بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | پيوند به اين صفحه با فيلترشکن: |
||
مـا را بـه دم پير نگه نتـوان داشــت در خانه ی دلگير نگه نتـوان داشت آن را که سـر زلـف چو زنجير بود در خانه به زنجير نگه نتوان داشت مهستی گنجوی |
از نگاه يک زن يادداشت های هفتگی شکوه ميرزادگی 10 آذر 1389 ـ 1 دسامبر 2010 |
زنان ایران، مدلی حیرت انگیز برای جامعه شناسان
از توفیق های چشمگیر زنان ایرانی در رقابت های بازی های آسیایی دیگر کم و بیش همه خبر دارند، به خصوص به خاطر سر وصدای توأم با علاقه و همدردی که در وبلاگ ها و رسانه های غیر دولتی و خارج از کشوری در مورد خانم خدیجه آزادپور به وجود آمده؛ ورزشکاری که با آوردن مدال طلا به خانه، از همان امکانات اندکی که برای مردان ورزشکار وجود دارد محروم شده، آن هم به دلیل نداشتن شوهر یا، به زعم حکومت اسلامی، «سرور».
زنان ما در سال های اخیر، در رشته های مختلف ـ از رشته های علمی و دانشگاهی گرفته تا رشته های هنری و ادبی و ورزشی ـ سیر بالارونده ای از اینگونه توفیق ها را طی کرده، و همچنان هدف های بالاتری را در نظر دارند. حکومت اسلامی و وابستگان به آن هم هر وقت که سخن از تبعیض و نابرابری و بدبختی هایی که در ایران بر سر زنان می آید می شود بلافاصله این توفیق ها را به رخ مخاطبین می کشند و این را به حساب خودشان می گذارند.
همین هفته ی گذشته، خانم مریم مجتهد زاده، که دارای پست مهم رییس مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری اند اما به خاطر شیوه ی پوششی که فقط یک چشم و بخشی از دماغ شان را می شود دید به سختی قابل شناسایی هستند، لیستی از ترقیات زنان را در اختیار رسانه ها گذاشته و همه را هم اثر معجزه آسای انقلاب و حکومت اسلامی دانسته اند.
متأسفانه، حتی در بین مخالفان حکومت نيز تنها نکته ای که کمتر درباره اش گفته و نوشته می شود، و البته لازم است که مرتب و مکرر به آن پرداخته شود، آن است که حکومت ایران، در سی و یک سال گذشته، هیچ نقش سازنده ای در ارتباط با این نوع از پیشرفت های زنان ایران نداشته است. در واقع، زنان ما در یک شرایط خاص تاریخی زندگی می کنند که با هیچ یک از معیارهای جامعه شناختی جور در نمی آید.
یعنی، معمولاً، در جوامع ديگر، پیشرفت های زنان ربط مستقیمی با قانونی شدن یک یک حقوق و برابری های آن ها داشته است. حکومت ها، چه دیکتاتوری و چه دموکراسی، با امکانات و میدان هایی که به زنان جامعه خود داده اند (که البته پاسخی بوده به خواست ها یا مبارزات حق طلبانه ی زنان) بصورت های مختلفی در پیشرفت آن ها به سوی برابری دخالت داشته اند. که البته سیر بالارونده ی این پیشرفت ها در کشورهای دموکرات تندتر بوده و هست و در کشورهای دیکتاتوری کند تر و سخت تر. اگر نتوانیم این نظر را در کل تاریخ بشری ثابت کنیم می توانیم شواهد درستی آن را در دو سه قرن اخیر جهان ـ که اسناد و مدارک کافی در ارتباط با حقوق و برابری های زنان و شیوه ی به دست آوردن آن ها موجود است ـ نشان دهيم.
يعنی جامعه ای را نمی توان يافت که زنان اش در برابر خواست های حق طلبانه ی خود واکنش مثبتی از سوی دولت دريافت نکرده اما همچنان به پیشرفت هایی رسيده باشند. مثلاً، نمی توانیم ببینیم که حکومتی سی سال تمام زنان را حتی از رفتن به استادیوم های ورزشی و تماشای مسابقات منع کند، اما زنان اش بتوانند با هزار بدبختی و توسل به مقامات ورزشی کشورهای دیگر، و با چشیدن انواع تحقیرها و تبعیض ها، و حتی با لباس هایی که کمتر از زره و کلاه خودهای دوران باستان و در زمان جنگ نیست، به میادین ورزشی جهان بروند و سرافراز و پیروز بازگردند.
آری، نمی توانیم کشوری را ببینیم که سی سال دختران خردسال را در لباس هایی عجیب بپيچد و به مدارسی با دیوارهایی بلند و زندان مانند بفرستد، و آنگاه که اين دختران توانستند از اين موانع بگذرند جداسازی مواد درسی را به آن ها تحمیل کند، راه بندان های مختلف برای رفتن دانشگاه مقابل شان بگذارد، و با سهمیه ای کردن حق تحصيل شان گرفته تا تبلیغات فرهنگی که «دختر هر چه زودتر شوهر کند بهتر است»، آن ها را تشویق کنند که از نه سالگی شوهر کنند، یا صیغه شوند، فقط ماشین تولید بچه باشند، و خدمتگزار شوهر، اما ـ با این همه ـ درصد فارغ التحصیلان دختران جامعه روز به روز بیشتر از پسرهایش باشد. و، تازه، جنگ اصلی وقتی باشد که از این خیل فارغ التحصیلان تنها چند در صد به بازارهای کار وارد شوند اما باز، سال دیگر، همچنان دخترها باشند که بیش از پسران در صف های خواستاری ورود به آموزش بایستند، به دنبال کارهایی که حکومت مردانه اش می داند بروند، و میدان های هنری و ورزشی و ادبی را یکی پس از دیگر تصاحب کنند.
باید باور کنیم که زنان این جامعه، جامعه ی ایران، زیر تسلط حکومتی زن ستیز، مدل حیرت انگیزی را برای جامعه شناسان اکنون و آینده آفريده اند؛ زنانی که ماهيت ارتباط شان با حکومت از اصل قديمی ِ «ادب از که آموختی از بی ادبان» گرفته شده است؛ بدين معنی که هر چه را که حکومت نمی پسندند و از آن ها دریغ می کند آن ها به دنبالش همی روند و، عليرغم تلاش دایم چنين حکومتی، به دستش می آورند.
زنان پکن: کاش جلب توجه نمی کرديم!
اکنون، پس از نزدیک به سی و دو سال، برای همه ی اهل حساب و کتاب و منطق روشن شده است که حکومت اسلامی دیگر نمی تواند هیچ توفیق سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و حقوق بشری را در شناسنامه ی خود ثبت کند. با این حال، اين حکومت تا می تواند ادعای این توفیق ها را دارد و، از رهبر و رییس جمهورش گرفته تا هر وکیل و وزیری و هر آیت الله و امام جمعه ای، از صبح تا شام از پیروزی های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی (فرهنگ اسلامی) می گویند که انقلاب و حکومت اسلامی به مردم هدیه کرده است.
در مورد وضعیت بد حقوق بشر در ایران ماجرا فرق می کند و تبدیل شده به یکی از مشکلات عمده ی این حکومت چرا که، از یک سو، وضعيت حقوق بشر در ايران آنچنان هراس انگیز و رسوا و ملموس است که کسی نمی تواند منکر آن شود و، از سوی دیگر، در بین اهل این حکومت و وابستگان شان هیچ علاقه و درکی نسبت به اهمیت و ارزش اين حقوق دیده نمی شود. آنها با این که مشکلی با آنچه که نقض حقوق بشر خوانده می شود ندارند، اغلب این تنها موردی است که باید جواب مردمان کشورهای دیگر و نيز جواب مردم ایران را بدهند.
آنها شايد بتوانند، در اوهام خود، ضعف های سیاسی و اقتصادی را از مردم خود پنهان کنند، یا کاری کنند که صدای کسی در نیاید و به مردم دنیا هم بگویند که این امری داخلی است و ربطی به شما ندارد، و یا برخی از مقامات آن ها را با رشوه های اقتصادی و سیاسی ساکت کنند، و حتی، اگر بتوانند زخم های فرهنگی را به وسیله ی تئوریسین های داخلی و لابی های مستقر در کشورهای غربی خود به گردن «نسبیت فرهنگی» بیندازند، اما آنها هرگز نمی توانند به آسانی از شر فرشتگان نگهبان حقوق بشر در بروند. چرا که اين فرشتگان چون هیچ منافعی جز عشق به مردم ندارند، مدام اعمال آنها را مقابل شان می گیرند و از آن ها بازخواست می کنند.
اما حکومت اسلامی، بزعم خود، برای این مورد هم راه حلی پیدا کرده است و آن این است که هر کجا حس کند در معرض اتهام قرار دارد همان اتهام را به دیگران نسبت می دهد. این شیوه به خصوص در دوران آقای احمدی نژاد به اوج خود رسیده است.
نمونه ای از این برخورد را در روزهای گذشته و در ارتباط با «روز جهانی رفع خشونت از زنان» به روشنی دیدیم. هفته گذشته بیشتر نشریات حکومت اسلامی مطلب و مقاله و یا گفتگو و گزارشی داشتند در ارتباط با خشونت علیه زنان در همه جای دنیا، و به خصوص در کشورهای غربی.
این مطالب توضيح می دهند که در همه جای دنیا، و به خصوص در کشورهای غربی، زن ها مدام مورد حمله های گوناگون قرار می گيرند، از همسران شان مدام کتک می خورند، در کوچه و خیابان قدم به قدم به آن ها تجاوز می شود، و دولت ها هم، بی خیال ِ همه ی قوانین، آن ها را به حال خود رها کرده اند. در آلمان «زنان ابزار تبليغاتي رسانهها هستند و به آنها به عنوان يك كالا نگاه ميشود»، در اروپا «تفاوت دستمزد ميان زنان و مردان هشتاد در صدی ست»، در فرانسه «زنان در بخش های تحقيقات و دانشگاهها حضور حاشيهاي دارند»، زنان انگلیسی «همه معتاد هستند یا در زندان هایی به سر می برند که به لحاظ بهداشتی مشکلات زیادی دارند»، «زنان سوئد گرفتار افسردگی و بیماری های روانی هستند»، «پنجاه در صد زنان یونان در محل کار خود مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند»، «در فرانسه از هر سه زن یک زن از سوی همسر خود قربانی خشونت منجر به مرگ می شود» و، بالاخره، به گفته ی متخصصان امور خانواده اسلامی، همه ی جهان ـ و بیشتر از همه جا غرب ـ پر است از خشونت خانگی و جنسی، قاچاق دختران، استثمار شغلی، اعتیاد و بیماری. و اما سرزمین عزیز ما ایران، «به خاطر قوانین انسانی ـ اسلامی حکومت اسلامی صاحب خوشبخت ترین زنان دنیا» است!
تردیدی نیست که، بر اساس آمارهای سازمان ملل و نيز آمارهایی که خود کشورهای پبشرفته منتشر می کنند، خشونت در همه ی کشورهای جهان، و از جمله در غرب، وجود دارد، اما ـ اولاً ـ آمارهایی که در این مورد و مواردی نظیر آن در ایران منتشر می شود، علاوه بر این که هیچ کدام مبنای علمی ندارند، مضحک به نظر می رسند. مثلاً به اين گزاره توجه کنيم که: «از هر سه زن فرانسوی یکی شان قربانی خشونت منجر به مرگ می شوند.» توجه کنيد که با این آمار باید نسل زنان فرانسوی تا به حال برافتاده باشد یا ـ لااقل ـ جمعیت زنان فرانسوی به یک سوم مردها رسیده باشد. یا به اين گزارش توجه کنيد که: «پنجاه در صد زنان یونان در محیط کارشان مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند!» و بقيه هم از این قبیل اند.
اما فرق زنان غربی و زنان کشورهایی که دارای قوانینی دموکرات، یا حداقل زمینی، هستند با زنان ایران این است که آن ها ممکن است تنها از سوی شوهر و خانواده و افراد بیمار جامعه مورد تجاوز و خشونت قرار گیرند اما زنان ایران هم از سوی این افراد و هم از سوی خود دولت مورد تجاوز قرار دارند چرا که بسیاری از تجاوز هایی که در قوانین بین المللی تنبه های سختی دارد در ایران مجاز و حتی لازم شرعی محسوب می شوند؛ تجاوزهایی چون ازدواج و به صیغه گرفته شدن کودکان نه ساله، یا تجاوز در زندان ها به عنوان این که در قوانین اسلامی «زن اسیر کافر یا مفسد، حتی اگر شوهر داشته باشد، ملک مرد مسلمان است.» و همین طور است مورد قتل های ناموسی که پس از انقلاب در ایران بصورتی دم افزون رشد کرده اند و بر اساس شرع مبين قتل شناخته نمی شوند و مرتکبين اينگونه قتل ها تشویق هم می شود؛ يا پوشش اجباری، چندهمسری، که نوعی شکنجه روحی زنان بی پناهی است که نمی توانند حتی از همسرشان جدا شوند؛ و بدتر از همه جدا کردن بچه ها از مادر در سنين کودکی، و انبوهی دیگر از خشونت های روانی، و جنسیتی که در حکومت اسلامی رسمی و مجاز و قانونی است.
به هر حال، در یکی از این مصاحبه ها که در سایت خبرگزاری فارس انجام شده بود، مصاحبه شونده می گوید که زن های پکن، که زیر باز فشار و خشونت و تجاوز هستند، «پیوسته این جمله را می گویند که: "ای کاش جلب توجه نمی کردم!"» آيا معنای اين سخن ان نيست که زنان پکن در دلشان می گویند «ای کاش ما هم حجاب اجباری داشتیم تا جلب توجه نکنیم؟» و آیا این همان تفکر مردسالارانه حکومت اسلامی نیست که حتی گناه خشونت و تجاوز مردها را به گردن زن ها می اندازد؟
حتماً، در سال های بعد هم، اگر حکومت اسلامی ماندگار باشد، خواهیم خواند که زن های جهان کار و زندگی را رها کرده و «پیوسته» دست دعا بر آسمان بلند کرده اند که بتوانند در ایران و در سایه حکومت اسلامی زندگی کنند و بقول شاعر ندا در دهند که : « از طلا بودن پشيمان گشته ايم / لطف فرمائيد و ما را مس کنيد!»
برگرفته از سايت نويسنده:
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |