بازگشت به خانه

دوشنبه 6 تير 1390 ـ  27 ماه ژوئن 2011

 

ملی ـ مذهبی: تضاد عقیده و عمل

مسعود دیوانی فرد

به بهانه در گذشت مهندس سحابی و سال گرد در گذشت دکتر شریعتی(*)

نظریه‌ها و ایده‌های گوناگونی در سده بیست میلادی بر سرنوشت ایران و رسیدن آن به وضیعت کنونی تاثیر داشته‌اند که می‌توان در باره آنها به گفتگو پرداخت اما، بی‌شک یکی از پر سر و ‌صدا‌ترین آنان که در درون خویش دارای تضادی عمیق است، گروه ملی ـ مذهبی و اید ئو لوژی نا‌همخوان ایشان در نیمه دوم سده بیستم میلادی است. در این نوشته کوشش شده است، ضمن نگاه کوتاهی بر تاریخچه جنبش ملی و تاریخچه و پای‌گیری مذهبی‌ها تضاد بین حرکت یا ائتلاف، ملی ـ مذهبی، پیش و پس از انقلاب‌اسلامی در ایران و عمل‌کرد آنها نشان داده شود.

1ـ ملی: نهضت‌های ایرانی بعد از اسلام که برای مقابله با سلطه اعراب بپا‌خاستنند، هر چند برخی از آنها در ظاهر بنام مذهب عمل می‌نمودند، اما در واقع جنبه ایرانیت آنها بر کفه مذهبیت چیرگی داشته است. با اینکه در آن زمان اصطلاح ملی یا ملی‌گرایی یا ملت باوری، مترادف با ناسیونالیسم امروزی هنوز اختراع و رایج نشده بوده است، سردمداران آن جنبش‌ها بیشتر در پی باز گردانیدن شکوه گذشته و اقتدار ایران پیش از اسلام و وجهه ملی بوده‌اند تا بوجود آوردن حکومت‌های مذهبی.

ناسیونالیسم یا ملت‌باوری که در ایران به آن باختصار ملی گفته می‌شود، در واژه‌نامه‌های سیاسی به اشکال مختلفی تعریف شده است که می‌توان آنرا بطورخلاصه، نوعی آگاهی همگانی و جمعی بمعنی آگاه بودن از تعلق به ملتی خاص، بیان نمود.

آگاهی ملی پدید آورنده حس وفاداری و شور و علاقه افراد به عناصر تشکیل دهنده‌ی آن ملت از قبیل نژاد، زبان، سنت‌ها، عاد‌ت‌ها، ارزش‌های اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی و سرزمین جغرافیایی می‌باشد که، گاهی موجب مبالغه دربزرگداشت آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملت‌ها می‌شود.

ناسیونالیسم ایدئولوژیی است که، یک دولت ملی را بهترین شکل سازمان سیاسی می‌داند تا بتواند ارزش‌های یاد شده را پاسداری نماید.

عقیده به ناسیونالیسم از سده هفده میلادی در اروپا پا بر عرصه سیاست گذاشت و تا اواخر سده نوزده سبب پیدایش دگرگونی‌های عمیقی در جهان گردید اما رشد آن در آسیا و افریقا از سده بیستم آغاز شد.ملت‌باوری همچنین سبب پیدایش احساس مسئولیت در برابر سرنوشت ملی و وفاداری به ملت می‌شود که بر دیگر مسئولیت‌ها رجحان دارد، و به تلاش برای سرافرازی و رفاه و پیشرفت ملت می‌انجامد.

در نیمه اول قرن نوزدهم در اروپا ناسیونالیسم بادموکراسی و لیبرالیسم و قانون‌خواهی همراه بود اما در اواخر سده صورت‌های تجاوز‌گر به خود گرفت و با رقابت‌های نظامی و تجاری و امپریالیسی به زیان ملت‌های دیگر انجامید. در نیمه اول سده بیستم ناسیونالیسم اروپایی یکی از عناصر اصلی بوجود آورنده فاشیسم و جنبش‌های توتالیتر یا تمامیت‌خواه شد، و همچنین انگیزه‌ای برای قیام ملت‌های استعمار زده بر ضد قدرت‌های امپریالیست و انگیزه مقاومتی برای اقلیت‌های ملی در برابر فشار دولت‌های زورگو گردید. به رغم گسترش نظریه انتر‌ناسیونالیسم و مبارزه طبقاتی در آغاز قرن بیستم و جان‌گیری دیگر نظرات فلسفی سیاسی، ناسیونالیسم یا ملت‌باوری همچنان نیرومند‌ترین قدرت سیاسی در تاریخ جهان جدید است.

در سده بیستم، افراط در پرورش حس ملی‌گرایی موجب بوجود آمدن جنبش‌های فاشیستی در دنیا و نازیسم در آلمان شد که خطر و جنبه منفی آنرا برای اندیشمندان روشن ساخت تا در جهت یافتن راه‌هایی برای کنترل و تعادل آن قدم بر دارند اما باید پذیرفت که همین ملت‌باوری، مبارزه با دولت‌های استعماری را از طرف کشور‌های جهان سوم در راه دست‌یابی به استقلال آنها نیز در برداشت.

ملی‌گرایی با معنی جدید آن در ایران نیز از میانه سلطنت ناصرالدین شاه با پیدایی کسانی مانند امیر کبیر در دولت و با تبلیغات و نوشته‌های افرادی نظیر میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان و فرنگ رفتگان آن دوره آغاز شد که بعضی از آنان جان عزیز را برسر آن باختند. ادامه راه و پا فشاری در آن توسط سران مشروطه و سرداران ملی از گوشه و کنار کشور سبب امضای فرمان مشروطه شد. در زمان محمد علی‌شاه و استبداد صغیر او ملی‌گرایی هم، مانند مشروطه‌خواهی دچار آسیب‌های فراوانی، به ویژه از طرف مذهبی‌ها شد که، هر کس دم از ملیت و تجدد میزد وی را با بر چسب بهایی‌گری یا کفر به حاشیه می‌راند‌ند.

از سال‌های اولیه سلطنت رضا شاه بزرگ تحت رهبری شخصیت نیرومند وی و بر اساس قانونی نا نوشته و همکاری اکثر روشنفکران و اندیشمندان آن دوره، ملی‌گرایی و ملت‌باوری با سرعت و رشد‌ی شگفت‌انگیز در تمام سرزمین ایران و همه زوایای زندگی مردم ساکن در آن ریشه دوانید.

نام‌های عربی مانند بلدیه به شهرداری و عدلیه و مالیه به دادگستری و دارایی تغیر یافتنند، سلسله مراتب مقام‌های ارتشی و پایگان آنها، نام‌های ایرانی بخود گرفتنند. بنای فرهنگستان زبان رسمی کشور کوشش دیگری در جهت ایجاد خویش باوری و از قدم‌های بزرگ آرمان‌های ملی‌گرایا‌نه بود . همچنین بر پایی و ایجاد نظام جدید آموزش و پروش، نقش بزرگ و مهمی در باروری غرور ملی ایرانیان بازی نمود.

در تمام آن دوره هر نوع ایدئولوژی و بویژه گرایشات مذهبی در جامعه، در برابر ملی‌گرایی رنگ باخت، کار آموزش که قبل از آن در انحصار مکتبدارن و آخوند‌ها بود از دست ایشان خارج شد. در مدارس در کنار تعلیم بوستان و گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی و داستان‌هایی مانند آرش کمانگیر و تاریخ امپراتوری ایران همراه علوم جدید با پرنگی آشکاری تدریس می‌شدند و مناصب سنتی آخوند‌ها بدست کسانی دیگر سپرده و سبب گردید تا ریشه‌های کینه و نفرت از ملت و ملی‌گرایی و عشق و علا‌قه به امت در دل‌های آنان عمیق‌تر گردد.

در تاریخ احزاب ایران، حزبی بنام حزب ملی یافت نمی‌شود، برای اولین بار در سال 1904 مسیحی انجمنی مخفی بنام انجمن ملی توسط جهانگیر خان صور اصرافیل، ملک المتکلمین و دولت آبادی با هدف آماده‌سازی انقلاب مشروطه بوجود آمد و بعد از جنگ دوم سید ضیاء حزبی رسمی بنام اراده ملی را با هدف مبارزه و مخالفت با حزب توده پایه‌گذاری کرد که بصورتی طوفانی گسترش و با همان شکل از صحنه سیاست ایران خارج شد و حزبی هم بنام ملیون در دهه 130 شمسی در صحنه سیاست ایران نقش داشته است. مهم‌ترین تشکیلاتی که زیر عنوان ملی وارد دنیای سیاست در ایران گردید، جبهه ملی نام دارد که اغلب در میان توده مردم بصورت حزب تصور شده است.

جبهه ملی: پس از ترور رزم آرا، حسین علا به عنوان کفیل نخست‌وزیری معرفی و پس از او دکتر مصدق که در مقام ریاست کمیسیون نفت مجلس به شهرت و محبوبیت بسیار رسیده بود از طرف شاه به عنوان نخست وزیر تعین گردید. مصدق برای پیش برد جریان ملی شدن نفت نه دارای حزبی بود تا طرفداران خود را بوسیله آن سازمان دهی نماید و نه حتی گروه مشخصی از نمایندگان مجلس را پشت خود داشت تا برنامه‌های خویش را پیش برد اما جبهه ملی که از افراد و گروه‌ها و اتحاد‌هایی ائتلاف یافته بود او را در به نتیحه رساندن لایحه ملی نمودن صنعت نفت یاری کرد. فصل مشترک اعضای این جبهه، احساسات قوی ملی‌گرایانه، مخالفت با مداخله بیگانه در امور داخلی کشور، حمایت از ملی کردن نفت و الزام به مراتب مختلفی از مدرنیته و اصلاح‌گری بود این افراد از طیف‌های کاملن مختلف سیاسی بودند: از تندروها و محافظه‌کاران تا آزادیخواهان و تجدد‌گرایان و مادیون. با اینکه جبهه ملی تشکیلات منسجمی نداشت، ولی سازمانی بود که اشخاص زیر بنیان‌گذار آن بودند: کریم سنجابی، علی شایگان، دکتر حسین فاطمی، حسین مکی، احمد رضوی، شمس الدین میر علایی، ابوالحسن حائری زاده و مظفر بقایی. جبهه ملی با تمام نارسایی‌هایش جنبه‌های مترقی و مثبت بسیاری را برای ایران بهمراه داشته است.

2 ـ مذهبی‌ها: دوران صفویه یکی از بارزترین مقاطع تاریخ ایران است، چرا که برای اولین بار مذهب رسمی کشور به شیعه دوازده امامی تبدیل گردید، تا آن دوره اکثریت مردم سنی مذهب بودند. رسمی و دولتی شدن تشیع در ایران بدست شاه اسماعیل اول و جانشینان وی را، پاره‌ای از پژوهش‌گران، یک ترفند سیاسی، نظامی در مقابل امپراتوری نیرومند عثمانی دانسته‌اند که از موضوع بحث ما خارج است بهر‌حال فشار دولت عثمانی به علمای شیعیه، سبب پناهنده شدن بسیاری از ایشان به دولت صفوی گردید و با استقبال دولت ایران که از کمبود حکمای کلامی شیعه در برابر علمای کلامی سنی و بحث‌های پایان ناپذیر آنها در رنج بود، مواجه شد. دولت صفوی همچنین در پیروی از سیاست خود و پرسش مردم در مورد احکام شرعی مذهب جدید که از آن بی اطلاع بودند مجبور به دعوت از علمای شیعه ساکن در لبنان و شام گردید و امکانات زیادی در اختیار آنها گذاشت و شروع به تاسیس حوزه‌های علمیه نمود. با حمایت و پشتیبانی حکومت صفوی این علما یا آخوند‌ها با زیرکی خاص خویش و شناخت نقاط ضعف توده مردم و حکومت‌گران توانستنند در همه شئون دولتی و زندگی عمومی و خصوصی جامعه نفوذ کنند و این درست در زمانی است که غرب بسوی شکوفایی و تمدن جدید پیش می‌رفت و سعی در کوتاه کردن دست مذهب از سیاست و حکومت داشت.

قدرت‌طلبی و دخالت‌های این گروه در سیاست که ملیت و ایرانیت صفویان را هم نداشت و آنرا بر نمی‌تابید از طرفی، و اشاعه خرافات و اختراع گستاخانه حدیث در هر زمینه و موردی از امامان شیعه از طرف دیگر، سبب جنگ بین سنی و شیعه شد. در پی فتوا‌های آنها اقلیت‌های سنی کُرد و بلوچ بشدت مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و افغان‌ها‌یی که در قلمرو مرزهای حکومت صفوی زندگی می‌کردند آماج اصلی کشمکش‌های مذهبی شدند و حتا برای سرکوب و آزار ایشان از مزدوران گرجی اعم از مسیحی یا آنانکه به ظاهر اسلام آورده بودند استفاده می‌شد . هنگامی که میرویس، رهبر افغان‌های غلزایی که مرکزشان قندهار بود در سال 1707 مسیحی از اصفهان دیدن می‌کرد، چند کتاب از شیعیان را که حاوی مطالب شنیعی در مورد سنی‌ها بود با خود به مکه برد و توانست با نشان دادن آنها به علمای سنی از آنها فتوای قیام علیه صفویه را بگیرد، اولین پیآمد این فتوا کشتار شیعیان در قندهار و آخرینش سقوط خفت بار سلسله صفوی در سال 1722 مسیحی و تصرف اصفهان بود. برای مطالعه بیشتر در این مورد علاقمندان می‌توانند به کتاب نصف جهان از محمد مهدی اصفهانی مراجعه نمایند.

نادر شاه نیز پس از روی کار آمدن با تمام کوششی که کرد موفق به کوتاه نمودن دست مذهبی‌ها از سیاست و حکومت نگردید و عاقبت در اثر دسیسه‌های آنها و اشتباهات خویش به قتل رسید. پس از نادر کریم خان زند مذهب رسمی کشور را شیعه دوازده امامی اعلام نمود و سکه بنام امامان ضرب کرد و دست مذهبی‌ها برای دخالت در امور حکومتی باز گذاشته شد. هم زمان با این دوره بحث و نزاع قدیمی بین دو مکتب فقهی اصولی و اخباری شیعه دوباره شروع گردید. بحث ایشان حول اصول و روش شناسی فقه و مهمتر از همه مسئله تقلید و اجتهاد دور میزد. اخباریون دو اصل تقلید و اجتهاد را رد می‌نمودند و معتقد بودند تمام جامعه چه عالم و چه غیر عالم باید تسلیم رهنمود‌های امامان باشند و سنت و اخبار و احادیث ائمه برای زندگی و نجات بشر کفایت دارد، در مقابل اصولیون عقل و اجتهاد را در مسایل فقهی با شرایطی خاص جایز می‌شمردند.

در اواخر سده هجدهم مسیحی با ورود شخصی بنام آقا محمد باقر بهبهانی در عرصه فقه و استدلالهای او پرونده اخباریون برای همیشه بسته شد و تقلید و مقلد و مجتهد در شریعت شیعه دوازده امامی پای گرفت و تا نظریه ولایت‌فقیه و هیچ شمردن انسانها پیشرفت. با محکم شدن جایگاه این نظریه، مجتهدین خویش را نماینده امام و صاحب اختیار همه می‌دانستند لذا، د خالت در سیاست و حکومت را بطریق اولی در انحصار خویش فرض مینمودند.پیروزی اصولیون، جامعه شیعه را به دو بخش مقلد یا کسیکه ناگزیر از تقلید است و مجتهد یا کسی‌که حق اجتهاد دارد تقسیم کرد. مجتهد در عمل از اقتدار زیادی برخوردار است و بر مقلد واجب است یک مجتهد زنده برای خود انتخاب کند، در نتیجه همیشه باید یک مجتهد زنده وجود داشته باشد و با این استدلال رهبری خود را بر جامعه تا ظهور امام معصوم مشروعیت بخشیدند.

در این جهان‌بینی تمام دانشمندان علوم دیگر، اندیشمندان، سیاست‌مداران و پادشاهان و همه مردم مقلدند و حرف آخر را کسی می‌زند که به درجه اجتهاد نایل شده باشد و شخص مجتهد را نیز مجتهدین قبلی انتخاب و به جامعه معرفی می‌کنند.

گروه مذهبی‌ها با چنین استدلال‌هایی توانستند در حکومت قاجار بعد از بنیان‌گذار آن سلسله با استفاده از بیعرضگی و تن‌پروری بقیه و بسط خرافات و جادو بر سرنوشت مردم و کشور حاکم شوند و تا آنجا که در توان دارند ایران و ایرانی را بذلت و خواری بکشانند و قسمت بزرگی از کشور یعنی قفقاز را به روسیه هدیه و در زمان ناصرالدین شاه بخش دیگری از خراسان بزرگ را در اثر فشار و خواست دولت فخیمه انگلیس رها سازند.

همانطور که در قسمت اول این نوشنه آورده شد، از اواسط سلطنت ناصرالدین شاه زمزمه تجدد و مدرنیته در میان فرهیختگان ایرانی پای گرفت و سر فصل مبارزه‌ای شد که تا امروز میان روشنفکران و اندیشمندان ایرانی اعم از چپ یا راست با سنت‌گرایان و در حقیقت با مذهبی‌های اصولی ادامه دارد.

همکاری بعضی از روحانیون با مشروطه‌خواهان، بیش از آنکه از سر اخلاص و ایرانیت آنها باشد از سر ترس بر پایی حکومتی جمهوری بود، علمای شیعه‌ای که در نجف بودند بعلت نزدیکی به عثمانی و اروپا از مسایل جاری آنجا اطلاع داشتند و می‌دانستند اگر حکومتی مانند رژیم‌های اروپای غربی در ایران روی کار آید فاتحه دخالت در دولت و سیاست را برای همیشه باید خواند و بهمین دلیل از مشروطه حمایت می‌کردند ، شیخ عبدالله مازندرانی، آخوند محمد کاظم خراسانی و حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی در تلگرافی که از نجف ارسال می‌نمایند، علت پشتیبانی خویش از مشروطه را چنین اعلام میکنند " حفظ دین مبین و قوت و شوکت دولت و ترقی ملت و ترفیع حال رعیت و صیانت نفوس و اعراض مسلمین"برای مطالعه بیشتر در این مورد به کتاب "سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج"؛ ترجمه عباس مخبر، نگاه کنید.

3ـ ملی ـ مذهبی: پس از پایان جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین که منجر به دو قطبی شدن جهان سیاست گردید، برای مقابله با کمونیست و جلوگیری از رشد آن، کشورهای سرمایه‌داری و در پیشاپیش آنها آمریکا و بویژه انگلستان که دارای نفوذی سنتی در میان آخوند‌ها و مذهبی‌ها بود، سیاست غیر آشکاری را در جهت تشویق حکومت‌های وقت برای به بازی گرفتن قشر مذهبی و آخوند‌ها در پیش گرفتند و بدین شکل موجب رشد و سر برآوردن چند باره آنها در دنیای سیاست شدند در اینجا یاد‌آوری ترور رزم‌آرا و احمد کسروی بدست فداییان اسلام و آزاد کردن قاتل آنها، بخواست و اصرار مراجع و فشار نیروهای مذهبی نشانگر نفوذ ایشان در دستگاه سیاسی آن دوره می‌باشد. پس از جریان ملی شدن صنعت نفت و پیروزی مصدق با حمایت جبهه ملی، و وقایع 28 مرداد هسته اولیه جبهه ملی به دلایل گوناگونی از هم پاشید و بنیان‌گذاران آن، راهشان از یکدیگر جدا شد.

در این دوره روحانیون که از رانده شدن دو باره به حاشیه بوحشت افتاده بودند با تشکیل هسته‌ای با شرکت آیت الله حاج سید رضا زنجانی، عباس رادنیا، ناصر صدر الحفاظی و رحیم عطایی در منزل آیت الله زنجانی توافق می‌کنند سازمانی را از احزاب مورد اعتماد و گروه‌های ملی و مذهبی با هدف عوام پسندانه مبازه با نفوذ خارجی و تسلط آمریکا بوجود آورده و از نمایندگان ملی و مذهبی دعوت نمایند. در جلسات بعدی آنها افرادی مانند مهندس بازرگان، یدالله سحابی، شاهپوربختیار، حسین شاه حسینی و فتح الله بنی‌صدر شرکت می‌کنند و به پیشنهاد شاهپور بختیار نام« نهضت مقاومت ملی» را بر خویش می‌نهند اما به دلیل اختلاف نظر و ایدئولوژی نمی‌توانند فعالیت چشمگیری از خود نشان دهند(1) .

برای تجدید فعالیت سیاسی، رهبران نهضت مقاومت ملی، همچنین سران و فعالان احزاب سیاسی و همکاران سابق دکتر مصدق طی جلساتی تصمصم به تشکیل سازمانی فراگیر از همه نیروهای ملی می‌گیرند و روز 30 تیر 1339 اعلامیه تشکیل جبهه ملی دوم را در سراسر ایران انتشار میدهند(2). هدف تشکیل جبهه ملی دوم نیز به ثمر رساندن همان شعار‌های قدیمی از قبیل آزادی، برابری، استقلال و مبارزه با استبداد بود و از شروع فعالیت، بر سر ترکیب سازمانی و الویت‌ها دچار اختلاف درونی گردید. هرچند این سازمان نام جبهه ملی را بر خود داشت ولی بسیاری از اعضای آن را تکنو‌کراتهای مذهبی مانند مهندس بازرگان و یا آیت الله محمود طالقانی تشکیل می‌داند و اختلاف ایدئولوژیک میان آنها با ملی‌گرایان سبب بحث‌های طولانی و بی‌نتیجه‌ای می‌شد که، سودی را نه برای مردم، نه برای کشور در برداشت و بالاخره موجب پیدایی نهضت آزادی ایران شد که، در طول حیات سیاسی‌اش چیزی جز ضربه زدن بر پیکر آزادی و کمک به بازگشت ارتجاع سیاه نداشته و در نهایت موجب از بین رفتن خودشان نیز شد، آخوند‌ها و مذهبی‌ها پس از استفاده همه جانبه از تردید ایشان در انتخاب میان مذهب و ملیت بر آنها هم رحم نکردند و ایشان را تا ابتذالی باور نکردنی به پایین کشیدند.

نهضت آزادی ایران در تاریخ 27 اردیبهشت 1340 توسط مهدی بازگان، آیت الله طالقانی و یدالله سحابی تاسیس شد. بازرگان در نوشته‌ای بنام: مدافعات در دادگاه غیر صالح تجدید نظر نظامی، انتشارات مدرس، 1350 صفحات 206 و 207 انگیزه ایجاد نهضت آزادی را اینگونه شرح داده است: «جبهه ملی ایران؛ همانطور که اسمش پیداست، "جبهه" بود. یعنی اجتماع و اتحادی از واحد‌ها یا مکتب‌های اجتماعی و بعضی افراد شاخص که دارای مقصد مشترک بودند، ولی مقصد مشترک داشتن، ملازم با محرک مشترک داشتن نیست. محرک بعضی ممکن است ناسیونالیسم، بعضی دیگر عواطف انسانی یا تعصبات نژادی باشد جبهه‌های ملی در همه جای دنیا؛ مجمعی از سنن و افکار و رنگ‌های مختلف می‌تواند باشند. ولی برای ما، و برای عده زیادی از همفکران و شاید اکثریت مردم ایران، محرکی جز مبانی و معتقدات مذهبی اسلامی نمی‌توانست وجود داشته باشد. نمی‌گویم سایرین مسلمان نبودند، یا مخالفت با اسلام داشتند، خیر، برای آنها اسلام ایدئولوژی اجتماعی و سیاسی حساب نمی‌شد، ولی برای ما مبانی فکری و محرک و موجب فعالیت اجتماعی و سیاسی بود.»

نهضت آزادی با چنین عقیده‌ای و داشتن ظاهری مناسب با تمدن و تجدد توانست گروه کثیری از مردم و جوانان را شیفته پس رفت و همکاری با قشری نماید که در تاریخ ایران دارای هیچ پرونده مثبتی نبودند. سر دادن شعار‌های ملی و مذهبی سبب پیوستن جوانان بسیاری به این جریان شد، همچنین تعدادی از تکنوکرات‌های رادیکال که، خواهان همرا ه و همساز کردن تعالیم مذهبی و اسلامی با علم و دانش نوین بودند، به عضویت نهضت در آمدند. پس از آشوب 15 خرداد 1342 سران نهضت دستگیر و محکوم به زندان شدند اما، هواداران آنها، به رهبری علی شریعتی، مصطفی چمران، ابراهیم یزدی، عباس امیر انتظام و چند نفر دیگر در اروپا و امریکا به فعالیت شوم و بد عاقبتی دست زدند که، یکی از عوامل به وجود آمدن حکومت آخوندی شد و در سالهای بعد، پا پیچ خود آنها نیز گردید و تمام دست آورد آن چیزی جز ضدیت با ملت و ملی‌گرایی نبود.

شاید با تردید بسیار بتوان پذیرفت، که، بنیان‌گذاران اولیه نهضت آزادی خواهان براندازی رژیم شاهنشاهی و خالی از تمایلات ملی‌گرایی نبوده و برای اجرای قانون اساسی مشروطه یه یک مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند ولی، بطور حتم فعالان آنها در اروپا و آمریکا یعنی افراد نامبرده بالا در پی مبارزه مسلحانه با ترویج ایدئولوژی شهادت بوده و به چیزی کمتر از براندازی نمی‌اندیشیدند، ارگان نهضت آزادی در خارج از کشور، نشریه پیام مجاهد، شماره2 ،پاییز 1353، در صفحه‌های 5و6 می‌نویسد:

«...کشتار سال 1342 نقطه عطف تاریخ ایران است، پیش از این حادثه، کوشش اپوزیسیون در مبارزه علیه رژیم منحصر بود به اعتراض‌های خیابانی، اعتصاب کارگران و فعالیت‌های زیرزمینی. قتل عام سال 1342 ورشکستگی و بی‌تاثیری این روش را به اثبات رسانید. از آن پس، مبارزان ایدئولوژی خود را به یکسو نهادند و این سئوال را بین خود مطرح کردند؛ چه باید کرد؟ پاسخ روشن بود: نبرد مسلحانه!»

با توجه به این نوشته، به نظر می‌رسد، این افراد، حداقل در آن دوره، به هیچ روی ملی‌گرا نبوده و فقط از آن بعنوان شعار سود می‌برده‌اند، وگرنه، به اعتراف دوست و دشمن، رژیم پهلوی، حکومتی ملی‌گرا و در برخی موضوعات از نوع افراطی آن بوده است و میان دو گروه با عقیده‌های ملی‌گرایانه نبرد مسلحانه مورد و لزومی ندارد. این اشخاص با آن فکر و اندیشه از همان دوره در پی مکتب شهید پرور اسلام بوده‌اند. در نوشته‌ها و سخنان مهندس بازرگان، بیشترین کوشش، برای تطبیق مفاهیم اسلامی با داده‌های علمی به عمل آمده و در گفته‌ها و نوشته‌های نظریه‌پرداز آن دوره نهضت آزادی، دکتر شریعتی نیز، مفاهیم سیاسی ـ انقلابی قرآن و نهج البلاغه، سنت‌های اسلامی و درس شهادت و مقاومت بصورتی بارز و مصرانه تبلیغ شده و کم‌ترین نشانی از آرمان‌های ملی وجود ندارد. تحت تاثیر این نظریه‌‌پردازی‌ها و تبلیغات دور از حقیقت و ضد ملی بود، که در شهریور 1344 سه نفر از اعضای نهضت آزادی ایران یعنی محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن، سازمان مجاهدین خلق را بنیان گذاردند، که در تاریخ همروزگار ایران، جز خون و خونریزی، دروغ و فرصت‌طلبی، پلیدی و سالوس و در آخر خیانت و کشیدن اسلحه به روی ملت ایران، کار دیگری انجام نداده است. سازمان مجاهدین خلق ایران، صرف نظر از پایه‌گذارانش، که حداقل در عقیده خویش ثابت قدم و صادق بودند، تبدیل به سازمانی شد، که از کشتن اعضاء و هواداران خود نیز پروایی نداشت.

شایان ذکر است، که بوجود آورندگان سازمان، پایه‌گذاری آنرا در زندان به اطلاع سران نهضت آزادی می‌رسانند(3). آوردن جریان پیدایش سازمان مجاهدین خلق در این نوشته باین سبب است تا روشن شود، سران نهضت آزادی که داعیه ملی‌گرایی می‌نمودند چندان هم به فکر ملت و ایران نبوده بلکه بیشتر در صدد نجات دین و مذهب بوده‌اند و مرتب سازمان را تشویق و تمجید کرده‌اند، شریعتی در ستایش حنیف نژاد می‌گوید: « ... ای خصم ستمگر، یار مظلوم، ای مجاهد مسلمان، ای حنیف نژادی که از طواف عشق، سعی آب، منزل آگاهی و خودآگاهی... باز میگردی(4)» یا آیت الله طالقانی بنیانگذاران مجاهدین خلق را به عنوان مسلمانان راستین می‌داند و ایشان را بسان گوهرهایی می‌داند که در تاریکی درخشیدند و راه جهاد را گشودند. شاگردان مومن و دلداده مکتب قرآن بودند(5).

کمکهای مالی بی‌دریغ به این فرزند بد قدم و شوم از طرف بازاریان و نهضت آزادی انجام می‌گرفته و مسجد هدایت و حسینیه ارشاد را هم برای تماس با جوانان و عضو‌گیری در اختیارداشتند.

 

باری پس از اینکه شورش 15 خرداد 1342 سرکوب شد، شریعتی، چمران، دکتر یزدی و دیگر سران نهضت آزادی ( ملی ـ مذهبی ) در خارج از ایران، بدین نتیجه رسیدند که باید به مبارزه مسلحانه دست بزنند و برای تحقق آن نیاز به آموزش‌های چریکی دارند. علی شریعتی، با سابقه همکاری با روزنامه المجاهد، ارگان جبهه آزادیبخش الجزایر ترتیب کار را فراهم می‌آورد و سران انقلابیون الجزایر ضمن مذاکره با دولت مصر، موافقت جمال عبدالناصر رئیس جمهور وقت را برای اعزام گروهی از افراد نهضت آزادی ایران به مصر کسب می‌نمایند(6). اولین گروه شامل: چمران، یزدی،بهرام راستین، پرویز امین و شریفیان برای آموزش چریکی به مصر می‌روند و چندی بعد صادق قطب‌زاده هم به آنها می‌پیوندد. این گروه تحت نام نمایندگان« سازمان مخصوص اتحاد و عمل» و نمایندگان دولت مصر ( دشمن آن زمان ایران)، به ریاست کمال الدین رفعت معاون رئیس جمهور مصر طی روز‌های 11 تا 13 ژانویه 1964، اصول مرامنامه‌ای را تهیه و تسلیم جمال عبد الناصر ( بنیان‌گذار ناسیونالیسم افراطی عرب، کسی‌که برای اولین بار خلیج فارس را خلیج عربی خواند و با ملت ایران خصومتی کاملن آشکار داشت)، می‌نمایند(7). کوتاه شده اصول آن مرامنامه بدین شرح است: تاکید به همکاری و کمک ملل مسلمان به یکدیگر؛ پشتیبانی از نهضت‌های ملی و ضد‌استعماری کشورهای اسلامی؛ توسعه روابط فرهنگی و اقتصادی و سیاسی میان کشور‌های آزاد شده اسلامی؛ پشتیبانی از جنبش وحدت عرب به عنوان عامل موثر رهایی بخش مسلمانان زیر یوغ استعمار و حکومت‌های دست نشانده؛ تلقی سازمان از تشکیل دولت اسراییل به عنوان یک توطئه از جانب امپریالیسم و استعمار و دشمن اسلام و مرکز تحریکات دایمی ضد ملی و ضد اسلامی و ....(8) منظور از آوردن این مطالب در این نوشته، باز‌گویی تاریخ نیست، بلکه نشان دادن تضاد میان دو مفهوم ملی ـ مذهبی است، که هر چند در آغاز نام نهضت آزادی بر خود داشت اما از همان وقت پیوسته در دغدغه مذهب و ملل اسلامی و گرفتاریهای اعراب و اسراییل، دست و پا می‌زد و هیچگاه نتوانست به عنوان سازمانی ملی‌گرا، کاری نماید که سود آن متوجه مصالح ملی و ایران باشد.

دکتر یزدی رهبر ملی ـ مذهبی‌ها، پیش از انقلاب‌اسلامی در امریکا، از پایه‌گذاران و اداره کنندگان انجمن اسلامی دانشجویان بود. در هوستون دفتر انتشاراتی داشت و نشریه‌های اسلامی را در سراسر امریکا، اروپا و کشورهای و ایران به هزینه بازاری‌ها پخش می‌نمود. برخی از نوشته‌های شریعتی، بازرگان و طالقانی را تجدید چاپ می‌کرد و قسمت‌هایی از آنها را نیز به انگلیسی بر می‌گرداند. در جریان‌های پیش از انقلاب‌اسلامی، سران نهضت در خارج از کشور و بویژه در پاریس با استفاده از دانش و دانستن زبان‌های خارجی بشکلی باور نکردنی، موفق شدند چهره زشت و بیمار مکتبی واپس‌گرا را چنان آرایش کنند که مانند عروسی بکر وارد دنیای مکتب‌های سیاسی شود و با آنهمه عشوه و کرشمه جهان را مجذوب، و ایران را مفتخر به قدوم مبارک نماید، تا جاییکه تجلی آنهمه زیبایی بر ماه نیز اثر نمود!.

پس از انقلاب هم با همان علم و دانش و آموخته‌های مدیریتی، داخل و خارج از کشور، سرگرم رتق و فتق امور حکومتی ملایان، و نجات اسلام و مذهب شدند و تمام هم خویش را صرف خدمت به کسانی کردند که، رهبرشان می‌گفت: «در اسلام، ملت نیست، ملت یعنی چه، هرچه هست، امت اسلام است و لا غیر» ـ نقل به مضمون.

جای شگفتی است که، پس از گذشت این همه سال‌های در حقیقت به باد رفته، به همان کارها دل خوش دارند و رهبرشان دکتر ابراهیم یزدی با آنهمه خفت و خواری که از سران حکومت مذهبی کشیده حتی اکنون بعد از مرگ مهندس سحابی و قتل دخترش هاله سحابی حاضر به نقد عمل کرد خویش نیست و قانون اساسی جمهوری‌اسلامی را قابل اصلاح می‌داند!

در پایان این نوشته یاد‌آوری می‌شود، که چه نهضت آزادی، چه سازمان مجاهدین خلق و چه آنان که امروزه خویش را ملی ـ مذهبی می‌نامند همگی نتیجه پیروزی ملا‌های اصولی بر اخباریون هستند که در این نوشته شرح کوتاهی از آنها آمد و تا زمانیکه در سیاست و زمامداری سر در پی تقلید و مقلد و مجتهد جامع الشرایط و اعلم دارند، دربشان بر همان پاشنه خواهد چرخید و ملت را بصورت امت انگاشته و هر آنجا که موضوع انتخاب میان مصالح ملی و مذهبی پیش آید روی به مذهب خواهند نمود چنانکه تا کنون کرده‌اند.

 

* این نوشته چند سال پیش، در روزنامه راه آینده به چاپ رسیده بود و اینک به بهانه درگذشت مهندس سحابی و سال گرد فوت دکتر شریعتی یا کمی تغیر به منظور آگاهی نسل جوان منتشر می‌گردد.

1ـ تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، غلامرضا نجاتی، جلد یک، ص99

2ـ همان کتاب، ص 146

3ـ همان کتاب، ص 392

4و5 ـ همان کتاب، ص 394

6ـ همان کتاب، ص 469

7 و 8ـ همان کتاب، ص 470

برگرفته از سايت حزب مشروطه ايران (ليبرال دموکرات)

http://www.irancpi.net/nevshtar/matn_123_0.html

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com