بازگشت به خانه

چهارشنبه 18 خرداد 1390 ـ  8 ماه ژوئن 2011

 

تهمتی ناروا به سحابی های شریف و آزادیخواه

بهروز ستوده

آقای اسماعیل نوری علا "جمعه گردی" این هفته خود را با عنوان"سرگذشت تلخ آفرینندگان هیولا" به خانواده سحابی ها (پدربزرگ ، پدر و دختر)ی اختصاص داده است که هر سه نفر آنان   تمامی عمر خویش را وقف مبارزه با دو یکتاتوری شاهی وشیخی کردند ودراین راه ، زندان ها و وشکنجه های دو دیکتاتوری را به جان خریدند و در مقابل بی عدالتی ها و آزادی کشی های شاه وشیخ ، هرگز سر تسلیم فرود نیاوردند . و شگفتا که آقای اسماعیل نوری  علاء که به تازگی در هیأت رهبر ومغز متفکر گروه "سکولارهای سبز" ظاهر گردیده است برای به اثبات رساندن تزهای سوپر"انقلابی" و سوپر نوسکولایستی خویش ، در جمعه گردی این هفته ی خود به تحریف واقعیت های تاریخی می پردازد و سه نسل از یک خانواده اصیل و آزادیخواه ایرانی را که بیش از شش دهه برای آزادی و عدالت اجتماعی و سربلندی ایران مبارزه کرده اند مورد اتهام قرار می دهد و مسئولیت تأسیس جمهوری اسلامی را از جمله به گردن آنان می اندازد ، که وارد کردن چنین اتهامی به سحابی ها اگر از روی نا آگاهی نباشد مسلماً از روی غرض ورزی است .

  آقای اسماعیل نوری علا در جمعه گردی این هفته خود با به عاریت گرفتن از یک داستان خیالی فیلم های هالیوودی   ، سحابی ها را تشبیه به هنرپیشه اول   آن فیلم سینمائی که دکتر جوانی است می نماید که این دکتر جوان با هدف بوجود آوردن یک ابر مرد ،   در کارگاه پزشکی خود   ، از اعضاء و جوارح   اجساد مردگان استفاده کرده و آنها را به همدیگر می دوزد و پیکرانسان ابر مرد  ومطلوب خویش   را بوجود می آورد و سپس در آن پیکر بی جان ، روح زندگی   می دمد و زمانی که آن پیکربی جان   پا به عرصه حیات می گذارد ، ابرمرد ساخته و پرداخته ی آن دکتر جوان   به هیولائی مخوف   و خونخوار تبدیل می شود   که همه چیز و همه کس را به مرگ   وبه نیستی و نابودی می کشاند . و نتیجه اخلاقی که آقای اسماعیل نوری علاء از این فیلم خیالی هالیوودی می گیرد چنین است:

  «در واقع، هالهء سحابی را حکومتی در خيابان و در مشايعت چنازهء پدرش به قتل رساند که برخاسته از آرزو های پدر و پدر بزرگ خود او بود ـ همان مردان مؤمنی که می پنداشتند اگر اسلام شان به حکومت برسد زمين و زمان را عطر عدالت فرا خواهد گرفت. يعنی، داستان خانوادهء سحابی، از آن پدر بزرگ استوار، محترم، و مبارز گرفته تا اين نوهء خستگی ناپذير و درهم  شکسته، داستان غمناک کسانی است که پشت به دست آوردهای عصر مدرن، پشت به حکومتی سکولار و مبتنی بر حقوق بشر (که خيلی ها نويدش را در انقلاب ضد استبدادی ۵۷ جسته بودند)، می انديشيدند که با دادن زمام حکومت به دست مذهب و مکتب می توان بهشت موعود را بر همين زمين کهنه ساخت و پرداخته کرد. آنان مردان و زنانی شريف و مبارز اما متوهمی بودند که اکنون چون نيک نظر می کردند چيزی جز پر خويش را بر زخم جانکاه خود نمی ديدند و يقيناً گهگاه  مجبور می شدند که ـ لااقل در دل خود ـ زمزمه کنند که: «از ما است که بر ما است » .

اینکه جمهوری اسلامی هیولای خون ریز و افسار گسیخته ای است که از نخستین روزهای تأسیس اش به هر کس و هر چیز که نشانی از ایرانیت و انسانیت در آن دیده شود رحم نکرده و نمی کند و تا کنون حتی بسیاری ازهمراهان و فرزندان خود را بلعیده است یک واقعیت است . اینکه این هیولای آدمی خوار امروزه به درجه ای از شقاوت و بی رحمی رسیده است که بی پروا و در روز روشن هر صدای مخالفی حتی آنان که روزگاری از خدمت گذاران   واقعی این رژیم بوده  اند را از دَم تیغ می گذراند یک واقعیت است ، اینکه سحابی های پدر و پسر نیز مانند بسیاری دیگر از شخصیت های ملی و خوش نام ایران ، پس از سرنگونی رژیم دیکتاتوری شاه برای مدت کوتاهی   عهده دار مشاغل دولتی در کابینه ی مهندس بازرگان و رژیم نوپای جمهوری اسلامی داشته اند این هم یک واقعیت انکار ناپذیر است . اما این ادعا که سحابی ها در خلق هیولائی   ویرانگر و خون ریز بنام جمهوری اسلامی نقش داشته اند یک دروغ محض است و در خوش بینانه ترین حالت ، نشانه ای است از بی خبری و ناآگاهی از چگونگی حوادث قبل و بعد از انقلاب 57 که امیدورارم در  مورد آقای اسماعیل نوری علا چنین باشد ، چون آنگونه که خود ایشان همین چند هفته پیش در گردهمائی "سکولارهای سبز" در تورنتو- کانادا   اظهار داشته اند ، در همان زمان که شاه سابق ، دروایل دهه 50 خورشیدی اقدام به تأسیس حزب رستاخیز در ایران می نماید و تمام ایرانیان را   ملزم   به پیوستن به آن حزب   و یا   گرفتن پاسپورت و ترک   ایران می کند ، ایشان پاسپورت   خود را گرفته و ایران را ترک و در لندن رحل اقامت گسترده است . همچنین ایشان در یکی از مصاحبه های خود به مناسبت سی سالگی جمهوری اسلامی  ، خاطره خود را از انقلاب   57 چنین بیان می نماید :

«من سی سال پیش، وقتی که انقلاب ایران رخ داد، دانشجویی در لندن بودم و در ایران سکونت نداشتم که آن روزهای پر التهاب انقلابی را از نزدیک درک کنم. در آغاز تابستان، وقتی که دانشگاه لندن تعطیل شد و سال تحصیلی به پایان رسید، یعنی در اواخر خردادماه، برای اولین بار بعد از انقلاب به ایران رفتم . تجربه‌ای که من از آن روزها در ذهنم به صورت زنده و روشن باقی مانده است مربوط می‌شود به همان روزهای اولی که به ایران رفتم .  از خانه بیرون زدم و به خیابان شاه رضای سابق، روبروی سینما کیانا، رفتم تا اوضاع و احوال را بررسی کنم .همان طور که ایستاده بودم و مردم را نگاه می‌کردم دیدم که بر فراز آسمان چندین جت ارتشی نیروی هوایی در حال گذر از آسمان تهران اند. و با کمال حیرت دیدم که مردم ایستاده‌اند و سرشان را به طرف آسمان گرفته‌اند و برای هواپیماهایی که در حال گذر بودند کف می‌زنند . این صحنه مرا خیلی تکان داد و احساس کردم که شاهد مردمی هستم که پس از سال‌ها جدا پنداشتن خودشان از حاکمیت ، حالا احساس می‌کنند که این حاکمیت از آن خودشان است. این هواپیماها مال آنهاست و  به خاطر آنهاست که دارند پرواز می‌کنند . برای من این صحنه صحنه نمادینی شد از ملتی که دست به انقلاب زدند. اما متأسفانه توهمات از بین رفت و معلوم شد که چه کلاه گشادی بر سر مردم ایران رفته است.»

با چنین بضاعتی اندک از آگاهی و آشنائی در مورد حوادث پیش و پس از انقلاب 57 ، ای کاش   که آقای اسماعیل نوری علا به قضاوت درمورد سحابی ها نمی نشست و تبهکارهای جمهوری اسلامی را به حساب پدر و پسری   که تا آخرین لحظات زندگی پاک و شرافتمندانه شان جز خیر و صلاح ملت ایران چیزی   نخواستند و در خلال مبارزه   حود با   دو دیکتاتوری شاهی و شیخی ، زجرها   و شکنجه ها   متحمل  گردیدند   چیزی نمی نوشت .

و اما برای آگاهی آقای اسماعیل نوری علا و همه کسانی که دانسته یا نادانسته این روزها   با زدن یک برچسب ارزان قیمت "اصلاح طلب" به شخصیت های صدیق و مبارزی از قبیل سحابی های زنده یاد ، آنان را مسئول بوجود آوردن هیولای حکومت اسلامی در ایران می دانند و پیامد های بعدی   و جنایات گذشته و حال این حکومت فاسد وپلید را بگردن آنان می اندازند باید بگویم که به شهادت تاریخ و اسناد و مدارک موجود و برخلاف تصوّر آقای  اسماعیل نوری علاء، اتفاقاً شخصیت هائی مانند سحابی ها و بازرگان ها جزو نخستین کسانی بودند که در مقابل قانون شکنی ها و آدم کشی های جمهوری اسلامی و آیت الله خمینی   قد علم کردند ، نویسنده این سطور ، آقای اسماعیل نوری علاء را به نوشته های شخص خودشان   و بسیاری از روشنفکران و احزاب و گروههای سیاسی ایران در اوایل انقلاب رجوع می دهم و از ایشان می خواهم که منصفانه کلاه خود را قاضی کرده ببینند که در آن روزهای خون   و جنون   در تعریف و تمجید از انقلاب اسلامی و رهبری خمینی   چگونه  قلمفرسائی   می کرده اند   و در آن روزها چه کسانی در ایران نگران بی قانونی   و هرج ومرج   و پایمال شدن حقوق   شهروندی ایرانیان بوده اند ؟  

حتماً آقای اسماعیل نوری علاء بیاد دارند در روزهائی که بسیاری از روشنفکران و احزاب و گروه های سیاسی و انقلابی   مشغول تیز کردن ساطور قصابی "هیولا"ی تازه به قدرت رسیده بودند و برای هر جنایتی که دادگاههای انقلاب مرتکب می شد هورا می کشیدند و هیولای تازه به قدرت نشسته را   تشوق به اعدام ها و خون ریزی بیشتر می کردند و  به   آیت الله خمینی و میر غضب هایش هشدار می دادند که مبادا از قاطعیت و خشم انقلابی دادگاههای انقلاب بکاهند و به "زوزه های" محافل حقوق بشری غرب در اعتراض به اعدام های انقلابی توجه نمایند !! این سحابی ها و بازرگان ها بودند که از برپائی دادگاههای صالحه با حضور وکلای مدافع و خبرنگار و ناظرین بین المللی برای رسیدگی به جرائم نظامیان و مسئولان رژیم سابق سخن می گفبه اند .   و حتماً آقای اسماعیل نوری علاء فراموش نکرده اند که چه کسانی در صدر تولد هیولای جمهوری اسلامی ،   شعار "مرگ برلبیرال"  را   برسر زبان حزب الله و   اراذل و اوباشی که حتی معنی کلمه لیبرال را در آن روزها نمی دانستند انداختند و همراه   و همصدا با آنان ، در کوی و برزن   فریاد برکناری "لیبرال ها" از قدرت سر می دادند و خواهان تشکیل یک دولت انقلابی می شدند و تا توانستند "هیولا" را شب و روز    تغذیه   و هر روز سرمست تر و دیوانه تر از روز پیش کردند ، غافل از آنکه این هیولا روزی به سراغ خودشان نیز خواهد آمد .

  چه بگویم   آقای اسماعیل نوری علاء   از تیشه ای   که در سال 57   ، بسیاری از روشنفکران و احزاب و گروه های سیاسی و انقلابی   به دستاوردهای پدران مشروطه خواه ما زدند هنوز دلم خون است   و به باورمن اگر شما در جستجوی یافتن "آفرینندگان هیولا" هستید بهتر است قبل از هرکس   گریبان دوستان انقلابی سابق و لاحق خود را بگیرید نه سحابی های "لیبرال" را که  تمام   تلاش شان این بوده است که بر هیولای جمهوری اسلامی افسار قانون مداری بزنند.   ولی با این همه چه باک آقای نوری علا، که نسل جوان و خردمند کنونی ایران ، به آن درجه از بلوغ سیاسی و آگاهی تاریخی رسیده است که امروزه بدرستی می داند که نشانی خوابگاه "هیولا" کجاست، اگرچه هم نسلان من و شما همچنان آدرس عوضی به آنان نشان دهیم.

نکته آخر و خاطره ای از سحابی ها :

در پائیز سال 1342 خورشدی ، شادروان ها سحابی های پدر و پسر(یدالله وعزت الله سحابی) در یک دادگاه نظامی واقع در پادگان عشرت آباد تهران ، همراه با مهندس بازرگان   ، آیت الله طالقانی و چند تن دیگر از فعالان "نهضت آزادی " به جرم "اقدام علیه امنیت کشور" محاکمه می شدند . در آن دادگاه   متهمین از حق داشتن وکیل مدافع برخوردار بودند و خانوداده های متهمین   و نیز تعدادی تماشاچی و خبرنگار نیز می توانستند در  جلسات دادگاه   حضور داشته باشند ، نگارنده این سطور که در آن زمان نوجوانی بودم کنجکاو و بی زار از بی عدالتی و زورگوئی ، در چند جلسه از آن دادگاهها به عنوان تماشاچی حضور داشتم ، آنچه در آن روزها بیش از هرچیز برای من در جریان آن دادگاه   تعجب آور بود ، سر و وضع بسیار مرتب و تمیز و آرامشی   که در   چهره ی تک تک متهمین دیده می شد و رفتار مؤدبانه و احترام آمیز مقامات قضائی   دادگاه نظامی   با متهمان بود ، وکلای مدافع در جریان محاکمه ، تلاش می کردند که بی اساسی کیفر خواست دادستان نظامی   را ثابت کنند و تا آنجا که می توانستند   بی گناهی متهمان را با استناد به   قانون اساسی و قوانین مدنی ایران ، به اثبات رسانند . در طول زمانی که دادگاه جریان داشت رئیس دادگاه ، نیم ساعت و گاهی اوقات کمی بیشتر،   تنفس اعلام می کرد تا متهمین و حاضران در جلسه دادگاه   کمی رفع خستگی نمایند .   در آن تنفس ها هیچ ممانعتی   نبود که   خانواده ها و تماشاچیان با متهمین دور هم جمع شوند ، همدیگر را در آغوش بگیرند ، و از هر دری که می خواهند با همدیگر صحبت کنند .

چند روز پیش   وقتی که عکس   پیکر بی جان هاله سحابی با چشمانی نیمه باز را در روزنامه ها مشاهده کردم بلافاصله سیمای پدر جوان   و پدر بزرگ او در دادگاه نظامی رژیم سرنگون شده شاهی به خاطرم آمد، در یکی از تنفس های دادگاه نظامی ، درحالیکه خانواده های متهمین و تماشاچیان و خبرنگاران   به گرد زندانیان حلقه زده   و مشغول صحبت با آنان بودیم ، شادروان یدالله سحابی گفت : « دولتی که خود  قانون شکن باشد ، دیر یا زود چوب قانون شکنی های خود را خواهد خورد »

خیر آقای اسماعیل نوری علاء ، شما در اشتباه بسر می برید ، زنده یادان سحابی ها   " آفرینندگان هیولا"ی جمهوری اسلامی نبودند . شما یک پوزش خواهی بزرگ به ملت ایران و خانواده شریف   و آزادیخواه سحابی   بدهکارید .

17 خرداد 1390  ـ 7 ژوئن 2011

 

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com