بازگشت به خانه

جمعه 5 شهريور  1389 ـ  26 اگوست 2010

 

گسترش سکولاریسم سبز

محمد ابراهیمی

بحث افواهی دربارهء سکولاریسم و نسبت آن با جنبش سبز از زمان اوج گرفتن این جنبش در میان فعالان آن همواره مطرح بوده ‌است. شاید عمومی شدن آن را بتوان مطرح شدن شعار «جمهوری ایرانی» در مراسم چهلم قتل ندا آقاسلطان به شمار آورد. اما اخیراً بحث‌های جدی‌تری در خصوص رهبری سکولارهای سبز در فضای مجازی طرح شده است: پرسشی که به نظر من بسیار زود هنگام است(1).

پرسش از "رهبری سکولارهای سبز" در حالی مطرح شده است که هنوز به درستی برنامه‌ سیاسی سکولارهای سبز تبیین نشده و تفاوت‌های مهمی در دیدگاه‌های نیروهای سکولار وجود دارد. دیدگاه‌هایی که می‌توانند ناظر بر استراتژی‌های متفاوتی باشند. کارل پوپر فیلسوف اطریشی‌الاصل و نویسنده کتاب معروف "جامعه باز و دشمنانش" در نقد بینش سیاسی افلاطون به نکته‌ای اشاره می‌کند که آن را باعث و بانی وجود تفکر استبدادی نزد افلاطون می‌داند. پوپر بر این نظر است که افلاطون به عوض پرسش از این که «چگونه» باید حکومت کرد به پرسش از اینکه «چه کسی» باید حکومت کند می‌پردازد. پرسشی که به باور پوپر، دیر یا زود پرسشگر را به راه حلی استبدادی سوق می‌دهد حال آنکه پرسش از "چگونگی" حکومت کردن می‌تواند ما را به سوی دموکراسی رهنمون سازد. شیوه طرح پرسش از رهبری سکولارهای جنبش سبز نیز بی‌شباهت به جدل پوپر با افلاطون نیست.پ

پرسش از این که چه کسی حاکم یا رهبر باشد همواره آسان‌تر از این است که ببینیم این رهبری را برای انجام چه کاری می‌خواهیم و بر اساس کدام هدف و منظور است که این رهبر یا رهبران برگزیده می‌شوند. برای اینکار باید ابتدا به تدقیق پرسش بپردازیم و منظورمان را از "سکولارهای جنبش سبز" روشن کنیم.

امروز همه، از رهبران جنبش سبز گرفته تا اکثر قریب به اتفاق فعالان شناخته شده آن بر این نظر هستند که جنبش سبز یک جنبش مدنی است و نه یک جنبش دینی یا جنبشی وابسته به ایدئولوژی یا طبقه‌ای خاص. بدنه این جنبش نیز در رفتار خود به وضوح نشان داده‌است که عملاً جز تلاش برای پرهیز از خشونت، نه ممنوعیتی برای حضور خود از نقطه نظر فضاهای اعتراضی قائل است و نه تناقضی میان الله اکبر گفتن و سر دادن شعار "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" می‌بیند. به عبارت دقیق‌تر روش و منش بدنه جنبش سبز "بی‌طرفی مذهبی" (و یا ایدئولوژیک) یا همان سکولاریسم بوده‌است. پس زمانی که از سکولارهای جنبش سبز صحبت می‌کنیم، منظورمان نه این بدنه است و نه روش و منش جنبش؛ منظور ما از "سکولارهای جنبش سبز" افرادی هستند که امروز از جان و دل برای پیروزی جنبش سبز فعالیت می‌کنند و امیدوارند که این پیروزی راه را بر تأسیس حکومتی باز کند که در آن دین از دولت جدا باشد(2). و درست به همین دلیل است که به میان آوردن پرسش از "رهبری سکولارهای سبز" پرسشی زود هنگام است و در واقع به نظر می‌رسد نوعی گریز از بسیاری از پرسش‌های اساسی‌تری باشد که ما سکولارهای این جنبش باید به آنها پاسخ بگوییم.

می‌گویم پرسشی زودهنگام نه به این دلیل که نباید به فردای پیروزی جنبش سبز اندیشید، بلکه به این معنا که این "به فردا اندیشیدن" نباید منفک و مقدم به اندیشیدن در مورد نیازهای امروز جنبش باشد. و پرسش امروز ما این است که ما سکولارها (اعم از سبز و غیر و سبز) امروز به دنبال چه چیزی هستیم؟ وقتی روشن شود که چه چیزی می‌خواهیم، وقتی مشخص شود که باید با سکولارهای غیر سبز متحد شویم یا با غیرسکولارهای سبز، وقتی روشن شود که آیا سکولاریسم‌مان را برای دموکراسی می‌خواهیم یا فقط برای بیرون راندن دین از عرصه دولت، آنگاه در پرتوی این خواست‌ها و ضرورت‌های ناشی از آن می‌توان پرسش رهبری شایسته را پیش کشید.

سکولاریسم به تنهایی نمی‌تواند الگوی روشن سیاسی باشد، از جنبه نظری مسأله‌ اساسی‌تر و نزاع اصلی دموکراسی است و از جنبه عملی، بحثِ عاقبت جنبش سبز. و گرنه همه می‌دانیم که هم نظام‌های سکولار دموکراتیک وجود دارند و هم نظام‌های خشن استبدادی، اما سکولار. به عبارت دقیق‌تر پرسش اصلی و امروزی ما پرسش از چگونگی تأسیس دموکراسی است به واسطه جنبش سبز. و برای این پرسش دو نوع پاسخ در میان فعالان وجود دارد: یکی اینکه به واقعیتی که در مقابل چشمان‌مان است اکتفا کنیم، و دومی اینکه این واقعیت را چندان و چنان بکاویم که جنبش سبز قوی‌تر و دموکراسی ‌خواهی ‌اش مسلم‌تر شود.

حرف طرفداران نگاه به واقعیت موجود روشن است. آنها می‌گویند که در درون جنبش سبز همه در پی مبارزه با استبدادند و سکولارهای جنبش سبز هم بخشی از نیروهای این جنبش هستند در پی برقراری دموکراسی‌. یعنی زمینه‌ مشترک جنبش سبز همان جمهوری‌خواهی است؛ حال عده‌ای آن را با همین نام بازگو می‌کنند و عده‌ای دیگر با بیان لزوم تقویت جمهوریت نظام. این افراد همچنین بر این نکته پافشاری می‌کنند که تجربه سی‌ساله جمهوری اسلامی به اذعان بسیاری از کسانی که در برپایی این نظام نقش داشته‌اند، اکنون به استبداد دینی منجر شده است. آنها به این نتیجه رسیده‌اند که اصل ولایت فقیه نه با دموکراسی سازگار است و نه با سکولاریسم. بنابراین به باور آنها نیز آمیختگی دین با دولت بزرگ‌ترین مانع بر سر راه دموکراسی در ایران هست و خواهد بود. حتی رهبران جنبش سبز نیز بر مشکلاتی که استبداد دینی به وجود آورده است واقفند و در توصیف حکومت فعلی از لفظ استبداد دینی استفاده می‌کنند. به طور خلاصه حرف این افراد آن است که در گفتار و رفتار رهبران و فعالان جنبش سبز در زمینه سکولاریسم و تفکیک دین از حکومت توافقی ضمنی دیده می‌شود.

حال اگر ما سکولار سبز هستیم و به این نوع از پاسخ اکتفا می‌کنیم، دیگر بحث رهبری سکولارهای سبز، بحثی مع‌الفارق است. اما اگر در زمره این افراد نیستیم و به هر دلیلی این توافق ضمنی را برای تأسیس دموکراسی کافی نمی‌دانیم، باید مقدم بر گشتن به دنبال رهبری با ایجاد بحث و از طریق گفت‌و‌گو همه همرزمان‌مان در جنبش سبز روشن کنیم که چرا این توافق را مکفی نمی‌دانیم.

آیا ارجاع میرحسین و سایر رهبران جنبش به قانون اساسی است که ما را نگران می‌کند، آیا معمم بودن کروبی و خاتمی است که باعث می‌شود ما شک کنیم که در ایران آینده دین از دولت جدا خواهد بود؟ آیا تجربه 8 ساله اصلاحات و به بن‌بست رسیدن آن است که ما را به تردید وا می‌دارد؟ آیا وقایع سال‌های دهه شصت و حضور سیاسی و فعال رهبران فعلی جنبش سبز در این مقطع تاریخی است که فکر ما را آزار می‌دهد؟ یا خاطره انقلابی است که همه در آن شرکت کردند و به حاکمیت یک گروه انجامید؟ و اینکه اصولاً شک و تردید ما، شک و تردیدی است نظری یا عملی.

واقعیت و عملکرد جنبش سبز فضای سیاسی کشور را از مباحثات انتزاعی، فلسفی و روشنفکرانه دور کرده و سیاست را به واقعیات و عینیت‌های ملموس زندگی نزدیک کرده است. اگر هدف از طرح هویت‌یابی سکولارها، پرداختن به بحث‌های بی‌پایان فلسفی باشد، نوعی عقب‌گرد سیاسی محسوب خواهد شد. مسائلی از این قبیل که رهبران و فعالان جنبش سبز به سکولاریسم به معنای فلسفی‌اش باور دارند یا نه، برای فضای روشنفکری شاید هم‌چنان جذاب باشد، اما برای فضای سیاسی چندان اهمیتی ندارد. امروز مهم‌تر از این پرسش‌ها، پرسش نسبت سکولارها با جنبش سبز، یعنی در واقع پرسش ارتباط نیروهای سکولار این جنبش با نیروهای غیرسکولار آن است. حساسیت‌ برخی از نیروهای سکولار نسبت به ابراز عقاید دینی رهبران جنبش سبز، گرچه با هدف پرچم‌داری سکولاریسم صورت می‌گیرد، اما با هم‌زیستی سیاسی نیروهایی با دیدگاه‌ها، عقاید و منافع مختلف که زمینه‌ساز تأسیس دموکراسی است سازگار نیست و به تقویت حرکت جمهوری‌خواهی جنبش سبز کمکی نخواهد کرد. در شرایط موجود شاید گسترده‌تر کردن دایره‌ سکولارهای سبز، سکولارهایی که به ارجحیت هم‌زیستی با تمام نیروهای سیاسی و دموکراسی‌خواهی در عمل پای‌بند هستند، اهمیت بیشتری داشته باشد.

برای رسیدن به این هدف ما چاره‌ای نداریم جز آنکه نگرانی‌ها، تردیدها و شک‌ها‌ی‌مان را با فعالان جنبش سبز با هدف تقویت این جنبش در میان بگذاریم. برای این‌کار باید اول حداقل‌هایی را پیش بکشیم که همه بر سر آن توافق داریم. بدون آنکه نامی یا صفتی برای این "حداقل‌ها" بگذاریم. در مرحله بعد باید قدم به قدم و در بحثی هرچه فراگیرتر در میان فعالان جنبش سبز - و نه خطاب به رهبران آن - نکاتی را با توافق جمعی هر چه گسترده‌تر به این مجموعه حداقلی بیفزائیم. و گام به گام بر دامنه این توافق بیفزاییم. مسلماً مسائلی نیز باقی خواهند ماند که تفاوت‌های سکولارهای جنبش سبز و غیرسکولارهای این جنبش هستند. با روشن شدن این تفاوت‌ها معلوم خواهیم کرد که به چه نوع تشکلی نیاز خواهیم داشت که بتواند در حین حفظ اقتدار این جنبش، ظرف مناسبی باشد برای به رسمیت شناختن این تفاوت‌ها باشد. چنانچه به این نتیجه برسیم که جنبش سبز باید در شکل یک جبهه به فعالیت خود ادامه دهد، آن زمان شاید برای هماهنگ کردن فعالیت‌ها و برای آنکه همه صداهای مختلف موجود در جنبش سبز شنیده شوند، نیاز بدان باشد که گرایش‌های مختلف این جبهه -حال اگر نگوئیم رهبر- به انتخاب سخنگوی خود در این تشکیلات اقدام کنند.

 

یادداشت

(1) از جمله نگاه کنید به یادداشت رهبری جبهه سکولار جنبش سبز

(2) اینک خودِ این افراد به دو گروه تقسیم می‌شوند: یک گروه ٱنهایی هستند که این جدایی را فقط در حوزة سیاسی قابل دفاع می‌دانند (مثلاً عبدالکریم سروش) و گروهی دیگر که این جدایی را از نقطه نظر فلسفی نیز قبول دارند.

 

http://www.jomhourikhahi.com/2010/08/extened_green_secular.html

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com