بازگشت به خانه

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

5 شهريور 1388 ـ   27 اگوست 2010

 

 

این ناسیونال اسلامیسم بود و هست!

الاهه بقراط

 

نگرش جهان‌شمول بودن اسلام و برتری آن بر «همه چیز» در دیدگاه خمینی نمی‌توانست مدت زیادی آن هم در کشوری دوام بیاورد که با وجود اکثریت مسلمان آن، اسلام در آن بیش از آن عرفی شده بود که بتواند به مثابه یک ایدئولوژی رزمنده برای مدتی طولانی جز گروهی اندک را گرد خود آورد.

هر چه زمان بیشتر گذشت، همان اسلام عرفی نیز به دلیل عملکرد حکومت اسلامی، از سوی بسیاری از پیروان و مؤمنان به پرسش کشیده شد تا جایی که روی برگرداندن از دین به طور کلی و گرویدن به ادیان دیگر، به شماری بی‌سابقه رسید. اینک ابزاری دیگر لازم بود تا به یاری اسلام مکتبی به کار گرفته شود: ایران مکتبی!

 

ایران مکتبی آن روی سکه اسلام مکتبی

رحیم مشایی، یار غار احمدی‌نژاد، اصطلاح فاشیستی «مکتب ایران» را در کنار «مکتب اسلام» قرار می‌دهد تا از آن دو یک «مکتب» بسازد. اگر رژیم هیتلری در آلمان، «سوسیالیسم» را به یاری گرفت تا با وعده رفاه و رشد اقتصادی، بخش ناراضی از «ناسیونالیسم» نژادپرستانه را به خود جلب کند (که موفق هم بود)،  سالهاست که «ناسیونالیسم» ایرانی به طور کاملا هدفمند به کار گرفته می‌شود تا از این طریق روحی در پیکر «اسلام» نزار و بی‌رمق حکومتی دمیده شود.

ایران حکومت اسلامی همان «ایران مکتبی» است و قطعا چیزی بیش از «اسلام مکتبی» برای ارائه به جامعه  و جهان ندارد. تفاوت فقط در اینجاست که اگر حکومت تا کنون به دلیل «اگر» و «مگر» اسلامی به سرکوب خشن دگراندیشان و مخالفان می‌پرداخت، حال با «اگر» و «مگر» ایرانی بر دامنه سرکوب می‌افزاید و جرم واهی «اقدام علیه امنیت ملی» را، به ویژه در رابطه با مخالفانی که در استان‌های مرزی ایران بسر می‌برند، پا به پای «محاربه» بر کیفرخواست مخالفان خویش می‌افزاید.

 بدبختی جمهوری اسلامی اما در این است که نمی‌داند آنقدر تجربه در این زمینه در کشورهایی که فاشیسم و کمونیسم را از سر گذراندند وجود دارد، که کافیست زمامدارانش دهان باز کنند تا نه تنها بتوان دریافت منظورشان چیست بلکه حتی مشابه آن سخنان را بتوان از زبان هیتلر و مردانش و استالین و رفقایش در کتب تاریخی یافت. از این روست که هر چه بیشتر می‌گذرد، رحیم مشایی بیش از پیش در نقش گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم هیتلری، فرو می‌رود و شاید خودش نداند چگونه حرف‌های او را به فارسی تکرار می‌کند.

این سخنان خطرناک که بوی ماجراجویی از آن بر می‌خیزد، برخلاف نظر سران «راه سبز امید» یک «جنگ زرگری» نیست بلکه بازتاب ناسیونال اسلامیسم جمهوری اسلامی است که عملا در بطن آن وجود داشته و چندیست که خود را در سخن نیز می‌نمایاند. برنامه اتمی جمهوری اسلامی اوج بازتاب عملی ناسیونال اسلامیسم حکومت ایران است.  

شکل‌گیری ناسیونال اسلامیسم در ایران یک واقعیت بود حتی آن زمانی که خمینی «ملی‌گرایی» را تکفیر می‌کرد. موضوع تنها بر سر این بود که او «ایران» خود را همان گونه تعریف می‌کرد که اسلام‌اش را تعریف کرده بود! و از آنجا که هر احساس مذهبی و ملی، هنگامی که در جایگاه قدرت قرار می‌گیرد، با میل شدید به سلطه بر دیگر احساسات مذهبی و ملی، از هویت اصیل خود دور می‌شود، اسلام‌پناهی و وطن‌پرستی حکومت دینی در ایران نیز نمی‌تواند بیش از آنچه ناسیونال سوسیالیسم اروپا در قالب فاشیسم و نازیسم بیان کرد، حرفی برای ارائه داشته باشد: سرکوب خشن و ناب در داخل و برپاداشتن جنگ برای سلطه منطقه‌ای و جهانی!

 در طول سی و یک سال گذشته، با اسلام خمینی و جانشینانش همان گونه بسیاری از مسلمانان مخالف بوده و هستند که با «ایران» دولت کنونی‌اش بسیاری از ایرانیان میهن‌دوست مخالفت می‌ورزند. بر اساس این واقعیت بود که چند سال پیش درباره ترجمه «سپاه پاسداران» به آلمانی و اینکه دقیقا همان چیزی است که مخفف آن به «اس اس» معروف شده است توضیح دادم و بعد در مقاله «این ناسیونال اسلامیسم است» در اسفند 87 هشدار داده و نوشتم آنچه از سر می‌گذرانیم چیزی جز ناسیونال اسلامیسم و یا نسخه خاورمیانه‌ای فاشیسم و نازیسم نیست.

 

گل اسلامی و سبزهء ایرانی

آیا «مکتب ایران» یا «ایران مکتبی» قصد دارد «مکتب اسلام» و «اسلام مکتبی» را از میدان به در کند؟ به نظر من نگرانی کسانی که چنین می‌اندیشند بی‌پایه است. اختراع «ایران مکتبی» بیش از آنکه برای حکومت اسلامی خطرناک باشد، برای مردم ایران و اپوزیسیون جمهوری اسلامی خطرناک است. این درست مانند آن است که «گل» اسلام مکتبی به «سبزه» ایران مکتبی نیز آراسته شده باشد. خطاست اگر کسی تصور کند زمامداران دولت کنونی قصد حذف روحانیت و اسلام را از حکومت دارند. آنها روحانیت و اسلام خودشان را در حکومت دارند و اینک می‌خواهند بر سنگینی ایران خودشان نیز در این حکومت بیفزایند، و ترکیب این دو هیچ معنایی جز سرکوب مضاعف ندارد.

این است که گمان می‌کنم بخشی از آنچه در مقاله «این ناسیونال اسلامیسم است» که بیش از دو سال و نیم پیش و بسی پیش از 22 خرداد 88 در همین ستون مطرح شد و احساسات ناسیونالیستی برخی را خدشه دار کرد، چه بسا امروز روشن‌تر روندی را نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی سالهاست در پیش گرفته است:

«اینکه چرا در بزنگاهی مانند سال 1357 احزاب و گروههای سیاسی نتوانستند مسیر حرکت تاریخ را تشخیص دهند، یکی از پرسش‌های کلیدی تاریخ معاصر ایران است که به سالها بحث و بررسی مستند و کند و کاو نیاز دارد. یک سر آن اما قطعا به نقش مذهب در ایدئولوژی‌های سیاسیِ حتی غیرمذهبی و گاه ضدمذهبی می‌رسد. از همین رو، برای من جوهر فکری رهبران سیاسی و اجتماعی در آن سالها بیشتر مورد توجه است و فکر می‌کنم با آن «جوهر فکری» ایران نمی‌توانست راه دیگری در پیش گیرد. این جوهر در تفکر آیت‌الله روح‌الله خمینی که در کتاب حکومت اسلامی‌اش تدوین و تئوریزه شده بود، همانگونه عمل می‌کرد که در تفکر رهبران سیاسی چپ و راست...

آن جوهر فکری چیست؟ ایدئولوژی به مثابه دین! در چنین ایدئولوژی‌هایی قدرت سیاسی ابزار تحقق آن تفکری هستند که در جوهر خود چیزی جز تفکر مذهبی نیستند حتی اگر دین را افیون توده‌ها بشمارند! جهان پیش از حکومت اسلامی نمونه‌های اروپایی آن را در قالب کمونیسم و فاشیسم تجربه کرده بود. نمونه خاورمیانه‌ای آن اما می‌بایست با پیشینه تاریخی و فرهنگی منطقه همخوانی داشته باشد و باید درست مانند کمونیسم و فاشیسم و ناسیونال سوسیالیسم (نازیسم) در اروپا یک نمونه منحصر به فرد در خاورمیانه می‌بود. اگر روح اروپایی کمونیست‌ها و فاشیست‌ها مسیح ناجی را درون خود پروراند که یک بار در پرولتاریا و بار دیگر در نژاد ژرمن حلول کند تا شیطان سرمایه‌داری و «نژادهای پست» را از بیخ و بُن براندازد، روح خاورمیانه‌ای این پدیده نمی‌توانست از اسلام سرچشمه نگیرد و مهدی را برای نجات جهان به یاری نطلبد.

ریشه‌های حکومت اسلامی را به مثابه تحقق ناسیونال اسلامیسم (اسلامیست‌های ناسیونالیست) و فرزند خلف ایدئولوژی‌های کمونیسم و فاشیسم باید در ایدئولوژی‌های مذهبی جست که کاملا دنیوی به نظر می‌رسیدند و با این همه هر یک با ناجیان مسیحانفس خود برای نجات انسان آمده بودند تا وی را راهی بهشتی سازند که در آن تنها «انسان والا» و «انسان برتر» وجود می‌داشت. حکومت اسلامی از آن هر دو بهره‌ای گرفت: «مستضعف» را از پرولتاریای کمونیسم و برتری و فخرفروشی دینی را از نژاد برتر فاشیسم. آنگاه روح خودکامگی هر دو را در خویش جذب کرد تا خود بر این همه عنصری تازه بیافزاید: دین! اگر آن دو، ایدئولوژی‌های سیاسی با جوهر دینی بودند، این ایدئولوژی دینی آمد تا دین سیاسی را با سیاست دینی در هم آمیزد و این اوج نقش مذهب در ایدئولوژی‌های سیاسی است. درست در همین نکته و به همین دلیل است که «نواندیشی دینی» و «روشنفکران دینی» واژگان و عناوینی از اساس ناممکن و بی‌معنی‌اند. چرا که آنها به جای آنکه تمامی نیروی خود را صرف جدایی دین از حکومت و راندن آن به عرصه خصوصی بنمایند (یعنی تنها راه حل ممکن برای به حرکت در آوردن یک چرخه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پویا) تلاش می‌کنند تا «قرائت» جدیدی از یک ایدئولوژی دینی- سیاسی ارائه دهند! درست مانند اینکه کسانی بخواهند «قرائت» جدیدی از کمونیسم و فاشیسم اختراع کنند! ناکامی محتوم آنها نه در خباثت و عقب‌ماندگی برخی روحانیون (که در واقع اسلام را بهتر از آنان در می‌یابند) بلکه در عدم تشخیص اینان در تفاوت بین دین به مثابه اعتقادات فردی و خصوصی با ناسیونال اسلامیسم به مثابه ایدئولوژی سیاسی- دینی برای گسترش و اثبات برتری همان دین و نهایتا تحقق مدینه فاضله‌ای است که در ذهن می‌پرورانند. وگرنه دین را هرگز نمی‌توان از «نو» اندیشید که برای این کار به پیامبری دیگر نیاز هست.

اگرچه امروز جهان با دورانی که کمونیسم و فاشیسم در اروپا میلیونها قربانی را فدای موهومات خود کردند، بسیار تفاوت کرده است، لیکن کار ایرانیان به این دلیل از مللی که گرفتار کمونیسم و فاشیسم بودند، دشوارتر است که آن جوهر فکری که حتی با وجود انکار خدا شدیدا مذهبی بود، این بار با ادعای رسالت از سوی الله (حزب‌الله) تمامی ظرفیت‌های ایدئولوژی‌های زمینی را در خود گرد آورده است. این بار یک ایدئولوژی زمینی و سیاسی به دین تبدیل نشد، بلکه دین بود که به یک ایدئولوژی زمینی و سیاسی تبدیل شد تا قدرت دین و دنیا را یکجا در خدمت گروهی در آورد که بنای مدینه فاضله خود را نهایتا جز در نابودی غیرخودی و در ویرانی بقیه جهان نمی‌بیند. بر چشم بستن در برابر این جوهر فکری و پرداختن به صندوق آرا چه نام می‌توان نهاد؟»

اینک به روشنی می‌توان دید، کمی بیش از دو سال بعد، بهای این «چشم بستن در برابر جوهر فکری و پرداختن به صندوق آرا» را بیش از صد زن و مرد جوان ایرانی با جان خود در خیابان و زندان و صدها انسان دیگر با حبس و شکنجه و تجاوز و تبعید و پیگرد مداوم پرداخته و می‌پردازند. امروز به بهای همین تجربه تلخ و خونین، تقریبا همه مخالفان رژیم، حلقه گمشده اتحاد عمل را یافته‌اند. ولی ناتوانی‌اشان برای تحقق آن، نه در ترس‌شان، بلکه در تردیدشان است بدون آنکه هنوز به این نکته نغز بیندیشند که اگر ترس برادر مرگ است، تردید، خودِ مرگ است! 

18 اوت 2010

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

https://newsecul.ipower.com/

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630