|
دوشنبه 22 شهريور 1389 ـ 13 سپتامبر 2010 |
جدایی دین از سیاست، یا استقلال نهاد دین از نهاد سیاست؟
گروه سیاسی سايت «کلمه»
بلافاصله بعد از انتشار بیانیه هجدهم میرحسین موسوی و انتشار منشور پیشنهادی این "همراه جنبش سبز" (که اینک به "منشور سبز" مشهور شده است)، لوس آنجلس تایمز مطلبی درباره آن منتشر کرد. لوس آنجلس تایمز نوشته بود در این منشور که در سایت کلمه منتشر شده است از "جدایی دین از سیاست" سخن گفته شده. نفس این توجه و نکته سنجی نشان از اهمیت مسئله ای دارد که نویسنده مقاله مذکور بر آن انگشت گذاشته بود، و از این رو، شایسته بحث و بررسی بیشتر است.
منشور سبز
اما قسمت مربوطه در منشور سبز که مترجم این رسانه آنگونه ترجمه کرده یا چنین برداشتی از آن کرده بود، چه بود؟ احتمالا اشاره نویسنده به این بخش از منشور سبز، ذیل موضوع "هویت سبز"، و در قسمت اول "گنجینه ایرانی-اسلامی" بوده است:
"جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تأکید دارد و راه تقویت ارزشهای دینی در جامعه را تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران میداند. ایجاد پیوند میان میراث ایرانی-اسلامی و شوق به توسعه و پیشرفت در جامعه، پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص و همچنین مبارزه با استفاده ابزاری از دین و حفظ استقلال نهادهای دینی و روحانی از حکومت تنها راه حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران است که به عنوان یکی از اصول بنیادین جنبش سبز در سرلوحه امور جای می گیرند."
چنان که دیده میشود، آنچه در این منشور به آن اشاره شده، همان چیزی است که میرحسین موسوی بارها در طول انتخابات و بعد از آن نیز به آن اشاره کرده بود، یعنی استقلال نهادهای دینی و روحانی از نهادهای سیاسی و حکومتی. استقلالی دو جانبه، چنان که نه نهادهای دینی تابع محض و علی الاطلاق نهادهای سیاسی و دولتی و حکومتی باشند و از خود استقلال نظری و عملی نداشته باشند، و نه حوزه سیاسی مطلقاً در ید اختیار نهادهای دینی و روحانی خاص باشد. مسئلهای که در نزاعها و هتک حرمتهای اخیر به ساحت روحانیت و مرجعیت نیز بار دیگر محل اختلاف و معرکه آراء شد.
اما آیا این به معنای جدایی دین از سیاست است؟
جدایی دین از سیاست
جدایی دین از سیاست به معنای نفی حضور سیاسی دین در جامعه است. طرفداران این نظریه، حق هرگونه حضور سیاسی دین در جامعه را نفی میکنند. عمدتاً تجربیات انحصارگراییها، تندرویها، خشونت گراییها، و تحجرها و ناکارآمدیها زمینه ساز شکلگیری این تلقی در فرهنگ سیاسی جوامع مختلف بودهاست. چنان که "اسلام سیاسی" امروز دلالتها و معانی مشخصی مانند تروریسم و بنیادگرایی، افراط گرایی و طالبانیسم، و نفی حقوق بشر و حقوق زنان دارد. به باور قائلان به جدایی دین از سیاست، مضار و شرور حضور سیاسی دین در جامعه آن قدر زیاد بوده است، و سرنوشت جوامعی که دین (چه اسلام و چه مسیحیت) حضور سیاسی و حکومتی در آنها داشته آن قدر تلخ و سیاه بوده است، که برای اصلاح حال جوامع (چه از بعد اقتصادی، چه سیاسی، چه فرهنگی، و چه حقوقی) راهی جز حذف دین از حوزه عمومی و کنار گذاشتن آن از عرصه سیاسی و محدود کردن آن به حوزه امور فردی و خصوصی وجود ندارد.
با کمی بالا و پایین، این مسیر معمول طی شده به سوی سکولاریسم در جوامع مختلف به نظر میرسد. اما آیا پیشنهاد آن "همراه کوچک جنبش سبز" در منشور جنبش سبز نیز به همین معنا است، و خواستار نفی حضور سیاسی دین در عرصه عمومی و محدود کردن آن به حوزه فردی و خصوصی است؟
حضور دین رحمانی، در فضای سیاسی متکثر
برای پاسخ به این سئوال، باید پاراگراف نقل شده در ابتدای این نوشته را دقیقتر و کاملتر خواند. آنجا که ضمن "پذیرش تکثر درون جنبش سبز" بر "استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان" تاکید میشود. "اسلام سیاسی جنبش سبز"، دینی رحمانی و انسانی و تکثرگرا است و نه خشونتگرا و حذفاندیش و انحصارطلب، اما خود را به حوزه فردی و خصوصی نیز محدود نمیداند. این دین بر "پرهیز از اکراه مردم به تقید به مرام، مسلک و رویه خاص" تأکید دارد و از زور و جبر و عنف گریزان است، اما دل در گروی "تقویت ارزش های دینی در جامعه" دارد و راه آن را "تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران" میداند.
در ادامه همین مسیر و در همین چارچوب است که "استفاده ابزاری از دین" و "عدم استقلال نهادهای دینی و روحانی از نهادهای سیاسی و حکومتی" نیز نفی میشود، چرا که منافی "حفظ جایگاه والای دین و تداوم نقش برجسته آن در جامعه ایران" هستند: سیاست و حکومتی که به تمامی بر حوزه های دینی و معنوی سایه بیفکند و سلطه بگستراند و آنها را مطیع و منقاد نظرات خود بداند و بخواهد، از دین موجودی صرفاً سیاسی و حکومتی میسازد؛ موجودی که امکان رشد و حیات و گسترش طبیعی و اجتماعی خود را از دست خواهد داد و با از دست دادن استقلال خود، دیگر پویایی و اجتهاد و بالندگی و اثرگذاری نخواهد داشت. متقابلاً، دینی که تنها حضور خود را از طریق مجاری سیاسی و اقتصادی و رسانهای حکومتی بر جامعه تحمیل کند، در طول زمان به نهادی فرمایشی و بالانشین تبدیل خواهد شد، که پیوندها و ریشههای طبیعیاش با مردم و اجتماع خواهد گسست و با از دست دادن ریشه ها، در دراز مدت طراوت و بالندگی و حیات طبیعی، و ثمردهی و بارآوری نخواهد داشت.
اما باید دقت کرد که تمام این نکته سنجیها و باریک بینیها در راستای احیای نقش دین و "حفظ جایگاه والای دین و نقش برجسته آن در جامعه ایران" است. به عبارت دیگر، منشور سبز میکوشد با پیراستن دین از پیرایههایی که سیمای آن را آلودهاند، نقش رهاییبخش و جایگاه والای آن را به آن بازگرداند، و از پتانسیلهای آن برای پیشبرد اهداف جنبش سبز یاری بگیرد: پتانسیلهایی مثل ایمان و معنویت، محبت و شفقت، اخلاق و تقوا، تکریم و رعایت حرمت انسان. اینها بخشی از پتانسیلهایی است که جنبش سبز در طول مبارزات خود تا رسیدن به اهداف خویش (و نیز به خصوص پس از نیل به آن اهداف)، میتواند از آنها بهره ببرد. راهی که منشور سبز پیش روی جنبش سبز مینهد پاک نکردن صورت مسئله به خاطر وجود مشکلاتی چند است، و کنار نگذاشتن دین از عرصه سیاسی و عمومی، به خاطر ضررهایی که متحجران و افراط کاران و مدعیان تفسیر رسمی و انحصاری دین به نام دین بر جامعه تحمیل کردهاند.
میراث خمینی و شریعتی
همراه جنبش سبز و منشور پیشنهادیاش میکوشد امکان حضور مؤثر دین را در جامعه، بدون حذف تفکرهای رقیب و بدیل، نشان دهند. میرحسین موسوی، به عنوان فرزند راستین انقلاب و راهروی اصیل خط امام، نمیتواند و نمیخواهد داعیه جدایی دین از سیاست داشته باشد، چرا که انقلاب و امامی که او به آن معتقد است داعیهدار بازگرداندن نقش سیاسی دین و حضور فعال آن در اجتماع در زمانهای بود که همه دین را در پستوها و در حوزههای فردی و شخصی میجستند. و میرحسین موسوی به عنوان شاگرد راستین معلم شهید دکتر شریعتی، تلاشهای او را برای فعال کردن پتانسیلهای آگاهیبخش و رهاییبخش مذهب و انقلاب فراموش نمیکند.
شریعتی میکوشید تا با نشان دادن راه تشیع سرخ در زمانه خود و با طرح مسئله مذهب علیه مذهب، ظرفیتهای ارزشمند مذهب حقیقی را برای اصلاح و تحول در جامعه نشان دهد، تا راهی بدیل در برابر تشیع سیاهی باشد که محافظه کارانه چشم به روی بدیها و کاستیها میبندد و با قدرت مستقر همراه میشود. میرحسین موسوی نیز نمیتواند از تشیع اصیل چشم بپوشد یا خواهان به انزوا رفتن دوباره آن باشد و پیشنهاد دهنده تشیعی بی رنگ یا خاکستری باشد؛ میرحسین موسوی فرزند زمانه خود است و این بار تشیع سبز را به عنوان راه بدیل "اسلام سیاه سیاسی" پیش مینهد. تشیعی که میراثدار همان ظرفیتهای انقلابی و اصلاحی تشیع سرخ شریعتی و اسلام انقلابی خمینی(ره) است، و به جای آشتی با قدرت مسلط زمانه، در برابر ظلم و ستم و جبر و تحمیل و انحصارطلبی و خودخداپنداری و تفرعن میایستد و سبز و پایدار مقاومت میکند. تشیعی که اگر نبود مقاومتها و ایستادگیها، و در عین حال دوراندیشیها و صبوریها و مهربانیها و عدم خشونتهایش، جنبش سبز ایران امروز اینجا نبود و به دستاوردهای امروز خود دست نیافته بود.
http://www.kaleme.com/1389/04/16/klm-25009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|