|
دوشنبه 29 شهريور 1389 ـ 20 سپتامبر 2010 |
حکـايت همچـنان باقی
ابراهيم هرندی
الف. شاه پر رو شده بود و پيوند نوکر و اربايیاش را با غربیها فراموش کرده بود. سياستهايش در اوپک بهای نفت را افزايش داده بود و همواره نيز ناخوشايندیاش را از غربیها و فرهنگ آنها آشکار میکرد. امريکا زير آبش را زد تا هم او را گوشمالی داده باشد و هم چشم زهری از ديکتاتورهای دست نشانده ديگرش در خاورميانه بگيرد.
ب. امريکا و انگليس از خبر بيماری و مرگ ِ زودرس شاه آگاه بودند و زن و فرزند او را جانشينان مناسبی برای او نمیيافتند. انگليسیها برآن بودند که؛ تاريخ مصرف رژيم پهلوی سپری شده است اما امريکايیها با پذيرش اين گزاره، می گفتند ما امروز کس يا کسان بهتری از شاه در ايران نداريم. انگليسیها پاسخ میدادند که شما نداری اما ما داريم. حکومت را بايد بدست علمای اسلام سپرد که با هيچ سازمان و گروه سياسی ديگری کنار نخواهند آمد. امريکايیها پاسخ میدادند که آخر از ميان اين همه سازمان و گروه قومی و دينی و ملی و کمونيستی، چگونه میشود حکومتی مذهبی در آورد. انگليسیها پاسخ دادند که بيوتی (زيبايی) حکومت اسلامی در همين است که میتواند با در دست گرفتن حکومت، ريشه همه سازمانهای و گروهها و نهضت ديگر را با پررويی بنام خدا بکند. آنگاه با خنده بلند از هر دو سو، جامها را بسلامتی جمهوری اسلامی ايران بالا بردند. و چنين شد که روزگار ديگر شد و ايران به خاک سياه نشست.
ج. نه بابا، جمهوری اسلامی دستکار اسرائيل است. شاه آنچنان خاورميانه را امن کرده بود که امريکايیها ديگر نيازی به داشتن اسرائيل در آنجا نمیديدند. کارتر در سفر شاه به امريکا، ايران را جزيره ثبات خواند و اين برای اسرائيلیها که برای ماندگاریشان نيازمند به آشوب و کشمکش در خاورميانه هستند گران تمام شد. دولت اسرائيل در اين سی سال با آخوندها سرگرم گفتگو و داد و ستد بوده است. حکومت اسلامی هم بدرخواست اسرائيل حزبالله را در لبنان علم کرده است و بدينوسيله کمکهای امريکا به اسرائيل را چار برابر کرده است.
د. ای بابا، امريکايیها مگر مغز خر خورده بودندکه بيايند در ايران جمهوری اسلامی بپا کنند؟ امريکا که بيش از همهء کشورها از دست اين رژيم ذله است. بلوای گروگان گيری و تظاهرات جهانی "مرگ بر امريکا" و آتش زدن پرچم اين کشور يادتان رفته است؟ مثل روز روشن است که آخوندها دست نشانده روس ها هستند. از همان اول تودهایها جان برکفترين ياران خمينی بودند. همين تودهای ها بودند که عنوان "امام" را به خمينی دادند. از آغاز پيدايش اين رژيم تا کنون چند تا رئيس جمهور کشور درست و حسابی به ايران سفر کردهاند؟... بله؟ يکی...همين آقای پوتين. درست است؟ خب. چند تا کشور پروژههای ملياردی با ايران امضاء کردهاند؟ ...بله؟ من میدانم. بازم يکی، همين روسيه.
ه. اين آشوبی که در ايران بپا شد، کار فلسطينیها بود. ياسر عرفات و اعوان و انصارش میخواستند ايران را پايگاه خودشان کنند و از آنجا به اسرائيل حمله کنند. مگر سفر عرفات به ايران و بردن چند تا گونی طلا و جواهرات و ساکهای پر از صد دلاری از بانک مرکزی يادتان نيست؟ چمران و دست نشاندههای او چطور؟ مگر همين الان اين عربهای نيستند که به روی جوانان آزادیخواه ما شليک میکنند؟ حزبالله لبنان و غزه چی؟ بودجه اينا از کجا می رسه؟ خب،.... اينها به ما چی نشون میده.
و. اين انقلاب کار مردم ايران نبود. کار خود ِ آقا امام زمان است. اولش اين معجزه را نمیُُُشد ديد. اما امروز ديگه برای هيچ آدم با انصافی شکی نمیماند که اين انقلاب را کار خود آقا بداند. من اين موضوع در جبههء جنگ دستگيرم شد. ببينيد اين رژيم چه خطرهايی را از سر گذرانده. جنگ هشت ساله، تحريم سی ساله، کودتای قطبزاده، آشوب منتظری، هجمه فرهنگی، بلوای اصلاح طلبی، مفسده کردها و بلوچها، فتنه پس از انتخابات. نه، مسلمانها فقط وسيله بودند. صاحبکار خود آقا بود. من به اين روايتهايی که انقلاب را کار مردم میداند اعتقاد ندارم.
حکايت همچنان باقی.
http://goob.blogspot.com/2010/08/blog-post.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|