بازگشت به خانه

جمعه 27 خرداد 1390 ـ  17 ماه ژوئن 2011

 

اپوزیسیون و ماجرای سردار مدحی

درویش رنجبر

هفتهء گذشته، در سالگرد تقلب بزرگ انتخاباتی، وزارت اطلاعات رژیم اسلامی "فیلی" هوا کرد تا از یک طرف اقتدار خود را به رخ اپوزیسیون خارج از کشور بکشد و، از طرفی دیگر، خوراک تبلیغاتی برای داخل تهیه ببیند. ایجاد فضای بی اعتمادی و نفاق در میان اپوزیسیون، که متأسفانه برخی از هموطنان میهن دوست نیز ناخواسته در این مسیر قرار گرفتند، از دیگر اهداف این پروژهء بی مایه و دهان پر کن بود. این همه در حالی صورت گرفت که اگر نیک بنگریم تمامی این داستان به اصطلاح اطلاعاتی هیاهو برای هیچ بود.

کسانی که با الفبای کار سرویس های اطلاعاتی آشنا هستند بخوبی می دانند آنچه از سیمای حکومت اسلامی تحت عنوان "الماس فریب" پخش شد هیچگونه ارزش اطلاعاتی و جاسوسی ندارد. نگاهی به محتوای این فیلم سی دقیقه ای از یک سو عمق ازهم گسیختگی داستان را نشان می دهد و، از سوی دیگر، دست آورد بسیار ضعیف کار به اصطلاح اطلاعاتی سرویس جاسوسی جمهوری اسلامی را به تصویر می کشد. شروع فیلم با نشان دادن مشتی جواهرات شروع می شود و شاهکار حادثه با پخش یک صحنهء سه نفره، مشتمل بر آقایان سردار مدحی، امیر جهانشاهی و مهرداد خوانساری به اوج می رسد. پیوند ناشیانهء این صحنه های از هم گسیخته و بعضاً بسیار بی ربط تنها می تواند مشتی بسیجی ساندیس خور را خوشحال کند.                           

حکایت نفوذ عوامل سرویس اطلاعات رژیم اسلامی در میان اپوزیسیون حکایتی است بس قدیمی و دامنه دار که نه دیروز شروع شده و نه فردا تمام خواهد شد. اوج نفوذ عوامل اطلاعاتی حکومت اسلامی در میان اپوزیسیون به ماجرای قتل زنده یاد شاهپور بختیار بر می گردد. از لحاظ اطلاعاتی نفوذ عوامل رژیم در حلقه نزدیکان زنده یاد بختیار و سرانجام سلاخی کردن آن مرد بزرگ و دستیار وفادارش، سروش کتیبه، بدست محمد آزادی و فریدون بویر احمدی (هم طایفه ای بختیار) بدون شک یک پیروزی برای وزارت اطلاعات و یک شکست برای اپوزیسیون محسوب می گردد. آن به اصطلاح موفقیت که به کشته شدن یکی از چهره های شاخص میهن دوست اپوزیسیون منجر شد را بايد با داستان بی سر و ته فیلم «الماس فریب» مقایسه کرد تا بی مایگی کار وزارت اطلاعات در ماجرای مدحی بیشتر روشن شود.

از دیگر موارد نفوذ وزارت اطلاعات در میان اپوزیسیون، قتل زنده یاد فریدون فرخزاد می باشد که ظاهراً فرخزاد قاتل خود را از ایستگاه قطار سوار کرده، به منزل می برد و آن جانور انسان نما با کارد این مرد شریف را سلاخی می کند. قتل زنده یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو نیز از طریق تاکتیک نفوذ به شیوه ای دیگر صورت گرفت. این موارد سبب شد تا دیگر چهره های اپوزیسیون مراقبت های اولیه را رعایت کنند و به همین نحو نیز چون دستگاه اطلاعاتی رژیم نتوانست از طریق نفوذ در اپوزیسیون کاری از پیش ببرد با وحشی گری تمام به قتل آشکار در اماکن عمومی روی آورد. قتل هموطنان کرد در رستوران میکونوس برلین اوج جنایت آشکار رژیم محسوب می گردد.

در بی مایگی کار وزارت اطلاعات در پروژهء موسوم به «الماس فریب» همین بس که مهمترین دست آورد به اصطلاح "عملیات نفوذ در میان اپوزیسیون" به همکاری مدحی با فردی بنام جهانشاهی و گرفتن عکس یادگاری با روزنامه نگار سر شناس دکتر علیرضا نوری زاده باز می گردد. بقیهء داستان، از جمله ملاقات با وزیر خارجه امریکا، خانم کلینتون، و معاون رییس جمهوری، جو بایدن، و یا حضور در پادگان عملیاتی در اسراییل چنان ناشیانه داستان پردازی شده که درک دروغ بودن آن به هوش چندانی نیاز ندارد.

در خصوص برقراری ارتباط با امیر جهانشاهی باید دید به راستی وزن آقای جهانشاهی در میان اپوزیسیون چه اندازه است تا به همان نسبت "عظمت" و "بزرگی" عملیات الماس فریب نیز اندازه گرفته شود. بحث در وزن کشی سیاسی نیست زیرا هر هموطنی که به قصد انحلال حکومت اسلامی و برقراری دمکراسی در ایران تلاش می کند شایسته احترام و تقدیر است ولی قطعاً فرد شاخصی در قد و قامت زنده یاد دکتر بختیار به مراتب بیش از هوادار فلان سازمان یا حزب سیاسی می تواند برای موجودیت رژیم خطر آفرین باشد. آقای جهانشاهی، به عنوان مدیر تشکیلاتی است بنام موج سبز که، بقول خودشان، در بهار ۱۳۸۹، یعنی تقریباً یک سال پس از جنبش سبز، متولد شده است.  چه بسا اگر جنبش سبزی ظهور نمی کرد جهانشاهی نامی نیز مطرح نمی شد. نفوذ در تشکیلاتی سه یا چهار نفرهء بسیار نوپا و فاقد هر گونه پیشینهء سیاسی چه شاهکار اطلاعاتی و عملی بزرگی محسوب می شود؟!

در این میان، ارتباط چهرهء رسانه ای پر آوازه، آقای دکتر علیرضا نوری زاده، با سردار مدحی بیشتر مطمح نظر فیلم تبلیغاتی الماس فریب بوده است. برخی از هموطنان نیز، با خلط جایگاه آقای نوری زاده، ناخواسته تصور می کنند ارتباط ایشان با مدحی یعنی نفوذ وزارت اطلاعات در میان اپوزیسیون و، چه بسا ساده لوحانه، در مسیر بوق های تبلیغاتی رژیم نیز قرار گرفته اند. نوری زاده یک تحلیگر، ژورنالیست، نویسنده، شاعر و چهره پررنگ رسانه ای است نه یک کنشگر سیاسی.  ایشان عضو کدام یک  از احزاب، گروه ها و سازمان های سیاسی است که تصویر او در کنار مدحی قند در دل بسیجی های ساندیس خور آب کند که «بعله! ببینید سربازان (نه چندان) گمنام امام زمان تا کجا در قلب اپوزیسیون نفوذ کرده اند». نوری زاده دبیر کل کدام حزب و یا تشکیلات سیاسی شناسنامه دار است که ارتباط مدحی با ایشان موفقیت "عملیات بزرگ نفوذ در بین اپوزیسیون" تلقی گردد؟ آیا صرف حضور هفتگی در برنامهء تفسیر خبر صدای امریکا و یا قلم زدن در نشریات گوناگون، از جمله مطبوعات عرب زبان، از یک شخص هیبتی می سازد که به تنهایی می تواند جبههء متحد اپوزیسیون خارج از کشور  محسوب شود؟ آیا اپوزیسیون خارج از کشور تنها و تنها در قامت فردی به نام دکتر نوری زاده خلاصه و تعریف می شود؟ اگر چنین است خوشا به حال رژیم اسلامی و بدا به حال ما که کل شاکلهء اپوزیسیون مان در وجود یک شخص خلاصه می گردد!

از سوی دیگر، باید به هموطنانی که مغرضانه یا ساده لوحانه با تخریب نوری زاده مهر تائید بر "بزرگی" عملیات نفوذ در میان اپوزیسیون می زنند یاد آوری کرد که عمل شما بیش از آنکه انتقادی سازنده و دردمندانه به نوری زاده باشد عمدتاً هم آوایی با بوق های تبلیغاتی رژیم است؛ بوق هائی تبلیغاتی که از یک سو تخم تفرقه و بی اعتمادی می پراکنند و از سوی دیگر هیبت نداشتهء سرویس جاسوسی رژیم را به رخ  می کشند.

بحث این نیست که نباید از نوری زاده انتقاد کرد. به همین ترتیب، هیچ کس هم نمی تواند مخالف انتقاد از نوری زاده باشد. ولی به شرط آنکه انتقاد از سر دردمندی برای وطن گرفتارمان باشد نه از سر حسادت و تسویهء حساب شخصی. نوری زاده به عنوان یک ژورنالیست کارکشته سالیان متمادی تبه کاری های رژیم را "زیر ذره بین" گذاشته است. او بود که برای اولین بار تصویر سعید امامی را منتشر ساخت. او بود که با نگارش کتاب "سونای زعفرانیه" پاتوق عوامل اطلاعات رژیم در تهران را وا کاوی کرد. در جریان قتل های زنجیره ای، نوری زاده در خارج از کشور نقشی بی بدیل در افشای جنایات رژیم ایفا کرد. آیا کسانی که امروز به خاطر ماجرای مدحی با دمشان گردو می شکنند، به پاس آن افشاگری ها ذره ای نوری زاده را تکریم کرده اند؟! انتقاد سازنده یعنی نگاه همه جانبه و از سر انصاف. در اینکه نوری زاده در ماجرای مدحی اشتباه کرد شکی نیست ولی نوری زاده یک فرد است با آن همه محدودیت نه یک تشکیلات عريض و طوېل به نام وزارت اطلاعات با آن بودجه های کلان نفتی. آیا شایسته است بخاطر این اشتباه خدمات گذشتهء ایشان را کلاً نادیده بگیریم و در مسیر بزرگ نمایی "الماس فریب" که خواست دشمن است این چنین بی مهابا بر او بتازیم؟!

ماجرای مدحی و فیلم بی مایهء «الماس فریب» بهانه ای است تا به تاریخ پر فراز و نشیب اپوزیسیون خارج از کشور نیز نگاهی بیافکنیم تا شاید با وا کاوی نقاط ضعف خودمان این بار ما به قلب دشمن بزنیم و میهن از دست رفته را باز پس گیریم. همانطور که نباید اجازه داد رژیم با بزرگ نمایی فیلم الماس فریب پیروزی ِ نداشتهء خود را جشن بگیرد ما نیز باید بی هیچ تخفیفی به عیوب خودمان بنگریم؛ شاید با وا گویی آنها در صدد درمان بر آمدیم.

اگر بخواهیم به این پرسش که اپوزیسیون رژیم اسلامی چه کسانی هستند پاسخی ساده بدهیم احتمالاً باید گفت تمامی کسانی که خواهان تغییر وضع موجود هستند اپوزیسیون رژیم محسوب می گردند. در یک تقسیم بندی کلان این اپوزیسیون به دو طبقهء بزرگ قابل تفکیک است یکی اپوزیسیون فعال و دیگری غیر فعال. از کارمندی که در فلان اداره در داخل کشور نشسته تا فردی که در کالیفرنیا مشغول کسب و کار است و هر دو در دلشان آرزو می کنند وضع موجود تغییر کند ولی هیچ گاه قدمی در راه این تغییر بر نمی دارند اپوزیسیون غیر فعال محسوب می گردند. این بخش از اپوزیسیون، حتی اگر شمارگان آنها به میلیونها سر بزند (که می زند)، تا زمانی که فعال نشده هیچ خطری برای رژیم به حساب نخواهد آمد. آنچه که بیشترین بودجهء دستگاه های اطلاعاتی رژیم را بخود اختصاص می دهد کنترل و سرکوب اپوزیسیون فعال است.

اگر اپوزیسیون فعال را به دو دسته درون مرز و برون مرز تقسیم کنیم بدون شک مخالفین فعال داخلی بسته به نوع کنشی که در پیش می گیرند  به مراتب بیشتر می توانند موجودیت رژیم را به خطر اندازند، به همین دلیل نیز از سوی دستگاه های اطلاعاتی بودجهء بسیار بیشتری صرف کنترل، سرکوب و انهدام آنها می گردد. البته این بدان معنا نیست که اپوزیسیون خارج از کشور خطری به حساب نمی آید، که اگر چنین می بود تاکنون بیش از یک صد تن از کنشگران سیاسی خارج از کشور ترور نمی شدند.

در عين حال باید به یک تفاوت کیفی بسیار مهم اپوزیسیون درون و برون مرز اشاره کرد. بی هیچ اغراق و پرده پوشی می توان گفت اپوزیسیون درون مرز از درجهء بالای خلوص و صداقت بر خوردار بوده و این امر چگالی همدلی بین آنها را فارغ از گرایشات سیاسی بسیار افزایش داده است. روزی که ولی الله فیض مهدوی یا فرزاد کمانگر اعدام شدند دیگر همبندان آنها از هر طیف سیاسی از صمیم قلب عزا دار بودند. سیطرهء دستگاه سرکوب و کنترل رژیم از دیگر عوامل همبستگی بیشتر اپوزیسیون فعال درون مرز می باشد. این امر سبب شده تا آنها بجای پرداختن به چشم و همچشمی های رایج در میان اپوزیسیون برون مرز تمامی توجه خود را به دشمن مشترک که همانا دیو استبداد مذهبی است معطوف کنند. به لحاظ هزینهء بسیار سنگین کنش سیاسی درون مرز، که گاه  تا حد اعدام نیز افزایش می یابد، کسانی که در داخل قدم در راه مبارزه می گذارند حقیقتاً از سر صداقت و دردمندی وطن است.

و اما داستان «اپوزیسیون در خارج از مرز ها» داستانی پر غصه است. نظر به اینکه در مقایسه با داخل کشور فعالیت سیاسی در خارج چندان هزینه بر نیست ناخالصی ها، بند بازی ها، دکان باز کردن ها، فرصت طلبی ها و منفعت جویی ها چنان فضا را غبار آلود می کند که گاهی اوقات کاه کوه و کوه کاه دیده می شود. کمترین این موارد داستان مشهور هخا یا فحاشی های چارواداری رایج در برخی رسانه های دیداری فارسی زبان است. خوشبختانه، از آنجا که سکه بدلی برای همیشه در گردش نمی ماند اینگونه ناخالصی ها نیز همانند کف روی آب به مرور محو می شود ولی تأثیر منفی آنها  چنان اعتماد عمومی را خدشه دار می کند که تا مدت های مدید افکار عامه را سر در گم می سازد.

روی سخن این نوشته با بندبازان اپوزیسیون نما نیست بلکه آن بخش از اپوزیسیون فعال خارج از کشور را در نظر دارد که با پرداخت هزینه هایی چه بسا سنگین هم خلوص خود را در راه انحلال رژیم اسلامی اثبات کرده اند و هم برساختن ایرانی آباد، آزاد و دموکراتیک را وجهه همت خويش قرار داده اند. این دسته از اپوزیسیون حقیقی خارج از کشور می باشند که اگر به پیراستن برخی نا هنجاریها همت گمارند نیرویی بس سترگ خواهند شد که در کارزار پیکار با اهریمن حاکم بسیار بکار خواهد آمد. سترگی این نیرو در گروی همبستگی است و بس. همبستگی اپوزیسیون خارج از کشور داستانی بس قدیمی است که ضرباهنگ دردناک آن هزاران بار به صدا در آمده بی آنکه کنسرتی دلنواز نواخته شود.  امید آنکه ماجرای مدحی محملی شود جهت پرداختن بدین درد کهنه.

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com