|
دوشنبه 8 شهريور 1389 ـ 30 اگوست 2010 |
حزبالله، القاعده، جبل عامل، امپراتوری عثمانی
امید سهرابی
تقدیم به مصطفی تاجزاده و نوشتههای مجاب کنندهاش
اگر کتاب «پیدایش و نقش دینکاران امامی در ایران» نوشتهء دکتر اسماعیل نوری علا را همزمان و در کنار کتاب «تشیع علوی و تشیع صفوی» نوستهء دکتر علی شریعتی بخوانیم به نتایج مهم و تعیین کننده ای دست مییابیم. اینهمانی در عین تفاوت ِ این دو دیدگاه، کلیدی دیالکتیکی در اختیار ما میگذارد برای حل معضل سیاسیای که ما ایرانیان امروز در آن گرفتاریم.
جمع بندی کمی «خطاپوشانه» من از این دو چشم انداز این است که «شیعه دوازده امامی» یا «تشیع صفوی» ( تشیع واقعی و موجود ) یک مذهب (و نه دین) است اما «تشیع علوی» مورد نظر شریعتی یک دین است (خود اسلام منهای اضافات یا به قولی«اسلام ناب»).
با امام «صادق» فرایند «تبدیل دین به مذهب» آغاز میشود و نطفهء شیعه، به عنوان مذهبی متمایز و با فقهی متمایز (فقه جعفری) در کنار مذاهب چهارگانه اهل سنت بسته میشود اما هنوز ناتوانتر از آن است که وارد ستیز «مذهب علیه مذهب» شود. تا آن موقع شیعیان «اهل تجدد در دین» بودند وبه اصطلاح «رافضی». در خود تشیع، ستیزی طبیعی برپاست و تشیع به مکاتب(نه مذاهب) متعددی تقسیم میشود.
در این میان آنچه به شیعه دوازده امامی در ایران هژمونی میبخشد و اهل «سنت» اش میکند (سنت در ایران ختنه را تداعی میکند) ضرورتهای قدرت زمانه (داد و ستد قدرت میان مثلث امپراتوری روم شرقی- امپراتوری عثمانی- اپوزیسیون ایرانی) است. در این زمان تشیع دوازده امامی وارد ستیز «مذهب علیه مذهب» میشود.
پیوند خونی میان امپراتوری روم شرقی و اپوزیسیون خانقاهی ایرانی (که شیعه هم نبودند)، و به قدرت رسیدن خونین و دهشت بار نوادهء امپراتور روم شرقی (شاه اسماعیل صفوی)، نتیجهء ستیز قدرت میان امپراتوری روم شرقی و امپراتوری عثمانی بود.
جالب این است که تشیع موجود مشابه مسیحیت کلیسائی است با یک تفاوت ظریف که ما «سنت پل» نداریم و تقریبا «تشیع تقلبی» هستیم. ضرورت وجود «شریعت» ی برای ادارهء کشور از یک طرف، و الزامات مثلث قدرت، از طرف دیگر، علمای «جبل عامل» (منطقهای با اقلیت شیعی در میان [جنوب لبنان از] امپراتوری سنی) را از میان بقیهء علمای شیعهء پراکنده در کل گسترهء اسلامی ـ برای مشروعیت بخشیدن به حکومت جبار صفوی ـ «برمیگزیند». به عبارتی، ما، به شکلی مضحک، در همهء مراحل، با همکاری «خارجی» ها به «استقلال» رسیدهایم!
در نتیجه، «هویت تقلبی ِ» ما نه ایرانی- اسلامی بلکه ایرانی- شیعی است و این دلیل آن است که بعد از انقلاب نتوانستهایم «اسلام ناب محمدی» را به هیچ کجا جز «جنوب لبنان» صادر کنیم. با وجود یکسانی منطق «شبکهء حزب الله» (مبتنی بر ولایت فقیه) و «شبکه القاعده» (مبتنی بر خلافت اسلامی) هویت نیمه تقلبی ما نگذاشته که با هم یکی شوند و شبکهء عظیم اسلامی را علیه امپراتوری صلیبی (صهیونیزم) شکل دهند. حالا هر چقدر «امام»خمینی اراده کند که با یک سطل آب کار اسرائیل را یکسره کند.
همین شکاف است که باعث شده حزبالله حاکم بر ایران، با همکاری امپراتوری مسیحی، رهبر گروه بنیادگرای ریگی (وابسته به القاعده) را اعدام کند و آنها هم، در مقابل، حزبالله حاکم بر ایران را «حزب الشیطان» بنامند و، از طرفی، هر چقدر از جانب ملت ایران حرف بزنند بی اثر باشد. به عبارتی، غرب، تروریسم را با تروریسم مهار کرده است.
به هر حال، ما باید از این چرخه و سیاست استعماری خارج شويم و راه آن هم جدا سازی گرایشهای ناسیونالیستی از گرایشهای مذهبی، یا لااقل شکاف خوردن هویت ماست (عبور از هویت ملی- مذهبی به هویت «ملی/ مذهبی»). این امر برای ما مساوی سکولاریزم است (بومی سازی سکولاریزم). اینجاست که ناسیونالیسم و گلوبالیسم به هم میرسند.
همانگونه که «بازگشت به خویش ِ» شیعهء صفوی به بنبست رسید و شکست خورد (ولایت فقیه فعلیت تام «تشیع صفوی» بود)، «بازگشت به خویش ِ» اهل سنت هم به بن بست رسید (و القاعده مظهر شکست آن است). به این خبر دقت کنید:
«ایمن الظواهری در یک پیام صوتی که روز یکشنبه (15 اوت / 24 مرداد) انتشار یافت، از رهبران ترکیه خواست، هر چه سریعتر به ایفای نقش سنتی ترکیه در امپراتوری عثمانی بازگردند. مرد شماره دوی شبکه تروریستی القاعده، در پیام خود مردم ترکیه را به قیام علیه دولت و ارتش این کشور فراخوانده است. وی به تاکید از ترکیه خواسته تا به دوره خلافت اسلامی بازگردد و گفته است: "ترکیهء خلافت اسلامی همواره از ما (مسلمانان) دفاع میکرد... ولی امروز ترکیهء سکولار ما را به دشمنان اسلام، که به قرآن و پیامبر توهین میکنند، فروخته است."»
«سلفی گری» چیزی جز بازگشت به «خود – مذهبی ِ» اهل سنت نیست. آنها هم دنبال نسخهء سنی «ولایت فقیه»اند که امروز شکست خورده است.
تنها راه پیش روی مسلمانان، با هر مذهبی، پایان دادن به «جنگ مذهب علیه مذهب» و توقف چرخهء «بازگشت جاودانه به مذهب» است. به بیان دیگر، بازگشت به دین ِ «اسلام» است نه اصرار بر یک مذهب «اسلامی».
هیچ [ترکيب ِ] «..اسلامی»ای اسلام نیست. تفکیک «اسلامی» از «اسلام» و دور ریختن «...»های اسلامی (مثل فقه اسلامی، دموکراسی اسلامی، علم اسلامی و...)، به عنوان زوائد و پیرایههای دین، تا رسیدن به «اسلام ناب» وظیفهء امروز مسلمانان است.
26 مرداد 1389
برگرفته از سايت «خودنويس»>>>
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|