|
جنگ رسانهها
امیدوارم با کلمهء «جنگ» به احساسات ظریف و رقیق کسانی که جنگ خویش را بر ضد مخالفانشان پیش بردهاند و اینک در برابر این حکومت سلطه جو «ضد جنگ» شدهاند و خشونت خویش را در برابر مخالفان خویش ورزیدهاند و اینک در برابر این حکومت آدمخوار «ضد خشونت» شدهاند، بر نخورد.
در مورد رسانهها اما، راستش را بخواهید، هر چه کلماتی مانند «نبرد»، «مبارزه»، «درگیری»، «رقابت» و مشابه اینها را سنجیدم، دیدم هیچ کدام بار این «جنگ» واقعی را که در عرصه رسانهها به راه افتاده است ندارد. «جنگ» الزاماً نباید با «تفنگ» باشد. یا «تفنگ» نباید الزاماً حضور مشخص و آشکار در یک جنگ داشته باشد. در ایران، سال هاست یک جنگ تمام عیار و با خشونت عریان جریان دارد که حتی «تفنگ» هم در آن به کار برده میشود. ولی ظاهراً به کار گرفتن خشونت و تفنگ تنها از سوی یکی از طرفین درگیر این جنگ نابرابر مجاز است: حکومت!
مطبوعات و رسانهها به جای احزاب
نخست بگویم که به راه افتادن هر رسانهای که بتواند سدّ انحصار خبری و تبلیغی صدای دروغگو و سیمای زشت جمهوری اسلامی را بشکند، به سود آزادی و پیشبرد روند دمکراسی در ایران است. انتقادی که نسبت به رسانهها و یا احزاب مختلف صورت میگیرد، مطلقاً نسبت به موجودیت آنها نیست، بلکه نسبت به شیوهء آنها و هم چنین به نکاتی در آنان است که وجودشان به جنبش سیاسی و اجتماعی در ایران زیان میرساند. در جنگ رسانهها تفنگ و سلاحی جز نقد وجود ندارد. با این سلاح، نه جسم و موجودیت یک پدیدهء سیاسی و اجتماعی، بلکه تفکر و مواضع آن مورد «حمله» قرار میگیرد. این در همهء دمکراسی های جهان و جوامع آزاد، امری پذیرفته است و ظرفیت و بنیهء نقدپذیری عناصر فعال سیاسی و اجتماعی نیز بستگی به تجربه و عمق باور آنها به نقش مؤثر و پیشبرندهء انتقاد و ضرورت برخورد اندیشهها دارد؛ ضرورتی که باور به آن را نه در حرف، بلکه در عمل باید اثبات نمود.
در ایران امروز، به دلیل عدم آزادی فعالیت احزاب و گروههای سیاسی مخالف، بسیاری از افرادی که در یک شرایط آزاد میتوانستند به فعالان حزبی و سیاستمدار تبدیل شوند، به روزنامهنگاری و کار رسانهای روی آوردهاند. کافی ست به شمار وزرا و وکلا و مسئولانی نگاه کنید که در دولتهای پیشین، مقام حکومتی داشتند و پس از خلع قدرت، به مطبوعات و حتی وبلاگنویسی روی آوردند.
این است که در سالهای پس از انقلاب اسلامی، و به ویژه در یک دههء گذشته، بار سنگین فعالیت حزبی بر شانهء نحیف و سانسور شدهء مطبوعات گذاشته شد. مطبوعاتی که هر بار با هجوم دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی به تعطیلی کشانده شدند. افراد علاقمند به فعالیت سیاسی نیز بیش از آنکه در بند اصول کار روزنامهنگاری حرفهای باشند، وارد دستهبندیهای سیاسی و دفاع از این یا آن فرد شدند. فعالیت احزاب قانونی «اصلاحطلب» که عمدتاً احزاب اسلامی با مرامنامه و برنامهء شبیه هم بوده و هستند، و هم چنین فعالیت احزاب افراطی و «اصولگرا» که آنها نیز دارای مرامنامه و برنامهء شبیه هم هستند، مانند بختک بر مطبوعات و روزنامهنگاری ایران سایه افکند. حکایت رسانههایی که در انحصار حکومت هستند، خود ماجرایی دیگر است. آنها نیز به اسم حزبِ الله فعالیت میکنند.
حزب رسا و صدای نارسا
با گسترش اینترنت و تلویزیونهای ماهوارهای، کار حزبی مثله شده و در واقع مجازی و یا شاید بهتر باشد بگویم «ناقص» دامنهء دیگری یافت. در شرایطی که حکومت تمامی فضای خبری و تبلیغی را به فاشیستی ترین شکل ممکن به خود اختصاص داده است، آن احزاب قانونی و فعالانش که حتی به عنوان «اپوزیسیون قانونی» نیز تحمل نشده و به خارج از دایرهء قدرت پرتاب شدند، و حتی روزنامه های آنها نیز توقیف گشت، به فضای مجازی اینترنت و اخیراً به ماهواره روی آوردند.
با توجه به محدودیتهایی که مردم ایران، هم به لحاظ امکانات مادی و آموزشی و هم به لحاظ سرعت مخابراتی و سانسور و فیلترینگ حکومتی دارند، استفاده از اینترنت در محدودهء کوچکی از لایهء مرفه جامعهء شهری باقی میماند. رادیو و ماهواره اما با وجود هزینهء سرسام آوری که رژیم برای پخش پارازیت متحمل میشود، از مخاطبان بیشتری حتی در روستاها برخوردارند.
به راه افتادن «رسانهء سبز ایران»، یا «رسا»، در اینترنت که قرار است از ماهواره نیز پخش شود، در شرایطی است که بخشی از جنبش سبز که طرفدار «راه سبز امید» و میرحسین موسوی است، امکان فعالیت حزبی دمکراتیک در داخل کشور ندارد. از همین رو آنچه را این رسانه دربارهء خود میگوید، میتوان یک مرامنامهء گروهی به شمار آورد؛ گروهی که برای باورها و خط فکری معینی دست به راه انداختن این شبکه زدهاند و از آنها باید انتظاری را داشت که در این مرامنامه یا «اصول کلی و خط مشی دهگانهء شبکه» به آن اشاره شده است. اینکه بین این اصول دهگانه، مثلاً بین اصل یک مبنی بر «کرامت انسانی، عدالت، آزادی و حقوق بشر» بلافاصله با اصل دوی «اسلام رحمانی و اخلاق» تناقض و ناروشنی وجود دارد، امری ست که از یک سو گردانندگان «رسا» خود باید در آن تأمل کنند و از سوی دیگر، برنامههایشان نشان خواهد داد تا چه اندازه برای وفاداری به اصل دو مجبورند بر اصل یک پای بگذارند. کسی نیازی به توضیح اصول حقوق بشر ندارد، چرا که روشناند. و به نظر نمیرسد که کسی بر سر «اسلام رحمانی» نیز «که عدالت شاکله آن است، خردورزی را پاس می دارد، مقتضیات زمان و مکان را نیک می شناسد، با مردمسالاری و حقوق بشر منافاتی ندارد و مخالف هرگونه حقوق ویژه برای اشخاص و اقشار خاص در سطح جامعه و حاکمیت است» مشکلی داشته باشد. پرسش فقط این است: این «اسلام رحمانی» کجاست و در این سی و یک سال و در آن هشت سال «اصلاحطلبی» کجا بود؟! و بعد، جای این «اسلام رحمانی»، پس از اینکه پیدا شد، کجاست؟ درون حکومت، کنار حکومت یا بیرون حکومت؟!
اصل هفت حزب رسا اما روشنتر از آن است که نیاز به تفسیر داشته باشد و جایی برای پرسشهای بالا بگذارد: «رسا اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر پایه قرائت دموکراتیک و حقوق بشری در جهت احیای آرمان های اصیل انقلاب یعنی استقلال، آزادی، عدالت و اسلام رحمانی و نیز توسعه را مبنای فعالیت خود شمرده، طرح بحث اصلاح قانون اساسی و ساختار سیاسی را در یک فرآیند مذاکره و گفتگوی ملی با مشارکت همهء اقشار اجتماعی وظیفه خود می داند».
بر این اساس میتوان تصور کرد برنامههای «رسا» در چه جهتی خواهد بود. اینکه آیا مردم در جنگ رسانهای که به شدت جریان دارد، حال و حوصله نشستن پای سخنان «رسا» را خواهند داشت یا نه، و حاضرند چند بار در روز به سخنان موسوی و کروبی و خاتمی گوش کنند، موضوعی است که آینده نشان خواهد داد. البته آن هم به شرطی که «رسا» اصلاً بتواند، با یک کادر حرفهای و مجرب و ارائهء برنامههای متنوع، به رقابت با دیگر رسانههای فارسی بپردازد؛ وگرنه داشتن مخاطبانی که بدون «رسا» هم به هر حال از این خط مشی دفاع میکنند، نقشی در جامعه بازی نمیکند و تغییری در جابجایی نیروها نخواهد داد.
جبههء «ایران ندا» و نجوای اتحاد
وضع رسانهء «ایران ندا»، که تقریباً با «رسا» اعلام موجودیت کرد، از نظر جبههء فکریای که در بر میگیرد، از «حزب رسا» بهتر است. در میان افرادی که برای راهاندازی «ایران ندا» پیشگام شدهاند، وجود هنرمندانی چون آرش سبحانی و محسن نامجو که از نسلی دیگر و تجربهای دیگر هستند، و روزنامه نگار به معنای فعال حزبی و مرید این و آن نبودهاند، این امید را برمیانگیزد که بتوانند تعادلی را بین اندیشههای متفاوتی به وجود آورند که متأسفانه در نسلهای گذشته از نوعی بیماری فکری مزمن رنج میبرد که مشخصترین عارضهء آن همانا درجا زدن در گذشته است.
«ایران ندا»، بر عکس «رسا» که بر «اسلام رحمانی» تکیه میکند، میخواهد یک «رسانهء مردمی» باشد، میخواهد «مردم- نهاد» باشد، میخواهد یک «رسانهء مشارکتی» باشد، میخواهد «صدایی از صداهای جنبش مردمی ایران» باشد، میخواهد «رسانهء حزب و تشکیلات سیاسی معینی» نباشد. به این ترتیب، جبههء «ایران ندا» بسی فراگیرتر از حزب «رسا» است و کاری هم به دین و ایمان مردم ندارد که آیا «رحمانی» است یا غیر رحمانی، و این بزرگترین نقطهء قوت «ایران ندا» به عنوان رسانهء سرزمینی است که در آن تنوع اندیشه، از جمله قومی و مذهبی، یکی از ویژگیهای مهم آن به شمار میرود.
ولی «ایران ندا» نیز باید از یک کادر حرفهای و همه جانبه برخوردار باشد تا بتواند با رسانههای فارسی زبانی مانند «بی بی سی» و «صدای آمریکا» و حتی «فارسی وان» در جلب مخاطب رقابت کند. و چه کسی است که نداند این همه به منابع مالی عظیم نیاز دارد. و چه کسی است که این را نیز نداند که کافی ست ایرانیان ثروتمندی که به میهن خود علاقه دارند، دست بالا کنند.
ولی آیا باید به دلیل کمبود مالی از شروع کار چشم پوشید؟ قطعاً نه. باید دست به عمل زد و دید تا کجا میتوان پیش رفت. آیا «رسا» و «ایران ندا» نافی یکدیگرند؟ قطعاً نه. هر یک کار خود را میکنند و بار خود را میبرند و در مسابقهای که خواه ناخواه شکل میگیرد، مردم قدرت تشخیص دارند و خود انتخاب میکنند که به تماشای کدام یک بنشینند و گوش به کدام بسپارند.
آری، الان فکر میکنم «مسابقه» بیش از هر کلمهء دیگری گویای مقصود است؛ مسابقهای که در آن جنگ و رقابت و مبارزه و درگیری بین رسانهها نیز، مانند همه جای جهان، وجود دارد و با همهء اینها هیچ کدام، به راستی هیچ کدامشان، نمیتوانند جای «تلویزیون ملی ایران» را که خالی ست، پر کنند. نه آن تلویزیون ملی، که بد هم نبود، بلکه آنکه در راه است...
14 اوت 2010
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |