بازگشت به خانه

دوشنبه 30 خرداد 1390 ـ  20 ماه ژوئن 2011

 

از وظائف سکولارها

آسیه معمار

شکست های پی در پی در انقلابات، از دوره مشروطه تا جنبش سبز، نه تنها باعث بیزاری و بی اعتمادی ما نسبت به رژیم های وقت شده، بلکه نسبت به یکدیگر نیز. ما همه چیز را از چشم یکدیگر می بینم و عمدتاً دلایل عدم تفاهم و همکاری سیاسی نیز ریشه در این معضل دارد. در کشور ما نزدیک شدن ها به یکدیگر، همدلی و همیاری و وحدت های تاریخی برای سرنگونی رژیم ها همواره وجود داشته است، اما عمر آنها کوتاه و دورانشان ناپایدار بوده است.

 شاید بتوان دلیل شکست وصلت های موسمی و موقتی سیاسی را عدم شناخت گروه های موجود سیاسی از یکدیگر دانست، درست مانند بسیاری از ازدواج های مرسوم است، که در عنفوان جوانی و بهار احساسات زن و مردی نو بالغ صورت می گیرد، که در همان ابتدای کار چهرهء غیر عقلانی خود را نشان داده و زن و مرد جوان را بسرعت بسوی شکست، پیری زودرس و دلمردگی سوق می دهد. برخی اوقات نیز زن و مردی مسن و پخته از فرط تنهایی و استیصال، بدون دخالت دل و دلداگی، با یکدیگر قراردادی را به نام ازدواج امضاء می کنند و تا پایان با بیماری و بیزاری و حسرت، موازی با هم عمر می سوزانند.

 شباهت زندگی شخصی ما با تفکرات سیاسی مان بقدری زیاد است که در هر آئینه ای که بنگریم، جز کم سوادی و ندانم کاری و حسرت و پشیمانی چیز دیگری در چهره پکر و ناراضی خود نمی بینیم.

ازدواج گروه های مختلف سیاسی با یکدیگر  یا از سر کم عقلی، عدم شناخت از همدیگر و  یا استیصال محض بوده است، زیرا در غیر اینصورت این شوکه شدن ها، رنجیدگی ها، نفرت، سوء ظن و بی اعتمادی ها چرا؟

نفرت از روشنفکر فکلی بخاطر ذوق زدگی اش نسبت به غرب، یا تحقیر روشنفکر مذهبی بخاطر وصله پینه هائی که به تن بیمار دین می زند و توجیه آن به هر قیمت، یا دشمنی با کمونیست ها بخاطر سرسپردگی شان به دیکتاتوری روس، دشنام به ملی گراها بخاطر تکبرهای ناسیونالیستی و نوستالژی ناشی از قدیم ها و قدمت ها، جنگ با اسلام زده های ارتجاعی و ایمانی و رحمانی، تحقیر مردمان تنگدست به خاطر بی پولی و بی سوادی اشان و نفرین شمال شهری ها به خاطر ثروت و پز و افاده اشان، حسادت به دانشگاهی ها به خاطر تیتر و عنوان شان و اشغال پست های مهم اداری، مدرک گرائی و عقدهای ناشی از آن [که این عقدهء اخیر، الحمدالله بوسیله ابتکار آقای رفسنجانی مبنی بر احداث ماشین آلاتی به نام دانشگاه آزاد حل شد، که با سرعتی باور نکردنی دکتر و مهندس تولید می کنند، به قسمی که در هر خانواده لااقل چند بچه دکتر و مهندس بیکار و بیعار زیر دست و پای مادرشان می لولند و منتظر وام ازدواج شان هستند!]

بالاخره بخل و حسادت نسبت به هر آنکه غیر ما است و گاهاً نیز از سر دلداری به خود و به خاطر حفظ بقای خویش، پناه بردن به خود شیفتگی و خودپسندی و روی آوردن به تحقیر دیگری و مقصر جلوه دادن او!

سی و دو سال از انقلاب "کذا" می گذرد، چندین نسل از ملت بعد از انقلاب پا به جهان تنگ و تاریک ما گذاشتند، شش ملیون ایرانی ناچار به ترک وطن شان شدند و در سطح جهان پخش و پراکنده شدند، ابتدا در سرزمین های غریب تا توانستند یکدیگر را متهم کردند و با هم دشمنی ورزیدند، گروه های زیادی آنقدر انشعاب کردند تا تعدادشان به "یک" رسید، سپس از هم فاصله گرفتند و از سر راه هم دور شدند و دور کردند و نسبت به سرنوشت یکدیگر کور شدند. بعد به تشکیل قبائل کوچک اقدام کردند، با هم جلسه گذاشتند، رستوران رفتند، کنسرت گذاشتند و با کین خواهی به قبائل دیگر نگریستند و به آنها فخر فروختند، بساط یکدیگر را در هم ریختند و نگذاشتند کس یا گروهی پای بگیرد و در مقابل رژیم قد علم کند! هیچگاه تنها ها ، مردمان غریب و دور از خانه و خانواده، بی قبیله ها را به خود راه ندادند و با تنگ نظری و بخل به آدم هائی که توانستند به تنهائی گلیم خود را از آب بیرون بکشند، نگریستند و بالاخره هر اقدام کوچک یا بزرگی که هم وطنان داخل کشور در جهت اصلاح رژیم، تربیت رژیم، ترغیب رژیم، تخریب رژیم یا نابودی آن انجام دادند، تخطئه کردند و با ایجاد هیاهو و خاک پاشیدن به چهرهء یکدیگر مانع از برنده و "برنده شدن" شدند!

پس از شکست تمام گروه ها و گرد هم آئی ها بخاطر جمیع عقده ها، سوء ظن ها، ترس از خود رئیس شدن و ریاست دیگری، باز هم از هم گریختند تا عاقبت در قالبی ضعیف، فرهنگ غرب خود را به تبعید شده ها یا خود تبعیدی ها تحمیل کرد و آنها را با واژه هائی همچون "دموکراسی" و "حقوق بشر" آشنا کرد و جالب آنکه هر کدام در خلوت خود پنداشتند، فقط و فقط خود آنها به کنه چنین واژه های غریبه/ آشنائی پی برده اند! در هر گردهمائی، در تمام جلسات و انجمن های دوستانه یا دیدارهای دو نفره، هر کسی از کشف خود چنان سخن میگفت که گویا شخص مخاطب او در همان کشور میزبان هرگز زندگی نکرده است، روزنامه های آنها را نخوانده، تلویزیون مشابه را ندیده و حال می بایست به این جماعت حالی کرد که بابا ما هم مثل تو در حال یاد گرفتن هستیم!

هم اکنون خداوند را سپاس که بسیاری از ما بر سر یک کلمه معجزه گر توافق داریم، یعنی کلمه مقدس جدید "سکولار".

ما سکولار را در مقابل "اسلام رحمانی" که با ساده دلی و خوش باوری در پی اصلاح و تربیت "اسلام دشمن پرور"  است، می گذاریم. آن هم پس از سی دو سال جولان دادن شتر نااهل اسلام در شهر های نو پای ما و ویرانی هر چیزی که در تاریخ معاصر ایران برایش مبارزه کردیم و جان دادند.

 

خانم ها و آقایان هوادار سکولاریزم!

دیگر دوره ترس و سوء ظن نسبت به یکدیگر گذشته است. همهء ما بجز طرفداران اصلاحات به جدائی دین و دولت اعتقاد داریم. این موضوع آغاز خوبی است برایمان، اما ما نمی توانیم و نباید مدت زیادی در نقطهء آغاز توقف کنیم. گام بعدی را لاجرم باید خود برداریم. یعنی تمام دسته ها، گروه و سازمان ها، شخصیت ها، همه و همه می بایست سر یک "منشور مشترک سکولار" توافق کنیم. ما اساتید علوم سیاسی/ اجتماعی  زیادی داریم که در دانشگاه های معتبر جهان مشغول خدمت می باشند. این متخصصان می توانند منشوری علمی، با توجه به خواسته های مردم و فرهنگ و تاریخ ایران تبیین و تدوین کنند و نسخه هایی از آن را بعنوان "کانسپت" یا پیش نویس در اختیار مردم و گروه های مختلف و متنوع از هر نوع قرار دهند، و بدین وسیله با جمع آوری نظرات ، پیشنهادات و انتقادات، تدوین منشور به پایان خواهد رسید.

با گفتن و عنوان کردن کلمه سکولاریزم در مقالات، مشکل ما حل نخواهد شد. سکولاریزم دارای تعاریف بسیار است و بر ماست و بعنوان مدعیان سکولاریسم موظف هستیم که قبل از آنکه آن را به زبان بیاوریم و بخاطرش مبارزه کنیم ، تعریف روشن و دقیقی از آن ارائه دهیم که انجام این امر مهم به عهده متخصصان آکادمیک، و  نه" روشنفکران" می باشد. زیرا به احتمال قوی و طبق تجارب تلخ بسیار، روشنفکران غیر متخصص سلایق خود را به منشور عمومی تحمیل خواهند کرد. روشنفکران می توانند نظرات خود را بعد از تهیه کانسبت اعلام نمایند.

در صورت موفقیت در این امر:

 1- لااقل خود می دانیم چه می گوئیم، چه می خواهیم و برای چه مبارزه می کنیم.

2- رژیم ایران، اصلاح طلبان، مذهبی ها، بخش خاکستری مردم می دانند آلترناتیو رژیم کیست و چه می خواهد و چه می گوید، چه بسا با ارائهء کانسپت بتوان  با بخشی از آنان به توافقات سیاسی دست یافت.

3- دولت ها و ملت های جهان با خواستهء آلترناتیو رژیم آشنا می شوند و با شناختن مخاطب خود، از ترس و ابهام خارج می شوند.

4- مبارزات ما نه از نقطه منفی، نه نهی، نه بر اساس استیصال و عجز و ضعف و واکنشی، نه فقط تخریبی، بلکه از سر کنش زنده و فعال، از موضع قدرت و حالتی ایجابی و ایجادی خواهد داشت.

5- بدین وسیله فرصت ازدست اپورتونیست ها گرفته خواهد شد و هژمونی جنبش را از جن گیران و رمال ها، هواداران تشیع علوی یا اسلام رحمانی که تا کنون با بازی های لفظی و ذهنی خود باعث اتلاف وقت بسیار شدند، گرفته خواهد شد و سرنوشت جنبش نیز به نتیجه دعوای رهبر و جن و جنگیران و جن زده ها گره نخواهد خورد. و بالاخره مردم  از حالت  نظارت و انتظار کشیدن خارج خواهند شد و خود سرنوشت خود را به دست خواهند گرفت. آمین.

http://my.gooya.com/permalink/3385.html

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com