|
دوشنبه 6 دی 1389 ـ 27 دسامبر 2010 |
مرجعیت و نفوذ از دست رفته
اکبر گنجی
آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی در روز 12 آذر، با اشاره به فیلم مختارنامه که قرار بود چهرهء قمر بنی هاشم را در آن نشان دهند، گفته بود اگر چنین کنند: "جوان های غیرتمند فانی در قمر بنی هاشم... باید روز تاسوعای امسال محشری برپا کنند".
صدا و سیما سریع عقب نشینی کرد و گفت به جای صورت، نور نشان خواهند داد، اما آیت الله وحید از دو سو مورد انتقاد قرار گرفت. اصولگرایان (سایت الف و رجانیوز) گفتند چرا در مقابل بی حرمتی های فتنه گران در تاسوعا و عاشورای سال گذشته سکوت کردید؟ آیا نمایش چهرهء قمر بنی هاشم بدتر از اهانت های فتنه گران به امام حسین بود؟
برخی از نواندیشان و مخالفان هم گفتند چرا شما در مقابل سرکوب های ۱۸ ماه گذشته سکوت کردید، اما در برابر این حادثهء کوچک، چنین موضع گیری تندی از خود بروز دادید؟ مگر جز این بود که در عاشورا نیروهای نظامی، اننظامی و امنیتی بدترین اهانت ها را به امام حسین و شدیدترین ستم ها را به مردم مرتکب شدند؟
طرفین، این را هم مطرح کردند که طرف دیگر با پرسش ها یا نقدهای خود به ساحت مقدس مرجعیت توهین کرده است.
مواردی از این قبیل، وضعیت دشوار مراجع تقلید در جمهوری اسلامی را نشان می دهد. سرنوشت آیت الله منتظری، آیت الله شریعتمداری، آیت الله قمی، آیت الله روحانی و... در پیش چشم حاضران زنده است.
ایستادن و انتقاد هزینه ای دارد که عقل معاش آن را محاسبه می کند. نتیجه محاسبه آن بوده که تأیید نظام یا سکوت در برابر رویدادها فایده بیشتری دارد. حوزه های علمیه هیچ گاه در طول تاریخ تا این حد در منافع و منابع حکومت شریک نبوده اند، ولی برخی همچون آیت الله منتظری به نوع دیگری از هزینه و فایده باور داشته اند.
اما مسأله عمیق تر از این حرف هاست. عموم مراجع تقلید مدافع اسلام فقاهتی و اجرای حدود و قصاص هستند.
بعد از صدها سال این فرصت برای فقها فراهم آمده تا فقه را "پیاده" کنند. تضعیف حکومتی که در حال پیاده کردن فقه است، "خودشکنی" است. از سوی دیگر، عموم مراجع تقلید فعلی مدافع ولایت فقیه اند. در رأس حکومت فعلی فقیهی قرار گرفته که توسط ده ها فقیه دیگر انتخاب شده است. اگر مرجع تقلیدی وجود داشت که مخالف ولایت فقیه و اجرای حدود در عصر غیبت بود، انتظار ایستادگی در برابر حکومت فعلی از او، انتظاری به حق بود.
آیت الله صانعی رفته رفته تا نفی اصل ولایت فقیه و اجرای حدود پیش رفت، اما جامعهء مدرسین حوزه علمیه قم، با عزل وی از مرجعیت هزینهء اقدام او را به پایش نوشت.
فقیه از آن نظر که فقیه است کاری جز احکام فقهی ندارد. زنده نگاه داشتن این احکام، فربه کردن آنها و از همه مهم تر پیاده کردن آنها، سرمایهء فقیه است.
جمهوری اسلامی طی سه دهه گذشته در حال اجرای احکام فقهی بوده است. این عمل پیامدهای ناخواسته بی شماری داشته است. پیاده کردن احکام نه تنها مسائل و مشکلات جامعه را حل و رفع نکرده است، بلکه مسائل و مشکلات فراوانی آفریده است.
زنان، احکام مربوط به زنان را تبعیض آمیز به شمار می آورند و خواهان تغییر آنها هستند. تصویب و اجرای کنوانسیون منع تبعیض از زنان یکی از مطالبات آنهاست اما این کنوانسیون در موارد زیادی برخلاف شرع و احکام فقهی ارزیابی شده است. آیت الله منتظری تنها مرجع تقلیدی بود که اعلام کرد تصویب این کنوانسیون با قید "جز در موارد خلاف شرع" قابل قبول است.
مسأله فقط مربوط به زنان نیست. نواندیشان دینی این ایده را ترویج کرده و می کنند که احکام فقهی غیرعبادی متعلق به صدر اسلام است و تعمیم آنها به زمانه و زمینه کنونی بلادلیل است.
اگر مراجع تقلید بخواهند این ایده را بپذیرند، به باستان شناس یا عرف شناس هزار و چهارصد سال پیش تبدیل می گردند؛ آن وقت تنها کاری که برای آنها باقی خواهد ماند، بحث و گفت و گو دربارهء احکام عبادی است.
بعید است هیچ یک از مراجع تقلید کنونی چنین ایده ای را بربتابد. آنان دیگران را "مقلدانی" بیش به شمار نمی آورند که باید متعبدانه تبعیت کنند، نه اینکه نظرورزی و تعیین تکلیف کنند.
با توجه به این مقدمات، باز کردن پای مراجع تقلید به نزاع های سیاسی برای چیست؟ حقیقت آن است که هر دو جناح سیاسی به دنبال استفاده ابزاری از مراجع تقلید به سود خود هستند. هر دو طرف می خواهند که مراجع در این درگیری از آنها حمایت به عمل آورند و طرف مقابل را محکوم سازند؛ اما این عمل، به شرط تحقق، چه فایده ای دارد؟
در واقع پیش فرضی در پشت این یارگیری قرار دارد که در صدق و کذب آن بحث چندانی صورت نگرفته است. آن پیش فرض این است: «جامعهء ایران یک جامعهء "سنتی" و"مذهبی" است که مراجع تقلید در آن نفوذ فراوان دارند». آیا این مدعا صادق است؟
"ساختار جمعیتی جوان ایران"، اولین مبطل این مدعاست. حدود 70 درصد جمعیت ایران زیر 35 سال سن دارند. آیا این جمعیت عظیم سنتی است؟ آنان که بر سنتی بودن جامعهء ایران تأکید می کنند باید با آمار و ارقام نشان دهند سنتی ها چند درصد افراد جامعه را تشکیل می دهند؟ اگر چه اینان مسلمانند، اما برای دین ِ شعائری، مناسکی و فقهی ِ فقیهان اهمیت چندانی قائل نیستند.
"گروه های مرجع نسل جوان"، دومین مبطل این مدعاست. گروه های مرجع این نسل، به ترتیب، هنرپیشگان خارجی، خوانندگان خارجی، ورزشکاران خارجی، هنرپیشگان داخلی، خوانندگان داخلی و ورزشکاران داخلی اند.
چهره های سیاسی و دینی با فاصلهء زیاد پس از اینها قرار می گیرند. اگر این مدعا صادق باشد، نشان دهندهء این است که مراجع تقلید جزو گروه های مرجع این نسل نیستند تا رأی و نظرشان اهمیت آن چنانی داشته باشد.
مراجع تقلیدی چون سیستانی، مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، وحید خراسانی، نوری همدانی، جوادی آملی و... نقشی در زندگی جمعیت 50 تا 55 میلیونی زیر 35 سال ندارند تا نیاز به یاری آنها باشد. اینها همچنان مشغول عرف و برساخته های اعراب (قصاص، سنگسار، قطع دست، قطع معکوس دست و پا، تازیانه و...) زمان پیامبر گرامی اسلام هستند.
در دهه های سی و چهل و پنجاه روشنفکرانی چون مهدی بازرگان، جلال آل احمد و علی شریعتی با این انتقاد مداوم که «چرا روحانیت در مسایل سیاسی دخالت نمی کند؟»، «اسلام ابعاد سیاسی بسیار دارد، پس شما هم باید به میدان آمده و در مبارزه نقشی ایفا کنید»، گروهی از این قشر را به صحنه کشاندند و، بدون آنکه بخواهند، رهبری انقلاب را به دست این قشر سپردند. با انقلاب 57 فقیهان به قدرت دست یافتند و "نظام سلطانی فقیه سالار" برپا داشتند. بدین ترتیب، بدهی مردم ایران به این صنف پرداخت شد.
ظلم و سرکوب و شکنجه و تجاوز و تقلب اموری نیستند که این صنف معنای آن را نفهمد. مراجع تقلید نه تنها معنای این مفاهیم را می فهمند، بلکه به چشم خود سه دهه است که ناظر این امورند.
آنان اگر می خواستند اعتراض کنند، وقتی به یکی از هم صنفی هایشان- کسانی چون منتظری، شریعتمداری، قمی، و...- ظلم و ستم شد و آنها را در بیت شان محبوس کردند دم به اعتراض می گشودند؛ هرچند نمی توان مطمئن بود که آن روز خشنود نشده بودند که رقیب مهمی را رژیم حذف کرده است.
وقتی در سال گذشته جامعه مدرسین حوزهء علمیهء قم، تحت هدایت آیت الله محمد یزدی، عزل آیت الله صانعی از مرجعیت را اعلام کرد باز هم شاهد سکوت رضایت آمیز مراجع تقلید بودیم.
خبر شکنجههای اوین و کهریزک را خانواده های زندانیان به اطلاع مراجع تقلید رساندند. اخبار به گلوله بستن مردم معترض در خیابان ها را هم به اطلاع اینها رسانده اند. مشکل این مراجع تقلید عدم آگاهی نیست، مشکل شان چیز دیگری است.
مراجع تقلید هم از آنچه در کشور می گذرد اطلاع دارند، هم از اسلام. مگر نمی دانند که امام باقر گفته است که پدرم در وقت مرگ مرا به سینه خود چسباند و گفت: «پسرم، تو را سفارش می کنم به آنچه پدرم امام حسین روز عاشورا هنگام وداع به من سفارش کرد و گفت که پدرش به او سفارش کرده است: پسرم! بپرهیز از ستم به کسی که هیچ یاوری جز خدا ندارد (یا بنی ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصراً الا الله ـ الکافی، جلد 2۲، ص 331). هر ظلمی مذموم است و کیفری تلخ در پی دارد؛ ولی زنهار از ستم به مظلومی که پناهگاهی جز خدا ندارد». آیا مراجع تقلید با این روایات آشنا نیستد؟ یا نمی دانند که رژیم سلطانی فقیه سالار به کسانی که جز خدا یاوری ندارند ستم می کند؟
اصرار به اظهار نظر مراجع تقلید در قلمرو سیاسی اگر چه سودی برای مردم ندارد، اما مشروعیتی برای آنان ممکن است بیافریند که نه حقشان است و نه به سود فرایند گذار به دموکراسی.
چگونه می توان از صنفی انتظار یاری داشت که پس از چندین دهه عمر، مهم ترین مسئله ای که برای آن حاضرند شورش اجتماعی برپا کنند، نمایش چهرهء قمر بنی هاشم است؟ چگونه می توان انتظار داشت که این مراجع به یاری این نسل بشتابند در حالی که مهم ترین دغدغه شان طرز لباس پوشیدن این نسل است و دائماً به زمامداران حاکم فرمان می دهند که با کسانی که مطابق احکام فقهی لباس نمی پوشند، برخورد باید کرد؟ گذار به دموکراسی نیازمند "فرد خودآیین" است، نه مقلد و پیرو.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/12/101210_iran89_ganji_vahid_khorasani.shtml
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|