بازگشت به خانه

چهارشنبه 15 دی 1389 ـ  5 ژانويه 2011

 

حجاب اجباری، زندانی در زندان!

لاله حسین پور

بحث حجاب مثل زخمی کهنه می ماند که هیچ گاه پینه نبسته و همواره خونین و دردناک رخ می نماید.

حجاب اجباری یکی از مهم ترین و اصلی ترین ابزار سرکوب زنان در طول 32 سال حکومت جمهوری اسلامی بوده است. ابزاری که در ابتدا با خاموشی و تسلیم پذیرفته شد و بجز اعتراضات زنانی که تنها و یتیم فریاد برآوردند و در همان نطفه سرکوب شدند، اکثریت زنان نه تنها آن را جدی نگرفته، بلکه با توجه به گرایشات مذهب گونه سازمان های فعال و سیاسی آن زمان، چه با ایدئولوژی اسلام و چه مارکسیسم- لنینیسم، حتی از آن "استقبال" نیز به عمل آوردند. طرف داران شریعتی و سازمان مجاهدین و انواع و اقسام دیگر سازمان های مذهبی ایده های خود را به هدف نزدیک تر می دیدند و سازمان های چپ نیزکه تماما با تفکر مذهبی عمل می کردند و تحت تأثیر نگرش یکسان سازی مائوئیستی و غرب ستیزی با هرگونه پوشش مدرن و ظاهر آرایش و پیرایش شده مخالف بودند، چادر، روسری و مانتو را به فال نیک گرفته و فورا طرف داران خود را بر آن منطبق کرده و با حماقتی صد چندان نیزه حجاب اجباری را خود با دستان خود بر پیکر جامعه فروتر بردند.

صحبت از 30 سال پیش نیست، صحبت از تمام این 30 سالی ست که به همین ترتیب گذشتند. صحبت از جنبش زنان است که طی این سال ها نه تنها اشاره ای به حجاب اجباری نکردند، بلکه هنوز هم آن را به مثابه تابویی نزدیک نشدنی می پذیرند و اکنون به دنبال تفسیر آیه هایی از کتاب قرآن هستند تا آنراتلطیف کرده و گریزهای ناگزیر از حجاب را قابل پذیرش مذهب اسلام جلوه دهند.

چه اهمیتی دارد که ثابت کنیم، قرآن از آزادی پوشش حرف زده، یا از حجاب؟ آیا اگر در قرآن آمده بود که حجاب باید اجباری شود، می بایست از حجاب اجباری دفاع به عمل می آوردیم؟ البته با آنانی که می خواهند دستورات قرآن را در جامعه پیاده کنند و دولتی فارغ از مذهب را نمی پذیرند و جدایی دین از سیاست را قبول ندارند، نمی توان چنین بحثی را به پیش برد. اما اگر از دمکراسی، از جدایی مذهب و دولت، از آزادی پوشش و عقیده و بیان سخن می گوئیم، دیگر نمی بایست از کتاب قرآن آیه بیاوریم که آیا اجازه نمایاندن موی سر را داریم یا نه. آیا اگر ضدیتی کشف شد، چه باید کرد؟ آیا باید از مبارزه برای دست یابی بخشی از حقوق زنان درگذشت و به قوانین اسلام در آن مورد بسنده کرد و اگر در قرآن تنها از "گریبان" صحبت شده، پس مجبوریم گریبان را بپوشانیم وگرنه زندان، شلاق و اعدام حق خاطی است! آیا این یک خودسانسوری عظیم در شرایط سرکوب حاد حاکمیت مذهب نیست؟

اگر به این امر واقفیم که اکنون زیر سرکوب ناچارا از برخی درخواست های جنبش زنان در می گذریم و آگاهانه به آن نزدیک نمی شویم، بحث دیگری می طلبد.

اما مشکل تنها سرکوب نیست. بسیاری از درخواست های جنبش زنان دچار سرکوب هستند، اما بر آنان قاطعانه پافشاری می شود. مشکل زخم کهنه حجاب اجباری است که توسط عده ای داوطلبانه پذیرفته شده است. مشکل همین "عده ای" هستند که این زخم باز را در پیشانی جامعه نمی بینند و جایگاهی برای مبارزه 32 ساله زنان و مردان کشورمان که از کودکی ناچار بودند، از فرق سر تا نوک پای خود را زندانی پارچه های کلفت و تیره کنند، قائل نیستند. همین جا برای چندمین و چندمین بار تأکید کنیم که بحث ابدا بر روی حجاب اختیاری و داوطلبانه نیست. هر چند که می توان پدیده حجاب را فارغ از اجباری یا اختیاری بررسی کرد و ریشه های وجودی آن را به بحث گذاشت.

اما این جا تنها و تنها بحث بر سر زندانی کردن بدن به ضرب سرنیزه در زندان بزرگ جامعه است. زندان هایی که جمهوری اسلامی ساخته و آن چنان پرورانده که برخی فشار حصارهای آن را در پیرامون خود و بر بدن خود احساس نکرده یا نمی خواهند که احساس کنند. همواره مسائلی "مهم تر" وجود دارند که "بی اهمیت بودن" نیزه حجاب اجباری را که به ویژه بر سر دختران و زنان کشورمان نشانه رفته است، اثبات می کند.

حجاب اجباری شخصیت دوگانه را باز سازی می کند.

حجاب اجباری خشونتی آشکار به گستردگی یک جامعه است.

حجاب اجباری از جانب اکثریت دختران وپسران کشورمان هرگز پذیرفته نشد و مبارزه با آن به طور خود به خودی، با نافرمانی و با ایده های متنوع هربار از سر گرفته شد.

با تمام این ها شعار آزادی پوشش و مبارزه با حجاب اجباری هیچ گاه به لیست درخواست های جنبش زنان افزوده نشد. پس چه زمانی می بایست این مطالبه جدی گرفته شده و همراه با خیل دختران و پسرانی که با سر و روی خونین باتوم می خورند، یا در زندان ها مزه شلاق را می چشند و در اولین فرصت روسری های خود را در آتش می سوزانند، جنگید؟ چه زمانی؟ اکنون 32 سال است که تأخیر داشته ایم.

حال که نسرین ستوده، زنی که مانند دیگر هم زندانی های خود، حقارت جمهوری اسلامی را چه در زندان بزرگ جامعه و چه در زندان های تودرتوی اوین، چه با شکوه، چه عظیم و چه لخت و برهنه به مردم، به ایران و به جهان نشان داده است، و باز هم باجرئتی ستودنی، در ویدئوی خود بدون روسری پیام می فرستد، این جرئت را به دیگران نیز می دهد که اندکی درباره حجاب اجباری صحبت کنند و بنویسند.

کمدی است یا تراژدی؟ که موهای زنی در ویدئو چنین ولوله ای میان حاکمان ستم گر انداخته است. حاکمان بزدلی که از وحشت حرکات بزرگ مردم، کوچک ترین تکانی را به زور توپ و تانک نابود می کنند، طبیعی است که تحمل موهای بدون روسری در یک ویدئو را هم ندارند و از آن به عنوان بهانه ای برای سرکوب بیشتر، حتی در داخل زندان، استفاده می کنند.

این عمل تنها حکایت از ترس عظیم از جنبش عظیم مردم دارد که خود را به صورت دستگیری های گسترده، شکنجه و تجاوز و ا عدام انسان ها نشان می دهد.

جنبش اما، عظمت خود را اکنون در تک تک انسان هایی نشان می دهد که در مقابل بیدادگاه های جمهوری اسلامی می ایستند، افشا می کنند و جاودانه می شوند.

نسرین ستوده ها اکنون نماد جنبش زنان هستند. طرح رفع حجاب اجباری و آزادی پوشش دیگر تابویی نیست که جنبش زنان به آن نزدیک نشود. بیاییم به جای انطباق حق آزادی پوشش بر آیه های قرآن، این حق و به طور کل حقوق زنان را مستقلا و از زاویه ظلم و تبعیضی که بر آن می رود، طرح و بررسی کنیم!

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=34584

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com