بازگشت به خانه

دوشنبه 22 شهريور  1389 ـ  13 سپتامبر 2010

 

مُغول ها، مافیای حکومتی در ایران، همانندی ها و ناهمانندی ها

سعید سلامی (فرید)

می گویند زمانی که مغولها به دروازه ی شهرنیشابور رسیدند، یکی از فرماندهان سربازان زیر دست خود را دور خود جمع کرد و دستور همیشگی را به ایشان گوشزد نمود: "هیچکس نباید زنده بماند، هر خانه و کاشانه ای باید ویران گردد." و آنگاه که هر جنبنده ای برخاک و خون کشیده شد و نیشابور به ویرانه ای تبدیل گشت، فرمانده بار دیگر افراد   خود را فرا خواند و این بار از ایشان پرسید که آیا کسی در طول یورش و کشتار لحظه ای دچار تردید یا احساس ترحم شده است. می گویند یکی از سربازها بلند شد و اعتراف کرد که در یک مورد، گر چه به طور گذرا، اما به هرحال در یک مورد در کشتن تردید کرده و دچار ترحّم شده است. فرمانده دستور داد که سرباز بلند شود و به توصیف آن لحظه به پردازد آنگونه که همه بشنوند. سرباز بپاخاست و با صدای بلند چنین گفت: "در یکی از روز های یورش با چند سرباز دیگر وارد خانه ای شدیم که زن و مردی درآنجا زندگی میکردند سربازانِ همراه، به ساکنین خانه که هراسان پشت به دیوار چسبیده بودند حمله بردند و من به وارسی خانه پرداختم تا مبادا کسی پنهان از چشم ما زنده بماند. در اتاق پشتی پرده ای آویزان بود. من آنرا بالا زدم. در پشت پرده کودکی را پنهان کرده بودند. من بطرف کودک خم شدم. او لبخندی زد. من سرنیزه ی خود را در دهان کودک گذاشتم. او به هوای اینکه پستانکی بر دهانش گذاشته اند شروع به مِک زدن کرد. من در فشار دادن سرنیزه تردید کردم و لحظه ای دچار احساس ترحّم شدم. اماّ به زودی بر تردید خود غالب آمدم و سرنیزه را آنچنان در دهان کودک فشار دادم که از آنطرف سرش بیرون آمد."

فرمانده سرباز را پیش خود فرا خواند و لحظه ای با خشمی مرگبار در وی نگریست. آنگاه دستور داد که وی در روی زمین دراز بکشد و به سرباز نزدیکتر امر کرد که سرنیزه اش را در دهان همرزم این حکایت به احتمال، واقعی نیست و صرفاً برای نشان دادن بیرحمی و سنگدلی کم نظیر مُغول ها در کشتن و ویران کردن نقل شده است. گرچه آنها در مسیر جهان گشایی خود به شقاوتی هولناکتر از این دست زدند.

چرا فرمانده، که او نیز دستور ما فوق خود را اجرا میکرد، از تردید و ترحّم زیردست خویش که لحظه ای بیش نبوده است آنچنان برافروخته شد؟ پاسخ بنظرم ساده است: برای جهانگشایی و تجاوز به حریم دیگران تردید و ترحّم بر موانع، حتا اگر آنها آدم هایی با گوشت و پوست و احساس درد و رنج باشند، خود به مانعی بزرگ تبدیل میشوند؛ با فرماندهان و سربازان دو دل و مهربان که نمیتوان جهان گرفت.

 

همانندی ها

نگاهی هر چند گذرا بر رفتار مافیای حاکم در ایران، بویژه بعد از انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری، همانندی های انکار ناپذیری را با مغول ها در معرض دید میگذارد؛ مغول ها میخواستند دنیا را زیر نگین امپراتوری خویش بگیرند بنابراین برای رسیدن به آن، باید همه ی موانع را از سر راه برمیداشتند.

اراده ی تزلزلنا پذیر در انهدام خانه و کاشانه ی مردم و بی رحمی در کشتار انسانها، از دید تجاوزگران مغول، آزمونی بود برای ارتقا سربازان به درجات بالاتر و جلب اعتماد برای حمله و کشتارهای وسیعتر بعدی.

مافیای حاکم در ایران هم مصمّم است همه ی منابع و ثروت ملّی را در چنگ خود بگیرد و برای رسیدن به هدف خود بر آنست که بر همه ی موانع چیره شود. این موانع میتوانند انتخاب مهره ی برگزیده ی خود، اما خارج از دایره ی مافیای حکومت، شعار رأی من کجاست، اعتراضات خیابانی، دانشگاهی و یا کارگری باشند.

آدمها را از بالای پُل به پایین انداختن، با اتومبیل از روی آدمها رد شدن، روح و جسم بازداشت شدگان را مورد تجاوز قراردادن، سایه ی ترس و مرگ را بر سر ملّتی گستراندن، مجبور کردن شهروندان به اعتراف به گناهان ناکرده در شوهای تلویزیونی، ضمن ایجاد وحشت یرای ممانعت از اعترضات بعدی، نیز آزمونی است برای تصاحب موقعّیت های بالاتر و به مرکز مافیای قدرت نزدیکتر شدن. سعید مرتضوی ها، حسین شریعتمداری ها، حسین تائب ها، رادان ها و فیروزآبادی ها و ده ها جانی ومتجاوز به روح و جسم انسانها این چنین امتحان پس میدهند و از مافیای قدرت نمره ی قبولی میگیرند. آنان هر چه بی پروا تر و گسترده تر آزادی انسان ها را لگد کوب کنند، هر چه بیشتر علیه دیگران توطئه به چینند، و هر چه بی شرمانه تر شهروندان را مورد تجاوز قرار دهند بیشتر قدر می بینند و بر صدر می نشینند.

مُغول ها هم به روش رایج در جنگ، حیله هایی بکار میبردند تا نشان دهند نیرویی عظیم اند و همواره سعی میکردند نیروی خود را بیش از آنچه واقعیت داشت نشان دهند. هر مغولی با چندین رأس اسب وارد میدان نبرد میشد.مورخّان در حدود پنج اسب را همراه هر مغول تخمین میزنند. آنها با سوار کردن آدمهای دروغین بر اسب های پراکنده سعی میکردند بر ترس و وحشت دشمن بیافزایند.

مافیای حکومتی در ایران هم از همین حیله ها در مقابله با اعتراضات مردم بکار میبرد. او با آوردن انبوه موتورسواران سیاه پوش، با ظاهری غیرعادی و ترسناک و با جولان دادن تانکهایی بی ریخت و زُمخت در خیابانهای شهر، سعی میکند در شهروندان ترس و حشت ایجاد نماید تا بخیال خود از این طریق سرکوب را راحتر و ارزانتر تمام کند.

چنگیز خان عقیده داشت چنانچه مردم یک شهر به طرز هولناکی قتل عام شوند، به احتمال زیاد مردم شهر بعدی بدون مقاومت تسلیم خواهند شد و به این طریق از تلفات غیرلازم نیروی مغولان پیشگیری خواهد شد. او سعی میکرد آوازه ی شقاوت و بیرحمی مغولها در همه جا پراکنده گردد تا شهرهای مورد حمله بدون مقاومت و بطور داوطلبانه تسلیم شوند.

مافیای حکومتی در ایران هم در سرکوب و ارعاب سنگ تمام میگذارد تا معترضان و نا راضیان، آنان که بازداشت نشده اند و هنوز پایی برای فرار دارند، به خانه هایشان برگردند. آنها بازداشت شدگان را آشکارا و با وقاحتی بی نظیر مورد تجاوز قرار می دهند تا دیگر شهروندان بدانند که آمدن به خیابان برای نشان دادن نارضایتی خویش چه بهای سنگینی برای آنها خواهد داشت.

 

ناهمانندیها

در تاریخ شقاوت و بیرحمی کم نظیری بنام مغولان ثبت شده است. آنان در جنگ از همان فنونی استفاده میکردند که در صید شکار یاد میگرفتند؛ حوصله و شجاعت، مهارت و نظم در مقابل یک خصم. «اماّ فقدان تعصّب مذهبی و سیاست پا برجای مدارای مذهبی در میان مغولان بنام ایشان ثبت شده است. مغولان در بخش های مختلف امپراطوری خود، دین پیشرفته تری را که از اتباع مغلوب خود آموخته بودند پذیرفتند. آنها در ایران و سرزمین اردوی زریّن (2) اسلام را پذیرفتند و در چین نوع تبتیّ بودیسم را. پیش از آنکه مغولهای ایران به اسلام بگروند، بودیسم در میان آنان نیز نفوذ داشت.» (3)

پایه های جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست شکل گیری خود، از زمان و زبان پایه گذار آن و بنا به ماهیت و سرشت خویش با دغلکاری، دروغ (مصلحت آمیز)، فریب، با خصومتی بی امان و اعلام جنگی آشکار با دگراندیشان، با دیدگاهی انحصارگرانه و در یک دایره ی تنگ «خودی و غیرخودی» گذاشته شد. با گذشت زمان این دایره تنگتر و تنگتر شد تا امروز که حاکمیّت بصورت مافیای حکومتی در آمده است، هیجگونه اعتراض و اظهار نا رضایتی را حتا در حدّ یک نامه به ً رهبر ً برنمی تابد. حکومتگران، خانقاه دراویش را بر سرشان آوار میکنند، بهایی ها را به بهانه ی واهیِ جاسوسی به اعدام محکوم میکنند، سنی ها را حتا به عنوان شهروندان درجه دوم بحساب نمیآورند، بر سر راهِ «غیرخودیها» اگر زنده باشند بمب ساعتی میگذارند و اگر مرده باشند سنگ قبرشان را تکه پاره میکنند.

تجاوز به زنان اتباع مغلوب در گذشته امری نادر نبوده است اما تجاوز به جوانان و مردان ملل شکست خورده حتا بنام مغولان نیز در تاریخ ثبت نشده است. مافیای حکومتی، بازداشت شدگان را در کف زمین بتونی درازکش میکند و با وقاحتی آشکار آنها را مورد تجاوز قرار میدهد تا باینصورت و به خیال خود، غیرت و غُرور آنها را برای همیشه خدشه دار و معیوب نماید.

 

بر روی اسب میتوان کشوری گرفت

امّا بر روی اسب نمیتوان آن را اداره کرد

دیوید مورگان مینویسد: «امپراطوری مغول زاده ی پیروزی نظامی و عامل استمرار آن تفوّق نظامی بود. شاید این گفته ی کهن چینی که «یـه ـ لو چئو تسای» آن را برای خان بزرگ، اُکتای بازگو کرده چندان خالی از حقیقت نباشد: هر چند امپراطوری بر پشت اسب فتح شده باشد، امّا از پشت اسب نمیتوان آن را اداره کرد.»

گردونه ی حکومتی امروز در ایران، بر روی چرخهای تانک ها و موتورسیکلت ها پیش میتازد. آری، با تانک و موتورسیکلت میتوان خاک وحشت و مرگ برجامعه پاشید و آنرا «فتح» کرد، امّا تا کی میتوان بر بالای تانک ها و با موتورسواران، آنرا اداره کرد؟

 

سخن آخر

مغول ها در قرن های سیزدهم و چهاردهم میلادی، جهان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و امپراطوری خود را در همین دوران بنیان گذاشتند. زادگاه آنها در قلمرو سرزمین کنونی مغولستان قرار داشت. آنها عشایر کوچنده ای بودند که میبایست برای چرای اسب ها و رمه های گوسفندان خود پیوسته به دنبال مراتع و سرزمین های استپی جدیدی باشند. مغول ها از طریق شکار نیز گوشت مورد نیاز خود را به ویژه برای سپری کردن سرمای زمستان سخت مغولستان تأمین میکردند. «سراسر زندگی آنها، فرایندی از آموزش نظامی بود. همان فنونی که در یک جامعه ی شبانی و شکارگر برای بقا ضرورت داشت، با اندکی تغییر در جنگ نیز بکار میرفت.» (4) سرشت جامعه ی صحرا نشینی و شکارگر از همان دوران کودکی و جوانی، از مغول ها آدمهایی به صلابت سرزمین استپی و شکارگرانی سنگدل، با اراده ای استوار بار می آورد.

عصر مغول ها، عصر تاخت و تاز و دوران حمله کردن و مورد حمله قرار گرفتن بود. از سوی دیگر، همانگونه که گفتیم مغول ها همواره در پی یافتن چراگاه های جدیدی بودند، کوچ و حرکت آنها برخوردهایی را هم با صاحبان مراتع و چراگاه های دیگر ناگزیر میکرد. امّا پایه های جمهوری اسلامی ایران در سرزمینی با فرهنگ شهرنشینی کهنسال و در اواخر قرن بیستم گذاشته شده است؛ در عصری که از عمر ایجاد اتحادیه ها و اتحادها سالهای دراز میگذرد. با گذشت زمان ملّت های جوامع مختلف هر چه بیشتر بهم نزدیکتر شده اند. بعد از سده ها کشت و کشتار مذهبی، قومی، ارضی و غیره ودر نتیحه ی جهانی شدن، همزیستی مسالمت آمیز در بین ملل مختلف، امروزه به گرایشی غالب تبدیل شده است. حمله ی مغول وار آمریکا به عراق در سال 2003 صرفا بمنظور اشغال آن کشور و چنگ اندازی به منابع و ذخایرآن، شاید آخرین تهاجم یک کشور علیه کشور دیگر در عصرما باشد. جمهوری اسلامی جانشین حکومتی خودکامه، انحصارگر و نالایقی شد که از طریق انقلابی مردمی سرنگون شده بود. توده ی مردم بدنبال آزادی، عدالت اجتماعی و بطور کلی شرایط زندگی بهتری بودند که سرزمین شان با منابع و ذخایر غنی خود میتوانست آنها را برآورده سازد؛ اما همواره از سوی حکومتگران از ایشان دریغ شده بود.

سنجش کارنامه ی مغول ها و جمهوری اسلامی و مقایسه ی عملکرد آنها، بقول دوستی، ناانصافی در حق مغول هاست. سبعیت و بیرحمی مغول های دوران گذشته در سنجش با یک حکومت عصر مدرن رنگ میبازد. نتیجه ی این سنجش به نفع مغول ها، شاید پوزشی باشد از ایشان که آنها را بعد از 700-600 سال با حکومتی امروزین اما با کارنامه ای این چنین سیاه مورد مقایسه قرار دادیم.

 

        

1. من از کاربرد کلمه ی مافیا، این واژه ی سیسیلی ـ ایتالیایی، بمعنی انجمن خلافکاران، در ارتباط با حکومتهای تمامیت گرا مانند حکومت ایران همواره احتیاط کرده ام. امّا همانندی های آشکار بین مافیای امروز و حکومتگران ایران بویژه بعد از ً انتخابات ً خرداد سال پیش، آدمی را در اطلاق ابن واژه نسبت به حکومتگران ایران جسورتر میکند.

2. مغول هایی که در قفقاز شمالی، ترکیه ، صحرای جنوب روس و اراضی بخش پایینی ولگا ساکن شدند، به خانان اردوی زرین معروف شدند.

3. و 4. دیوید مورگان، مغولها

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com