بازگشت به خانه

چهارشنبه 24 فروردين 1390 ـ  13 آوريل 2011

 

رقابت با جنبش سبز بدترين ارمغان ما برونيان خواهد بود!

مهرداد احسانی پور

مدتی است دوباره بحث آلترناتيو سازی ميان ايرانيان بيرون جای ويژه ای به خود گرفته است. سال ها پيش اين بالا و پائين پريدن های کودکانه بيشتر در آمريکا صورت می گرفت، اما به نظر می رسد با ساکن شدن شاهزاده رضا پهلوی در پاريس اين پرپر زدن ها به کشورهای اروپايی نيز سرايت کرده است. از جمله جديدترين اين آلترناتيو سازی ها، اعلام موجويت "کنگرۀ دموکرات های سبز" در نشستی در بنای مجلس ملی فرانسه در پاريس می باشد.

دريافت اين اطلاعات ذهن هر هوادار مشروطه خواه با گرايش به پادشاهی را که حوادث ايران را به دقت دنبال ميکند و حافظه تاريخی اش به امروز و ديروز ختم نمی گردد با پرسش هايی اساسی روبرو می سازد. با توجه به اينکه تنها عضو علنی شده از اعضای شورای مرکزی "کنگرۀ دموکرات های سبز" يکی از نزديکترين افراد به شاهزاده رضا پهلوی بوده و چنين به نظر می رسد که در دفتر ايشان پست های کليدی داشته و ارتباط تنگاتنگ با دبيرخانه وی دارد و تا جايی که ما می دانيم سمينارها، کنفرانسهای مطبوعاتی اخير وی در اروپا را نيز اين فرد سازماندهی می کند، ضروريست، برای جلوگيری از سوء برداشتها و بدفهمی ها، شاهزاده نسبت خود را با چنين جريانی روشن و به پرسش های ما هواداران مشروطه پادشاهی پاسخ دهند.

پرسش اساسی اين است که راز حضور شخص شاهزاده رضا پهلوی و افراد موثر در دفتر ايشان در تشکل هايی به قصد آلترناتيو سازی و موازی با جنبش سبز، يا راه اندازی شورای رهبری و کلون سازی و... چيست؟ توضيح شاهزاده رضا پهلوی از نشست های موسوم به لندن و پاريس در سال های پيش و حضور آشکار و پنهان ايشان در اين جلسات چيست؟ پاسخ شاهزاده نسبت به نشست و برخاست و همگامی با حزب دمکرات کردستان ايران که سودانيزه کردن ايران را الگو و نمونه ی خود و «ساير ملت های ايران» قرار داده است چه می تواند باشد؟

واقعيت اين است که برای ما، مناسبات شاهزاده با مشاوران و حلقه های نزديک ايشان کاملا غيرشفاف و نادقيق می باشد. شاهزاده و دبيرخانه وی تا کنون قادر به ايجاد و راه اندازی سيستم و ساختاری شفاف و مدرن و پاسخگو به پرسش های هواداران خود در اين زمينه نبوده است. مدتهاست که توانايی و ظرفيت های شاهزاده در روابط وی با محافل ايرانی ناروشن است و راه فهم ارتباط ايشان با ايرانيان عاری از روابط مدرن و مبتنی بر ارتباطات تودرتوی شخصی و قديمی و لابيرنت های پيچيده است. لذا افکار عمومی اين حق را دارد که پيرامون حضور يا عدم حضور ايشان و منصوبانشان در پروژه های سياسی دربسته و نا روشن آگاهی کسب کند.

ما هواداران مشروطه پادشاهی از خود می پرسيم، آيا وظيفه شاهزاده اين است که در امر فرهنگ سازی و ساختن ارزش های جديد و نوين با ديگر اعضای جنبش سياسی ايران سهيم و شريک گردد و در مورد خود و جايگاهش تعريفی دقيق و واضح به دست دهد تا مردم بدانند که او تنها بعنوان وارث پادشاهی به عنوان نماد نهادی که تاريخ ايران را با خود حمل ميکند، ضامن يکپارچگی ارزی و ملی ايران است و نقش تاريخی خود را بويژه در اين ايام که متاع چند پاره گی ايران زير محمل فدراليسم قومی زبانی به بازار آمده، برای حفظ يکپارچگی ارزی و ملی ايران بکار می بندد و هشيار است تا ايران گزندی نبيند و يا اينکه فعال سياسی است که سر از هر نشست و تشکلی در می آورد و گاه با کردهای شمال آمريکا که در پی تجزيه ايرانند ملاقات می کند و عهدنامه می بندد و گاه از نشست لندن و پاريس که بدست نئوکانهای آمريکايی صورت گرفته بود حمايت می کند و گاه نيز در «کنگره دمکراتهای سبز» نقش خود را تا حد برنامه ريز و تدارکاتچی فرو می کاهد.

پرسش ما از شاهزاده به حضور وی در کنگره ها و نشست ها و تشکيلاتی که به قصد و نيت جمع کردن ايرانيان زير يک چتر جهت ايجاد آلترناتيو تحت عناوينی چون شورای رهبری، دولت در تبعيد و عناوين دهن پرکن ديگری از اين دست بر می گردد. امروزه هر اکابر رفته ای می داند که آلترناتيو سازی در خارج فقط می تواند در خدمت نيروهای بيگانه قرار گرفته و ابزاری در خدمت تجزيه کشور و تضعيف جنبش مدنی و سبز ايران باشد. آيا درک اين امر مهم و حياتی خارج از توان و ظرفيت ذهنی شاهزاده است؟ و يا اينکه رسيدن به قدرت به هروسيله چنان روح و روان وی را تسخير کرده است که نمی داند با حضور و حمايت خود از چنين پروژه هايی از پيش ورشکسته عملا گام در نابودی اعتبار خود برداشته و دانسته و نداسته آب به آسياب رژيم اسلامی می ريزد.

به نظر می رسد درک ايشان و حلقه پيرامونی وی از جنبش سبز از جنس ديگری است. گويا جان مايه و گوهر اين جنبش را وی درنيافته اند. جمع آوردن عده ای در زير يک سقف به اميد هدايت ملت ايران و فراخوان دادن برای تشکيل آلترناتيو و شورای رهبری اصولا با ماهيت جنبش سبز همخوانی ندارد. بستن شال سبز سخن از سبز گفتن دليل درک و فهم ماهيت تحولات ايران و همراهی با جنبش اجتماعی عظيم و سبز ملت ايران نيست. آنان که در پی ولايت و قيموميت مردم ايرانند بيش از همه از اين جنبش به دورند.

جنبش سبز پديده ای ايستا نيست که در آزمايشگاه خارج از کشور با افزودن پسوند يا پيشوند سکولار و دمکرات از روی آن کلون های بی جان و مشابهی ساخته شود. جنبش سبز رود عظيمی است که هيچ سنگ و کلوخی را يارای باز ايستاندن آن نيست، همچنان که حصر موسوی و کروبی نيز چراغ جنبش سبز را خاموش نساخت. اين جنبش اجتماعی بزرگ جريان پويا و زنده ئی است که از صد و اندی سال پيش راه می پيمايد و قائم به فرد نيست و افراد را به دنبال خود می کشاند. گويا اين آن نکته ئی است که بيرون از ظرفيت ذهنی حضرات در خارج از کشور می باشد و آنان را به خطا می اندازد که گويا هرکس که کج کلاهی نهاد رهبر و زعيمی است!!

شاهزاده گرامی! جنبش سبز پايان دوره طفوليت ملت ايران و خاتمه دوران رهبرآمرانه و از بالاست. جنبش سبز بهترين حادثه و اتفاق برای مردم ايران است. تضعيف و رقابت با آن بدترين ارمغان ما برونيان برای جنبش درون خواهد بود! اگر قصد همراهی با جنبش سبز را در سر نداريم بهتر است که با افسانه سازی و نهادن نام ها و تراشيدن تشکل ها و راه اندازی کاريکاتورهای بی جان و بی محتوا، زمان را به گذشته بازنگردانيم. شاهزاده گرامی شما نيز بهتر است برای روشن شدن افکار عمومی بفرماييد به کجا می نگريد و به چه می انديشيد و قصدتان از حضور پيدا و پنهان در کنار موازی سازان با جنبش سبز چيست؟

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com