بازگشت به خانه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

2 مهر 1389 ـ 24 سپتامبر 2010

 

 

پوتین ایران کیست؟

الاهه بقراط

پیش از آنکه این مقاله را برای کیهان بفرستم، در خبرها خواندم که علی اکبر رفسنجانی رییس مجلس خبرگان رهبری در «مراسم تجدید بیعت اعضای مجلس خبرگان رهبری» مدعی شد که «در ماه رمضان مکررا خواب رهبر فقید انقلاب را دیده است» که به وی گفت: «من بیشتر از دوران حیاتم به شما کمک می‌کنم». من به یاد آوردم که در اردیبهشت ماه امسال در مقاله «تغییر رژیم با اصلاح یا انقلاب؟» نوشتم: «آیت‌الله خمینی شاید تنها رهبر تاریخ و جهان باشد که نه حضورش، بلکه نبودش بیشتر به حفظ نظامی که وی بنیانگذارش بود، یاری رسانده و می رساند!» فکر می‌کنم «امام» پیش از آنکه به سراغ آقای رفسنجانی برود، به خواب من آمده بود! ولی از شوخی گذشته، ادعای من در مورد نقش «امام» پس از مرگش بر شواهد عینی تکیه دارد، اما خوب است خواب‌های مصلحتی آقای رفسنجانی مورد توجه ویژه طنزپردازان قرار گیرد.

بپردازیم به مسئله‌ای که جدی‌تر از آن است که بتوان آن را به شوخی گرفت.

وقتی «اصلاح‌طلبان» در رأس نهادهای اجرایی و حقوقی کشور قرار گرفتند، نخستین بار رسانه‌های غربی به این توهم دامن زدند که حجت‌الاسلام محمد خاتمی، رییس جمهوری اسلامی اصلاحات، همان «گورباچف» ایران است. نه یک دوره چهار ساله، بلکه هشت سال زمان لازم بود تا هم بر مدعیان این نظر و هم بر رأی‌دهندگان ایشان، آن هم تازه از زبان خود وی، ثابت شود که اختیارات مقام ریاست جمهوری در ایران از یک «تدارکاتچی» بیشتر نیست و با این اختیارات نمی‌توان زمینه تغییر و تحولاتی چنان سترگ را فراهم آورد که اتحاد شوروی را از صحنه روزگار محو ساخت. لیکن تدارکات به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد بر شانه سپاه و سرمایه انگلی و پول بادآورده نفت و روحانیتی که از شرایط کنونی دفاع می‌کند، در همان زمان در حال چیده شدن بود. به قول یکی از هموطنان که پیش از این هم  در مقاله‌ای به آن اشاره کردم، از نظر فراهم آوردن مقدمات فروپاشی نظام جمهوری اسلامی، اتفاقا نه خاتمی، بلکه احمدی‌نژاد را باید «گورباچف» ایران دانست. خاتمی بیشتر به «یلتسین» شبیه بود: مست باده توهمات سیاسی و دینی خود!

 

دو صف و یک نتیجه

اینک کار از گورباچف گذشته و به «پوتین» رسیده است. هویت «روسی» همان گونه به داد بازماندگان و باقیماندگان نظام کمونیستی در روسیه رسید و سبب برآمدن نیروهایی گشت که خود در بطن سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی رژیم کمونیستی پرورده شده بودند که امروز «ایرانیت» نظام جمهوری اسلامی به یاری «اسلامیت» آن شتافته است. «اسلامیت» رژیم ایران را همان گونه خطر رانده شدن به پشت صحنه تهدید می‌کند که «کمونیسم» روسیه از صحنه خارج شد بدون آنکه به اقتدار داخلی و خارجی روسیه ضربه کاری وارد آید. برآمدن پوتین که پرورده کا گ ب، سازمان اطلاعات و امنیت جاسوس‌پرور رژیم کمونیستی شوروی بود، و اقتدار خشک سیاسی وی که در زمینه اقتصادی درهای کشور را به سوی سرمایه‌داری جهانی و اندکی لیبرالیسم، آن هم ناقص، گشود، حتا با پتر کبیر مقایسه گشت.

امروز کسانی را که فریاد «وا اسلاما» برداشته‌اند می‌توان با همان گروه اندکی از کمونیست‌های سنتی در روسیه مقایسه کرد که هر بار در یکی دو تظاهرات سالانه پرچم‌های سرخ داس و چکش و لنین و استالین را بر دوش می‌کشند و هر سال که می‌گذرد به دلیل کهولت سن از شمارشان کاسته می‌شود بدون آنکه کسی بر آنها افزوده گردد، و بدون آنکه توان بازگشت به «دوران طلایی» گذشته را داشته باشند و یا اساسا کسی مایل به بازگشت به آن دوران باشد. امروز از «اسلامیت» نظام جمهوری اسلامی نیز عمدتا کسانی دفاع می‌کنند که در همین مرزهای سنی قرار دارند و از حالا باید به فکر پرچم‌های سبز سیّدی خود و عکس‌های لنین و استالین‌ امام‌گونه‌شان باشند تا هر سال در 22 بهمن و یکی دو مناسبت دیگر به خیابانها بروند.

«ایرانیت» نظام اسلامی اما یک «پوتین» می‌طلبد. آیا همه چیز، حتی نام «پوتین» در این شرایط به این دلیل پا به عرصه تاریخ نگذاشته است تا بتوان روندی را ترسیم کرد که ایران در آن گام بر می‌دارد؟!

بحث «مشایی» و «منشور کورش» را که به نظر من واقعیت خطرناک آن در پس تبلیغات و جنجال سیاسی به ویژه اصلاح‌طلبان و مدافعان چپ و راست آنها، پنهان می‌شود، به کنار، همان چفیه‌ فلسطینی که احمدی نژاد به گردن «سرباز هخامنشی» انداخت به اندازه کافی روشنگر بحث «ایرانیت» و «هویت ملی» از آن نوعی که جمهوری اسلامی مبلغ آن شده، هست. نمی‌توان چفیه فلسطینی به گردن تاریخ ایران انداخت و انتظار داشت مردم به ناگهان سه دهه سرکوب بی‌امان به نام «اسلام» را که هنوز هم ادامه دارد، فراموش کنند و شیفته «ایران‌پرستی» زمامداران شوند.

تمایل انکارناپذیر جامعه جوان ایران به جستجوی هویت ملی و تاریخی خود که در جنبش سبز و شعارهای آن نیز به شدت نمود پیدا کرد، زمامداران کنونی را بر آن داشت تا از آن به سود اهداف «اسلامی» و «ایرانی» خود جهت حفظ قدرت بهره گیرند. خطای جبران‌ناپذیری خواهد بود اگر در این سیاستی که روز به روز چهره مشخص‌تری می‌یابد، «سران جنبش سبز» نیروی مردمی را که پشتیبان وعده‌های آنان است، برای مقابله با دولت کنونی، خرج دفاع از «دوران طلایی امام» و «اسلامیت» نظام سازند. امروز بیشترین نیرو را باید بر روشنگری درباره خطری به کار برد که قصد دارد ایدئولوژی فاشیستی «ایرانیت» را بر فاشیسم «اسلامیت» بیفزاید تا روی دست پیشنیان خود در اروپا برخیزد.

 

صف سوم: صف آزادی

«پوتین» ایران در کشاکش جنگ قدرت بین هواداران «اسلامیت» و طرفداران «ایرانیت» و کسانی که می‌خواهند هر دو را در نظام مقدس خود حفظ کنند، از زهدان بویناک جمهوری اسلامی در حال زاده شدن است. کسانی که ساده‌اندیشانه گمان می‌کنند با همکاری نظامی سپاه و سرمایه‌داری انگلی، دست روحانیت و آخوند از قدرت کوتاه و راه برقراری یک حکومت عرفی در ایران گشوده خواهد شد تا رابطه با آمریکا از سر گرفته شود و ایران برای همیشه «حکومت ملایان» را پشت سر نهد، همان اشتباهی را مرتکب می شوند که صد سال است به عادت، تکرار می گردد. روند جاری، کشور را از دیکتاتوری نعلین به زیر دیکتاتوری «پوتین» می‌راند.

«حکومت ملایان» پیش از آنکه آن بالا در رأس قدرت مستقر شده باشد، در نظام حقوقی و آموزشی کشور، در کتاب‌های درسی، در تغییر و تحولاتی که در یکی دو ساله اخیر برای کنترل مذهبی مراکز آموزشی کشور از مهد کودک تا دانشگاه صورت گرفته (و متأسفانه در زیر کوهی از اخبار حقوق بشری پنهان مانده‌ است) و در تفکر اسلامی- ایرانی مکلایان سپاهی و امنیتی و روحانیت مدافع آنان به حکومت ادامه خواهد داد.

نبردی که در ایران بین این دو صف در گرفته و در ماه‌های اخیر دامنه و شکل مشخص‌تری یافته است، نبرد بر سر حکومت عرفی و دمکراتیک در برابر حکومت غیرعرفی و غیردمکراتیک نیست. بلکه بر سر ادامه جمهوری اسلامی به دو شکل متفاوت است: اصولگرایانه یا اصلاح شده!

«ایرانیت» به کمک تداوم جمهوری اسلامی آمده است. جامعه با مطالبات خویش، توجه به مسائل ملی را به نظام تحمیل کرده و زمامداران می‌خواهند آن را با هدف تحکیم و اقتدار خویش به کار گیرند.  بیهوده نیست که برخی از وابستگان و دلبستگان نظام جمهوری اسلامی به ناگهان در ستایش رضاشاه و خدماتش، و در تأیید نقش مخرب روحانیت در جنبش‌های اجتماعی معاصر، آن هم در صدا و سیمای جمهوری اسلامی، سخن می‌گویند بدون آنکه مورد هجوم تبلیغاتی و یا در معرض خطر اخراج از شغل خود قرار گیرند. مانند همیشه، اعتراض فقط از سوی «پراودا»ی جمهوری اسلامی، کیهان تهران، و رفقا و برادرانش انجام گرفت: بدون نتیجه!

با این همه، اگرچه می‌توان تغییر و تحولات سیاسی را به ویژه در آن بخش که قابل انتقال و آموزش است، با یکدیگر مقایسه  نمود، ایران اما اتحاد شوروی نیست. نه از نظر قدرت اقتصادی، نه از نظر فرهنگی و تاریخی، و نه از نظر جغرافیایی. ایران، بنیه یک آزمون تاریخی دیگر را که نتیجه‌ای جز شکست نخواهد داشت، ندارد. ایران، یک کشور واحد است که استان‌ها و ایالت‌های خود را نه تنها بر اثر جهانگشایی و زور به دست نیاورده است، بلکه بخشی از آنها را به دلیل جهانگشایی و زور دیگران، از دست داده است. آنچه باقی مانده، اگر می‌خواهد همچنان باقی بماند، باید در درون خود به یک توازن سیاسی و اقتصادی عادلانه دست یابد.

در دعوای «اسلامیت» و «ایرانیت» حکومت که مسئله مردم ایران نیست،  بیش از هر چیز به هشیاری نیاز است. کسانی که می‌خواهند با زبان و ادبیات جمهوری اسلامی با آن مقابله کنند، قطعا پدیده بهتری را جایگزین آن نخواهند کرد. اپوزیسیون دمکرات و مدافع حقوق بشر در زمینه فرهنگی نیز بار مسئولیت عظیمی را بر دوش می‌کشد. نباید گذاشت فرهنگ خودبزرگ‌بین و متکبر و نژادپرست جمهوری اسلامی به فرهنگ کسانی تبدیل شود که شعار «جمهوری ایرانی» را تنها در تقابل با سرکوب غیرانسانی نظامی به نام «جمهوری اسلامی» مطرح کردند. ایران «سربازان گمنام کوروش» ندارد. ایران نمی‌خواهد نام خویش را به جای «اسلام» و نام پادشاهان و شخصیت‌های ملی خود را به جای شخصیت‌های اسلامی بنشاند. «ایران بزرگ» وجود ندارد. ایران کشوری است که می‌خواهد آسوده‌اش بگذارند تا به آسایش و رفاه مردم خود بپردازد.

در این میان به روشنی می‌توان دید که بند ناف «سران جنبش سبز» همچنان به نظام جمهوری اسلامی وصل است. اگر آنها می‌خواهند از حالت جنینی به در آمده و سرانجام در جنبش مردم زاده شوند، باید فکری به حال این بند ناف بکنند، به ویژه در شرایطی که هر بار وعده محاکمه «سران فتنه» تکرار می‌شود.

این «روحانیت» خواهد رفت، همان گونه که آن کمونیست‌ها در روسیه رفتند، ولی دمکراسی و لیبرالیسم نخواهد آمد، همان گونه که در روسیه نیامد. «روحانیت» دیگری اما در پس پرده خواهد ماند، همان گونه که کمونیست‌های دیگری در روسیه ماندند، و مناسبات دیگری شکل خواهد گرفت، همان گونه که در روسیه شکل گرفت. روسیه در ایران تنها «نیروگاه» بوشهر را «راه‌اندازی» نکرده است! واقعا «پوتین» ایران کیست و از کدام صف است: اصولگرایان یا اصلاح‌طلبان؟! این روندیست که اگر شکل بگیرد، باز هم آزادی‌خواهان، دمکرات‌ها و لیبرال‌ها، نخستین قربانیان همیشگی آن خواهند بود. همان گونه که در روسیه هستند!

16 سپتامبر 10

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630