|
دوشنبه 12 مهر 1389 ـ 4 اکتبر 2010 |
سفارشات آقای حسين باقرزاده به خانم رهنورد
فرهاد جعفری
خواندم که آقای «حسین باقرزاده» (نویسندهی اپوزیسیون خارجکشوری)، با استقبال از تحرکاتِ تازهی «خانم زهرا رهنورد» نوشته است:
[در دوران یکسد سالهی پس از انقلاب مشروطیت؛ زنان زیادی در ایران در برابر فرهنگ و هنجارهای مردسالار برخاستهاند. زنجیرهای بسته بر دست و پای خود را شکستهاند و در زمینههای فرهنگی، ادبی، هنری و اجتماعی در بالاترین سطح درخشیدهاند. در یکی دو دههی اخیر؛ زنان بهخصوص در پیکارهای مربوط به حقوق خویش، ابتکارات و تواناییهای زیادی از خود نشان دادهاند. در صحنه سیاسی ایران اما؛ شرکت زنان در گذشته محدود بوده است. در زمان شاه، زنان به وزارت و وکالت رسیدند. در جمهوری اسلامی نیز، زنانی به مجلس و ارگانهای دیگر حکومتی راه داده شدهاند. اما این مقامها بیشتر به زنان «تفویض» شده تا اینکه آنان با مبارزات مستقل خود به آن دست یافته باشند. علاوه بر این؛ پهنهی سیاست، اعم از حضور یا شرکت در ارگانهای حکومتی است. زنان هیچگاه در ایران «در صف مقدم مبارزات سیاسی در سطح یک جنبش ملی» نبودهاند. و اکنون برای اولینبار است که این پدیده در ایران رخ میدهد. زهرا رهنورد در یکی از سختترین شرایط مبارزه سیاسی ایران، «در صف مقدم حرکتی میلیونی» قرار گرفته است. حضور او در این موقعیت؛ از یک «تحول بنیادین در فرهنگ سیاسی کشور ما» حکایت میکند. تحولی که «سلطهی انحصاری فرهنگ مردسالار بر رهبری سیاست ایران» را در هم میشکند].
نمیدانم آقای باقرزاده، حقیقتاً تاچه اندازه در این بخش از نوشتهی خود در پی آن بودهاند که «واقعیتی را گزارش کنند» یا با شناختی که از روحیهی خانم رهنورد در یکسال و نیم گذشته پیدا کردهاند، مایل بودهاند وی را به «عبور از نخستوزیر محبوب» ترغیب کنند تا مرزهایی را که او نتوانست پشت سر بگذارد،ایشان پشت سر بگذارد و گشایشی در کار فروبستهی «چپ انقلابیمآب» (اعم از مذهبی و غیرمذهبی) ایجاد کنند.
اما گذشته از این؛ اگر خانم رهنورد (بهعنوان روشنفکرترین زن ایران) دو کار بکنند، بهنظرم بتوانند هم «سلطهی انحصاری فرهنگ مردسالار بر رهبری سیاست ایران» را در هم بشکنند و هم «در صف مقدم مبارزات سیاسی در سطح یک جنبش ملی» قرار بگیرند:
1) از «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» عبور کنند و «ایجادِ تغییراتِ دموکراتیک در آن» را خواستار شوند. بهنحوی که رسانههای خارجی، پس از چنان اصلاحاتی، دیگر نتوانند در اشاره به نظام سیاسی آن را «نظام روحانیان» بخوانند بلکه از آن تحتِ عنوان «جمهوری» یاد کنند.
2) دستکم تا سطح پوشش مانتو، «کشف حجاب» کنند. نه اینکه مانند یکی از شبهای رمضان امسال، چنان صورت خود را در چادر بپوشانند که شناخته نشوند بلکه بتوانند از لایهی حفاظتی خود بگذرند!
من البته مخالفتی با چادر ندارم و به نظر ایشان و دیگرانی که میگویند چادر را از روی میل و اختیار و از صمیم قلب انتخاب کردهاند (نه از روی جبر و اکراه) احترام میگذارم. اما بهنظرم، بسیاری از زنان ایرانی (بهویژه فمینیستها و فعالان حقوق زن!) نتوانند پشت سر زنی به سمتِ حقوق و آزادیهای مورد مطالبهی خود (از جمله آزادی پوشش) به حرکت در آیند که قبل از مردِ ایرانی؛ باید او را متقاعد کنند که «چادر نشانهی سلطهی فرهنگِ مردسالار مذهبی»ست!
آیا بهنظر آقای باقرزاده؛ همین «محدودیتهای ایدئولوژیک، عقیدتی، صنفی و طایفهگی» نبود که همسر ایشان (نخستوزیر محبوب) را به نقطهی فعلی رساند و آقای باقرزاده را چنان از خود ناامید کرده است که اکنون به همسر ایشان امید بسته است؟! و آیا همان محدودیتها؛ خانم رهنورد را نیز در همان نقطه، ساکن نخواهد کرد و ثابت نگه نخواهد داشت؟!
پس بهنظرم آقای باقرزاده، بیش از آنکه به شایستگی ایشان برای قرارگرفتن «در صف مقدم مبارزات سیاسی در سطح یک جنبش ملی!» اعتقاد داشته باشند؛ تنها در پی آن هستند که خانم رهنورد را به «شکستن و پشت سر گذاشتن مرزهایی» برانگیزانند که «نخستوزیر محبوب»، بنابهدلایل مختلف، نمیخواست و نمیتوانست.
که انتظار نابهجاییست و راه بهجائی نخواهد برد. چون خانم رهنورد نیز «همهی هویتِ خود» را از چیزی میگیرد که «نخستوزیر محبوب» میگرفت. پس خانم رهنورد نیز با همان موانع روبروست و قادر به عبور از آنها نخواهد بود.
آقای باقرزاده، در بخشی از مطلب خود به مصاحبهی سایت خودنویس با ایشان اشاره کرده و آورده است: [از جمله، در مصاحبهی اخیر خود با نیکآهنگ کوثر در سایت «خودنویس» از این قتل عام تحت عنوان ... «لکههای سیاهی ... که به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد» یاد کرده است... و سرانجام وقتی در برابر این سؤال قرار میگیرد که «چرا به خاوران نرفتهاید تا با خانوادههای قربانیان سیاسی و عقیدتی همدردی کنید؟!»؛ نالهاش بلند میشود که: از مشکلات و مصائب و دردهای ما بیخبرید و نمیدانید که «در محیط پلیسی و خفقان موجود» ما چه میکشیم].
مصاحبهکنندهی خودنویس، بههردلیل نپرسیده است. اما آیا ما خوانندگان هم نمیتوانیم بپرسیم که: [چطور است که در «این محیط پلیسی و خفقان موجود»، ایشان همین اندازه آزاد هست که دربارهی آن رخدادِ تاسفبار سخن بگوید و موضع بگیرد و ابراز همدردی کند؛ اما «تا پیش از این محیط پلیسی و خفقان موجود» هرگز نمیتوانسته دراینباره سخن بگوید و موضع بگیرد و با خانوادهی قربانیان همدردی کند؟!].
کمی گوشهاش باز نیست؟! (چون یا باید در پلیسی و خفقانآمیز بودن وضع موجود شک کنیم؛ یا در صداقت گوینده. وگرنه این تناقض و تعارض را چگونه حل کنیم؟!).
http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=839
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|