|
فقط در کنار مردم
الاهه بقراط
تردید نیست که موقعیت و شرایط مخالفان دمکرات جمهوری اسلامی نه تنها از نظر فعالیت و امکانات عملی، بلکه حتا از نظر تدابیر سیاسی و موضعگیریهایی که میتواند یکی از عناصر رقم زننده تاریخ باشد، بسیار پیچیده و دشوار است. این مخالفان را میتوان به نسبتهای متفاوت در میان ایرانیان مذهبی و غیرمذهبی تا ضدمذهبی، از راست تا چپ و از طرفداران جمهوری تا مشروطه پارلمانی یافت. در این میان، چگونگی حفظ تمامیت ارضی ایران به مثابه یک اصل بدیهی گاه مورد جدل قرار میگیرد.
بیش از دو جبهه
سی و یک سال پیش، کسی جز آیتالله خمینی، نمیدانست جمهوری اسلامی چیست. جمهوریای که در واقع عنوان تحمیلی و نام مستعار «حکومت اسلامی» بود و او در کتابش به روشنی آن را ترسیم کرده بود. جنگ ایران و عراق در شرایطی در گرفت که این هیولا هنوز نوزاد بود. این جنگ نخست برای اشغال بخشی از خاک میهن ما آغاز شد و سپس برای فتح میهن دیگران ادامه یافت. آن هم در شرایطی که بسیاری از ایرانیان چشم به آینده بهتری داشتند که برایش انقلاب کرده بودند. دربارهء علل به راه افتادن این جنگ، هنوز به کند و کاوهای مستند نیاز هست. کند و کاوی که نمیتواند گذشته را تغییر دهد، لیکن جهت درک اهداف «حکومت اسلامی» خمینی و جنگی که وی آن را «برکت» نامیده بود و هم چنین نقش سیاست بینالمللی در سرنوشت ایران بسیار ضروری است.
امروز روح و روان جامعه پس از سی سال حکومت سرکوبگر و متجاوز جمهوری اسلامی از اساس با جامعهای که بار خونین و ویرانگر جنگ هشت ساله را بر دوش کشید، تفاوت کرده است. سه دهه تجربهء انکار ناپذیر بر آن افزوده شده است. تجربهای که بیتردید بر تصمیمها تأثیر معین مینهد. اگر همین امروز یکی از کشورهای همسایه به ایران حمله کند، قطعاً نیروهای نظامی رژیم که موظف به دفاع از خاک ایران هستند به جبههها فرستاده خواهند شد. ولی صادقانه بگویم، من تردید دارم، جمهوری اسلامی نسلی را پرورده باشد که حاضر شود جانش را در جنگی فدا کند که نتیجهاش «برکت» برای رژیم باشد. آن زمان، به ویژه در دو سال نخست جنگ ایران و عراق که سرانجام به آزادسازی خرمشهر انجامید، نهادهای حکومتی از جمله مساجد و بسیج حتی برای دفاع از خاک میهن نیز محدودیت به وجود آورده و تا جایی که میتوانستند از اعزام هواداران احزاب و گروه های سیاسی به جبهههای جنگ جلوگیری میکردند. امروز اما اگر جنگی در گیرد، تنها دو جبهه نخواهد داشت. حتا در جبههء رژیم تنها هوادارانی با شعار «ای اسلام، ای دین پرگهر» حضور خواهند داشت که جزو آن گروههایی از اصولگرایان و اصلاحطلبان به شمار نمیروند که اعضای خانواده خود را به اماکن امن و یا خارج از کشور فرستادهاند. حتی این بخش عامه نیز از آن تجربهء سی ساله آموخته و دیده است از جنگ ایران و عراق چه حاصل شد و بر سر بازماندگان «شهدا» و معلولانش چه میآید.
پیش از این هم بارها یادآوری کردهام جنگی که سایهاش با برنامهء اتمی رژیم گره خورده و تهدید و پیشدرآمدهای تحریماش آسمان ایران را تیره و تار کرده است، بر خلاف جنگ ایران و عراق، نه به طمع خاک ایران است و نه جبههء معینی خواهد داشت. بنابراین، ژست دفاع از خاک میهن اساساً بیپایه است؛ به ویژه زمانی که «در کنار ِ» جمهوری اسلامی باشد.
این جنگ، اگر در گیرد و به هر شکلی که باشد، درست مانند تحریمها، برای تضعیف و به زانو در آوردن رژیم جمهوری اسلامی است. به چه دلیل برخی از مخالفان دمکرات رژیم باید در یک جنگ احتمالی در کنار نظامی قرار بگیرند که آن جنگ هدف تضعیف و به زانو درآوردن آن را دنبال میکند؟! برای جلوگیری از تجزیه ایران؟ چه کسی گفته این (آن هم تنها به صورت شفاهی و غیرعملی) تنها و بهترین راه برای حفظ تمامیت ارضی ایران است؟! به چه دلیل رژیمی که قرار است با این جنگ احتمالی تا حد نابودی تضعیف شود، میتواند تمامیت ارضی ایران را حفظ کند؟! آن هم رژیمی که به ویژه در یک سال اخیر از فرق سر تا نوک پا شکاف برداشته و حتا قادر به حفظ خود نیست. نه! جبههء جمهوری اسلامی، جبههء مخالفان دمکرات رژیم و مردم نیست. برای حفظ تمامیت ارضی ایران، به مثابه میهن مشترک همهء ایرانیان، اگر قرار باشد واقعا در خطر قرار گیرد، باید تدبیری دیگر اندیشید.
جبهه مردم
جبههء جمهوری اسلامی، خود جبههء ماجراجویی و جنگافروزی است. اینکه گروه هایی برای درگرفتن جنگ و گروه هایی دیگر نه برای صلح، بلکه برای حفظ حالت «نه جنگ» لابیگری بکنند، نهایتاً تأثیری در سیاست بینالمللی نخواهد داشت. بیشترین تأثیر را در تصمیم جهانی، سیاستهای خود جمهوری اسلامی در رابطه با برنامه اتمیاش دارد. اگر رژیم بتواند به شکلی جامعهء جهانی را قانع کند که به دنبال بمب اتمی نیست و برنامهء هستهایاش واقعاً برای مصارف صلحآمیز است، مسئلهء جنگ احتمالی حل میشود، البته بدون آنکه مشکل «تجزیهطلبی» حل شده باشد! ولی تا زمانی که جهان قانع نشود، سایه جنگ و پیامدهای خطرناک آن از سر ایران کنار نخواهد رفت. شواهد نشان میدهد که به ویژه در ماه های اخیر این سایه سنگینتر شده است. ولی آیا واقعاً مخالفان دمکرات رژیم راه دیگری جز این ندارند که برای حفظ تمامیت ارضی ایران در کنار رژیمی قرار بگیرند که خود مسبب این جنگ است؟ آن هم در حالی که در خطر قرار گرفتن تمامیت ارضی ایران، یکی از پیامدهای «احتمالی» آن جنگ احتمالی است و رفع خطر جنگ به معنای دفع خطر تجزیهطلبی نیست!
تجزیهطلبی در ایران یک واقعیت است. میل به تجزیهء ایران زیر نام «استقلال» و یا حتا «حقوق بشر» نه تنها در میان برخی افراد و گروههای سیاسی اقوام ایرانی، بلکه در سیاست منطقهای و بینالمللی نیز به مثابه یک «راه حل» وجود دارد. مخالفان دمکرات جمهوری اسلامی که حفظ تمامیت ارضی ایران یکی از اهداف اصولی خدشه ناپذیر آنها به شمار میرود، باید این هشیاری را نیز داشته باشند که با دفاع قاطعانه از حقوق همهء ایرانیان، اجازهء بهره برداری به تجزیهطلبان و هم چنین بازیگران سیاست منطقهای و جهانی ندهند. با قرار گرفتن «در کنار» جمهوری اسلامی، که هنرش زیر پا نهادن حقوق مردم است، در هر شرایطی، حتا در یک جنگ احتمالی، قطعاً نمیتوان مدعی دفاع از این حقوق شد.
اما این هم واقعیت است که اگر قرار باشد جنگی علیه «خطر ایران» روی دهد، که از یک سو صلح منطقه و جهان را تهدید می کند و از سوی دیگر «دشمن مشترک اسراییل و فلسطین» است، نه این اعلام موضع شفاهی مانع آن خواهد شد و نه جمهوری اسلامی دست یاری به سوی کسانی دراز خواهد کرد که جز همین موضع شفاهی چیز دیگری برای ارائه ندارند. این جنگ احتمالی، جنگ عراق، و دشمن، صدام حسین نیست.
جمهوری اسلامی پرانتزی است که بی تردید دیر یا زود بسته خواهد شد، آن هم در زیرنویس تاریخ. این رژیم، مردم را با جنگ و بی جنگ و «به هر قیمت» سرکوب کرده و خواهد کرد، همان گونه که در دههء معروف شصت و در کشاکش جنگ با عراق، رژیم از سرکوب مردم چه در استانهای مرزی و چه در دیگر نقاط ایران، لحظهای دست بر نداشت.
بدیهی است تجزیهء ایران بدون پشتیبانی خارجی (عمدتاً روس و انگلیس و بعد دیگران) ممکن نمیشود و جنگ هم تنها راه تجزیهء ایران نیست! برای حفظ تمامیت ارضی ایران قطعاً راهی وجود دارد که به ننگ نیانجامد. راه ننگ، راه آزموده و خونین جمهوری اسلامی است، یعنی سرکوب «به هر قیمت» حتی در حین جنگ. جنگی که بیتردید، جنگ خود جمهوری اسلامی خواهد بود. راه دیگر اما تلاش «به هر قیمت» برای گردآوردن فراگیرترین نیروهای میهن دوست است که بخش مهم و مؤثری از آن اتفاقاً در استانهای مرزی ایران بسر میبرد. اگر میتوان «در کنار ِ» رژیمی چون جمهوری اسلامی قرار گرفت تا «به هر قیمت» تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد، قطعاً میتوان «در کنار» افراد و گروههای سیاسی ایران نیز قرار گرفت تا «به هر وسیله» و «به هر نحو» جبههء سومی را علیه جمهوری اسلامی و جنگاش گشود.
امروز ایران به یک اتحاد دمکراتیک و پیوند ملی نیاز دارد. در کنار نیروی سرکوبگر و جنگافروز قرار گرفتن نه تنها «لیبرال» و «دمکراتیک» نیست بلکه تجربه نشان داده است که هرگز سبب پیوند ملی نیز نخواهد شد. چگونه میتوان تمامیت ارضی ایران را به طور «نامشروط» و «در کنار» رژیمی حفظ کرد که جهان را در برابر خود متحد کرده است؟! این یک خیال خام ناسیونالیستی است که گویا متوجه نیست میخواهد «در کنار» جمهوری اسلامی قرار گیرد و نه در کنار رضاشاه یا محمد رضا شاه! اعلام آمادگی رضا پهلوی برای شرکت در جبهه جنگ با عراق نیز، که آن هم یک «موضع شفاهی» و البته درست اما غیرعملی بود، به همان دوران نوزادی رژیم و همچنین جنگی بر میگردد که در آن جمهوری اسلامی هنوز به خط قرمز مخالفان و معترضانش تبدیل نشده بود. رژیم کنونی ایران خود در عمل ثابت کرده است که نه برای حفظ تمامیت ارضی ایران (که با ادامهء جنگ با عراق، خود آن را به خطر انداخته بود) بلکه برای حفظ سلطهء خود بر خاک ایران «ناسیونالیستتر» از همهء آن گروههای بی توپ و تانکی است که میخواهند در یک جنگ احتمالی در کنارش قرار گیرند بدون آنکه نخست به صدای بلند بگویند خود جمهوری اسلامی «در کنار» چه کسانی ایستاده است: آیا رژیم در کنار مردم و میهن است؟ آیا رژیم در کنار جامعهء جهانی است؟ هرگاه این جایگاه، روشن و صریح اعلام شد، آنگاه میتوان تصمیم گرفت «در کنار» کدام یک ایستاد: در کنار جمهوری اسلامی که مردم را در برابر خود دارد و یا مردمی که هم با جمهوری اسلامی و هم با تجزیه طلبی مخالفاند ولی، با وجود ظرفیت و جنبش انکار ناپذیری که از خود نشان دادند، از جمله به دلیل افراد مؤثری که بند نافشان همچنان به جمهوری اسلامی متصل است، هنوز جبهه خود را ندارند.
25 سپتامبر 2010
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |