|
چهارشنبه 17 شهريور 1389 ـ 8 سپتامبر 2010 |
از روزی که برای ایران به کروبی رأی دادم
تا روزی که خانه اش را محاصره کردند
وبلاگ انديشه>>>
بعد از ظهر روز انتخابات ریاست جمهوری سال 88 ایران، پس از سالها تحریم انتخابات و بعد از ماهها بحث و کشمکش، بلاخره قانع شده بودم که این بار رای بدهم. کفشهایم را پوشیدم. قدمهای تلنگر خوردهام که چندین لایه سنگین غبار نا امیدی را از رویشان برداشته بودم احساس سبکی میکردند. قدمهایی که با خاک میهن درد دل میکردند "شاید مجبور نباشم بروم، شاید در کنارت بمانم، اصلا برای همین است که از خانه بیرون آمدهام".
بگذارید قدری عقب تر بروم. تجربه ریاست جمهوری دوران خاتمی که در ظاهری امن، فریاد از گلوی شیرهای میهن برآورد تا در بیپناهی مطلق گلویشان پاره شود، مرا سخت در جبهه تحریم برده بود. حتی تجربه یک دوره فجیع از ریاست جمهوری احمدی نژاد هم نمیتوانست توجیه خروج از جبهه تحریم شود. هربار که اسم انتخابات را میشنیدم، دوستان دور ونزدیکی که قربانی آن بیپناهی شده بودند پیش چشمانم ظاهر میشدند. اما به هرحال گریزی از شنیدن نیست. گریزی از اندیشیدن نیست.
در میان هیاهوی بادکنکهای سبز و دروغهای منتسب به پرچم ایران، تجمع نخبگان سیاسی و اندیشمندان با زمزمههایی تازه، توجه من را جلب کرد. انگار کسی آمده بود تا" برای گیسگلاب ما یه حرف تازه تر بگه". مهدی کروبی دم از اصلاح مواردی زده بود که برزبان آوردنشان کار هرکس نبود. مخصوصا این که مطلقا کار یک "تدارکاتچی" نبود. موارد مذکور بنیانهای ظلم و انحصار قدرت را نشانه گرفته بود. به محض خواندن منشورحقوق بشری که کروبی ارائه داد، متوجه شدم که آن منشور بهانههای ایدئولوژیک و ساختارهای پنهانی را نشانه گرفته است که هرگز کسی حضور آنها را در جامعه به شکلی رسمی عنوان نکرده است. با خود گفتم او یک گام بسیار کوچک بر میدارد که به هرحال آغازی برای خروج از دور باطل است.
شاید نگاهی به این موارد تصدیق گفتار فوق باشد:
* تلاش برای رفع موانع و گشايش سازوکارهای قانونی نشر کتاب و مطبوعات وتلويزيون خصوصی
* ارائه لايحه اصلاح قانون انتخابات و حذف نظارت استصوابی به مجلس
* تلاش برای رفع تبعيضات زبانی و مذهبی و قومی
* جلوگيری از تبعيضهای جنسيتی وگسترش حضور زنان در فرايند تصميم سازی و مديريت
* تأسيس نهاد اجرايی حقوق بشر و نخستين اقدام آن
کروبی برنامه داشت. او کار حزبی میکرد و روشهای دستیابی به شعارها را ارائه کرده بود. و مواردی چون آنچه در فوق آمد، نشان میداد که کار حزبی او بی سابقه ترین استقلال سیاسی را از حکومت دارا است. گرچه این بی سابقهترین خود بسیار کمتر از حد آرمانی بود، اما گام نخست در تضعیف دیکتاتوری ولی فقیه را برمیداشت. روزی که من آن منشور را خواندم، با خود گفتم اگر کروبی رئیس جمهور شود، تنها یک کودتا می تواند مانع از شکل گیری یک حرکت ملی شود که برای اولین بار واقعا در راستای منافع امروز و فردای ایران است.
از طرفی دیگر، نخبگان سیاسی و اهالی خوشنام قلم که گرد او جمع شده بودند نیز خبر از آن روزنه کوچکی می داد که چشمان تیزبین فردی چون احمد زیدآبادی آن را از میان تاریکی و روزنههای دروغین شکار کرده بودند. افرادی چون احمد زید آبادی، عبدالکریم سروش، جواد طباطبایی، عمادالدین باقی از کروبی حمایت کردند. بسیاری از اپوزیسیون خارج از کشور نیز چنین بودند. حتی نورعلی تابنده، قطب دراویش گنابادی نیز از کروبی حمایت کرد.
احمد زید آبادی با باریک بینی خاص خودش در حمایت از کروبی چنین گفت: اگر كسی از من بپرسد چرا در انتخابات ریاست جمهوری آقای كروبی را بر آقای موسوی ترجیح میدهم صریح و صادقانه پاسخ خواهم داد: به علت دیدارش با ساسی مانكن. و چنین ادامه داد که " نسبت به همه آن ها حساسیت وجود دارد". منظور از همه در عبارت فوق، اهمیتی بود که میبایست یک کاندید ریاست جمهوری به یک خواننده جوان به اندازه سایر اقشار تاثیرگزار از جمله فعالان سیاسی بدهد. این آغازی بود برای عادی سازی احترام به زندگی مدرن و حقوق شهروندی بر اساس ظرفیتهای فکری تازه که در جامعه ایجاد شده اند و خروج از دیدگاههای دست و پاگیر سنتی. به هر حال علاوه بر این دلایل زیاد دیگری نیز وجود داشتند که حمایت از کروبی و شکستن تحریم انتخابات را توجیه کردند.
پس از اعلام نتایج انتخابات
کروبی نماینده یک تغییر آرام شده بود که اساسی و کارساز بود. اما فقط یک تغییر درون حکومت جمهوری اسلامی و از کانال انتخابات ریاست جمهوری. تا آن زمان، من کروبی را در آن جایگاه پذیرفته بودم. اما پس از اعلام نتایج به سود احمدی نژاد، همهچیز دگرگون شد. جایگاهها تغییر کرد و دیگر آن روزنه کوچک مورد بحث نبود. مردم خشمگین از دزدیده شدن رایشان، به خیابان آمدند تا توهین به قدمهایشان را فریاد بزنند. کروبی و موسوی نیز نتیجه را نپذیرفتند و همصدا با مردم به خیابان آمدند.
اما در میان آن کشمکشها، نقشها به آرامی تغییر میکرد و تغییر موقعیت، جایگاه افراد را نیز لاجرم تغییر میداد. روند تبدیل شدن اعتراضات آرام مردم با آنچنان سرعتی تبدیل به اعمال خشونت از سوی حکومت شد که خیلی زود دیگر کروبی برای من آن روزنه امید برای تغییر آرام به حساب نمیامد. او تبدیل شد به یک حسرت و یک فرصت از دست رفته. اما از طرفی دیگر ما در خیابان بودیم و این یعنی یک فرصت دیگر. شاید فرصتی برای ایجاد یک تغییر بزرگتر که از سوی مردم به حکومت تحمیل میشود. در این میان کروبی و موسوی نیز همراه مردم میآمدند.
بغض سی ساله ترکیده بود و خیابانها و درختها و ساختمانهای کثیف و دود گرفته شهر، یک بار دیگر شاهد اشکها و لبخندهای راستین مردم شدند. شعارها به سرعت از رای من کجاست، به شعارهایی چون "استقلال آزادی جمهوری ایرانی" و پس از آن "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" متمایل شدند. شعارهایی که تولد یافتند، اصلا سنخیتی با ایجاد یک تغییر آرام و قانونی از کانال انتخابات نداشتند. این شعارها به سمتی میرفتند که دیوار را یکباره فروریزند و منتظر گسترش یک روزنه کوچک نشوند. گویی حضور آنها در خیابان و در کنار یکدیگر، پتکی بود در دست آنها برای فروریختن دیوار تاریکی.
اما کروبی نماینده و نماد آن فروریختن نبود. کروبی برای فروریختن نیامده بود. او فقط میخواست یک روزنه ایجاد کند. موسوی نیز همینطور. انتخابات تبدیل به جنبش شده بود! جنبشی که رهبری نداشت جز مردم. جنبشی که اهداف آن همچون نی مولانا بودند و هرکسی از دیدگاه خودش آنها را تعریف میکرد. باید پذیرفت که در این میان، با توجه به فرصتی که برای مردم ایجاد شد و نقطه آغاز حضور در خیابان که به هر حال دلیلش تقلب در انتخابات بود، مهدی کروبی و میرحسین موسوی به عنوان کاندیداهای معترض، نماینده و سخنگوی اعتراضات به تقلب بودند. اما از نگاه بسیاری از مردم، جایگاه آنها به سرعت با رهبران یک جنبش ملی بر علیه حکومت عوض شد.
کروبی با شعارهای تولد یافته مخالفت کرد. این طبیعی بود. او اصلا برای سردادن آن شعارها نیامده بود. اما با گذشت زمان و اصرا مردم در سردادن شعارهای مخالف با حکومت، بارها کروبی با شجاعت خاص خودش از احترام گذاشتن به خواست مردم گفت. کار به جایی رسید که مهدی کروبی گفت " مردم هر حکومتی بخواهند خواهم پذیرفت." کروبی در حال تبدیل شدن به نماینده یک تغییر دیگر بود که دیگر قانونی و از مجرای انتخابات نیست. اما هنوز یک تغییر آرام است. حضور چنین نمایندهای در جامعه و نقش داشتن او در مناسبات و مراسم سیاسی اجتماعی، یک خطر جدی برای حکومت است. بنابر این شعبان بیمخهای زیادی به خدمت گرفته میشوند تا به خانه او حمله کنند و او را از حضور در جامعه منع کنند.
بنابر این امروز مهدی کروبی دیگر نماینده آن تغییر آرام اغازین نیست. از طرفی دیگر هم هنوز نماینده تمام و کمال تغییر حکومت نیز نشده است. حزب اعتماد ملی، نخبههای سیاسی گردآمده در اطراف او و موارد اجرایی اشاره شده از سوی او، برای یک رئیس جمهور در جمهوری اسلامی بسیار مطلوب به شمار میرفتند. اما آن موارد دیگر امروز جایگاهی ندارند چرا که کروبی دیگر رئیسجمهور نخواهد شد. سوالی که اینجا ایجاد میشود این است که آیا از اینجای کار به بعد نیز باید کروبی را نماینده مطلوب یک تغییر جدید بدانیم؟ وقتی او سخن از پذیرفتن حکومت دلخواه مردم میزند، من را متمایل به سمتی میکند که در آن یک منشور نانوشته ارائه شده است و به زودی به امضای نخبههای سیاسی خواهد رسید.
این بار همهچیز فرق میکند. شاید تمامی آن افرادی که برای ایجاد یک تغییر قانونی (تحت نظام فعلی جمهوری اساسی) مطلوب بودند، دیگر مطلوب نباشند. شاید نیاز به تقویت و همبستگی جریانات سیاسی بیشتری وجود دارد. من شخصا از مهدی کروبی به عنوان نامزد مطلوب خودم در انتخابات 88 انتظار ندارم که رهبری ایجاد یک تغییر فراقانونی (خارج از خواسته فعلی نظام جمهوری اسلامی) را بر عهده بگیرد. البته منظور از تغییر "انقلاب" نیست. بلکه منظور پیش رفتن به سمتی است که حکومت وادار به پذیرش خواست مردم نسبت به بسیاری از جنبههای اساسی حکومت و حتی خود نظام سیاسی شود. مهدی کروبی تا همینجا برنده است. او تا همینجا کار خودش را به بهترین شکل انجام داد که به راستی جای تقدیر دارد. حتی فراتر از آنچه که خواسته خود او است، به خواسته مردم احترام نهاد. با این حال، ترس حکومت از کروبی و حساسیت زیاد نسبت به حضور او در میان مردم، نشان از توانایی آن مجموعه گردآوری شده به نمایندگی کروبی، برای تبدیل شدن به یک محور اتحاد با خصوصیات تازه دارد. محوری که می تواند نفاق و چندگانگی را در جامعه از بین ببرد و موجب تقویت همبستگی و اراده ملی را برای رسیدن به تغییرات و اهداف اساسی شود.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|