|
دوشنبه 5 مهر 1389 ـ 27 سپتامبر 2010 |
استقلال و این اجنبیهای حاکم
بهرام حسین زاده
برای فرزاد، برای شیرین، برای...
در کشوری که دولتش از مردمش مستقل است و خودسر، سخن گفتن از "استقلال" به یک لطیفه شبیهتر است. اولین نشانهی استقلال یک کشور، استقلالِ ملت است، از هر دولتی، حتی دولت خودی. مردمِ وابسته، مردم دست و پا بسته که نمیتوانند مستقل باشند!
استقلال متاع لوکسیست که پس از ضروریترین نیازهای یک جامعه مطرح میشود. در جامعهای که زندگی انسان از امنیت بیبهره است و حرمت شهروندی رعایت نمیگردد و جان آدمی با جان گوسفند برابر گرفته میشود و بیحقوقی مطلق مردم در برابر حکومت سلاخان، اظهر منالشمس است، چه جای سخن از استقلال است؟
کردهای عراق که زیر سیطرهی آمریکای بیگانه!!! قرار دارند، بیشتر در امنیت و آزادی زندگی میکنند تا کردهای ما که در زیر سایهی حکومتِ خودی!!! روزگار میگذرانند. و طنز تاریخ است که آنان زیرسیطره و ما مستقلیم!
تمام دولتها در یک سو... و تمام ملتها هم در سویی دیگر...
آن دولتی که مردم مرا اعدام میکند و سرکوب،
آن دولتی که تمام تاریخ مردم مرا غارت مینماید،
آن دولتی که آزادی و دموکراسی را برای مردم کشورم نمیخواهد،
آن دولتی که مردم را صغیر و نفهم فرض میکند و در نتیجه ناتوان از برخوردار شدنِ از حق "انتخاب".
آن دولتی که ثروت کشورم را میلیارد میلیارد میدزدد.
آن دولتی که فقر و فحشا و نکبت را برای کشورم روزافزون میخواهد...
آیا "بیگانهتر" ازین دولت، برای مردم من، دولتی هم هست؟
یکی بیاید و بمن بگوید که چرا آمریکا و حتی اسرائیل، برای من و مردم کشور من "بیگانه" است و دشمن، با اینکه به جوانی از جوانان کشورم حتی یک سیلی هم نزدهاند، دانشگاههای آمریکا پر است از جوانان فراری از کشورم. اما حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی "خودی"ست با اینکه تمام هیکلش رنگ خون جوانان میهنم را گرفته است، از نوک هر انگشتتان، خونِ ندایی و سهرابی و خشایاری و شیرینی و فرزادی میچکد.
نه، برای من، نه آن "خارجی" بیگانه است و نه این "داخلی"، خودی. من با تمام جهان در برابر حکومت ولایت فقیه خامنهای، همدستم. تمام جهان، خودیهای مناند در برابر این بیگانگانِ با شناسنامههای ایرانی. این اجنبیها.
براستی ای گزمگان و جانیان، من و شما در چه چیزی بجز ایرانی بودنِ شناسنامههامان وجه اشتراکی داریم؟
بجز شما کدام نیروییست که استقلال ملت مرا، هستی و سعادت مردم کشورم را، آزادی و حرمت شهروندانم را، به زیر پا گذاشته باشد؟
در کدام کتابی میتوان خواند که روزی و روزگاری خواهد رسید که بیگانگان غمخوارم گردند از درد کشتهشدن جوانانم بدست حکومت مثلاً خودی؟! که بیگانگان به حکومت کشورم نهیب بزنند که: فرزاد را نکش!
بیگانگان از مردمم پشتیبانی کنند برای آزادی و دموکراسی و شأن انسانی، و حکومت خودی در خیابانها مردم را به گلوله ببندد و در کهریزک بر فرزندان مردم تجاوز کند.
فقط در اساطیرمان میبینیم که از دست ادعای خدایی "جمشید"، مردم به "ضحاک" پناه میبرند.
تا کجا میخواهد این دایرهی لعنتی چرخهی گذارِ جمشیدِ نوروز به جمشید مدعی خدایی، و آن ضحاکِ رهاییدهنده از دست نخوت جمشید، به ضحاک ماردوش ادامه یابد؟
در غیاب کنترل قدرت دولتی از سوی مردم، همیشه این "چرخه" خود را بازتولید خواهد کرد.
دیگر حاضر نیستم به نام "استقلال" از حکومت جانیان ایرانی و مثلاً خودی! دفاع کنم.
دیگر حاضر نیستم بنام "استقلال"، دستِ حمایت و یاری جهانیان را درین پیکار هستیسوز، پس بزنم.
"منافع مردم" آن متر و معیاریست که من میتوانم با آن خودی و بیگانه را مشخص سازم. آنکه بر ضد مردم منست بیگانه است گو هر که میخواهد باشد، و آنکه دلسوز مردم منست خودیست، با هر شناسنامه و ملیتی.
مرزهای خودی و بیگانهی من از ورای مرزهای سیاسی و ملی میگذرد. من شهروند جهانم.
من به باراک اوباما بیشتر نزدیکم تا به آدمخورانی مانند این خودیهای حاکم!
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=29336
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|