|
جمعه 9 مهر 1389 ـ ا اکتبر 2010 |
جمهوری اسلامی سكولار!
امید سهرابی
سكولاريزم، تقدير جمهوري اسلامي ايران است همانطور كه پيوند احمدينژاد- بن لادن تقدير اصولگرايان بود. «اصول گرايي» تنها معادل لفظي «القاعده» نبود. در عمل از «قاعده» و «اصول» ادعايي تروريستهاي وهابي و شيعي خبري نيست و ما با مجموعهاي از استثناهاي اخته روياروئيم كه از برساختن قاعده و اصل ناتواناند و تنها در خدمت قاعدهء حاكميت امپراتور («دشمن») اند. آيا احمدينژاد آنگاه كه وظيفه پاك كردن چهرهء برادران مسلمانش در جنبش اصولگراي القاعده را به عهده گرفت القاعدهاي تر از هر القاعدهاي ديگر نبود؟ سفر به گفته مداحالدوله «پرمغز» و پركار پرزيدنت قلابي به سازمان ملل يك دستاورد واضح داشت: تشكيل جبههء متحد امت اسلامي متشكل از القاعده سني و حزب الله شيعي.
اين جبههء جديد تروريستهاي امت اسلامي در مقابل امپراتوري امريكا با سيگنالهاي مثبت احمدينژاد به رهبران سلفي گشوده شد اما تا تشكيل شدن فاصله بسيار دارد. مشكل انقلاب اسلامي جديد (در قياس با انقلاب شيعي۵۷) رهبري آن است. بيشك طالبان سني نميتوانند در مساله «امامت امت»با طالبان شيعي به «وحدت» برسند و جنبش متحد امت اسلام در مغاك امامت امت سقوط خواهد كرد. تنها يك راه موفقيت براي اين جنبش متحد وجود دارد و آن كنار زدن ملاعمر و علي خامنهاي توسط بن لادن و احمدينژاد است. احمدينژاد ميتواند به كمك القاعده بر دستگاه عريض و طويل ولايت فقيه غلبه كند، به ويژه اينكه رهبري غرب ديدهء القاعده هم چندان ميلي به تكرار تجربه شكست خوردهء «حكومت طالباني» ندارد. سپردن امامت امت به آقاي خامنهاي به كنار، آيا سلفيها بالاخره بعد از هزار و چهار صد سال تعصب ملي - مذهبي، مسلمان ِ اين رافضيهاي عجم را ميپذيرند؟
اين مجموعه مصائب پرزيدنت تقلبي ماست.
اما جبهه سبز چه مخاطراتي دارد؟
سكولاريزم تقدير جمهوري اسلامي «است» همانگونه كه تقدير «جمهوري مسيحي» بود همانطور كه تقدير «جمهوري يهودي» (و تنها مورد آن در اسرائيل) «است». زماني كه از «جمهوري مسيحي سكولار» به عنوان نظام حاكم بر كشورهاي اروپا و آمريكا سخن میگوئيم بايد توجه داشته باشيم كه سكولاريزم در اينجا يك فرايند است نه يك محصول و نتيجه.
بديهي ست سكولاريزم، در مقام يك فرايند، «ورودي» و «خروجی» ای دارد (Input and Output). ورودي ِ اين فرايند امري ديني يا ايدئولوژيك است و نتيجهء آن بسته به ورودياش متفاوت است. نبايد انتظار داشت «جمهوري اسلامي سكولار» كاملاً مشابه «جمهوري كمونيستي سكولار» يا «جمهوري مسيحي سكولار» باشد. آنچه در تمام اين موارد يكسان است اصول نظام حقوقي آنهاست. اين اصول را ميتوان «لائيسيته» ناميد. لائيسيته يعني «لابشرط» بودن نظام حقوقي نسبت به ايدئولوژيها و مذاهب. برخي گروه هاي ايدئولوژيك براي جبران نقايص خود، و البته استثناء كردن خود از فرايند سكولاريزم، لائيسيته را «بشرط لا» بودن نظام حقوقي نسبت به تنها يك گونه ايدئولوژي (اسلام) تعريف ميكنند در حالي كه سكولاريزم يك امر فراگير و همه شمول است و با كمونيسم و ناسيوناليسم همانگونه برخورد ميكند كه با مذهب.
در هرحال، محصول مشترك سكولاريزم در همهء جوامع گوناگون لائيسيته است. لائيسيته عدالت نيست اما شرط تحقق عدالت است. ما نميتوانيم عدالت را مستقيماً اراده كنيم ما تنها ميتوانيم زمينههاي تحقق عدالت را فراهم كنيم. اين به سبب آن است كه عدالت، چنانكه از ژاك دريدا آموختهايم، چيزي ست كه رخ ميدهد. عدالت يك رويداد است. اما نكتهء اساسي در اين ميان آن است كه چيزي تحت عنوان «رخ دادگي محض» دركار نيست. عدالت به عنوان يك رويداد تنها در شرايط و زمينه اي مشخص امكان تحقق دارد و زمينه حقوقي مناسب براي وقوع عدالت لائيسيته است. «بشرط لا» بودن يك نظام حقوقي، امكان عدالت (امكان در اينجا به معناي امكان خاص يعني يك پتانسيل است و نه امكان عام) را از ميان برميدارد. «لابشرط» بودن نظام حقوقي نسبت به ايدئولوژيها و مذاهب (لائيسيته) همان«امكان عدالت»است. وظيفه ما فانيان نه ياوه گويي عوامفريبانه و دروغين درباره «عدالت» بلكه زمينه سازي و برساختن«امكان عدالت»است. امكان عدالت، امكان آزادي هم هست. زماني كه «امكان عدالت»از ميان برداشته میشود ديگر سخن گفتن از «آزادي نزديك به مطلق» و «ادعاي عدالت» هيچ هزينهاي در بر ندارد زيرا پتانسيل مردم براي نشان دادن واكنش در مقابل بي عدالتي و سلب آزادي ازميان رفته است.
8 مهر 1389
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|