بازگشت به خانه

چهارشنبه 10 آذر 1389 ـ  1 دسامبر 2010

 

ملت ایران این نظام را سرنگون خواهد کرد!

شاهین فاطمی

پيشگفتار:

کیوان، دانشجوی عزیزی که سال هاست با من در ارتباط است، از شیراز می نویسد: «...از اوضاع ایران البته خودتان هم آگاه هستید باید بگویم که مردم روز به روز به خط فقر نزدیکتر می شوند، اوضاع وحشتناکی است، البته هنوز یارانه ها را بر نداشته اند و اگر که بردارند؟ آقای دکتر، شما شخصاً چه فکر می کنید در مورد آیندهء ایران؟ من با استاد خودم که در دانشگاه صحبت می کردم؛ امیدوار بود به آینده ایران و می گفتند که حذف یارانه ها برابر است با حذف جمهوری اسلامی! واقعا همینطور است؟ یعنی ما در آرامش قبل از طوفان به سر میبریم؟ آقای دکتر؛ من شخصاً از اوضاع ایران به تنگ آمده ام. ای کاش می شد فیلمی از داخل شهر شیراز تهیه کنم تا خود ببینید که چه اوضاعی است. مردم عصبی، گرسنه و پریشان هستتند و، از آن طرف، خیابان ها پر از نیروی بسیجی و پلیس امنیت اخلاقی که کاری جز درگیر کردن مردم به بهانه حجاب ندارند. آقای دکتر؛ من فکر می کنم که جوانان نسل من دارند با ناامیدی تمام در این کشور زندگی می کنند و جالب اینکه، سر کلاس های انقلابی و دینی در دانشگاه، اساتید خود فروخته سعی در جایگزینی نام بزرگمردی چون دکتر مصدق با کاشانی می کنند. یعنی کاشانی به جای مصدق در تاریخ ایران. من امیدوارم مردم به صدا دربیایند و به این وضع خاتمه دهند. خوشحال هستم که توانستم به شما ایمیل بزنم. به امید دیدار در ایران سبز، کیوان از شیراز» و نامه با این شعر فردوسی به پایان می رسد: اگر سر به سر تن به کشتن دهیم / از آن به که کشور به دشمن دهیم.

 

چه میتوانم در پاسخ به این جوان بنویسم؟

ما هرگز همدیگر را ندیده ایم، او احتمالاً در سنین 20 الی 25 می باشد و، به اصطلاح، از فرزندان انقلاب است.متأسفانه او گمان می کند که چون ما در خارج و در محیط ها ی آزاد زندگی می کنیم آینده را بهتر از کسانی که در آن منجلاب اسیر هستند می بینیم و، باز هم احتمالاً، تصور می کند که چون ما در خارج هستیم و از اوضاع خارج در ارتباط با ایران حداقل اخبار سانسور نشده را می بینیم شاید بتوانیم دور نمای امیدوارانه تری را برای او ترسیم کنیم.

باید با جوانان صادق باشیم، حقایق را با آنها در میان بگذاریم، اما موجب یاس و نامیدی آنان نشویم. واقعیت این است که آینده را هیچ کس نمی تواند پیش بینی کند. اخیراً کتابی را خواندم به نام "یکصد سال بعد" به قلم نویسندهء آمریکایی جرج فریدمن. سعی میکنم در آینده جداگانه در مورد این کتاب مطالبی را برای خوانندگان در این ستون بنویسم. اما آنچه اجمالاً در مورد درس اساسی حاصل از خواندن این کتاب می توانم بگویم این است که آینده را نمی توان امتدادی از گذشته دانست و گمان برد که آنچه محتمل است اتفاق خواهد افتاد. او یادآوری می کند که چه کسی در اوایل قرن بیستم م یتوانست پایان امپراطوری های اروپا و دو جنگ خانمانسوز آن را پیش بینی کند؟ و یا، نزدیکتر از آن، چه کسی می توانست در سال های 50 پیش بینی کند که حکومت شوروی و رژیم های وابسته به آن در اروپای شرقی به این سرعت سرنگون خواهند شد؟ و باز هم او می پرسد که در سال های 70، زمانی که در" انقلاب فرهنگی" روشنفکران و دانشگاهیان چینی را محبوس و خانه نشین کرده بود و به موهن ترین روش آنها را تحقیر می کردند، کسی می دانست که از دل چنین شام تیره ای چینی بر خواهد خواست که در آن آزادی اقتصادی و سرمایه داری سیاست روز شود؟ بنابراین، اگر در این چهار چوب و بر این منوال در مورد آیندهء ایران فکر کنیم باید به خود اجازه دهیم که تصور آینده ای را که در حال حاضر در ذهن هیچیک از ما متصور نیست امکان پذیر بدانیم.

اما، اگرچه پیشگوئی و پیش بینی سیاسی و اقتصادی کار ساده ای نیست، شواهد و عواملی هم وجود دارند که، اگر درست در تجزیه و تحلیل ها از آنها استفاده کنیم، خطوط کلی آینده را می توانيم حدس بزنيم. در کتاب مورد اشارهء من هم نویسنده ـ با استفاده از همین واقعیات عینی نظیر جمعیت، موقعیت استراتژیک، موقعیت اقتصادی، نیروی کار، پیشرفت علم و دانش ـ 100 سال آینده را در خطوط کلی آن تصویر کرده است.

او معتقد است در 100 سال آینده، بر خلاف آنچه اکثر تحلیلگران به مد روز پیش بینی می کنند، قرن آمریکا خواهد بود. او معتقد است که ایالات متحده نه تنها در سراشیبی سقوط نیست بلکه لااقل در 100 سال آینده مقام مشخصی در جهان خواهد داشت و کشورهایی که امروز همه به آنها امیدوار هستند، از نوع چین، آینده بسیار مبهمی خواهند داشت. نویسندهء این کتاب معتقد است در 100 سال آینده باز هم رقابت بین روسیه و آمریکا آغاز خواهد شد و جنگ سرد دومی را تاریخ شاهد خواهيم بود.

اما، در زمرهء کشورهای مهم دیگری که نام می برد، لهستان، مکزیک و ترکیه ذکر شده اند. زمانی که هر ایرانی دیگری این کتاب را می خواند، به احتمال زیاد، از همان احساسی بر خوردار خواهد شد که من با خواندن آن دچار شدم. چگونه ممکن است که کشور من، ایران، با آن عظمت تاریخی و آن همه امکاناتی که زمانی همین ترکیه و دیگر کشور های نظیر آن به آیندهء آن رشک می بردند و حسادت می ورزیدند، امروز در شرایطی گرفتار باشد که حتی کشورهایی همانند ترکیه، مکزیک و کره جنوبی در اذهان عمومی از امکانات بسیار برتری در آینده برخوردار باشند؟

می خواهم، با استفاده از همان ابزار و متدی که آقای فریدمن کتاب خود را نوشته است، به نامهء کیوان پاسخ دهم و به او بگویم که:

کیوان عزیز! ناامید نشو. میهن ما از تمدنی 7000 ساله برخوردار است؛ کشور ما و هموطنان ما به ایرانی بودن خود می بالند و ـ همانگونه که نویسندهء کتاب مورد اشاره با استفاده از موقعیت جغرافیایی، منابع و هرم جمعیت، یعنی برخورداری از نیروی جوان و تحصیل کرده در سایر کشورها آیندهء آنها را درخشان معرفی می کند ـ میهن ما نیز از تمامی این شرایط مساعد برخوردار است، چه از نظر موقعیت جغرافیایی، چه جمعیت، چه منابع طبیعی. و، از همه مهمتر، هزاران سال تاریخ، فرهنگ و تمدن به این ملت آنچنان روحیه و اعتماد به نفسی بخشیده است که در طول تاریخ هیچ دشمن اشغالگر خارجی و یا فتنه گر بومی نتوانسته است بر عزم و ارادهء او فائق شود. نه چنگیز، نه تیمور، نه مهاجمان عرب بادیه نشین، و نه کشورهای استعماری که دو سوم دنیا را استعمار کردند، و نه حتی کمونیسم جهانخوار؛ هیچکدام نتوانستند بر این ملت و تمدن و اعتماد به نفس اش چیره شوند.

باید از خود بپرسیم چه قدرت معنوی و چه پیشینهء تاریخی در همهء این موارد راهگشا و عامل نجات ملت و کشور ما بوده است؟

کیوان عزیز! حتی یک لحظه به خود شک و تردید راه مده. اگر تاریخ چراغ راه آیندهء ملت ها است، ملت بزرگ من و تو هرگز در برابر دشمنان اش حیثیت، آبرو، تاریخ و فرهنگ خود را فراموش نکرده است. این ملت بزرگ در تاریخ پر افتخار خود سرانجام بر همهء دشمنان بیگانه و خودی پیروز شده است؛ و امروز هم نسل تو، شوربختانه، دقیقاً در یکی از حساس ترین دوران آزمایش تاریخی این ملت به سر می برد. شاید منصفانه نباشد که نسل تو به تنهاهی باید با چنین مشکل بزرگی که در ایجاد آن نقشی نداشته دست و پنجه نرم کند. اما در این دنیا حوادث قابل پیش بینی نیستند و هر نسلی به نوبهء خود با چالشی رو به رو بوده است. بی گمان چالش نسل تو از چالش های نسل های گذشتهء ایران سنگینتر است. آنها که امروز بر ایران حکومت می کنند «دشمنانی خانگی» هستند که، بیش از هر اجنبی و دشمن بیگانه، به این ملت و آب و خاک خیانت کرده اند. آنها به خیال خود به همه چیز این ملت تجاوز کرده اند؛ زبان، تاریخ، فرهنگ، هنر، شعر، موسیقی، ورزش و همهء دیگر جوانب زندگی این ملت را با خشونتی بی سابقه و خوی بیابانی شان، به خیال خود، تسخیر و نابود کرده اند. اما نتوانسته اند و نخواهند توانست بر افکار، بر وجدان و روان آزاد اندیش تو و نسل تو چیره شوند.

من می توانم، به عنوان کسی که یک عمر تجربهء تلخ و شیرین را پشت سر گذاشته است، و کسی که اندکی با تاریخ میهن خود و دیگر ملت ها آشنایی دارد، به تو این نوید را بدهم که همهء شرایط عینی و عقلایی حاکی از این اصل هستند که این نظام ستمگر و بیگانه با فرهنگ ما، در سراشیب سقوط و اضمحلال قرار دارد و تحت هیچگونه شرایطی نخواهد توانست در برابر واقعیات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی حاکم بر جهان امروز مقاومت کند.

ملت ایران این نظام را سرنگون خواهد کرد و، در پی آمد این دوران سخت و ملالت بار را، که تو در گوشه ای از نامه ات به آن با آن همه صداقت و صمیمیت اشاره کرده ای، پشت سر خواهد گذاشت. تو و نسل تو، بر خرابه های کاخ ستم این رژیم، بنیاد ایرانی آباد، آزاد و افتخار انگیز را پی ریزی خواهید کرد، و یکبار دیگر تو ، نسل تو، و دیگر فرزندان غیور ایرانزمین به ایرانی بودن خود خواهند بالید، و دنیا را با نمایش کفایت و کاردانی خود در بازسازی این میهن مقدس متعجب خواهند کرد.

هر آنگاه که غم ایام و نظارهء اعمال و رفتار این جماعت وامانده، بر قدرت تحمل ات چیره می شود به خاطر آور که تو ایرانی هستی و ایران یکی از پایدارترین تمدن های جهان بوده و خواهد بود. زمانی که آن روز فرا می رسد، اگر من دیگر درکنار تو نباشم، امروز را به خاطرآور و بر تلاش خود برای باز سازی این مرز بوم دو چندان بیافزای.

دریغ است ایران که ویران شود.

24 نوامبر 2010- پاریس

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com