|
چهارشنبه 10 شهريور 1389 ـ 1 سپتامبر 2010 |
پيشتر هم دانشگاه را با خاک يکسان کره بوديد!
انديشه
کامران دانشجو در مراسم افتتاح طرح های عمرانی دانشگاه علم و صنعت ایران، هشدار داد که اگر در دانشگاهی مراسم مذهبی برگزار نشود، یا صدای اذان ظهر در آن بلند نشود و یا نمازخانه نداشته باشد، آن دانشگاه اصلا نبايد وجود داشته باشد و بايد با خاک یکسان شود!
سال ها پيش از اين که آقاي وزير علوم دانشگاه را تهدید به یکسان شدن با خاک کند، آيتالله خميني کمر به قتل دانشگاه بست و به گمان خود با راه انداختن انقلاب فرهنگي چنين کرد! جرمي که امروز از سوي حکومت به دانشگاه نسبت داده ميشود، همان است که آيتالله خميني نسبت داد. بيشرمي در بيان آن نيز به همان ميزان است. تنها تفاوت در اين است که امروز ديگر از حمايت و سکوت مردمي در جوي احساسي و موافق با حکومت خبري تيست. آن روزها جرم دانشگاه غربي بودن و شرقي بودن بود. جرم دانشگاه نبودن در خط آيتالله خميني بود. اساتيد و متخصصاني که خارج از اين خط بودند از دانشگاه اخراج شدند. تعهد جاي تخصص نشست و ستاد انقلاب فرهنگي با علی شریعتمداری، محمدجواد باهنر، مهدی ربانی املشی، حسن حبیبی، عبدالکریم سروش، شمس آل احمد و جلالالدین فارسی کار خود را شروع کرد.
برخی از اعضای اولین ستاد انقلاب فرهنگی از راست به چپ:حسن حبیبی ،محمدجواد باهنر، عبدالکریم سروش و مهدی ربانی املشی. تصوير از ويکيپديا.
اما چه شد؟ چه شد که دوباره از دانشگاهها صداي مرگ بر خامنهاي برخاست؟ چه شد که دانشگاه با وفاداري به نامش و مبتني بر ماهيتش، خط امام را بار ديگر لگدمال کرد و ثابت کرد که هدايت دانشگاه به مسير خلاف دانش، نشدني است! آيا انقلاب فرهنگي برخلاف خواست حکومت شکسته شد؟ آيا اين دانشجويان که بار ديگر در راه آزادي کشته شدند و زندان رفتند و خون دادند از آسمان بر زمين افتادند؟ آيا آمريکاي جهانخوار آنها را دزدکي از پنجاه توماني دردسر ساز براي حکومت گذراند؟ آقاي وزير علوم که دانشگاه ويران ميکني، دانشگاه يعني مکاني براي دانش، يعني خانه دانايي. اشتباه شما اين است که ميخواهيد خط دانش را در مسير جهل برانيد! دانشگاه را چه به فرهنگ بسيجي و ولايي؟! اصلا فرهنگ را چه به ولايت؟! اين همه کشتيد و بستيد و اخراج کرديد چه شد؟
دليل ديگر آن که اين کار نشدني است، نياز دانشگاه به دانش است. هرچند سطح علمي دانشگاهها در حد مدارس متوسطه پايين آمده و اساتيد و دانشجوها و مردم نيز خود به اين مهم واقفند، اما اگر هنوز اسمي هست و هنوز از سردرها کيف و کتاب به دستها عبور ميکنند، دلیلش آن چند نفر باقیماندهای هستند که حکومت مجبور به تحمل آنها است. دیگر بیش از اين چه چیزی را میخواهید ویران کنید؟ همین چند نفر دلسوز هم خود خواهند رفت وشما در باتلاقی از پپولیسم و دروغ که تنها خود در آن میافتید گرفتار خواهید شد. امروز دیگر آن روزهای دروغ بافی در دامان امن مذهب نیست! آقای وزیر علوم، حنای امام زمان دیگر رنگی ندارد.
انقلاب فرهنگي دوم
گاهی اوقات چنین به نظر میرسد که حکومت با تاکید بر دوباره آزمودن راههایی که بارها آزموده شده است و فرجامی جز هلاکت ندارند، کمر به قتل خود بسته است. مگر میشود اجبار به پذیرفتن موازینی که شعور بشر را به سخره میگیرند، انقلاب فرهنگی نامید؟ مگر در این روزهایی که اندیشههای گوناگون تنها با یک کلیک در دسترس افکار تلنگر خورده کنجکاو قرار میگیرند، اجبار به تکصدایی و حذف دگر اندیشی شدنی است؟ هنوز این آب و خاک از زخم هجران اندیشمندان و متخصصان و دانشمندانش در فغان است. آنچه در دانشگاهها فریاد مي شود، تنها یک قدم جلوتر از فریاد محافظه کاران کوچه و بازار است. دیدیم که با فاصلهای به کوتاهی یک قدم، مردم نیز فریاد برآوردند. مگر میشود فقرو بدبختی و نفتخواری و واردات و عقب افتادگی فرهنگی و سقوط اخلاقیات را با هیاهو و صرف هزینههای گزاف تبلیغاتی پوشاند؟ چه شد آن ماهوارهای که به فضا رفت؟ چه تغییری در معیشت مردم و اوضاع نابسامان اقتصاد و کشاورزی و سایر مواردی که ادعا میکردید ایجاد شد؟ زخمی که فقدان حضور اهالی اندیشه و علم بر پیکر این مملکت وارد آورده است عمیقتر از این حرفها است.
اکنون دم زدن از یک انقلاب فرهنگی دیگر و راندن اندیشمندان و متفکران، نمک پاشیدن بر زخم مردم و بلندتر کردن فریاد حاصل از درد آن زخم است. دانشگاه از آنجا که نامش دانشگاه است، همواره فرزندان خلفی تولید میکند که پیشگام فریاد برآوردن از درد آن زخم کهنه است. دانشگاه هرگز پادگان نخواهد شد. چنین اقدامی تنها به گریختن اندیشمندان خواهد انجامید که هم مردم و هم دانشگاهیان در فراغشان فریاد خواهند زد. بیگمان این بار فریادی بلندتر برخواهد آمد و تداوم قدرت آن نیز بیشتر است.
از طرفي ديگر هم متفکراني که پشتوانه فکري چنين رويدادهايي هستند روزبهروز کم مايهتر و کماثر تر ميشوند. اگر آن روزها افرادي که در شوراي عالي انقلاب فرهنگي نام برده شدند کار خود را به عنوان پشتيبان فکري، چنان بد انجام دادند، امروز افرادي چون رحيم پور ازغدي ديگر جاي خود دارند! افرادي که نه تنها آن ميراث پيشينيانشان را به روز نکردهاند، بلکه آنها نيز در جوي که منتقد و مخالفي جرات سربرآوردن ندارد دچار طنبلي اجتناب ناپذير شده و همان ريسمان پوسيده قبلي را که در آزمون پيشين پاره شد به ميدان آوردهاند. با اين تفاوت که در گذر زمان پوسيده تر گشته است. و باز اين ماجرا تکرار ميشود. عدهاي با گذر از فيلتر در دانشگاه ميمانند و زمان ميگذرد. بازهم اوضاع از حد طاقت افراد فيلتر شده نيز خارج ميشود و فريادهاي ديگري بر ميآيد و دوباره خون و زندان و تعقيب و گريز. در اين ميان آنچه از کف ميرود يک نسل ديگر از سرمايههاي انساني و دانش ملي است.
http://anddisheh.wordpress.com/2010/08/30/daneshgah/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|