|
چهارشنبه 3 شهريور 1389 ـ 24 اگوست 2010 |
خمينى برای کودتای 28 مرداد فتوا می خواست!
ابوالحسن بنی صدر
رادیو فردا: در آخرين روزهاى سرنوشت ساز مردادماه 1332 آيت الله ابوالقاسم كاشانى چه مى كرد و ساير روحانيون چه موضعى داشتند و چرا مراجع قم در آن روز تاريخى سكوت كردند؟ دخالت هاى آيت الله كاشانى در دولت مصدق تا چه اندازه بود؟ چرا دكتر محمد مصدق از آيت الله بروجردى حمايت مى كرد؟ محتواى دو نامه اى كه در 25 مرداد بين آيت الله كاشانى و دكتر مصدق ردوبدل شد، چه بود؟ آيا اين نامه ها واقعى بودند يا جعلى؟ و چه زمانى نوشته شده بودند؟ ابوالحسن بنى صدر نخستين رييس جمهور اسلامى ايران در گفت و گو با راديو فردا به اين پرسش ها پاسخ مى دهد و از نقش روحانيت در 28 مرداد مى گويد.
پرسش: آقاى بنى صدر! ابتدا از اين موضوع كلى آغاز كنيم كه از ديد شما نقش روحانيت در رويداد 28 مرداد تا چه اندازه بود؟
پاسخ: بهتر است بيشتر از ديد اسناد سخن بگوييم كه نقش اين روحانيان و البته بعضى از روحانيان ديگر در كودتاى 28 مرداد چه بود. اسناد موجود در باب همان كودتا، يكى گزارش سى.آى.اى است كه بنا بر آن گزارش، در شب 26 مرداد، يعنى غروب روز 25، اين كودتا شكست مى خورد. به طورى كه روز 26 مرداد به روزولت و ديگر آمريكاييان دست اندر كار كودتا دستور داده مى شود كه كارها را دنبال نكنند و كشور را ترك كنند. در روز 28 مرداد دو آيتالله يكى آيت الله بهبهانى و ديگرى آيت الله كاشانى با راه انداختن گروه هاى چماق دار، كه گروه هايى از ارتشيان نيز به آنها پيوسته بودند، كودتاى شكست خورده را به موفقيت رساندند. اين ادعا بر اساس گزارش سى.آى.اى است. بنابراين نقش تعيين كننده در اين كودتا را اين دو آيت الله بر عهده داشتند.
پرسش: ولی دكتر مصدق كه با همراهى و حمايت آيت الله كاشانى به نخست وزيرى رسيده بود، چرا در روز بيست و هفتم در پاسخ به نامه حمايت آيت الله كاشانى، واكنش سردى نشان داد و اعلام پشتيبانى او را لازم ندانست؟
پاسخ: آن نامه جعلى است. چون در تمام طول مدتى كه اين اتفاقات روى داد و تا زمانى كه انقلاب پيروز شد و من به ايران برگشتم، اثرى از اين نامه در جايى نبود. آن زمان در يك جلسه اى، يك كسانى اين نامه را ارائه كردند و گفتند كه اين نامه را مرحوم كاشانى به مرحوم مصدق نوشته و او اين جواب سرد را داده است. نامه را من ديدم و ديدم خط پسر او شمس المعالى است. گفتم اولاً اين خط، خط آقاى كاشانى نيست، خط پسر او است، و ثانيا اينكه محتواى نامه مى گويد كه اين نامه بعد از 28 مرداد نوشته شده است و نه قبل از آن، براى اينكه خيلى چيزها در اين نامه است كه روشن مى كند اين نامه بعد از 28 مرداد نوشته شده است. علاوه بر آن، جواب مصدق هم جوابى نيست كه بيان كنندهء طرز فكر و رويهء او باشد. براى اينكه آن نامه نه در جايى ثبت شده است و نه شماره اى دارد و نه آن جوابى كه مصدق داده، جواب نخست وزيرى است كه از پيش مى دانسته، روز بعد چه خواهد شد و يا چه نخواهد شد؟ مصدق جواب داده بوده است: «نامه مرقومهء حضرت آقا، توسط آقاى حسن سالمى زيارت شد. اينجانب مستحضر به پشتيبانى ملت ايران هستم. والسلام، دكتر محمد مصدق». شما همين جواب را بگيريد و به آن دقت كنيد. اين حرف ها جواب آن نامه كه مى گويد كه «كودتا در حال شدن است»، نيست. «مستحضرم به حمايت مردم» و اينكه «كودتا دارد مى شود!» اين جواب آن نامه نيست. كسى كه اين نامه را جعل كرده، توجه نداشته كه اين روايت را با محتواى نامه سازگار كند.
پرسش: ولی بالاخره دكتر مصدق براى روحانيون محدوديت هايى قايل شده و از دخالت و نفوذ آنها تا حد زيادى جلوگيرى مى كرد. علت را چه مى دانيد؟ به اعتقاد شما چه چيزى باعث شد كه دكتر مصدق تا اندازه اى جلوى دخالت روحانيون را بگیرد؟
پاسخ: مصدق معتقد به استقلال حكومت بود. نخست وزير و وزرا مى بايست در كار خودشان مستقل باشند. اين است كه با دخالت دربار مخالف بود و جلوى آن را مى گرفت. با دخالت روحانيون در امور ادارى كشور هم مخالف بود و ممانعت مى كرد. عمدهء اين مسئله مربوط به آيت الله كاشانى مى شد كه مرتب توصيه مى نوشت كه اين «توصيه نوشتن هايش» مثل كفر ابليس معروف بود. حتى بسيارى از روحانيون هم به ايشان مى گفتند: «آقا، اين قدر گله گشاد توصيه ننويسيد. هر كس پيش شما مى آيد اصلاً نمى دانيد كه حق دارد و حق ندارد و شما بر مى داريد توصيه مى نويسيد، اگر به توصيه ات عمل نكنند، براى شما توهين و كسر شأن است و اگر عمل بكنند، ممكن است يك ناحقى، تجاوزى به حقى كرده باشد، اين كاررا نكنيد.» ولى كاشانى به اين مسئله اعتنا نمى كرد و مى گفت مردم به من مراجعات دارند و من مى بايد كه به مراجعات جواب بدهم و اگر ندهم من پس به چه كارى مى آيم؟ كار ديگر خيلى بالا گرفت. حتى يك نوبت چون وزير دادگسترى به توصيهء او عمل نكرده بود او مرحوم اميرعلايى را به خانه اش دعوت كرد و در آنجا به او پرخاش كرد و به او سيلى زد. اين است كه مصدق دستور داد به توصيه هاى او در دستگاهاى ادارى عمل نشود. همين. و گرنه براى مرحوم بروجردى قانون هم وضع كرد كه توهين به مقام مرجعيت جرم است و مجازات هم دارد.
اما من به مناسبت اين مصاحبه مى خواهم اطلاعات مهمى را با شنوندگان ايرانى به خصوص، ساكنين قم، در ميان بگذارم تا آنها هم از يك ماجرا اطلاع داشته باشند. مرحوم آقا مهدى حائرى، فيلسوف گرانقدر، كه انسان آزاده اى بود و فرزند آشيخ عبدالكريم حائرى يزدى، بانى حوزه علميه قم، در خاطرات خود مى گويد كه آقاى خمينى حتى با آقاى كاشانى در مورد آنچه كه به مصدق و براندازى مصدق بود، هم نظر نبود. بلكه نظراتش به نظرات بهبهانى نزديك بود. در گزارش سى.آى.اى در باب كودتاى 28 مرداد، مى گويد كه قرار بود مرحوم بهبهانى از مرحوم بروجردى فتوا بگيرد تا آن فتوا براى كودتا مبنا بشود. چه كسى رفت و اين فتوا را گرفت؟ خود بهبهانى كه به قم نرفت. دو سال پيش در اين زمينه به من اطلاعاتى دادند كه در واقع آن شخصى كه از ناحيهء آقاى بهبهانى نزد مرحوم بروجردى رفت، آقاى خمينى بوده است. بعد كه آقاى خمينى نسبت به آيت الله بروجردى در سال هاى بعد از كودتا سرد شد و كسى واسطه شد براى اينكه اين دو تا را با هم دوباره نزديك كند. مرحوم بروجردى به آن واسطه گفته بود كه اين آقا آمده بوده از من چنين فتوايى را بگيرد.
بنابر اين آنهايى كه در قم هستند و هنوز در قيد حيات هستند و از اين واقعيت مى توانند اطلاع داشته باشند، و يا كسانى هستند كه اين موضوع را از پيشينيان شنيده اند، بايد بدانند كه اين اطلاعات به تاريخ ايران تعلق دارد و مى بايست كه به اطلاع عموم قرار بگيرد. نمى دانم اين اطلاعى كه به من داده اند چقدر موثق است؟ ولى اطلاعى است كه لازم است با مردم ايران در ميان گذاشته شود.
پرسش: آقاى بنى صدر، در مورد عملكرد آيت الله كاشانى در آن روزها انتقادهاى ديگرى هم وجود داشت. حتى آيت الله خمينى با انتقاد از آقاى كاشانى گفته بوده كه به آيت الله كاشانى توصيه كرده است تا جنبهء معنوى و دينى نهضت را تقويت كند. اما او بيشتر خواهان تقويت جنبهء سياسى نهضت بود. به تصور شما ، آيا اين انتقاد از آيت الله كاشانى به جا و روا بود؟
پاسخ: انتقاد كه البته به جا و روا است. من آنچه را كه بين خودم و مرحوم كاشانى واقع شده است مى توانم الان براى شما بازگو كنم. يك روزى نوهء یکی از روحانیون، كه ايشان نيز از مراجع تقليد بود، به خانه ما آمد و با هم از خانه بيرون آمديم و قدم زنان به دم خانه مرحوم كاشانى رسيديم. او از من خواست كه با او وارد خانه بشويم و من راضى نبودم. اصرار كرد و من گفتم «من مى آيم و ايشان كه سابقاً يك دوستى هم با پدر من داشت، يك چيزى مى گويد و من جوابى مى دهم و ناراحت مى شود و خوب نيست». او گفت «نه. من تضمين مى كنم كه هيچ چيزى پيش نيايد». و من قبول كردم و رفتيم آنجا و نشستيم و ايشان به من خطاب كرد و گفت كه «چرا تو و برادرت هر جا مى رويد از من بد مى گوييد؟ بى سواد!»- بى سواد منظورش اين بود كه مثلاً دل سياهى ندارم- گفتم: «نه، من هيچ بدى از شما نمى گويم و احتياجى نيست كه كسى از شما بد بگويد». و او گفت «اين حرفى كه مى زنى يعنى چه؟» و من گفتم «جسارت است اما اگر اجازه مى فرماييد عرض كنم؟» و ايشان گفت «بله، بگو!» گفتم «مردم مى گويند كه آقا بلانسبت مثل گاو ۹ من شير ده است كه ۹ من شير مي دهد و با يك لگد همه شير را مى زند و مى ريزد». بعد ايشان گفت: «شما بيا پشت سر من. من جبران مى كنم» و البته چيزى هم راجع به شاه گفت كه صحيح نيست الان تكرار كنم.
كاشانى وقتى كه از تبعيد بيروت به ايران برگشت، آن استقبال بزرگ اتفاق افتاد. جامعه از او كه يك مقام روحانى بود انتظار داشت كه بيان كنندهء معنويات باشد. اما اينكه آن را به كلى از دست بدهد و وارد قلمرو سياسى شود تا جايى كه اصلاً هيچ معنويتى در كار نباشد، عجيب است. بنا بر همان اسنادى كه دولت آمريكا در اين مورد منتشر كرده است، نخستين كسى كه به عنوان نامزد نخست وزيرى معرفى كرده بودند آقاى كاشانى بود. بعد از آن زاهدى را نامزد كردند و جانشين او شد. بنابراين، كسى كه اول رئيس مجلس شد و بعد نامزد نخست وزيرى شد، آن هم از ناحيهء كسانى كه مى خواهند كودتا كنند عملاً چيزى از معنويت در رفتارهايش باقى نمانده است.
پرسش: آقاى بنى صدر چرا در آن روزهاى حساس روحانيان قم سكوت كردند و در واقع واكنش مناسبى از خودشان نشان ندادند؟ آيا علت اش اين بود كه بين آيت الله كاشانى و روحانيون قم اختلاف يا شكافى وجود داشت يا علل ديگر اجتماعى يا سياسى موجب اين سكوت بود؟
پاسخ: بله، اين سكوت هميشه مورد اعتراض بود. براى مثال مرحوم بروجردى از دنيا رفت. از جبههء ملى خواسته شد كه براى مرحوم بروجردى مجلس فاتحه اى ترتيب بدهد، از من خواستند كه با آقاى دكتر صديقى در اين باب صحبت كنم كه آن وقت عضو شوراى مركزى جبهه ملى بود و ظاهراً مخالف اصلى برگزارى اين مراسم به شمار مى رفت. من با او صحبت كردم و او عين سوال شما را پرسيد و گفت كه در 28 مرداد استقلال ايران از بين رفت، دو قدرت خارجى در ايران كودتا كردند، و مقام مرجعيت سكوت كرد و بعد هم به شاه تلگراف كرد. البته من توضيح دادم كه او تلگراف نكرد بلكه به تلگراف شاه جواب داد. و اين دو چيز جداست. اما او گفت «با اين حال با اين جوابى كه شما مى گوييد به آن تلگراف جواب داد به نوعى مشروعيت دادن به آن كودتا بود».
اين اعتراض در گذشته بود و همچنان هم است و چيزى نيست كه از ياد رفته باشد، يا كسانى كه اين اعتراض را داشته اند آن را پس گرفته باشند. الان هم اين اعتراض وجود دارد. خيال مى كنيد با اين رويه اى كه قم و نجف و شهرهاى مذهبى در قبال رژيم فعلى دارند اعتراض نيست؟ چرا الان هم اين اعتراض است.
پرسش: منظور من اين است كه علت سكوت چه بود؟ آيا به خاطر مسائل اجتماعى يا شايعاتى بود كه در ميان مردم وجود داشت كه دولت مصدق فرضاً يك دولت سكولاراست؟ يا اينكه به هر حال حمايت حزب توده از دكتر مصدق تا اندازه اى موجب دلسردى روحانيون شده بود؟
پاسخ: آنها مى دانستند كه حزب توده از مصدق حمايت نمى كند و عكس آن هم هست. اين مسئله دستاويز نبود. اما رويهء عمومى روحانيون اين بود و در گذشته هم اين گونه بوده است.
پرسش: ولی چنين شايعه شده بود؟
پاسخ: شايعه را چه كسى منتشر كرده بود؟ اين شايعه را همين كودتاچى ها راه انداخته بودند. مثلاً، يكى از كارهايى كه كودتاچى ها كرده بودند، كه در همان گزارش هم هست و البته قبل از آن گزارش هم در ايران همه مى دانستند، اين بود كه دو نفر از روحانيان تابع بهبهانى كارشان اين بود كه از قول حزب توده خطاب به روحانيون شبنامه مى نوشتند، كه مثلاً سرهاى شما را به دار مى كشيم و چه مى كنيم و چه نمى كنيم! و حتى رفتند جلو دفتر مرحوم بروجردى هم تظاهرات راه انداختند كه سبب شد كه مصدق آن قانون را وضع كرد.
اينها كارهايى بود كه كودتاچى ها مى كردند و به حساب حزب توده مى نوشتند. براى اينكه روحانيون را بر ضد مصدق برانگيزند .ممكن است آنهايى كه سرشان به اين كارها نبود، در مورد اين توطئه ها خبر نداشته باشند. اما آنهايى كه مى دانستند چى به چى است، مى دانستند كه اينها بازى است.
دليل سكوتشان هم اين بود كه معتقد نبودند در برابر انگليس و آمريكا مى شود ايستادگى كرد. و به ترتيبى كه بعد در مورد دكتر فاطمى از مرحوم بروجردى خواستند كه مداخله كند و مانع اعدامش بشود، ايشان گفته بود كه اين پنجول- يعنى پنجهء استعمارى امپراطورى بريتانيا و آمريكا- به روى او چنگ انداخته و ديگر نمى شود او را از زير آن بيرون آورد.
اين تصورات ذهنى بود كه روحانيون داشتند كه نمى شود با قدرت جنگيد يعنى با قدرتى مثل انگليس و آمريكا نمى شود در افتاد.
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news1/23857/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|