|
آیا 17 دی برای زنان ایرانی روز مهمی است؟
امسال بیش از هر زمان دیگری، رسانه های گروهی خارج از ایران پرچم برگزاری روز 17 دی، به عنوان روز زن ایرانی، را بلند کرده اند. من خود، در برنامه ای تلویزیونی، که اداره اش با من بوده است، ایمیل ها و فکس های زیادی را دریافت کرده ام ـ از گروه ها و افرادی در ایران ـ که آن ها نیز این روز را به عنوان روز زن ایرانی مطرح کرده و مایلند که برای بزرگداشت آن تظاهراتی برپا کنند.
در مورد 17 دی و بزرگداشت آن سال هاست که بین مردمان ما اختلاف نظر وجود دارد. این اختلاف نظرها تقریبا ، در پی پیش آمدن جنگ دوم جهانی و رفتن رضاشاه از ایران تا کنون، وجود داشته است. البته، در دوران محمدرضاشاه، حکومت او همیشه 17 دی را به عنوان روز زن در ایران به رسمیت می شناخت و آن را جشن می گرفت. اما، چه در زمان محمدرضاشاه و چه پس از آن، واکنش تقریبا همه ی آن هایی که با حکومت سلطنتی مخالف بوده اند واکنشی منفی بوده است. در صورت های مختلف, گروهی می گفته اند که رضاشاه «کشف حجاب» را به زور و جبر بر زنان ایران تحمیل کرده است، گروهی آن را به دلیل این که «هدیه ای از جانب حکومتی سلطنتی بوده» رد کرده اند و گروهی نیز به راحتی آن را ندیده گرفته و هیچ حرف و سخنی درباره ی آن به میان نیاورده اند.
در این میان، و ظاهرا به صورتی بدیهی، طرفداران سلطنت هم، چه در زمان محمدرضاشاه و چه پس از آن، روز 17 دی را صرفا روزی دانسته اند که تعلق به سلطنت طلبان دارد. درست همانگونه که بسیاری روز 8 مارچ، روز جهانی زن، را متعلق به چپ ها می دانند و به همین دلیل هم هست که برخی آن را رد می کنند و یا آن را ندیده می گیرند.
من تا به حال ندیده ام کسانی را که، بدون چسباندن روز 17 دی به سلطنت طلبان، لااقل محتوای این روز را متعلق به زنان به طور اعم، و زنان ایرانی به طور اخص، بدانند. و اصولا ندیده ام که کسانی ارزش های احتمالی این روز را، بدون توجه به مسایل سیاسی، بررسی و تحلیل کنند.
در راستای کوششی از این دست، لازم می دانم ابتدا درباره ی وضعیت زن ایرانی، قبل از به سلطنت رسیدن رضاشاه و قبل از اقدامات او در ارتباط با این روز و اصولا در ارتبای با مساله ی زن، توضیح مختصری بدهم.
تاریخ ما، تاریخ ابرانزمین، همچون همه ی تاریخ های ملل دیگر، سرشار از جنبش هایی ست که زنان برای رهایی خویش از چنبره ی بی عدالتی جوامع مردسالار داشته اند، از این نظر بین وضعیت آنان و وضعیت بردگان شباهتی آشکار وجود دارد. این حرکت ها گاه وسیع و موثر بوده اند و گاه اندک و بی اثر.
تاریخ ایران باستان سرشار از نشانه های بسیار حضور فعال زنان در زندگی اجتماعی ست. این نکته را تاریخ نویسان تازه دارند کشف می کنند. حتی نگاهی به شاهنامه اثرات وجودی این زنان را در دوران های مختلف، در مقابل دید ما می نشاند.
پس از اسلام هم، علیرغم حضور بی امان مهاجمان مردسالار و وارد آمدن فشار قوانین آن ها بر گرده زنان، باز می بینیم که مثلا زنی همچون «مهستی» در تاریخ ادبیات ما پیدا می شود که، علاوه بر داشتن حضوری فعال در صحنه های اجتماعی، با زبان شعر نیز به توضیح وضعیت بد زنان عصر خودش می پردازد، اقتدار شوهران را بر زنان رد می کند، انتخاب همسر را برای زنان نیز به رسمیت می شناسد، ازدواج دختران جوان با مردان پیر را با طنزی برنده به انتقاد می گیرد، و تا مرحله ی طرد شدن از شهر و دیار خود پیش می رود و حرفش را حداقل در ارتباط با خودش، به کرسی می نشاند. و یا زنی چون نجمه منجمه مقابل شخصیتی چون نظامی می ایستد و با دانش و منطق خویش او را وادار به دوستی و تحسین خود می کند. و صدها زن دیگری که نامشان در لابلای گرد و غبار تاریخ گم شده بود و تنها اکنون رفته رفته چهره شان روشن می شود.
نزدیکترهاشان به ما زنانی هستند چون طاهره قره العین، که آنقدر قدرت نشان می دهد که در قوانین مذهبی دست می برد، و به عنوان شخصیتی مذهبی، چادر از سر برمی دارد و حجاب را که رکنی اساسی در مذهب است، از مذهب حذف می کند. و زنان دیگری چون تاج السلطان، بی بی خانم استرآبادی، جهانگیر، صدیقه دولت آبادی، صفیه یزدی، ماهرخ گوهرشناس و ... ده ها زنی که زمانه ی خود را به مبارزه می خوانند تا بتوانند به اندکی آزادی و برابری با مردان برسند. نزدیک ترهاشان هم که مرتب ازشان حرف و سخن هست.
اما همه ی این زنان، چون دیگر زنان مبارز جهان، خیلی دیر و خیلی سخت به عملی شدن خواسته های خودشان نزدیک شدند. راه مشکل بود و در این مسیر دیده شده که هر سرزمینی که توانست زودتر مذهب را از سیاست و حکومت جدا کند زودتر هم به تحقق این خواسته ها نزدیک شد و آنهایی که، چون ما همین اوایل قرن بیسستم، مذهب در همه ی شئونات زندگی شان دخالت داشت، بسیار دیرتر.
شکل گرفتن جنبش مشروطه برای زن ایرانی جولانگاهی بود که او بتواند در آن خواسته های حق طلبانه ی خود را صریح تر مطرح کند. در خواسته های انقلاب مشروطیت خواست آزادی زنان نیز گنجانده شده بود، گاه به روشنی و وضوح (مثل قوانینی چون حق انتخاب مساوی و عمومی، آزادی بیان و تظاهرات، آزادی حقوق فردی ـ که می شد از درون همین قوانین حقوق زنان را نیز استخراج کرد)، و گاه در لفافه و در زبانی روشنفکرانه. ما تقریبا در اشعار و مقالات بیشتر روشنفکران این دوره مطالبی را درباره آزادی زن می یابیم. آنان نشانه های این آزادی را در «سواد آموزی» و «برداشتن چادر از سر زن» می دیدند.
در این سال ها، یعنی در سال های جنبش مشروطیت، این زنان بودند که در جنبش تحریم واردات کالاهای خارجی فعالانه شرکت کردند. هم آنان بودند که با پوشیدن منسوجات داخلی و پوشاندن بچه هایشان پیشبرد این حرکت را میسر کردند، زنان بودند که با جمع آوری پول، فروش جواهرات و اثاثیه ی خانه که متعلق به خودشان بود، تاسیس اولین بانک ملی ایران را امکان پذیر کردند، زنان بودند که اتحادیه های زیرزمینی و مخفی درست کردند و برای آگاهی مردمان از حقوق زنان اقدام به انتشار جزوه ها و مقالات کردند، و همین زنان بودند که از نمایندگان مجلس خواستند که وقتی قادر نیستند خدمتی به مردم سرزمین شان بکنند کنار بروند تا زن ها بیایند و این کار را انجام دهند.
اما زنانی که انتظار داشتند با پیروزی انقلاب مشروطیت بتوانند فرصت ها و حقوقی مساوی با مردان به دست آورند با رفتاری خصمانه روبرو شدند. قانون انتخابات مصوب 1906 صراحتا زنان را از فعالیت های سیاسی منع کرد و، در مقابل اعتراض گروهی از زنان که به مجلس مراجعه کرده بودند، گفته شد که:«زنان تنها کارشان امور خانگی و پرورش بچه و خدمت به شوهر و حفظ آبرو و ناموس خانواده است».
توجه کنید که همه ی این مبارزات در سال های دهه ی اول قرن بیستم اتفاق افتاده است و رضاشاه در سال 1925 به سلطنت رسید. یعنی، مبارزه وسیع زنان (با توجه به محدود بودن آن در طول تاریخ پس از اسلام) پیش از به قدرت رسیدن رضاشاه شروع شده بود، و سالی چند می شد که این مبارزه جهت و خواستی روشن پیدا نموده و خواسته هایی همچون حق رای، حق طلاق، حق درس خواندن در دانشگاه و حق کار کردن همسان با مردان را مطرح کرده بود. اما تا تحقق این آرزوها راهی دراز در پییش می نمود.
در سال 1931 به دستور رضاشاه، دولت وقت قانون حق طلاق، ممنوع کردن ازدواج دختربچه های نه ساله (که به عقیده ی من به همان اندازه ی آزادی لباس و امکان رفتن به دانشگاه برای زن ایرانی ارزشمند بوده است)، و بالا بردن سن ازدوادج برای دختران (از 9 سالگی به 15 سالگی) و پسران (از 12 سالگی به 18 سالگی) را به مجلس فرستاد و تصویب آن را گرفت. در سال 1936 قانون کشف حجاب و مجاز شدن حضور زنان در دانشگاه ها و موسسات و ادارات نیز به تصویب رسید.
به این سان رضاشاه، با دخالت مستقیم خویش، در واقع مهمترین خواسته های برحق و طبیعی زنان را، که نتوانسته بودند آن ها را از مجالس نخست پس از پیروزی انقلاب مشروطیت بگیرند، به رسمیت قانونی نشاند.
در واقع، آزادی زنان یکی از جبرهای تاریخ است که نمی شود برای همیشه مقابل آن ایستاد. و رضاشاه این جبر را درک کرد. حالا بگوییم که «این درک را انگلیس ها به او تفهیم کردند»؛ بگوییم که «آن را عده ای از اطرافیان روشنفکرش بگردنش گذاشتند»؛ بگوییم که «این کارش از لج ملایان بود»؛ هر چه بگویند و بگوییم، در این نکته شک ندارم که هیچ یک از این سخنان چیزی را از ارزش او در ارتباط با این اقدام تاریخی کم نمی کند.
بیایید بین او و آیت الله خمینی و آیت الله ها و حجت الاسلام های پس از او مقایسه ای کنیم. بیاد آوریم که در اواخر قرن بیستم ـ یعنی قرنی که یکی از مهمترین دستآوردهای فرهنگی ـ اجتماعی اش تساوی حقوق زنان است ـ چگونه آیت الله ها در مقابل این جبر تاریخی می ایستند و چگونه از درک ساده ترین مسایل انسانی عاجزند و چگونه دستاوردهای زنان سرزمین مان را به تاراج می برند. آنگاه بیایید به قضاوت بنیشنیم.
من، مثل هر انسان عدالت طلب و آزادی خواه، طبعا رضاشاه را به عنوان یک دیکتاتور می شناسم، حتی روش های تحمیل گرایانه ی او را برای برداشتن چادر از سرزنان عملی دیکتاتورمآبانه می دانم، و تحقق نیافتن بسیاری از خواست های انقلاب مشروطیت ، مثل آزادی های بیان و انتخاب و احزاب و غیره را، نتیجه ی مستقیم عملیات نادرست او می دانم اما، به اعتقاد من، هر حرکتی که به آزادی انسان از بندهایی که سنت ها به دست و پای او بسته بیانجامد حرکتی قابل تعمق و توجه و ارج گذاری است. به عقیده من سال های 1931 تا 1936 (که تجلی گاه آن همین روز 17 دی است) سال های بزرگ و سرنوشت سازی برای زنان ایرانی به طور اخص، و زنان جهان به طور اعم، است. در این سال ها همان قوانینی به نفع زنان ایران تغییر کرد که در بسیاری از کشورهای جهان هنوز ـ در اوایل قرن بیست و یکم ـ تغییری در آن ها مشاهده نشده است؛ مثلا بگیریم قوانین مربوط به سن ازدواج را، در همین کشور خودمان، آیت الله ها کودکان 9 ساله را قانونا مورد تجاوز قرار می دهند و ا سمش را ازدواج می گذارند. هنوز در برخی از کشورها زنان حق طلاق ندارند، و هنوز در برخی از کشورها زنان نمی توانند بدون پوشش اسلامی از خانه خارج شوند و یا کاری معادل مردها داشته باشند و یا حتی پشت فرمان اتومبیل بنشینند.
به این ترتیب، به گمان من، روز 17 دی روزی است که در آن زنان ایرانی توانستند؛ پس از سال ها تلاش، بالاخره به برخی از خواسته های خود برسند, خواست هایی که به اعتقاد من بسیار مهم و ارزشمندند. 17 دی روزی ست که در آن زنان توانستند حکومتی قادر و قدرتمند را قانع کنند که خواسته های آن ها را قانونی و رسمی کند. ودر نتیجه، هر جشنی که برای این روز گرفته شود جشنی است که مربوط به زن و حقوق زن ایرانی است.
17 دی 1381 ـ 7 ژانويه 2003
برگرفته از سايت نويسنده
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |