|
چهارشنبه 29 دی 1389 ـ 19 ژانويه 2011 |
درجهای از آرمانگرائی لازم است
برگرفته ای از سخنرانی داريوش همايون
در دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات)
دوستی با نام مهتاب از ایران پرسشی کردهاند که به سرتاسر موقعیت کنونی ایران و رویکرد روشنان جامعه به آن موقعیت میپردازد. پاسخ بسیار پرسشها در آن است. نمیدانم آنچه در زیر میآید چه اندازه روشنی بر چنین موضوع پیچیدهای میاندازد. پرسش این است:
"آیا بین سیاستگری و مبارزه سیاسی تفاوت هست؟ آیا مبارزه سیاسی هم باید به ممکنها فکر کند و واقعبینانه پیش رود یا خواست حداکثر را آن قدر ابراز و تکرارکند تا در ذهن جامعه جابیفتد؟ آیا درست است که یک مبارز سیاسی بگوید به قدرت کاری ندارد؟ آیا مبارزه در عرصه فرهنگ سیاسی و فرهنگ سازی سیاسی یک مبارزه سیاسی است یا مبارزه فرهنگی؟"
هر اقدام در عرصهء سیاست به معنی امور عمومی، حتا نوشتن و اندیشیدن در امور سیاسی زیر عنوان سیاستگری میآید. مبارزهء سیاسی عین سیاستگری است. مبارزه برای رسیدن به جائی یا نگهداری جائی است و سیاستگری، از جمله نوشتن و اندیشیدن در مبارزه دائمی است. ولی طبیعت و کارکرد آن اقدامات البته یکی نیست و بستگی به سطح اخلاقی و فکری جامعهها (و اوضاع و احوال) دارد. ما این سطح اخلاقی و فکری را فرهنگ سیاسی مینامیم ــ یک جامعه چه رفتارهائی را روا میدارد و چه رفتارهائی را بر نمیتابد.
سیاست را هنر ممکن توصیف کردهاند و در آن خلاف نیست زیرا سیاست با نتایج عملی سر و کار دارد. حتا اندیشهمندان و نویسندگان سیاسی برای دگرگونی و جابجائی میکوشند. مساله در تعریف «ممکن» است که میتواند کوتاه بین یا بلند نگاه باشد. بسیار چیزها به نظر ناممکن میآیند ولی با بسیج نیروهای بیشتر و با روانشناسی بهتر و نگاه فراگیرتر ممکن خواهند یود. تفاوتها و اختلافها از آن جا بر میخیزد. بلی، مبارزه سیاسی میباید به ممکنها فکر کند و واقعبینانه جلو برود، ولی با چه نگاه و روحیهای.
در این جا آوردن نمونهای از سیاست ایران در همین ده دوازده سال گذشته روشنگر است. اصلاح طلبان در 1376/1997 به یک پیروزی انتخاباتی دست یافتند که از نظر رویکرد مردم مانند انتخابات 1388/ 2009 بود و چنان رفتاری هم با برندگانش نشد. ولی اصلاح طلبان واقع بین که همه به ممکنها فکر میکردند از همان فردای پیروزی به هر چه خامنهای گفت گردن گذاشتند. از آن بدتر در 18 تیر دو سال بعد به دانشجویانی که پیشاهنگان جنبش سبز کنونی بودند پشت کردند و از پشت و رو به آنها خنجر زدند. پس از بدست آوردن رای مردم آنان را رها کردند و از آنها گریختند.
در انتخابات سال گذشته بسیاری از آن اصلاح طلبان، به جبران اشتباه، ممکن و واقعیت را با آنکه هر دو به زیان آنان سختتر شده بود به گونه دیگری دیدند؛ به مردم پشت نکردند، در برابر احمدی نژاد ایستادند، و به خامنهای نه گفتند. این دسته اصلاح طلبان مانند آن هشت سالهء بیشتر مایهء شرمندگی، دیگر در قدرت نیستند و بسیاری از آنان زندان و بدتر از آن (از جمله محاکمات تلویزونی) را تجربه کردهاند؛ ولی مردم را با خود دارند، و از زندان و خانه بند (حصر خانگی) هم شده، سخن خود را به گوشهای مشتاق میرسانند. دسترس آنان به مردم از همه بیشتر است و اگر مبارزه را خوب اداره کنند و بیش از اندازه واقع بینی به خرج ندهند دست کم در نخستین مراحل بخت بزرگتری نیز دارند. آنها ظرفیت بی مانند جنبش مردمی که خود را در انتخابات شان داده بود باز شناختند.
برای آن که واقعگرائی به کوته بینی نکشد درجهای از آرمانگرائی لازم است. انسان دست به هر کار بزند میباید به بالاتر از آن بیاندیشد؛ هدفی بزرگتر از منظور خود داشته باشد. همه به برد و باخت روزانه اندیشیدن، نگاه را کدر میکند. خواستهای حداکثر میتواند چنین نقشی داشته باشد و از خرسند شدن به امتیازات آسان باز دارد. ولی در این جا نیز آمیزه لازم واقعگرائی و آرمانگرائی را میباید در نظر داشت ــ کدام خواست حداکثری عمل سیاسی را بالا میبرد و شتاباهنگ آن را نگه میدارد و چه خواست حداکثری جلو رسیدن به هدف را میگیرد؟ بیهوده نیست که سیاست را دشوارترین پیشهها دانستهاند.
***
سران جنبش سبز با نگاه به اوضاع ناممکن کنونی اعلام داشتهاند که در پی رسیدن به قدرت نیستند و میخواهند با گسترش پیام جنبش سبز به مبارزه ادامه دهند. این شناخت واقعیت موجود به هیچ روی رسالت سیاستگری را که دگرگون کردن و جابجائی باشد نفی نمیکند. پیام جنبش، انداختن طرحی نوست که چگونگی آن در فرایند سازندهی بحثی که در جامعه درگرفته است روشن میشود. اما امروز بیش از این ممکن نیست و ادعاهای بالاتر از اینها را جدی نمیتوان گرفت. آنچه سخنگویان جنبش سبز لازم دارند همراهی بیشتر با مردمی است که هر روزشان تحمل ناپذیرتر میشود؛ و بیان خواستهای مردمی است که رژیم میکوشد زبانشان را ببندد (ما مخاطرات همین اندازه فعالیت را نیز میدانیم). رابطه سیاستگری و دگرگون کردن فرهنگ سیاسی از همان سطح اخلاقی و فکری جامعه بر میخیزد. در یک جامعه پیشرفته جهان اولی، فرهنگ سیاسی به مقدار زیاد کار نگهداری معیارهای بالای رفتاری را انجام میدهد و سیاستگران میباید نگران پا ننهادن در آلودگیهائی باشند که سراسر فرهنگ سیاسی جهان سومی است. در سیاست جهان سومی اگر سیاستگری بیش از سودای نام و نان و برای بهبود و پیشرفت مردم نیز باشد نمیتوان فرهگ سیاسی را دست نخورده گذاشت. در چنین جامعههائی اگر کسانی تا آنجا بروند که دست از پویش قدرت به هر بها، بردارند و با گفتار و کردار خود نمونههای بهتر عمل سیاسی را در پیش چشم بگذارند، به رسالت سیاستگری وفادارتر و سیاست ورزانی کامیابتر خواهند بود ــ اگر بپایند.
هنگامی که واقعیات سیاسی جامعههائی در شرایط ایران را در نظر میگیریم ناچاریم اصطلاح دیگری نیز بر واژگان سیاسی خود بیفزائیم. در این جامعهها سیاستبازان اکثریت دارند. سیاستباز کسی است که کار و کسب او سیاست است. سیاستگری است که به سودای نام و نان به پهنه امور عمومی گام نهاده. این سخنان در باره دگرگونی فرهنگ سیاسی و معیارهای رفتار، و پیشرفت جامعه نه تنها بیگانه از او، بلکه دشمن اوست. او با معایب خود پیش میرود و میکوشد که هر نشانه پاکیزگی و والائی را پایمال کند. بیشتر جهان در تصرف مانندهای اوست ــ حتا در پیشرفتهترین کشورها مانندهایش فراواناند
ما ناگزیراز اولویت دادن به مبارزه فرهنگی هستیم. دشمن همیشگی این ملت سیاستی است که تا هر جا ممکن بوده آلوده و وارونه شده است. سیاستی است که درست بر عکس آنچه ارسطو برای همه زمانها گفت، یعنی زندگی کردن در فضیلت، عمل میکند. سیاستی است که بدی را پاداش میدهد و نیکی را کیفر. در این اولویت دادن، یک محاسبه ناب سیاسی نیز نهفته است. بخت پیروزی ما در این است که هرچه از این رژیم متفاوتتر باشیم. در یک همگرائی فرخنده، مصلحت و اصول کنار هم افتادهاند.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|