بازگشت به خانه

دوشنبه 20 دی 1389 ـ  10 ژانويه 2011

 

بدا به حال ملتی که فرزندانش اعدام یا آواره شوند

افسانه خاکپور

 بدا بحال مملکتی که با وجود تاریخ چند هزار ساله، فرمانروایی و امپراطوری نیمی از جهان طی چند سده، با وجود پیشی در خلاقیت، اختراعات و تسلط در علوم و فنون در روزگاران دور؛ آمیختن با هنر و کتابت، انباشته ای ازفرهنگ و تفکر؛ امروز هنوز در زمینه آدم کشی قانونی، اعدام، قصاص و قطع عضو در سطح کشورهای  بدوی و عقب مانده ای چون نیجریه و زیمبابوه باقی مانده باشد.

و در اعمال مجازات های وحشیانه از عربستان سعودی، این سمبل سبعیت، نیز پیشی گیرد.

بدا به حال ملتی که منظره اش در هر سحرگاه تماشای طناب دار و دویدن بدنبال نعش فرزندان  قصاص شدهء خویش باشد.

بدا به حال حکومتی که به جای تأمین و تضمین آسایش، سلامتی، رفاه و پیشرفت ملت خویش، مشغله اش این باشد که مردمان را به ضرب چوب و شلاق، زندان و تجاوز و شکنجه و اعدام با توجیهات شرعی به چارمیخ بکشد. یا آنکه تنها هنرش این باشد که ملتی را همواره درهراس و واهمه به اطاعت یا سکوت و درصورت اعتراض به مرگ وادارد.

بدا به حال کشوری که در آن ستارهء عدالت افول کرده و دستگاه قضایش چنان به قهقرا رود که به جای پیشگیری جرم و جنایت، به جای بررسی و ریشه یابی تبعیض و بی عدالتی، خود به جرم آفرینی و سرکوب بی پناه ترین و شکننده ترین افراد، اقشار و گروه های جامعه بپردازد.

بدا به حال مملکتی که با وجود برخورداری از ثروت سرشارانسانی، بیکرانی منابع طبیعی و تولیدات صنعتی، فکری و فرهنگی، بخش بزرگی از مردم اش زیر خط فقر زندگی کرده و روزانه شماری در شهرهای آن فقط در اثر آلودگی هوا بیمار شده یا  در تصادفات و زلزله جان خود را از دست بدهند.

جوانان، زنان و کودکان اش جایی در سرزمین خود نداشته و آواره کشورهای بیگانه شوند و بر در کلیساها، نهاد های بشر دوستانه و مؤسسات و گداخانه های کشورهای غربی برای لقمه ای نان و لباسی گرم غرور خود را صد بار زیر پا نهند.

و سالمندان اش زیر بار محنت و مشقت کمر خم کرده، در حسرت اوقاتی خوش بپژمرند.

 بدا بدا به حالشان.

بدا به حال مملکتی که در آن؛ جمعی اندک؛  میلیاردها ثروت ملی را سرکیسه کرده به بنگاه های بیگانه  بسپرند و حاصل سپرده را در هیچ کجای درد مردم بشمار نیاورند.

بدا به حال حکومتمردانی که به قراردادهای استعماری از نوع  دارسی"  تن در داده و غارت منابع ملتی را برای خوشایند اژدهای چین، هیولای روسیه و دغلکاران  ریز و درشت شرقی و غربی فراهم آورند.

و ننگرند که همان دیکتاتوری کمونیستی چین در طی چند دههء چگونه به یکی از قدرت های صنعتی و اقتصادی دنیا تبدیل شده و با پیشتازی در آخرین دستاوردهای تکنولوزیک و صنعتی جهان؛ مردمان خویش را در فاصلهء چند سال نه تنها از مرگ و گرسنگی نجات داده که آنان را به رفاه و امکانات بی سابقه ای در حد مهم ترین کشورهای غرب رسانده است.

و از طرف تجاری خود نیاموزند که امروز در تمامی دنیا و حتی در کشورهای غربی سیاحت و گردشگری، خرید و تجارت وابسته و در دست کشور و مردم چین است .

چینی ها به دلیل هوشمندی حکومت گران هر چند دیکتاتور خویش، و سخت کوشی مردمان شان، به رفاهی نسبی، به آزادی سیر و سیاحت و برخورداری از چنان احترامی در کشورهای غربی رسیده اند که برایشان تسهیلات خاصی در رفت و آمد و تجارت قایل شوند.

همزمان با اين واقعيت که امروز در بسیاری از شهرهای گران قیمت اروپا چینی ها و بخصوص جوانان چینی بالاترین رقم توریست و گردشگری لوکس را تشکیل می دهند، جمعی از جوانان ایرانی، با داشتن کشوری چون ایران که می توانست در دنیا بدرخشدف سرگردان کشورهای دیگر شده و محتاج لقمه نانی یا سرپناهی شده اند. و پاره ای از آنان در حاشیه اروپا یا در ترکیه و یونان مجبورند از بیگانگان توسری بخورند یا توهین بشنوند.

بدا به حال مردمی که از اشتباهات خویش به درک و برداشتی روشنگرانه نرسند و از علل بدبختی خود عبرت نگیرند و باز هم در پیچ و خم بحران های تاریخی، فرمان خویش بدست مدعیان دروغین آزادی و دمکراسی و مردم فروشان بسپرند.

بدا به حال مردمی که نپرسند چرا بخشی از مدعیان آزادی، دمکراسی و حقوق  انسانی نه تنها  شفافیتی در هدف و عملکرد خود نشان نداده اند، نه تنها به اعتراف به اشتباهات و خود انتقادی پایبندی نداشته اند، بلکه حتی توان پذیرش نظرات گوناگون، تحمل انتقاد و نقدی ساده را هم ندارند.

چگونه می توان به اینان، که برای حذف و بیرون راندن مخالفین یا منتقدین خود به همان حیله هایی متوسل می شوند که هر سلطه گر و دیکتاتوری در آستين دارد، اعتماد کرد؟

بدا به حال آنانی که درک و تشخیص خود را در مصالح ملی از دست داده، بجای پرسش و تعمق در پدیده ها و رویدادها، به جای تطبیق ادعا و عملکرد،  شارلاتان های منفعت پرست و بیگانه با رنج مردم را به نام ناجی مردم ایران به  اجتماع  و جهان غالب کرده و در صددند مردم را با ترفند های زیرکانه به زیر یوغ دیکتاتوری دیگری ببرند.

بدا به حال آنان که حتی در قلب دمکراسی غربی نیز، با کمک چماقداران اینترنتی و لابی های رسانه ای خود، مدام در حال محدود کردن حق آزادی بیان، به زیر سوال بردن حقوق دمکراتیک پرسش و تفکر و اندیشه، و نهایتاً حذف  دگر اندیشانی هستند که تن به تفکر واحد و پروراندن کیش شخصیت نمی دهند.

بدا به حال آنان که در این فریب بزرگ  شرکت کرده، برای تثییت منافع قدرت ها در ایران از یکدیگر پیشی گرفته، یا آنکه بازی قدرت های غربی و شرقی با ایران و ایرانیان را کوچک انگاشته، و از کنار آن به سکوت می گذرند.

بدا به حال مان اگر که بار دیگر بگذاریم عده ای که، در عرصهء اندیشه و راهکار، در حد اکابر هم نیاموخته اند هدایت گر آیندهء میهن و مسلط بر سرنوشت مردمان ما شوند.

سی و یکم دسامبر دو هزار و ده

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com