بازگشت به خانه

 

وقت فراموشی نيست...

يادداشت هائی از شکوه ميرزادگی

sh.mirzadegi@gmail.com

دوشنبه 21 آذر 1390 ـ  12 دسامبر 2011

 

 

تضعيف حقوق بشر خيانت به بشريت است

به مناسبت سالگرد امضای اعلاميه حقوق بشر

از نشانه هايی که در تاريخ زندگی انسان وجود دارد، می توان نتيجه گرفت که او، از آن زمان که از لحاظ نيروی درک و هوش خود از جانداران ديگر متفاوت شد، تا کنون و بدون توقف چند خواست مشخص را دنبال کرده است: آزاد بودن، گرفتار تبعيض نشدن، و در رفاه و امنيت به شادمانی زيستن. البته آشکار است که، در دوره های مختلف تاريخی، شکل و محتوای اين خواست ها با آنچه که انسان امروز خواهان آن است تفاوت هايی زمان مند داشته است اما، به نسبت امکانات زمانه و در جوامع مختلف، «روح اصلی ِ» اين خواست ها هميشه وجود داشته است.

خواست «آزادی» در ذهن فردی که در نظام طايفه ای زندگی می کرده، طبعاً با همان خواست در ذهن شخصی که در دوران برده داری بسر می برده، و يا در ذهن انسان حاضر در نظام زمين داری بزرگ، تفاوت هايی داشته است. مفهوم «رفاه» نيز برای آن که در قرون وسطا می زيسته با کسی که در دوران شکوفايی بورژوازی چشم بر جهان گشوده کاملا فرق می کرده است. و همچنين است خواست های ديگر اصلی انسان. اما به جرات می توان گفت که هيچ دوره ای وجود نداشته که انسان از رفاه ـ که مجموعه ای از خوب خوردن، خوب نوشيدن، سرپناه راحت داشتن، و با سلامت و امنيت و صلح و آشتی زيستن است ـ خوشش نيامده باشد. هيچ زمانی در تاريخ نيست که بگويند در آن زمان مردم دوست داشتند در زندان باشند، دوست داشتند شکنجه شوند، و دوست داشتند حاکم يا حاکمينی بر آن ها مسلط باشند که مدام بر سرشان بکوبند. يا نمی توانيم شاهد آوريم که مردمانی در تاريخ بوده اند که از تبعيض خوشحال می شدند و يا بدبختی و رنج و گريه و اندوه را بيش از شادمانی و خنديدن دوست می داشتند ـ حتی اگر اين اشک و گريه به عنوان ثواب به آن ها تحميل شده باشد. آن ها حتی اگر به شوق بهشتی فردايی سر به ديوار کوبيده و اشک ريخته باشند همچنان با داشتن خوشحالی های کوچکی که وعده ی بهشتی هم پشتوانه اش نباشد راضی هستند و آن خوشحالی را دوست می دارند.

گذشته از اين ها، می شود گفت که همه ی تحولات و تغييرات تاريخی، و همه ی قراردادها و ايده های بزرگ جهانی، در اصل برای رسيدن به همين چند خواست، يا حتی وعده ی رسيدن به آن ها پديدار گشته اند. ما هيچ پيامبر، هيچ مصلح اجتماعی و هيچ رهبر فکری و سياسی و مذهبی را در جهان پيدا نمی کنيم که به مردمانی گفته باشد که قصدش اين است که آزادی را از آن ها بگيرد، نان و آب شان را قطع کند، خانه هاشان را ويران کند، آن ها را به دلخواه خود، و بدون هيچ ضابطه و دليلی، به عالی و خوب و متوسط و بد تقسيم کند و هر گروهی را که دوست می دارد بر گروهی ديگر ترجيج دهد و آن مردمان شادمانه برقصند و برای او هورا بکشند. در واقع، همه ی بزرگان محبوب جهان درست با وعده هايی عکس اينها بوده که به محبوبيت رسيده اند. و اگر بعدها شانه از بار تعهداتشان خالی کرده اند، اين را هم ديده ايم که مردم به راحتی و در اولين فرصتی که به دست آورده اند، يا آن ها را در ذهنيت خود کنار گذاشته اند تا با شخصی ديگر و يا نظامی ديگر و يا دورانی ديگر امکان رسيدن به خواست های هميشگی خود را فراهم کنند، و يا توان آن را يافته اند که حسابشان را برسند و خود را از شر آن ها خلاص کنند.

در عين حال، جالب است که تاريخ به ما می گويد که حتی آن رهبران و بزرگان و مصلحانی که ايده ها و وعده هايشان در مورد آن خواست های ميليون ها ساله با راستی و حسن نيت همراه بوده نيز، هيچ کدام ـ با هر ايده ی آسمانی يا زمينی ـ نتوانسته اند که به وعده های خود وفا کنند. نه اين که نخواسته باشند بلکه نتوانسته اند چرا که در ايده های هر کدام از آن ها هميشه تمايلی وجود داشته که هر يک به دليلی عده ای را بر عده ای ديگر ترجيح می داده است و اين تبعيض (حتی اگر خيرانديشانه بوده) بناگزير آزادی و رفاه، و حتی شادمانی، را در يک جامعه «نسبی» می کرده است.

اما، 63 سال پيش، لحظه ای در سرگذشت بلند انسان فرا رسيد که کل تاريخ زندگی او را دگرگون ساخت. اين حادثه به گذاشتن نقطه ی پايانی بر همه ی رنج های بشری مربوط می شد و آغاز با شکوهی بود برای به دست آوردن خواست های ميليون ساله ی موجودی به نام انسان. اين بار، برخلاف همه ی قرن هايی که پشت سر گذاشته ايم، پيامبر، يا حاکم، يا شاه، و رهبر و مصلحی اجتماعی نبود که آمده بود تا، به دروغ و يا به راستی، به مردمان گوشه ای از جهان، يا حتی کل جهان، وعده ی «بزرگی» و «حيثيت» و «برابری و آزادی» و «رفاه و شادمانی» بدهد. اين بار خود مردمان، يعنی کل مردمان جهان، بودند که نقشه ای برای زندگی و آينده ی خود تدارک می ديدند و نشانی درست و دقيق راه رسيدن به کل خواست های خود را در حافظه ی زمانه ی ما به ثبت می رساندند.

 

اعلاميه حقوق بشر

شصت و يک سال پيش، نمايندگان مردم رشد کرده ی جهان در سازمان ملل متحد اعلاميه ای را امضا کردند که بر پيشانی نوشت آن بر حيثيت و کرامت تمامی اعضای خانواده ی بشری وحقوق برابر و سلب ناپذير او که اساسش بر آزادی و عدالت و صلح بود تاکيد شده بود.* و در بند بند آن به حقوقی اشاره می شد که برگرفته از خواست های هميشگی انسان بود.

فکر اوليه ی اين اعلاميه در قرن هفدهم مطرح شده بود که سپس، در پی جنگ خانمان برانداز جهانی، شکل منظم تری بخود گرفت و در دسامبر 1948 در سی ماده مدون و تصويب شد، و متن حاصل از آن (که تاکنون به 360 زبان دنيا منتشر شده) همان خواست های ميليون ساله ی مردمان جهان را با جزيياتی روشن و برآمده از تجربه های بلند بشری بيان می داشت.

اين اعلاميه اگر چه تا کنون «به طور قانونی» هيچ ضمانت اجرايی با خود نداشته و ندارد اما در همين شصت و يک سال گذشته نشان داده است که بی هيچ سپاه و حکومت و توپ و تانگ و تفنگی؛ و بی هيچ وعده ی بهشت و تهديد دوزخی؛ علاوه بر اين که هر روز فاتح قلب های هزارها هزار تن از مردمان جهان می شود، همواره خاموش و بدون توقف و به طور روزمره، همچون جريان آب چشمه ای زلال در دل سنگ و سنگ ريزه ها، در قوانين مختلف کشورهای دنيا نفوذ می کند و در همه ی کشورهای دنيا مردمانی مصمم می شوند که، همچون سربازانی داوطلب در يک ارتش گسترنده، خواهان نظارت بر اجرای بدون چون و چرای آن شوند.

اين پديده ای است که هيچ مذهب و ايده ای (چه سياسی و چه اجتماعی) نتوانسته در تحقق آرزوهای هميشگی بشری اينگونه عمل کند. چرا که اعلاميه حقوق بشر برگرفته از همه ی تجربيات او برای رسيدن به خواست های مداوم و به روز شونده ی انسان پيش رو است؛ تجربياتی که رد پای همه ی تلاش ها و ضد تلاش های حقوق بشری بر آن هست، از جنگ های آشوربانی پال گرفته تا جنگ های هيتلر، از رنج های اسپارتاکوس تا استثمار کارگران قرن بيست ويکم در گوشه و کنار دنيا، و از کلمات طلايی اما محدود و باستانی ِ منشور کورش بزرگ تا جزء جزء کلمات کتاب های قانون و حقوقی که راهگشای بشر حق طلب اند.

و چنين است که اعلاميه ی حقوق بشر اکنون به عنوان گوهر بی همتای زمانه ی ما، خواست ها و حق طلبی های کل تاريخ بشری را در خود حمل می کند، و به داروی اليتام بخشی تبديل شده است که بر کل رنج های تاريخی او، و وعده های دست يافتنی اش برای شادمانی هايی آرزويی و طبيعی مرهم می نهد. اکنون هيچ شخصيت يا گروهی که درباره ی نجات و سعادت انسان سخن می گويد نمی تواند منکر کارآيی اين پديده ی شگرف و با ارزش شود.

اما اگر فرد يا افرادی جزو آن دسته از موجوداتی باشند که برايشان تنها رسيدن به هدف مطرح باشد و رفتار و گفتارشان را سود و زيان شخصی يا مربوط به ايده های سياسی يا مذهبی مورد اعتقادشان تعيين کند، البته که طبعاً سعی خواهند داشت تا، به عناوين مختلف و به بهانه های گوناگون با آن بجنگد و يا، اگر دستشان برسد، اهميت آن را در نزد مردمان تضعيف کنند.

تضعيف حقوق بشر

جنگ با حقوق بشر، با تضعيف آن، يا بهتر است بگويم تبليغ برای تضعيف آن، معمولاً از سوی دو گروه اتفاق می افتد:

۱ـ کسانی که راه و کار ديکتاتوری و مردم ستيزشان، و يا سودجويی های سياسی يا اقتصادی شان، با گسترش جهانی «حقوق بشر» در تضاد است. اين عده، از آنجا که ضعيف تر از آنند که با کل بشريت در افتند، به تنها راه ممکن متوسل شده و می کوشند تا اين فکر را جا بياندازند که: «خود آن هايی که حقوق بشر را ساخته اند رعايت اش نمی کنند». آنها می خواهند از طريق اثبات اين سخن از اهميت مجموعه ی مدون حقوق بشز بکاهند و يا آن را از زندگی مردمان (حداقل در جامعه ای که خود در آن زندگی می کنند) حذف کنند.

۲ـ کسانی که اساساً با مفهوم و ارزش حقوق بشر در زندگی خود و کل جامعه ی جهانی آشنا نيستند و به اهميت کاربرد و کارآيی آن واقف نيستند. آن ها نيز، اما نادانسته، و با ديدن هر عملی از سوی قدرت های بزرگ (بگيريم حمايت آن ها از حکومتی مردم ستيز) با اين تصور غلط که حقوق بشر در اختيار آن هاست، حقوق بشر را به ناسزا می گيرند. که « مرده شور اين حقوق بشر را ببرد که مثلا اين بلا سر ما آمده!L

در واقع تضعيف حقوق بشر، چه از جانب اشخاصی چون احمدی نژاد و آيت الله خامنه ای باشد ـ که از نام و سايه ی آن هراس دارند ـ و چه از جانب فلان نويسنده و روشنفکری که از سر رنجی که برای مردمان سرزمين خود می برد تير حمله ی خويش را به سوی حقوق بشر نشانه می گيرد، و چه از جانب فلان فرد يا گروه اپوزيسيونی که از سر خشم می خواهند «فعلا و تا وقتی که حساب سران اين حکومت را نرسيده اند، و همه را با عمامه هاشان به دار نزده اند» هيچ سخنی از حقوق بشر گفته نشود، دود همه ی اين دلايل ـ با همه ی گوناگونی نيت ها و مقاصد ـ نه تنها به چشم مردمان ما، که مردمان کل جهان می رود.

اگر احمدی نژاد ميليون ها دلار از پول خزانه سرزمين مان را خرج می کند تا نشان دهد که در آمريکا و انگليس نيز اعمالی خلاف حقوق بشر اتفاق می افتد، هدف کارش نه محکوم کردن اين نوع کشورها، که تضعيف حقوق بشر است. چرا که نشان دادن آن چه که آمريکا و انگليس و کل غرب (در کنار ده ها قوانين زيبای برگرفته از حقوق بشرشان) برخلاف حقوق بشر انجام می دهند ـ که مهمترين شان ـ اتفاقاً ـ مراوده و مذاکره ی اقتصادی و سياسی با حکومت هايی چون حکومت اسلامی است که شبانه روز به نقض حقوق بشر مشغولند ـ کار چندان مشکلی نيست. در خود کشورهای غربی و، در انبوه گزارش ها و کتاب ها و نشريات روزانه، به طور آزادانه به اين غفلت ها اشاره می شود و اين آزادی سخن گفتن انتقادی و افشاگرانه بخشی از سيستم پالايش و پيرايش مسايل مربوط به حقوق بشر در اين کشورها است. اما آن چه احمدی نژاد و احمدی نژادها و معلمين پشت پرده شان هدف می گيرند در واقع تضعيف خود مجموعه ی حقوق بشری است که رعايت حتی يک مورد آن هم در رفتارهای حکومت اسلامی به چشم نمی خورد.

کاری که اکنون قرار است احمدی نژاد با پول مدرسه ی ميليون ها کودک محروم از تحصيل، با پول غذای ميليون ها گرسنه در گوشه و کنار سرزمين مان، با پول دستمزدهای هزارها کارگری که ماه ها است بی حقوق مانده اند، با پول عمران و آبادانی استان های محروم از همه چيز انجام دهد، نه افشای خلافکاری های حکومت های آزاد و دموکراتيک که کمرنگ کردن خود مفهوم حقوق بشر در ذهن همين ستمديدگان است. او و امثال او می خواهند حقوق بشر را در نزد مردمان ما، و وابستگان ناآگاه و محروم و بدبخت جمهوری اسلامی در کشورهايی چون عراق و لبنان و فلسطين و ديگر نقاطی که به جای نان از حکومت اسلامی اسلحه دريافت می کنند بی بها سازند. می خواهند به آن ها بگويند که: «حقوق بشر برای شما نمی تواند کاری کند. اما من، و حکومت اسلامی ما، می توانيم!».

و متاسفانه همين کار را ـ به صورتی ديگر ـ فلان نويسنده و شاعر و روشفکری هم انجام می دهد که ـ مثلاً، از «لج» اوباما، يا سران اتحاديه ی اروپا ـ به حقوق بشر ناسزا می گويد و اظهار می دارد که «اين حقوق بشر هم الکی است». او، به جای اينکه بگويد «فلان شخص از توجه به حقوق بشر سرپيچی کرده است» ـ ندانسته ـ به تضعيف حقوق بشر کمک می کند و نمی داند که با دست خويش به تضعيف حقوق خودش مشغول است. او نمی داند که بی اعتنايی شخصيت های سياسی و قدرتمند به حقوق بشر ربطی به حقوق بشر ندارد و از اهميت آن نمی کاهد. در واقع، چسباندن حقوق بشر به افراد و گروه هايی چند، هر چند آن افراد بزرگترين مقام های جهانی را داشته باشند، خيانتی به خويش و عليه بشريت است؛ بشری که پس از قرن ها توانسته کيميايی را کشف کند که کارش رها ساختن او از تحمل بار همه ی قدرت های سياسی و اقتصادی، و اهميت دادن به «حيثيت انسان» است.

احترام به بند بند مواد اعلاميه جهانی حقوق بشر و کمک به گسترش آنها با همه ی امکانات موجود برای هر فردی، به خصوص کسانی که قدرت رسانه ای در دست دارند، کمک به راه بردن به «وادی عشق» ی است که همه ی طلب های انسان را يک جا می پردازد، و رسيدن به همان «انسان» ی است که پس از قرن ها «ملول» بودن از «ديوان و ددان» آرزويش در جان همه ی مردمان نيک جهان وجود داشته است.

ويراست او.ل: دوازدهم دسامبر ۲۰۰۹


ـــــــــــــــــ
(*) «از آن جا که شناسايی حيثيت و کرامت ذاتی تمام اعضای خانواده ی بشری و حقوق برابر و سلب ناپذير آنان اساس آزادی ، عدالت و صلح در جهان است؛
از آن جا که ناديده گرفتن و تحقير حقوق بشر به اقدامات وحشيانه ای انجاميده که وجدان بشر را بر آشفته اند و پيدايش جهانی که در آن افراد بشر در بيان و عقيده آزاد، و از ترس و فقر فارغ باشند، عالی ترين آرزوی بشر اعلام شده است؛
از آن جا که ضروری است که از حقوق بشر با حاکميت قانون حمايت شود تا انسان به عنوان آخرين چاره به طغيان بر ضد بيداد و ستم مجبور نگردد؛
از آن جا که گسترش روابط دوستانه ميان ملت ها بايد تشويق شود،
از آن جا که مردمان ملل متحد، ايمان خود را به حقوق اساسی بشر و حيثيت و کرامت و ارزش فرد انسان و برابری حقوق مردان و زنان ، دوباره در منشور ملل متحد اعلام و عزم خود را جزم کرده اند که به پيشرفت اجتماعی ياری رسانند و بهترين اوضاع زندگی را در پرتو آزادی فزاينده به وجود آورند...»

 

(**) ماده ی ۱: تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيه ای برادرانه رفتار کنند.
ماده ی ۲: هر کس می تواند بی هيچ گونه تمايزی، به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، عقيده ی سياسی يا هر عقيده ی ديگر، و همچنين منشا ی ملی يا اجتماعی ، ثروت ، ولادت يا هر وضعيت ديگر، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در اين اعلاميه بهره مند گردد. به علاوه، نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد که مبتنی بر وضع سياسی ، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی باشد که شخص به آن تعلق دارد، خواه اين کشور يا سرزمين مستقل ، تحت قيموميت يا غير خودمختار باشد ، يا حاکميت آن به شکلی محدود شده باشد.

 

برگرفته از سايت نويسنده

http://shokoohmirzadegi.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630