تصحیح می کنم: «رژیم سلطنتی دیکتاتوری گذشته تا حدودی سکولار بود.»
پیروز: اشتباه نسل گذشته، نسلی که فاجعهء 1357 را آفرید، سرنگونی نظام سلطنتی نبود و نبوده است بلکه (1) عدم درک اش از روح جامعه (مذهبی) ایران آن روز، (2) بیگانگی با تاریخ مشروطه، (3) دست کم گرفتن قدرت روحانیت و بدین ترتیب (4) عدم ارائهء یک آلترناتیو دموکرات در برابر نظام سلطنتی بوده است. با توجه به نکات بالا آیا با نا آگاهی ها ، بیشعوری ها و ندانم کاری ها و با داشتن خودفروختگان چپ و راست و بعبارتی با داشتن اکثریت نادان و نا آگاه و اقلیت خائن.... با رفتار و کرداری که نه درون مرزیان بلکه برون مرزیانی که دموکراسی و آزادی را استشمام می کنند نشان می دهد که هنوز دامنگیر می باشد. آيا اگر امروز یک "سکولار دموکرات انحلال طلب جمهوریخواه" بشویم بمدینه فاضله فدم خواهیم گذاشت؟ خانه از پای بست ویران است / خواجه در بند نقش ایوان است. ایرانی که از رفاه و پیشرفت اجتماعی و امنیت و پرستیژ جهانی برخوردار بود اگر سیاستکاران اش شایستگی داشتند بدون تردید آزادی فعالیت های سیاسی خود را هم می توانستند بدست بیآورند.
مهدی رضایی-تازیک: آقای پیروز گرامی؛ من ترجیح میدهم به جای استفاده از واژه «نادان» از واژه «ناآگاه» استفاده کنم. اگر اقلیتی آگاه به این نتیجه رسید که هم وطنانشان در ناآگاهی بسر می برند، آنگاه باید آن اقلیت به خود بیاید و در راستای زدودن خرافات و ناآگاهی بکوشد. اما اینکه خانهء مادری مان امروز از «پای بست ویران است»، یک امر بدیهی است. و برای اینکه بتوانیم این خانهء ویران گشته را از نو بسازیم، می بایست اولاً از تمامیت نظام حاکم بر ایران گذشت و دوماً در راستای یک آلترناتیو «سکولار دموکرات» کوشید. اکثر مخالفان جمهوری اسلامی - به عقیدهء من - خویش را هم سکولار دموکرات می داند و هم جمهوری خواه. و شخصاً امیدوارم که حکومت فردای ایران یک «جمهوری دموکراتیک» باشد. مانند بسیاری دیگر از دوستان خویش معتقدم که ائتلاف گستردهء نیروهای سکولار دموکرات و جمهوری خواه در راستای تشکیل یک آلترناتیو «سکولار دموکرات» و ارائهء آن به ملت در بند ایران، در مقطع حساس کنونی نه یک خدمت، بلکه یک وظیفه است. عده ای معتقدند که «ایده آل ها همیشه ایده آل خواهند ماند» و عده ای دیگر نیز معتقدند که «ایده آل ها و آرمان های "دیروز"، واقعیت های "امروز" هستند.» من خویش را متعلق به گروه دوم میدانم و تشکیل یک آلترناتیو «سکولار دموکرات» را خواسته ای دست یافتنی می دانم. اما «رفاه»، «پیشرفت اجتماعی»، «امنیت» و «پرستیژ جهانی» (که نسل قبل از انقلاب، در زمان شاهی که می گفت هر که با حزب من موافق نیست، پاسپورت اش را بگیرد و برود) از همان معادلهء «بد و بدتر» استنتاج گشته است و من این گونه نتیجه گیری ها را خلط مبحث می دانم.
جهان خسروی: شما بخشی از حقایق را نادیده گرفته اید. این است داستان واقعی انقلاب که شما را شایسته ملامت می کند: در اوج انقلاب در سال 1393، ولی فقیه که در تلاش است روحانیت را از نابودی فیزیکی نجات دهد دست به دامان بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی میشود تا اصلاحات سیاسی به صورت مسالمت امیز انجام شده و انتخابات کاملا آزاد با نظارت نمایندگان سازمان ملل برگزار شود. اکبر بچه باز رهبر انقلاب که در پاریس سکونت دارد و از ظاهر و نامش مشخص است که نه با مدرنیزم میانه ای دارد و نه با دمکراسی، اعلام میکند که تلاش های مذبوحانه ولی فقیه برای به انحراف کشیدن انقلاب دمکراتیک مردم ایران است. اکبر بچه باز که چندین کتاب مصور در باره چگونگی انجام اعمال جنسی با کودکان نوشته است اعلام می دارد که هدف او برگرداندن اعتبار کشور است و او بعد از پیروزی به شغل آباء و اجدادی خود یعنی فروشندگی دوره گرد در محلات شلوغ شهر خواهد پرداخت. بعداز آنکه همه دست رد به سینه ولی فقیه می زنند، عباس امیرانتظام که تازه از زندان رژیم آزاد شده از طرف ولی فقیه دعوت می شود تا برای نجات کشور کابینه تشکیل دهد. امیرانتظام برای تشکیل کابینه شرایطی می گذارد. اولین شرط خروج ولی فقیه و اعضای شورای نگهبان و مجلس خبرگان از کشور است. دوم بازداشت و محاکمه وزرای سابق اطلاعات، کلیه بازجویان و شکنجه گران از جمله سعید مرتضوی، فیروز آبادی، قاسم سلیمانی و دیگر جنایتکاران سپاه و بسیج است. ولی فقیه همه را می پذیرد و کشور را ترک می کند. روزنامه نگار سرشناس وطن آقای مهدی رضایی ـ تازیک با انتشار مقاله ای در روزنامه کیهان آزاد، امیر انتظام را سرمایه دار زاده ای می نامد که سابقه جاسوسی او برای قدرت های بزرگ سال هاست که افشا شده است. یاران سابق امیرانتظام او را از نهضت آزادی اخراج نموده و در جریان دیدار با اکبر بچه باز در پاریس امیرانتظام را خائن به آرمان های نهضت آزادی و انقلاب دمکراتیک مردم می خوانند. سیاسیون دسته دسته به دستبوسی اکبر بچه باز رفته و با او بیعت می کنند. اسناد جدیدی از وابستگی امیرانتظام به قدرت های جهانی در نشریهء بیکاران، ارگان سازمان همراهان خلق، منتشر می شود. مردم در خیابان ها امیرانتظام را تهدید می کنند که او را هم همراه با ولی فقیه به دار خواهند آویخت اگر او با اکبر بچه باز بیعت نکند. امیرانتظام که به دلیل پایگاه مردمی اکبر بچه باز نمی تواند با وضوح بیشتر صحبت کند، به مردم از طریق یک پیام تلویزیونی اعلام میکند که دیکتاتوری شلوارهای پایین صد بار بدتر از دیکتاتوری نعلین است. اما روزنامه نگاران مشهور کشور، از جمله مهدی رضایی ـ تازیک، که سه ماه پیش از زندان اوین آزاد شده با خائن خواندن امیرانتظام برقراری دیکتاتوری شلوارهای پایین در ایران را غیرممکن خوانده و آن را تلاش های مذبوحانه امیرانتظام برای انحراف انقلاب اصیل مردم ایران برای برقراری جمهوری دمکراتیک اسلامی ایران می نامد.
آنگاه آیا درست خواهد بود که تو من را به خاطر نیت و تلاش در راستای بر اندازی جمهوری اسلامی "خطاکار" بدانی؛ چرا که "جمهوری اسلامی دموکراتیک" روی "جمهوری اسلامی" را سفید کرده است؟
بله. برای اینکه زمانی که امیرانتظام دولت را تشکیل داد با اختیارات کامل، در همان لحظه انقلاب دمکراتیک مردم به پیروزی رسیده بود. تمام اعمال شما بعد از آن و با لجاجت و نادانی کودکانهء شما باعث حاکمیت بچه بازان بر میهن ما شد. تلاش تو بعداز آمدن امیر انتظام فقط برای انتقام جویی محض بود حتی به قیمت نابودی خودت و کشورت. بنا براین بخاطر نداشتن بینش سیاسی و مشارکت در به شکست کشاندن تلاش های امیرانتظام برای نجات وطن از دست بچه بازان، شما و من هم شریک جرم هستیم زیرا من هم داد زده بودم «بختیار، نوکر بی اختیار!»
مهدی رضایی-تازیک: آقای جهان خسروی گرامی؛ بابت نظرتان سپاس گزارم. من نقد شما را این گونه خلاصه می کنم: «بختیار، آن سکولار- دموکرات وطن دوست و واقعاً روشنفکر، از نیت اصلی خمینی آگاه بود و می دانست که نعلین آخوندها هزاران بار خطرناک تر از پوتین سربازهای نظام سلطنتی ست. بختیار دولت را در دست گرفت، زندانیان سیاسی را آزاد کرد، آزادی مطبوعات را فراهم کرد و ... اما چرا، علی رغم این همه دست آورد، آن هم در عرض ۳۷ روز، ما فریاد زدیم: "بختیار، نوکر بی اختیار"؟»
بختیار، آن مرد تنهای تنهای تنها، زمانی دولت را در دست گرفت که کار از کار گذشته بود. شاه می بایست سال ها پیش حکومت را به «بختیار» ها تحویل می داد، از سلطنت دست می کشید، به پادشاهی مشروطه اکتفا می کرد و مال بیت المال را به مردم بر می گرداند.
اگر «روشنفکران» ما از زکاوت و هوشیاری بختیار برخوردار بودند، بازیچهء دست خمینی نمی شدند و یک «جمهوری دموکراتیک» را به عنوان یک آلترناتیو به مردم ارائه می دادند. و کیست که نگوید که: «یک "جمهوری دموکراتیک" نسبت به یک "پادشاهی مشروطه" بسیار مترقی تر است؟»
چالش هویتی در معضل غرب پرستی، غرب زدگی و بیگانه زدگی ـ آبان طهماسبی
اردشیر دولت: نکاتی که شما مطرح کرده اید از جمله همان مکانیزم هایی هستند که از بوجود آمدن یک دیکتاتوری دیگر جلوگیری می کند و امیدوارم نیروهای اپوزیسیون که در راستای ائتلاف بزرگ کار می کنند توجه کنند و هوشیار باشند که در عین حال که ائتلاف بزرگ باید و باید شکل بگیرد این باید و ضرورت باعث نادیده گرفتن و کوتاهی کردن در ایجاد مکانیزم های جلوگیری از سلطه گری نشود.
حمید: آقای نوری علا. با سپاس از سایت پر بارتان. من اصل این مقاله را در سایت اصلی نویسنده یافتم اما با کمال تعجب متوجه تفاوت های زیاد و دستکاری و حذف و...شدم.تا ان حد که فکر کردم اصل مقاله به انگلیسی است و شما ترجمه کرده اید! آیا شما هم این مقاله را از سایت بالا برداشته اید؟ در این صورت این اختلاف متن برای چیست؟ و اصلاً چرا آدرس سایت مرجع را ذکر نکرده اید؟چه در این مورد وچه مطالب دیگر. بطور مثال در این مطلب: "بگذارید من فدای راستگوئی تاریخ بشوم و فدای ملت دربندم! نامه و شعری از باونديان، از شورای شاهنشاهی ایران". آخر عزیز من نباید یک توضیحی اشاره ای و ... کنید که این "باونديان" کیست؟ و از آن مهمتر این "شورای شاهنشاهی ایران" چیست؟ آخر ما که یک عمر توی وب ولگردی میکنیم بچشم مان نخورده است! با سپاس.
آبان طهماسبی: با درود خدمتِ دکتر نوری علای گرامی و دوستِ گرامی نظر دهنده؛ از دوست گرامی که نکته سنج هستند پیشاپیش تشکر م نم. اینجانب، بعنوان نگارنده، هیچ حذفی در محتوا ها نمی بینم و هر تغییری در ویرایش سر پاراگراف ها هم انجام شده است را بسیار مانوس با متن می يابم و قدرتِ ادبیِ دکتر نوری علا را در سهیم بودن در تغییراتِ در پاراگراف ها، برای کارآ و روان کردن متن موثر می يابم. از دوست گرامی نظر دهنده خواهشمندم حوصلۀ بیشتری در بررسی ترتیب متن انجام دهند و تغییرِ انشایی پاراگراف را به حساب حذف تلقی نکنند. و باز هم از ایشان و عنایتی که دارند تشکر می کنم.
معضلات و معيارهای سنجش ائتلاف ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
http://www.newsecularism.com/2012/11/2.Friday/110212.Esmail-Nooriala-Problematics-of-Coalitions.htm
آبان طهماسبی: با درود خدمت دکتر نوری علای گرامی و قدردانی از زحمات ایشان؛ اینجانب پیوسته مقالات آن بزرگوار را مطالعه میکنم و از آنها بهره ها میبرم؛ دکتر نوری علا در مجموعۀ متعددی از مقالات، پیوسته به گوشزد کردنِ مبانی مهمی پرداخته اند که هر کدام، به بهترین نحو، به روز بودنِ خلاقیت و ابتکار ذهنی ایشان در ارائه دادن راه حل و نه «انتقادی برخورد کردن مبتنی بر ذاتِ خود بزرگ بینانۀ انتقاد اگر از نوع سازنده نباشد»، را برای انظارِ کنش گران و فعالین سیاسیِ انحلال طلب، شفاف و مبرهن ساخته اند؛ تصور میکنم که در این جمعه گردی نکات حائز اهمیتی وجود دارند که اگر اشتباه نکنم برای اولین بار به پوسته برداری و بررسی آناتومیک آن همت گمارده اند؛ از بین این نکات که توجه نگارندۀ این سطور را جلب کرد، ماهیت شناسیِ کاریزماتیک بودن و خروجی های آن به تابعی از استفادۀ درست از مقولۀ کاریزما و یا استفادۀ غلط از آن و مقولۀ شایسته سالاری مبتنی بر استفادۀ درست از وزن افراد است؛ نکتۀ دیگر که بسیار ارزنده بود، ارائه دادن تصویری واقع گرا از اپوزیسیون به مثابۀ مخالفینی که بنا به تعریف نمی توانند از قواعدِ حزبی یک قدرت استقرار یافته بهره برند، می باشد؛ در این مورد، ایشان مثال های احزاب در اروپا و اسراییل را بعنوانِ مولفه های توسعه دهندۀ بحث خویش آورده و اصولاً، عدم سنخیتِ اپوزیسیون ایران را به شبیه انگاری ها و بنیان گزاری های مجموعۀ احزاب و نه آنچه دغدغۀ ما ایرانیان است، به بهترین شکل بیان کردند. بند 5 و 7 کاملاً توسعه ای دقیق و علمی شده از عناصری ست که دکتر نوری علا بارها در مورد آنها در میان سطور آنها اشاره کرده اند اما در اینجا فکر میکنم که با ترتیب بسیار سنجیده ای به عرصۀ توجه خوانندگان آورده شده اند؛ با درود دوباره از زحماتِ فکری ایشان.
کمپين بازگشت به ميهن؛ راهکاری برای برون رفت اپوزیسیون از انسداد ـ اميرحسين موحدی
توسل: پیشنهادی از سر دلسوزی که همچون غربالی، ریگ را از در گوهر فشان و شب پره را از شاهین جدا میسازد. به راستی اگر این همه سرمایه مادی و معنوی نهفته در اپوزیسیون اگر نه در راستای منیّتهای جنینی بلکه در راه خردمندی از سر خرد خرج میشد امروز ما در همین نقطه که ایستاده ایم بودیم؟ اجازه دهیم جوهر این پیشنهاد در یک ظرف عملی تصور شود. میگویند نزدیک ۴ یا ۵ میلیون هم وطن در برون مرز وجود دارد. نمی توان انتظار داشت حتا ۵۰ در صد این جمعیت آنچنان دغدغه آنچه در میهن میگذرد را داشته باشند، ولی اگر فقط ۱۰ در صد این جمعیت میلیونی چنان دغدغه بزرگی داشته باشند و به چنین کمپینی به دیده مثبت بنگرند و آنگاه هم و غم خود را در راه عملی ساختن آن به کار ببرند چه امیدی در دل هم میهنان اسیر در داخل میآفریند. چنین کمپینی نه طرح مجاهدین برای رفتن به عراق صدام حسین است و نه طرح عوام فریبانه . نویسنده نمونه عملی آن [کاروان حقوق بشری به سوی اسرائیل] را پیش رو گذاشته است. ممنون از طرح دلسوزانه شما.
امير حسين موحدی: به میهن بر میگردم. اگر با زندگی خود نتوانستم سرباز خوبی برای وطنم باشم شاید با مرگم بتوانم؛ امروز حتی آقای پهلوی نیز مخاطب ما هستند: آیا حاضرند همانگونه که گفتند سرمایه ملی هستند، در این راه هزینه شوند؟ پای در راه میگذارم و میروم چون از فرزاد کمانگرها شرمسارم که اینک ساکن لوس انجلس هستم؛ من خودم را میگویم، کم آوردم در مقابل شهدای راه آزادی. شرمسارم و باید جبران کنم من به میهن بر میگردم. تا در تاریکی ها شمع باشم نه در لوس انجلس خورشید.
خشایار رُخسانی: نُخست اینکه ناسانی میان هَنداخ (طرح) امیرحسین موحدی با هنداخ هخا برای بازگشت به میهن در چیست، هنگامیکه ما ناکامی برنامۀِ هخا را در پیش رو داریم؟ و دوم اینکه، یک سال پس از روی کار آمدن خمرهای سرخ در کامبج آنها برای نابودی اپوزیسیون شان به ترفند بیانیهء بخشایش همگانی (عفو عمومی) روی آوردند. این بیانیه سبب بازگشت سدها هزار آوارۀِ کامبوجی به کشور از زمین و هوا گشت که شوربختانه سفر همۀِ آنها به اردوگاه های مرگ و بیگاری فرجامید.