بازگشت به خانه

دوشنبه 6 دی 1389 ـ  27 دسامبر 2010

 

آنها بودند و امروز هم هستند، آیا ما نیز هستیم؟

فرهنگ قاسمی

برای پناهجوی ایرانی

امروز خبر دادند که یک زن 27  سالهء ایرانی که گویا در جمهوری اسلامی به زندان طولانی‌ مدت محکوم شده بود و به خاطر بچه شیر خوراش بقید ضمانت آزاد شده و خود را به فرانسه رسانیده است و در یکی از هتل های سازمان پناهجوهای فرانسه بسر می برد، پولی برای خرید شیر و پوشک بچه دو ساله خود ندارد. کسی‌ که آن زن و بچه را دیده بود می گفت پوست گردن بچه از لاغری چروک شده بود، رنگش سفید، بیحال و بیرمق بود …این زن می توانست «ندا»، قربانی جنبش 88، باشد.

امروز نداها در چهار گوشه دنیا و گاهی‌ در مقابل چشمان ما هستند و ما بصیرت دیدن آنها را نداریم. متأسفانه یکی از ویژگی های اپوزیسیون خارج کشور این است که قدر و منزلت نیروها و افراد زنده را، چه در داخل و چه در خارج نمی داند، اما برای مرده هایش حاضر به اقدام است. چند ماه پیش، وقتی رژیم جمهوری اسلامی پنج نفر از جوانان مبارز داخل را اعدام کرد دیدیم چه خشم و نفرتی در سراسر جهان از سوی اپوزیسیون بروز کرد. این پنج نفر چه کسانی بودند؟ آنان از زمره همین طرفداران حقوق بشر و آزادی به شمار میروند که در سال 88 در برابر رژیم جمهوری اسلامی ایستادند که امروز در خارج کشور سرگردان هستند.  کسانیکه وضع اقامتشان معلوم نیست، خانه و مسکن ندارند، اغلب از حد اقل لازم برای تغذیه بر خوردار نیستند، شب ها در خیابانها، پارک ها و ایستگاه های راه آهن می خوابند. وقتی آنها را می بینند معلوم می شود امکان گرفتن دوش و تراشیدن ریش و رفتن به سلمانی را ندارند، لباس و کفش ندارند، سرگردانند، برخی دست به خود کشی میزنند، برخی چنان از وضع خود بیزار شده اند که هستی برایشان بی تفاوت شده است.

وقتی‌ ندا آقا سلطان را جمهوری اسلامی در خیابان کشت و پنج مبارز را اعدام کرد، رهبران اپوزیسیون و افراد سر شناس سخنرانی ها کردند، به رادیو و تلویزیون های اروپایی رفتند، تظاهرات بر پا کردند… که همهء آن اقدامات بی‌ تردید خوب و بجا بود و هنوز هم ضروری است که دست از تبلیغات علیه رژیم جنایتکار حاکم بر ایران برداشته نشود. اما، در عین حال، باید بفکر همیهنان جان بدر برده از ضرب و شتم کشتار نیز بود و برای کمک به آنها بسیج شد. گاهی‌ بی تفاوتی در میان ما شرم آور و خفه کننده است. کسانی که دست شان به دهان شان می‌رسد با چشمان باز به روی این از خانه گریختگان نگاه می کنند و به شکوه هایشان گوش م یدهند و ناجوانمردانه به راه خود ادامه می دهند و گذشتهء خود را گویی فراموش کرده اند!

این جوانان نیاز به حداقل زندگی دارند که متاسفانه همت لازم از جانب بسیاری از ایرانیان مرفه بروز نمیدهد، این جوانان نیاز به کمک برای رفتن به ادارات دولتی این کشورها را دارند، این جوانان نیاز به کلاس ها زبان خارجی دارند تا هر چه زورتر خود را با جامعه تبعیدی خود انطباق دهند.

این تذکر بهیچ عنوان نباید چنان تعبیر شود که ما از افرادی مانند:

حبیب الله لطیفی پور که در مخاطره اعدام قرار دارد

رضا شهابی،  عضو هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه در تیر ماه سال جاری دستگیر شده است و در بند ۲۰۹ زندان اوین  بسر میبرد،

سیامک مهر، وبلاک  نویس و عضو کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی،

نسریین ستوده، وکیل مبارز،  انسان دوست و ازادیخواه که در حبس و اعتصاب غذا بسر میبرد و جانش بطور جدی درمخاطره است،  

ابراهیم یزدی از سران نهضت آزادی، 

نادر عسکری، فعال پیشین دانشجویی دانشگاه تهران  که در یاسوج بازداشت شده است،

منصور اسانلو، رئیس هیئت مدیره سندیكاى شركت واحد اتوبوس رانى تهران و حومه كه بارها به دلیل مبارزات كارگرى و تلاش براى احقاق حقوق كارگران شركت واحد و اتوبوسرانى ‌زندانى شده است و هم اكنون با محكومیت پنج ساله در زندان رجایى‌شهر كرج بسر می برد و دست از مبارزه برای آزادی و استقلال سندیکاها بر نمی دارد، 

احمد زیدآبادی، روزنامه نگار مسول و روشنفکر مورد وثوق دانشجویان و فعالان سیاسی،  که در زندان بیرجند، یکی از مخوف ترین زندان های ایران بسر میبرد، 

حشمت الله طبرزدی، از رهبران جنبش 88 که بی امان به مبارزه  خود حتی در زندان برای آزادی و حقوق بشر ادامه میدهد، 

فریبرز رئیس دانا فعال  سیاسی و اقتصاد دان،

عیسی سحر خیز، روزنامه نگار برجسته و بی‌ باک، یکی از فعالان سیاسی معتقد به حقوق بشر که در یکی از نامه هایش از شکستگی دنده خود زیر شکنجه یاد می‌کند و میگوید این دنده شکسته مثل یک میخ طویله در تنم مراتب رنجم میدهد، 

و بالاخره عباس امیر انتظام، این پیرِ جوانمردِ همیشه در زنجیر جبهه ملی‌ ایران،

و هزاران زندانی گمنام دیگر

دفاع نکرده و برای آزادی آنان نمی کوشيم.

در عین حال نباید به تقاضای فرزاد کمانگرهای زنده  که به ما  پناه آورده ا‌ند بی اعتناء بود و از کنار آن گذشت . اگر آنها همفکر و هم مرام ما نیستند نباید در میزان خدمتگذاری ما کوچک ترین تاثیری داشته باشد و دست دوستی را باید از از آستین برای همه به یک اندازه بیرون آورد .

این ها دیروز برای آزادی مردم ایران هزینه کردند و امروز در دیارغربت گرفتارند ما برای آنها چه هزینه می کنیم؟

از همه ایرانیان در خارج کشور باید این پرسش را کرد آن همت بلند ایرانی و آن فرهنگ پاک میهمان  نوازی  کجا رفته است؟  پس آن انسانیت که مدعی است که "بنی آدم که اعضای یک دیگرند" کو؟

 حیثیت انسانی به ما حکم می‌کند که  در کمک رسانی به هم میهنان آواره کوشا باشیم و در دفاع از این جوانان هموطن که در عراق و ترکیه و یونان و قبرس و اروپا به سر میبرند بیشتر وبهترازهر زمان دیگر بسیج شویم تا اینان به بیگانه و نوکران بیگانه نیاز پیدا نکنند.

بخش بزرگی‌ از جوانان میهن ما از ایران گریخته ا‌ند اینان هنوز میتوانند آینده ساز کشور ما باشند زیرا تفکر خلاق نیروی جوان است که همواره آیندهء یک جامعه را تضمین می کند، جوانان با گوناگونی و پویایی اندیشهء خود خواهند توانست آتش ترقی و آزادیخواهی را شعله ور سازند و به جامعه روشنایی و گرما دهند، بیاید با هم شویم و نگذاریم این خلاقیت و سرمایه ملی‌ نیروی جوان به کیسه  بیگانه و بیگانه پرست ها سرازیر شود.

کافی‌ است با این جوانان معاشرت و نشست و برخاستی داشته باشید خواهید دید که آنها، اگر چه با دست خالی‌، نه تنها برای یکدیگر، بلکه برای هر کس دیگری، ازصفت کمک رسانی و خدمتگذاری بزرگ و تحسین آمیزی برخوردارند. برادر و خواهری آنها به صفت اسلامی یا عقیدتی و مسلکی نیست بلکه به واسطه روحیه انسانی‌ آنها ست. اینجا ست که من از آنها درسی‌ گرفتم که به شرح زیر فورمولبندی می‌کنم: حاکمیت و انتظام حق و وظیفه حاصل تمدن بشری و نشانه مدرنیته است. اما، هرآنگاه که انگیزه دادن و گرفتن دوستی باشد حق و وظیفه دیگر عمل نمی کند، بدهکار و بستانکار وجود ندارد، بلکه یک تبادل حقیقی انسانی که جلوه جاودانگی عشق انسان به انسان است هستی‌ میابد و در این حالت  تنها قا نون دوستی‌ است که بر روابط حاکم میگردد. این شاید فرا تر از ضوابط جامعه مدرن باشد.

لوئی آلتوسر، فیلسوف و اندیشمند  فرانسوی، یکی از نامه های  خود به "فرانکا "، زنی که دوستش دارد، را اینطور تمام می کند: 

 «تو هستی، من هستم، و تو هستی و من هستم و پس این دور تبادل هستی‌ ادامه دارد».*  این هم میهنان ما نشان دادند که به هنگام دفاع از آزادی بودند و جانفشانی کردند. امروز نیز هستند  و بگونه ای دیگر جانفشانی میکنند. آیا ما هم هستیم ؟ آیا در واقعیت هستیم؟ و آیا واقعیت را کج نمی‌بینیم؟

پاریس ـ 24 /12/2020

 

*  Louis Althusser, Lettres à Franca - Stock / IMEC novembre 1961-1973

 

جامعه رنگین کمان:

www.rangin-kaman.org

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com