|
دوشنبه 20 دی 1389 ـ 10 ژانويه 2011 |
آيا اصلاح طلبی حکومتی باز هیزم انتخابات میشود؟
نیک آهنگ کوثر
زمانی، عباس عبدی نوشت که پیش از اخراج، باید از حاکمیت خارج شد. آیا حرفهای احمد جنتی نشانه اخراج کامل از حاکمیت است؟
ه هیچگاه فراموش نمیکنم آخرین ساعاتم را در فرودگاه مهرآباد. ۵ تیر ۱۳۸۲. به مشایعت کنندگانم که فکر میکردند حالم خوش نیست و رسما زده به سرم، گفتم که انتخابات مجلس هفتم و ریاست جمهوری و مجلس هشتم و ... را همین «آبادگران» میبرند و اصلاحطلبان رسما از دور خارج خواهند شد. باورشان نمیشد. تازه دو سال از دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی میگذشت و خیلی از ما تحت فشار بودیم. من ترسو بودم و با دو تا تهدید و چند تا بازجویی و یک پرونده بزرگ چند زونکنی، فرار را بر قرار ترجیح دادم، اما آنان که اهل مبارزه بودند و کار مطبوعاتی را «مبارزه سیاسی» میدانستند، ماندند. من مبارز نبودم، اما ترجیح دادم به جایی بروم که آزادانه حرفم را بزنم. به زندگی قهرمانانه در قفسی که دیگران بر من تحمیل کنند، اعتقادی نداشتم (هنوز هم ندارم!).ه
آن روز، نگاههای تعجبزده مشایعتکنندگان را میتوانستم درک کنم. لابد پیش خود میگفتند این بابا ترسیده، میخواهد فرارش را توجیه کند. تازه فراری که قرار بود چند ماهه باشد. چون قرار بود تا 18 تیر چند نفر را بگیرند، من هم زودتر جیم شدم. و البته 10تیر با حکم دادستانی به دنبالم آمدند، اما مرغ از قفس پریده بود.
من نمیتوانستم به فامیلهای مشایعت کننده ثابت کنم چه اتفاقی قرار بوده بیافتد. شاید من هم زیادی متوهم بودم، اما هرچه بود، حرفم باورپذیر نبود، چه، خاتمی در قدرت بود، اما انگار من نشانههایی را داشتم میدیدم که آنها نمیدیدند. من فقط نقطهها را به هم ربط دادم و «بردار»ی دیدم که به نفع اصلاحطلبان حکومتی نبود، و آیندهای متفاوت را نوید میداد.
ه این را ننوشتم که بگویم حق با من است. نه، از روی دست بازجو و قاضی و تهدید کنندههایم تقلب کرده بودم. اعتماد بهنفس این جماعت بعد از اسفند ۸۱ به ناگهان چند برابر شده بود. خیلی راحت میگفتند که «کارتان تمام است». ایمانی که در صدایشان حس میکردی به آیندهای که نویدش را میدادند، صدها بار قویتر از حرفهای امیدبخش اما لرزان اصلاحطلبان بود. اطرافیان خاتمی در همان سال ۸۲ بلاتکلیف بودند، اما خیال میکردند بعد از شکست در انتخابات شوراها، موقعیت از دست رفته را باز خواهند ستاند...ولی با کدام شناخت از جامعه؟ بسیاری از دوستان اصلاحطلب خیال میکردند وقتی در اعتراض به حذف توسط شورای نگهبان در مجلس تحصن کنند، حمایتهای مردمی و تجمع میلیونی مردم پشت مجلس به حاکمیت ثابت خواهد کرد که راه را به خطا رفته است. خیال کردند حاکمیت کوتاه میآید. برای یک کارتون «استاد تمساح» ناقابل، سه چهار هزار نفر از طلاب و اساتیدشان در قم سه شب متحصن شدند، بعد کار به نمازهای جمعه سراسر کشور رسید. اما برای حمایت از «نمایندگان مردم» چند نفر از خود شهر تهران (که سی نماینده در مجلس دارد) برای دلگرمی نمایندگان و دفاع از دموکراسی «تجمع» کردند؟ تجمعی که حتما مجوز هم میگرفت!ه
بازی قطرهچکانی حاکمیت اصلاحطلبان را تبدیل به سوخت انتخابات کرد تا تنور مربوطه داغ بماند. همه سوختند.
اما انتخابات مجلس کافی نبود، انتخابات ریاست جمهوری هم با چند دستهگی جماعت همراه بود. به هزار و یک دلیل. مهدی کروبی که در تابستان 79، حکم حکومتی را «مشروعیت» داده بود و کمک کرد آخرین میخ حکومت در تابوت مطبوعات تعطیل شده درست جاسازی شود برای چکش خوردن، کاندیدا شد. با طرح «50» هزار تومانیاش.
بسیاری از اصلاحطلبان حکومتی فکر میکردند هر کسی کاندیدای «خاتمی محبوب» باشد رای خواهد آورد. اما دکتر معین که اول با بازی شورای نگهبان رد صلاحیت شد و بعد با بازی رهبری، تایید، از سوی مردمی که به گفتمان خاتمی رای ندادند، رد اعتبار گردید. کروبی با معجزه آرای غیبی، در ساعاتی که خواب برنده شدن میدید، شکست خورد تا دیگر هیچوقت درست و حسابی خوابش نبرد. در مسابقه تنها دو نفر ماندند، سردار سازندگی و شهردار تندخوی تهران. اطرافیان هاشمی اما خیال کردند اعتبار هاشمی در سراسر کشور نتیجه را به نفعش تغییر خواهد داد. نامه عباس عبدی را وقتی عطریانفر به هاشمی داد، اطرافیان سردار خندیدند. عبدی پیشبینی کرده بود که هاشمی میبازد و باید به نفع کروبی کنار بکشد، چرا که هر کسی مقابل هاشمی قرار بگیرد پیروز خواهد شد اما به هم زدن بازی توسط هاشمی و حمایت از کروبی نمیتوانست به نفع کاندیدای جناح راست تمام شود. هاشمی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت، مصلحت خودش را به دست اطرافیان منفعتطلب سپرده بود و آنها هم طبیعتا با این ایده کنار نمیآمدند. عدم شناخت جامعه از سوی این جماعت، شاید بزرگترین ضربه را به هاشمی و حتی طبقه متوسط وارد کرد.
طبیعتا باز اصلاحطلبان هیزم انتخابات شدند. جناح راست نبض بازی دستش بود.
انتخابات شوراها و بعدش انخابات مجلس هشتم...انتخابات ریاست جمهوری...باز هم هیزم انتخابات...
انگار این درخت تا میآید شاخ و برگ بدهد، سریع همان شاخههای بیبنیاد را میچینند و در تنور میاندازند برای داغ ماندن تنوز مربوطه.
اما این بار بازی اندکی تغییر کرده؛ سید محمد خاتمی، «رهبر» اصلاح طلبان برای مشارکت در انتخابات شرط هایی تعیین کرده است، شرط هایی که البته از سوی حاکمان محکوم شد. وقتی احمد جنتی خیلی راحت میگوید که دیگر به اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات نیازی نیست، حس میکنی که انگار در سال های گذشته نیازی بوده، اما دیگر نیست. ماجرا چیست؟
یک منبع مطلع نزدیک به اصلاح طلبان میگوید که اگر قرار است «پول مقدس» یارانهها به جیب رای دهندگان ریخته شود، و برای گرفتن این مبلغ در طول سال، نیاز به شناسنامه هم باشد، و بخش بزرگی از جامعه تحت فشار مالی ایران هم تصور کند که برای گرفتن سهم خویش از یارانهها، باید مهر انتخابات در شناسنامهها بخورد، پس از همین الان شورای نگهبان و حاکمیت مطمئن هستند که برای داغ کردن تنور نیازی به حضور بقایای طرفداران خاتمی هم ندارند. به عبارت بهتر، تاریخ مصرف هیزم اصلاحطلبی حکومتی هم از نظر اینان پایان یافته.
پاراگراف بالا، تحلیل من نیست، اما به نظرم قابل اعتنا است؛ بهشدت هم قابل اعتنا است. وقتی در بخشهایی از کشور، میزان آرا با چلوکباب بالا و پایین میشود (نقل از یک کاندیدای سابق)، وقتی سیاست «گونی سیب زمینی» پیش از انتخابات نتیجه بخش است، چرا حاکمان روال بازی را تغییر ندهند؟ تغییر دادهاند! شاید جماعت دیر متوجه میشوند.
به گمان من، تا وقتی که اصلاحطلبان، قاعدهء بازی حاکمیت را پذیرفتهاند، هیچ اتفاق مهمی در نتیجهء رقابتهای سیاسی نخواهد افتاد. یک به یک هم ضعیفتر میشوند.
در سال 1382، حرفهای بازجو و قاضی و تهدید کننده، باورمندانهتر از سخنان این ۷ ساله اصلاح طلبان بوده است. تا وقتی بوی تردید از گفتمان این دوستان به مشام میرسد، نمیتوان چندان امیدوار بود که اتفاقی خواهد افتاد.
زمانی، عباس عبدی نوشت که پیش از اخراج از حاکمیت، باید از حاکمیت خارج شد. آیا حرفهای احمد جنتی نشانه اخراج کامل از حاکمیت است؟
17 دی 1389
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|